گل بریزین سر راه حسن
دوران ابتدایی تو مسجد زیر مخابرات در مراسم گروه سرودی که توسط معلم بزرگوار خانم جوانی برگزار شد .هجوم جمعیتی موج می زد
سر کلاس بودیم که خانم جوانی تعدادی از بچه ها را برای گروه انتخاب کرد
گفت که کدوم یک از شما عزیزان موقع خوندن سرود
قسمت گل بریزین سر راه حسن ، می تونین گل بریزین
خانم اجازه من ، سریع هم گفتم که کسی جا مو نگیره
وقتی با بچه ها برای اجرای سرود تمرین می کردیم ، موقع گل بریزین سر راه حسن من تصوری عجیب داشتم تو ذهنم ، یعنی چی می شه وقتی من گلها رو بریزم رو تماشاگران ، تصورش یه حس عجیبی داشت
روز موعود فرا رسید
با بچه ها شروع کردیم به خوندن ، هنوز گلها رو نیاورده بودن ،گفتم چی شد این گلهایی که می خواستم بریزم ،
دیدم خانم جوانی بزرگوار یک پلاستیک آبنبات دادن بهم
گفتن بگیر بریز
من یهویی جا خوردم ، توقع آبنبات نداشتم ، بچه ها شروع کردن به خوندن
و موقع گل بریزین سر راه حسن من با پلاستیکی از آبنبات شروع کردم به ریختن رو سر تماشاگران ولی با صورت سرخین و ذوقی کورین
اینا از گل می گفتن و من آبنبات می پاشیدم
وعده خیلی چیز مهمیه در زندگی خانواده ،علم ، تحصیل ، فرزند
اگه نتونستیم به وعده هایمان عمل کنیم لااقل معذرت خواهی کنیم این ربطی به موضوع متن نداره ، کلی بنگریم
قدیم خیلی خوش بودیم با اینکه من هنوز داشتم به گل فکر می کردم
موج جمعیتی را می دیدم که برای باران آبنبات چقدر خوشحال بودن
و ساده و چقدرکیف می کردیم
اما الان با امکانات روز دنیا ، تکنولوژی ، خانه ، ماشین ، میوه ، بهترین غذا ها حالمون خوش نیست
انهایی که آگاهی بیشتری دارن رنج بیشتری می کشن
- ۰ نظر
- ۲۷ آذر ۰۳ ، ۰۰:۳۹
- ۱۰ نمایش