اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۶۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

 

 

هر حیوان و موجود زنده ، خلقت  جهان آفرینش از عظمت و قدرت خداوند تظاهری جهت افکاری روشن برای انسان می باشد.

حیوانات وحشی از قبیل سگ گرگ کفتار شیر  تمام این حیوانات  یک سلسله مراتبی جهت جهان خلقت و آفرینش و حیات می باشد 

آیا شنیده اید که پلنگ را نباید به چشمهایش خیره شد این غرور این حیوان را می رساند 

و آیا شنیده اید که سگ وفا دارد و به حق خودش قانع است بله یک سگ گله به یک لقمه نان خشک وفای خودش را اثبات کرده و تا صبح به اوامر خودش اجرا می کند  چنانچه گرگی به گله حمله کند و گوسفندی را شکار کند و سگ نتواند کاری انجام دهد آن سگ در فردای آن روز و روزها غذا نمی خورد این غیرتش را می رساند 

 گرگ طمع دارد و تمام حیوانات از دستش رضایت ندارند و علت چرا گرگها شبها به یک چشم می خوابند مثال انسانهایی است که به هر طریقی به انسانها زخم و تیشه می زنند 

چوپانی می گفت 

گرگ هم به خاطر ترس از اعمال بد خود از سایه خودش می ترسد و دلیل یک چشم باز آن در خواب ترس از زخم هایی ایست که به حیوانات رسانده 

این چنین است قانون راز بقا و طبیعت هر حیوانی جهت حفظ جان خودش از مکر و حیله ها و خصلت های زادی خداوندی استفاده می کند تا بتواند به حیات خود ادامه دهند 

جالب این جاست که تمام حیوانات از انسان ترس و هراس دارند و همین طور بالعکس انسان هم اِز حیوانات می ترسد و انسان از نظر فلسفی از تمام  حیوانات ترسناک تر است 

ولی نتیجه این داستان آنجاست که بعنوان مثال سگ با یک لقمه نان تا صبح پاسداری می کند و بر عهد خودش وفا دارد ولی انسان ویا آن سرهنگی که می داند خلاف خلاف است ولی با گوشه ای رشوه  ،  خود و شخصیت خود را فراموش می کند و کاری که نباید انجام دهد را عدم قانون اجرا می کند .

این داستان ادامه دارد 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۴۶
  • ۴۱۷ نمایش
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۴۸
  • ۸۰۲ نمایش
  • محمدعلی خالقی

افسانه

 

خوشا در کوچه های کودکانه 

قلم دفتر کلاس و عارفانه 

دلم   لالا های   مادرانه 

به گهواره و رویای شبانه

چه دلتنگ جهان تاریک و تاره

دلم یک دوست خواهد مادرانه

برایم رویا   بود    زندگانی

از این بازی و باران با ترانه

مرا بود یادگار و عشق و هستی

اقامت هدیه ای بود عارفانه

به شکرم حکمت و قهر و طبیعت

گرفتارم بر شر حق  رحمانه

مرا گر نیست  شمع و پروانه 

دعایم  را    پذیرا   عاشقانه

بر این تقدیر بود این روزگارم

گلی پرپر  طبیعت دوستانه 

به جمع یاران  خوبان خوشم من 

تو را کم دارم و مجمع خوشانه

چه یاران خدایی بود خاموش 

منم یک یار با جمع  هم دلانه

زمین تلخ و به گل عادت ندارد 

ولی این جا بهشت سوسن سمانه

برو یا رب برو منزل مبارک 

خوشم با خاطرات کودکانه

از این دلتنگی و از این زمانه

به تقدیرم شکیب جان باشد یا نه

 

سراینده محمد علی خالقی اسفاد

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۰۷
  • ۳۷۲ نمایش
  • محمدعلی خالقی