اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۷ مطلب در اسفند ۱۴۰۳ ثبت شده است

یه قفل کتابی بود کلیدش رو گم کرده بودم 

کلید ساز رو دیدم آشنا بود

گفتم برادر اینو برام باز کن رو کار / یعنی این که این قدر کلید امتحان کن تا یکی بهش بخوره بعد از روش برام دو تا بزن 

رفت با یه جعبه کلید اومد گفت خودت امتحان کن اگه پید شد ،بعدا کلیدارو برام بیار 

گفتم ممنون برادر از اعتمادت 

همه کلید ها رو امتحان کردم  شاید نزدیک ۵۰ کلید بیشتر بود 

یه کلید همش دستم میومد زخمی و کج و کوله می انداختم دور نه دسته داشت نه قیافه / بیشتر  کلید های سالم و نو رو تست می زدم 

تا کلید زخمی رو انداختم باز شد.

اولا اینکه وقتی اصل و نصب دار باشی  حتی تو جهنم هم ریشه ات نمی سوزه 

هر کلیدی بهت نمی خوره 

دوم اینکه هیچ موقع گول ظاهر و کراوات رو نخور 

اونی که زخم بیشتری رو متحمل شده درک بیشتری داره و همون رفیق واقعی  تویه 

تا این  که شعور و فهم ادمکا رو ترجیح به ساعت مچی و کت و شلوار توسی بدیم

کلید فرسوده گاهی همزاد قفل ریشه دار است 

 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

 

 

کسی حالم نمی پرسد 

آهنگی زیبا از عباس مهرپویا

 

 

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند

 

  • محمدعلی خالقی

داشتم کتاب سپیده ی دانایی رو ورق می زدم 

به متنی رسیدم که نوشته بود . 

میگن اگه چوپان نباشه گوسفند ها تلف می شن یا گم می شن یا گرگ بهشون حمله می کنه یا از گرسنگی می میرند چون مغز ندارند / هر کی مغز نداره به چوپان احتیاج داره یه چوپان دلسوز /چوپان حکم پدر  یا مادر گوسفند ها رو داره 

یه دفعه دیدم مادری زنگ زد که سیوش کرده بودم 

مادر مهربان میراباد 

بهش گفتم حواست بهم هست که گم نشم کی پاشم و کی بشینم / کی بمیرم 

تو مث مادر منی 

گفت نمفهموم چی می گی 

گفتم مفهموم چی می گی 

همین که به یادم هستی ممنونم ازت 

کم لطفی بی معرفتی از من بی مغزه  که باید بهت زنگ می زدم 

گفت اشکال نداره مادر جان اگه عید آمدی حتما یک سر بزن بهم /اینجا خیلی دلگیره / از قلعه دورم / خونه تو شهرک بهم نمی دن / تنهام 

 گفتم چشم مادر جان وظیفه است 

ببین خیلی از انسانها منفعتی نداری براشون ولی به یادتن 

اینا انسانهای واقعی هستند اگه از این جور انسانها دوست رفیق داری قدر شون رو بدون و احترامشون رو نگه دار 

انسانیت حتی بعد مرگ تو همین چیزا خلاصه می شه 

عکس سلفی شو دارم و همین طور فیلم چهار بیتی شو 

اما مطمئن از رضایت بودنش نیستم 

 

 

 

  • محمدعلی خالقی

رفتیم رستوران زارعی دو تا مرغ با یه برنج اضافه سفارش دادم 

برنج اضافه رو نیاورد 

گارسون با گاریش داشت ارائه خدمت می کرد 

رفت ته رستوران بشقاب های خالی رو جمع کنه 

به من که رسید گفتم برنج اضافه رو نیاوردی 

گفت ببخشید الان میارم 

گفت :: یه لحظه واستا 

این برنج های اضافی رو می خوای بریزی سطل آشغال 

گفت یه مقداری رو می ریزیم بیرون 

یه مقداری رو می دیم مستمندان 

جدا می کنیم /  چند تا بشقاب های جمع شده رو میریزیم بیرون 

و اونایی که دست نخورده رو می دیم مستمندان 

گفتم اشکال نداره  یکم از همین برنج ها رو بردارم 

گفت ::: نه بردار  / مرسی 

گفتم از این به بعد اگه سیر نشدم و شما خواستی بریزی سطل آشغال 

بده من بخورم خخخخ خندید 

گفت اشکال نداره 

می گم که اشغال چیه / اشغال / غذایی که تا یه دقیقه قبل داشتیم با ولع و چه چه می خوردیم شد اشغال / یکم فکر کن 

تا یه دقیقه قبل داشتیم می خوردیم حالا نصف بشقاب مونده و بهش می گیم اشغال و میریزیم سطل آشغال 

ما انسانیم برادر / چطور که اگه ده نفر سر یک سینی اعرابی بشینیم و مثل سگ و گربه بخوریم اشغال نیست ولی همین که اینا پا پس بکشن می شه اشغال 

چون ده نفر دست زدن 

یادت باشه اگه خواستی بریزی سطل آشغال بده من بخورم 

اشغال خوردنی 

عرفان و خداشناسی 

 

  • محمدعلی خالقی

غلامرضا تختی فیلمی در سبک زندگی‌نامه‌ای و ورزشی به کارگردانی بهرام توکلی، تهیه‌کنندگی سعید ملکان و به قلم بهرام توکلی و سعید ملکان محصول سال ۱۳۹۷ است.[۲] این فیلم در نخستین روز از سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.[۳]

  • محمدعلی خالقی

آخرین سنگر سکوته
حق ما گرفتنی نیست
آسمونشم بگیری
این پرنده مردنی نیست
آخرین سنگر سکوته
خیلی حرفا گفتنی نیست
ای برادرای خونین
این برادری تنی نیست

موج دستای من و تو
دست دریارو گرفته
عکس تو با سرمه خون
چشم دنیارو گرفته
ما که از آوار و ترکش
همه رو به جون خریدیم
تو بگو هم سنگر من
ما تقاص چی رو میدیم

آخرین سنگر سکوته
حق ما گرفتنی نیست
آسمونشم بگیری
این پرنده مردنی نیست
آخرین سنگر سکوته
خیلی حرفا گفتنی نیست
ای برادرای خونین
این برادری تنی نیست

  • محمدعلی خالقی