صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو
دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو
دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو
از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو
گیسوی تو دام بلا
ابروی تو تیغ فنا
در دست دوای دل
روی تو بهشت برین
موی تو بنفشه ترین
زنجیر پای دل
دنیا دنیا گشته ام به بوی تو
پنهان پیدا گر به گفت و گوی تو
هر سو هر جا روی من به سوی تو
دردا دردا کی رسم به بوی تو ؟
دستم بر دامن تو
بوی پیراهن تو
سوی چشم عاشقان
یاس و سوسن شکفد
دامن دامن شکفد
با یادت ز باغ جان
دیگر افتاده ام از پا دراین صحرا
در راهم صخره و خارا خارا خارا
چون کشتی در دل طوفان یارا یارا
دریاب ای ساحل دریا ما را ما را
شب و سحر به نام تو ترانه می خوانم
به شوق یک سلام تو همیشه می مانم
صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو
دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو
دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو
از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو
یارا یارا ...
درگذشت مادر بزرگوارتان را به شما
و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده
برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت
و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم
پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت
میهمان حبیب خداست
میهمان نقش مهمی در رزق وروزی انسان دارد
در تنگناترین شرایط میهمان به برکت خانه می افزاید
...............................................
مادری از دیار کهن که بر باورهای خویش اعتقاداتی این چنین بیان می دارد .
هنوز اهن چکشی اونگ شده روی درب چوبی را نکوبیده بودم که صدای مادر از دور دست می امد
آمدم امدم . مادر , کیستی ؟
منم مادر اشنا , درب را باز کن چقدر خلوص پاکی و مهربانی مادران قدیمی از چهره هایشان نمایان است . سلام مادر , چهره ای شاد و بشاش انگار ساعتها به انتظار کسی نشته بود .
تنهایی و انتظار , درد غریبی ایست و چه سخت است گاهی فرزندی که با جان ودل بزرگ می شود گوهر دیدار پدر و مادرش را از خودش سلب می کند
ویا در این امر کوتاهی می کند و انگه که غم نداشته ی ان را حسرت می خورد که دیر می شود .
بفرما بفرما بنشینید . هنوز ننشسته کتریش را به علامت ابراز علاقه و محبت بر روی چراغ نفتی اش اتیش می کند . چه خبر مادر؟
دوستی همراهم بود ان را به مادر معرفی می کنم . مادر , خیلی خوش امدی میهمان حبیب خداست .خیلی خوشحال شدم . خوش امدی
خوب چه میکنی .هیچی امروز استکان چایی از دستم بر زمین افتاد و شکست به حاجی گفتم خیر است . امروز حتما میهمان داریم و این شد که شما امدی
میهمان رزق و روزی انسان را زیاد می کند میهمان به برکت خانه می افزاید . میهمان حبیب خداست.
همیشه عاشق این خلوص نیت و پاکی این مادران گل هستم و ساعتها به درد دل انها می نشینم چرا که عاشق انها هستم .
وقتی دوستم زندگی ساده و بی الایش انها را می بیند مقداری پول را به نشانه بروز محبت در زیر فرش می گذارد و گفت ناقابل است مادر جان ان را از من بپذیرید . تشکر فرزندم و این اتفاق بارها و بارها برایم تجربی پخته است که در تنگنا ترین شرایط میهمان می تواند نقش مهمی در رزق و روزی انسان و برکت خانه داشته باشد .
و چقدر با قیاس دنیای حال متغییر
چرا که پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت فکرها را باید شست .
تدوین.و نگاشت :خالقی اسفاد 11 تیر ۹۸
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
🌳سرو بلند قامت🌳
🌿(شاهکار خلقت در روستای اسفاد)🌿
سروی به روستایم از دور هست پیدا
با قامتی بلند وهمچون عروس زیبا
از دور می درخشد مانند یک ستاره
هر کس که دیده او را ،دلتنگ او،دوباره
بر روی ،شاخه هایش ،مهمان زیاد دارد
او مهربان رعناست،هرکس بیاد دارد!
سروی که یادگار است ،از دوره ی نیاکان
با خاطرات بسیار ، با رازهای شاهان
او از قدیم الایام، بودست ،پدر ومادر!
از بهر نوعروسان،یا حاجیان ،عزاگر!!
بابرگ های سبزش،بخشید رونقی ،ناب
برمحفل عروسی ویا عزای ،ارباب
هرگز نگشته است پیر ،هر روز او جوان است
برشاخه هاش،چون دشت،هفتاد آشیان است
گنجشک وزاغ وکفتر ،بلبل وقمری ،ناز
هرروز می سرایند ،انواع ساز وآواز
برسایه سار ،پهنش هر کس به عیش ونوش است
سرو بلند قامت ،او همچنان خموش است
در روستای اسفاد، هر رهگذر که آید
با سرو وخاطراتش ،هم آشناست،شاید
این سرو پیر برنا،گویا که،شاهکار است
او دردل درختان ،در اوج ،اقتدار است
رازی که در دل اوست،باقصه های زیبا
ازسالیان دور است ،با مردمان دیبا(همچون ابریشم)
ای مردمان خوش قلب ،با او رفیق باشید
این راز وقصه ها را ،لطفا به هم نپاشید
امروز در دل سرو ،گویی شده ست آشوب
مرهم به زخم گیرید،تا حال او شود خوب
این افتخار وعزت این یادگار دوران
جان دوباره گیرد، باشید مرد میدان
باید که سالهای ،بعد از شما بماند
هر نسل که باز آید ،قدر ورا بداند
🌺سروده:فاطمه جعفری 🌺
🖊 ۱۵/مرداد/۱۴۰۳
0
سرو اسفاد
سفرنامه را چون که ناصرنگاشت
بسی حرمت سرو را پاسداشت
بر اسفاد چو ایشان نمودی گذر
بر آن مسجد و سرو کردی نظر
پس ازچندقرن ازچه کرده نهان
ندیدهست اوازه اش در جهان
چرا اسم سرو سهی را نَبُرد
گمانم که او حق اسفاد خورد
کهنسال تر زو بدین جا که دید
به ایران کجا مثلش امد پدید
ندیدی تو سروی بدینسان بزرگ
تنومند و سرسبز ،عظیم وسترگ
نه شایستهء این ادیب شهیر
کند حذف این خلقت بی نظیر
بگو بر ادیب و به استاد ما
که این سرو را گوشه ای جانما
به تحسین این سرو یونس نوشت
درودش براین خلقت وهرکه کشت
غلامحیدر کریمی
مرداد ۴۰۳
گرکه رفتی ،سوی مجلس تو ایا باد سحر
نامه مردم اسفاد ،به مجلس توببر
نامه ای مطلع ان رنج تن وافت جان
نامه ای مقطع ان درد دل وسوز جگر
نامه ای کز صورش اه عزیزان پیدا
نامه ای کز رخ ان خون شهیدان گستر
نقش تحریرش از سوز دل مظلومان
سطر عنوانش از دیده محرومان تر
تاکنون حال ورخ مردم این شهر دیدی
چون که پرسند ززیرکو ه معانی ونظر۰
گو نماینده محبوب به فریاد برس
چون که این نام نموده همه مردم مضطر
خلق رازین غم فریاد رس ا ی عز و وکیل
وقت ان است رها گشته زمحنت یکسر
پس نزیبد که پس از این همه سعی وکوشش
مانّد اندر دل مردم غم واندوه وفکر
از کمال وکرم ولطف تو زیبد که کنون
سخن ما شنوی ،غصه ما را باور
تاکه وقت است عوض کن تو به این شهر اسمش
چون ضرور است وکیلا توخود این نظم بدر
لایق مردم این خطه نباشد زیر کوه
خاک زر خیز وخلایق همه اندیشه چوزر
چون که خورشید دمد صبح زاین خطه زر
بنما اسم بر این شهر پر از زر، خاور
گرچه زر کوه مناسب تر وزیبنده تراست
که نشانی بود ازمردم ایزد پرور
ای کریمی سخنت چون ببرد باد صبا
بگشاید گره ایزد وکند لطف دگر
بی گمان خلق جگر سوخته رادریابد
پس ز درد دلشان یابد ازاین گونه خبر
غلامحیدر کریمی بهمن ۴۰۱
گرچه زخم و رنج یک رویداد تعصبی و گوشه گرایی ایست
نیرویی است که تو را با خودت ، کائنات و خدای خودت تنها می کند . ارزشها داشته های الهی در واقع به سبز شدن ،یا روییدن ارتقا پیدا می کنند . زخم پیوندهای ناگسستنی را به قوی ترین رشتههای ترقی زندگی مبدل می کند .
همیشه در برابر دردهایت مقابله نکن گاهی بپذیر تا قدرت بزرگ الهی را احساس کنی
خدای نگه دارنده ی سنگ و شیشه خدای بازتاب اندیشه ها صبوری ها سختی هاست
کاراما می آموزد اتفاق های پیرامونتان را چه درحیات و زندگی بعدی بپذیرید.
اگه به قانون کاراما توجه کنید و تجربه های زندگی حیات را بسنجید
همه چیز شر و خیر با توجه به اعمالتان باز گرداننده خواهدشد
این نیرو نیرو یی الهی است
این فلسفه ۹۰ درصد اگاهی را به تکامل شناخت الهی خواهد رسانید
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی «مجذور» آینه است
زندگی گل به «توان» ابدیت،
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما،
زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفسهاست...
سهراب سپهری
خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید.
پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم
میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم؟
چارلی چاپلین
آنکه هر لحظه مرا از دل وجان می پایید
رفت امروز دگر از بر، ما ، آرامیید
او که شب تا به سحر بر سر بالینم بود
مهربان مادر من ،جانک ،شیرینم بود
سالها زحمت فرزند به دوشش بکشید
وهمه ناله ولبخند ،به گوشش بشنید
او به هر زخم دلم ،هر نفسم ،مرحم بود
تادم مرگ،مرا ناز کش و همدم بود
آه ،ای، تکه ای از قلب من ،امروز چه شد؟
کمر من بشکست ،در دل من ول وله شد
نتوانم ز،فراقت قد خود، راست کنم!
یا که فکر پدری که بی تو،تنهاست کنم
خانه رابی تو ،دگر ،روح نباشد مادر
به جز، آه وغم واندوه نباشد ، مادر
ای که رفتی ز،برم ،یاد تو اینجاست برو
بیمه عمر تو با حضرت زهرا ست برو
دست حق پشت پناهت وعلی یارت باد
در شب اول، ابوالفضل، نگهدارت باد
تقدیم با احترام👇
به مادر تازه درگذشته
وتمام مادرانی که عمر وزندگی شان راوقف فرزندان خود نمودند .🥀🥀🥀🥀🥀
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
🍃فاطمه جعفری، سوم مرداد ۱۴۰۳🍃
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
درگذشت مادر بزرگوارتان را به شما
و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده
برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت
و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
اینجا اسفاد است ،
دیار نیاکان ما ،
سرزمین مردان پر تلاش ،
سرزمین آب و آینه ،
دیار زنان خستگی ناپذیر ،
و مهد پیله وران .
ما در اینجا ریشه داریم
در این خاک ،
که دستبندی از گل و سبزه با اوست ،
که سروَش به بلندای تاریخ است ،
در آب زلالش که می توان
آسمان را در آن جستجو کرد
ریشه داریم در تاریخش ،
در فرهنگ و هنرش ،
در چلپک و چگمالش ،
در زعفران و انگورش ،
در گندم زردگونش ،
در آب گوارایش ،
که کام رهگذران تشنه را سیراب می کند
ما اینجا ماندگاریم ،
ما از سپیده دم عمر اینجا بوده ایم ،
ما اینجا زبان باز کرده ایم ،
ما اینجا بزرگ شده ایم،
ما ریشه داریم در این خاک ،
چون سرو کهنسالش .
ما صدای ناله چرخ حلاجی
مادربزرگ را هنوز از یاد نبرده ایم
هنوز خنده های کودکانه همبازیهایمان
حین بازی هفت سنگ را از یاد نبردهایم
هنوز تاس و سره و میرآب مهربان
و خاطره جشن سره
در شب های تابستان را
از یاد نبرده ایم
هنوز آهنگ موزون مسافران
در کمرکش شاسکوه
در گوشهامان طنین انداز است:
"اگر ناتوانی بگو یا علی
اگر خسته جانی بگو یاعلی"
هنوزخاطره گندم زارهای کجار
در روزهای گرم تابستان
و نیمرو درست کردن نوجوان بی تجربه زیر نور مهتاب
و روانه شدن بارهای طلایی گندم
به سوی آبادی را از یاد نبرده ایم.
هنوز نور چراغها را
در سحرهای سرد پاییزی
و طلوع زیبای خورشید
در مزارع زعفران را
از یاد نبرده ایم
هنوز ساختن چکش های کوچک
با قالب انگشت سبابه مرد گدازگر
برای کودکان بازیگوش
را از یاد نبرده ایم .
ما فرزندان مردانی هستیم
که آهن گداخته را رام کردند
تا به خدمت مرد برزگر در آورند .
ما هنوز از یاد نبرده ایم
شب نشینی های طولانی ،
قصه های دنباله دار پدر بزرگ ،
بقچه های گل های ارغوانی ،
و رشته های سرخرنگ زعفران
در بشقاب های چینی گلدار را .
ای کاش جشن های زیبای عروسی ،
اسب زیبای شاه پری ،
و پوستین مویین و
صدای زنگوله های
دلقک سیاه چرده
دوباره زنده می شد
آری ، اهل اسفادیم
فرزند آبادی
اما افتخار می کنیم
به فرهنگ مردمانش
به ریش سفیدان و بزرگانش
به تاریخ کهنش
به سرو سربلندش
به کوچه باغ زیبایش
به آب گوارایش
و به آبشار نامدارش...
محمود عظیمی ۱۴۰۲/۱/۱۵
صد شکر ، که زادگاهمان اسفاد است
ما را شب و روز ، ذکر او در یاد است
عمریست که با خوب و بدش خو کردیم
از خلق بریدیم و به او رو کردیم
ناخوانده ، همیشه میهمانش شده ایم
در وقت غمش ، رفیق جانش شده ایم
چون مادر مهربان ، گشوده آغوش
ما هم چو پدر ، نصیحت او در گوش
در غربت اگر ، ز هجر او می نالیم
با سرو چمانِ او ، به خود می بالیم
در کلِّ جهان ، به هر کجا آبادیست
من شک نکنم ، که بانِیَش اسفادیست
اسماعیلی ۱۴۰۲/۹/۸💐💐💐