اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۱۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

 

صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد 

درخت آلوچه ، لانه ی کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود

 کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید

صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند 

از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک و گل تعبیه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست 

اومدم پایین از یه طرف شاخه ی شکسته و طرف دیگر حس وحال کلاغهای نگران مرا آزرده خاطر داشت . شاخه ی شکسته را برداشتم و خود را با خوردن چند گورجه سبز مشغول کردم و کم کم از لانه دور شدم صدای کلاغ ها آرام گرفت 

ولی هنوز وجدانم ناراحت بود 

وقتی با خود اندیشه کردم دیدم ادمها طبیعت را خراب می کنند و همین طور زندگی را ، زندگی کلاغی که به انتظار جوجه هایش شب را به صبح روی تخم هایش می خوابد تا از آنها مواظبت کند آن روز حال خوبی نداشتم فردای آن روز جهت اطمینان خاطر غیر مستقیم نگاهی به لانه کردم و بسیار خوشحال شدم چرا که مادرش  بر روی تخمهایش ارام خوابیده بود 

کاش می فهمیدیم حس سارها و سوسک ها توی تورها و تارها چگونه است 

کاش می فهمیدم حس قورباغه ها در نگاه مارها چگونه است 

کاش می فهمیدیم حس برگهای سبز در خزان و بهترین بهارها چگونه است 

کاش می فهمیدیم حس کلاغ ها در تخریب ما انسانها چگونه است 

و کاش می فهمیدیم حس ما انسانها در این هم شکارها و ویرانها چگونه است 

تدوین ؛:::محمد علی خالقی ۶ اردیبهشت ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

 به اندازه ای پس انداز کن

که عزیزترینت  به خاطر مال دنیا ترکت نکنند

انچنان خرج کن  . که دلی به بزرگی دریا ، سخاوت و بخشندگیت  باشه  

اموال دنیا مال دنیاست 

درست استفاده کردن مهمترین رمز خوشبختی است

 

مادری به خاطر اموال دنیا توسط فرزندانش از خانه اش رانده شد 

خانواده ای از برای مال دنیا سالهاست از غم هجران زجر می کشد

زنی از برای مال دنیا همسرش را ترک نمود .

اگر قرار باشد فرزندان یک خانواده از برای مال دنیا ترکت کنند

بهتر همان است که هیچ پدری ارثی به فرزندش نبخشد . و همه رو خرج خودش و فقرا نماید

خالقی عرفان.

 

  • محمدعلی خالقی

 

 

 

چه دنیای خوب و قشنگی 

فصلها می چرخند 

فصل زیبای بهار , فصل پاییز قشنگ , 

کبکان می خوانند 

و نسیم از هر سو بوی ریحان و شقایق رو به هم آمیخته 

صبح زیبایی از نور شفق می تابد 

و غروبی دیگر  , شب به زیبایی و تاریکی خود خاموش است 

چه قشنگ است اینجا  , همه رنگ است دنیا 

همه جا ازادی  , همه جا جشن و سرور 

ابرها سایه ای از اتش خورشید قشنگ , بر زمین می پوشند 

اسمان ابی بود 

 , نور مهتابی از قرص ماه بود تابان 

و درختانی از هر نوع میوه  , ارام خوابیده 

 که تو باشی و من  

زندگی هم زیباست 

اگر از قافله عمر خبری نیست . 

شاید !!!!شاید!!!!!شاید!!!!! ان سوتر در جهانی دیگر

 زندگی هست زیبا ?  که در این کوته عمر , به تلنگری ز هم پاشیدن  و دگر هیچ که هیچ  ……………________________

کاش یک لحظه  در این جشن و سرور 

من می دانستم  ?

زندگی زیبا بود 

زندگی یعنی چه ؟

 

خالقی عرفان  5 مرداد ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

  • محمدعلی خالقی

سالها پیش پشت اون قله سیا 

ما دودر ۰ داشتیم باآقا فرا

احمد ومحمودوچندتایی دگر

که در  این  کارا همه داشتن جگر  

احمد دادی وبعضی بچه ها 

داشتن اونها، دودر، اما جدا 

داخل ان   غالبا  چیزی نبود
 
دائما بودند طلب کار از خدا

دست شان هردم  بسوی او دراز

گفته دایم ای خدای چاره ساز

این دودر پرکن تو از کبک وتهی 

این  دودر باشد چرا دائم تهی    

ازچه رو اینک  فرا واین حسن 

سخت کردن راه بر احمد ومن 

پس چرا آنهاهمش هر صبح وشام

 کبک را اسان بیاندازند به دام 

فکر کردند فکر کردند بیشتر 

تا بیابند چاره وراهی دگر

عاقبت  یک چاره در کار اوفتاد

چاره ای از آن یکی یار اوفتاد
 
 هردوشان گشتند از این موضوع شاد 

ان  یکی فکری دگر اورد یاد

چاره این باشد رقض های رقیب  
 
 منحرف گردد به سوی ما به شیب  

کاسه ی ابی به عنوان تله  

ما گذاریم سمت خود با فاصله   

چاره کر دند کار خود را زود زود 

پس دویدن سوی قلعه  سمت رود

حالا شب دوباره برگشتن   

 امدن خوشحال درشب باچراغ

از میان کوچه دیوارای باغ 

گفتن اول  بر دودر پاتک زنیم    

گر که باشد کبک ان راتک زنیم   

تاکه احمد کرد دست درآن دودر  

آسمان شد تیره وخاکش به سر 

داد فریاداز نهاد او فتاد 

کو هراسان گشت وبر خاک اوفتاد 

آن یکی گفتا چه شد ای یار من 

صبر کن جانا گسست افکار من  

آن چه دیدی در دودر ،بگریختی؟

 رشته ای بر گردنم اویختی !   

گفت تا من در دودر بنمو ده دست
   
   حس نموده مار در انجا نشست 

 ۰مار در این سو وان سو میدوید
 
تشنه بود وبهر ابی می خزید 

مار بودی ایه از بهر خدا ۰

 تاکه بنماید تورا از بد جدا

چشم از مال کسان اذیین ببند 

 هرچه داری کن قناعت پس بخند
 
 روزی ات جای دگر قسمت شده 

 هرچه اید غیر ازاین ان بد شده 
                            
چشم بر مال کسان بربند تا 

کبک اید بر دودر لطف خدا 

یونس آ این قصه را پایان بده   

 بهر مردم رو تو اب ونان بده 

 

                خواجه یونس کریمی  اسفاد 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

داس بی دسته ما

روزها و سالهایی  

علف هرزه ان باغچه را می چیند 

پدری پیر     کمری تا خورده     دستهایش چه زمخت

داس بی دسته ما گنج گرانی ایست 

که به دست پدری پیر به زمین می کوبد 

هرزه را می جوید , می شوید 

باغچه را اباد است . 

و درختانی که در ان سر به فلک اراسته 

پدری پیر اما ...

عمر را باقی نیست  

گوشه ای بنشسته 

مالکانی هر سو چشم شوریده ای بنگارند 

 و در ان باغچه ابادی به جدال پردازند 

پدر !!؟

فرزندان   پسرانم     

من اگر می دانستم که ز ان موهبت و عشق جدال بر می خواست 

هیچ بر هرزه ی ان باغچه ی ابادی داس بی دسته خود را , نمی کوبیدم 

هرزه را اتش سرخی ایست که در هر مزرع

تخم ان افشاند 

باغ را فتنه ای از مور و ملخ انگیزد 

من نمی دانستم فتنه از عشق به پاست 

داس بی دسته ما .....

شاعر:خالقی (عرفان) پنجشنبه ۲۱ شهریور ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

این شعر مفهوم عجیبی داره  

ما آدما کجا رو می خوام بگیریم خدا می داند . 

عشق  نفرت  چشم زخم  غم  شادی  تنهایی  فقر  بردگی  افسردگی 

 

 چه روزایی که میاد و می ره  قدر همدیگر بدونید و از زندگی لذت ببرید 

حسرت خوردن یک نوشیدنی  ولخرجی نیست  

درست مصرف کردن  یعنی سلامتی 

یک متر جا آرامگاه ابدی رو از یاد نبر  اونجا هیچی زرق و برقی رو نمی تونی خرج کنی  

اینجا خرج کن همین الان 

نوشتن یک وصیت واجبه   شاید تجدید شدی ؟؟؟

 

  • محمدعلی خالقی