اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۶۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

زنگ تفریح

۲۵
ارديبهشت

معلم بزرگوار خانم جوانی وخاطره من

زنگ تفریح


من خاطرات کودکی خود را هیچ موقع از معلم بزرگوار خانم جوانی فراموش .نخواهم کرد.

زنگ تفریح خاطره پینگ وپنگ بازی ما بارها بارها به درازای زنگ کلاس هم می کشید . گرچه زنگ تفریح ده دقیقه بود وبا دقایق اضافه کلاس این بازی به پانزده دقیقه هم می رسید .

ولی خیلی جالب ورویایی بود. چون رویای کودکی همچون خاطراتی در ضحن ثبت می شد . واین بازی هم برایم رویایی کودکانه رقم می خورد . وهیچ موقع خاطره جایزه کفشهای ورزشی را فراموش نخواهم کرد . که با دوره کردن بچها به دستور خانم جوانی , معلم عزیز در پایان سال چهارم دبستان با دست وهورای بچها

می بایست از اول سالن مدرسه تا اخر سالن با دستهایم به حالت ورزش ومهارت خاصی که داشتم , می رفتم , یا همون وارونه یا پشتک .

وشادی بچها وهمین طور خودم از جایزه ای که گرفتم . بر چهرها موج میزد .

واقعا دوران ابتدایی یک دوران زیبا و خاطره انگیز بود اون هم در دهه شصت که دیگر تکرار نشدنی یست .

من در پایان,,,, از این معلم عزیز مهربان کمال تشکر فراوان دارم امیدوارم همیشه شاد وسلامت باشند .


دانش اموزتان محمد علی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۴۱
  • ۲۹۱ نمایش
  • محمدعلی خالقی

بهار ۹۷ اسفاد

۲۴
ارديبهشت

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۲۵
  • ۱۴۸ نمایش
  • محمدعلی خالقی

نوخوان که بود

۲۴
ارديبهشت

 

 

نوخوان , نوجوانی مهاجر افغانی بود که همراه خانواده اش و چند خانوار افغانی دیگر به اسفاد مهاجرت کرده ودر چادر زندگی می کردند 
در زمان حمله شوروی به افغانستان مدتی کنار کر زیر خانه قدیم حاج اقای کریمی وبعد زیر شهرک اسفاد بودن 
او یک برادر داشت به نام محمد وشغل اصلی انها دامداری بود . 
عده ای هم از این مهاجرین در فیرزاباد که املاک اصلی اسفاد بود اطراق داشتند 
ناگفته نماند در ان زمان چون جنگ بین افغانستان زیاد بود اکثر انها به ایران مهاجرت کرده وعدهای هم به کار مواد فروشی روی اورده بودند که در همین کوههای اسفاد وفندخت وابیز هم درگیریهای بسیاری می شد واکثر انها کشته وبه هلاکت می رسیدند و اجساد مرده را در داخل روستاها با ماشین دور می دادند که هم به قول ماها کله گرگی بگیرند و هم درجه ومقام

 وهم درس عبرتی شود برای کسانی که با انها مبادله مواد داشتند 
که از همین روستای مجاور ما ابیز هم یکی دونفر را چند بار گروگان گرفته وتا لب مرز انها را برده بودند تا بتوانن به درخواست خود که پول بود برسند 
 پس از سالها درگیری این قضیه به موفقیت به درجات عالی خود رسیدوبسیاری از عزیزانمان در این راه شهید و بسیاری هم مجروح شدند

 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۳۵
  • ۲۳۵ نمایش
  • محمدعلی خالقی