اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۳۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است


چو  نوری از غریب یک سیاهی 

فروغی در زمین و اسمانها

به وقت خواب و بیداری بیاندیش

تن مهتاب یا خورشید خاموش 

             
                عرفان
  • محمدعلی خالقی

 

           عرفان در شاسکوه و کوه های زیرکوه  

بزرگ ترین کوه منطقه زیرکوه شاسکوه می باشد 

این کوه از شهرت  خاصی در جایگاه خودش و منطقه در خود ایجاد نموده است .

در سایه سار این کوه روستایی به نام اسفاد و روستاهایی واقع می باشد که آبی گوارا و سرد در تابسان و آبی گرم در زمستان از دل این کوه با قدمتی بیش از چندین هزار سال جاری می باشد 

این کوه در موقعیت روستاهایی چون اسفاد، مهر آباد، فندخت، بهمن آباد و و در انتها  ابیز، نوده ، حاجی اباد  بمرود با قنات هایی  در هر نقطه  در جوار هر روستا جاری می باشد 

که چالشی جالب و تفکری عرفانی در جایگاه خود به ثبت گذاشته است 

نکته جالب این کوه ها اب گوارا و قنات های چندین هزار ساله می باشد که با توجه به موقعیت جغرافیایی و مناطق سرد زمستانی و گرم تابستانی بدون برف باران با وجود دشت و صحرای سرد و سوزان ، چندین سال است که بر پیکر خود بارانی ندیده ولی همچنان اب قنات ها به قوت خود جاری می باشد 

جاده ای که چندین سال با همت جهادی دولت در کنار این کوهها بازسازی و آسفالت شده مسافرتهای عیدانه و تابستانه مردم را  هر سال در ویوی این کوه های با عظمت از امتداد کال شور تا انتهای حاجی اباد زیبایی این منطقه را چندین برابر کرده که اگر وجود و زیبایی این کوه بزرگ و طویل نبود این منطقه به صحرای برهوت مبدل بود .

این کوه و منطقه  در خراسان جنوبی واقع می باشد.

پشت این کوه روستایی به نام دشت اسفدن  و شهر قاین و زیر این کوه در همسایگی صد کیلومتری افغانستان و مرز دوغارون می باشد.

وجود منفعتی این کوهها

  منبع ابهای قنات، آبادی و روستاها و جلوگیری از سیل و زلزله که این منطقه در کسل زلزله پانزده بیست ساله که هر چند وقت اتفاق می افتد

به حسن خوبی می باشد

سرپناه و خوراک وجود این خلقت بزرگ خداوندی با وجود درختان و میوه های کوهی شرایط خوبی برای حیواناتی چون بز کوهی ،کبک ،کفتار' پرندگان و خزندگان را فراهم نموده

با همین شرایط کم برف و باران  که هر چند سال به ندرت اتفاق می افتد ولی همچنان برقرار و استوار منبع وجود اندک درختان و ابادی و اب قنات ها را برای چندین سال ذخیره و برقرار می باشد و این اتفاقی است که هم اکنون حامیان این اهالی نظاره گر چندین ساله این خشکسالی ولی پایدار اب و ابادی هستیم.

شاید وجود این کوه و گفتنش بر زبان بسیار ساده باشد وبرای ما چیزی غیر متفکر و با عصر حال و تکنولوژی فهم و درک آن  پوشیده باشد.

ولی صعود با پای پیاده و اعتکاف در فهم این کوه و پای نهادن در دل کوه  تفکر و قدرت ان را سهل تر و اندیشه را بازتر در عظمت و شناخت عرفانی می کند 

شاکر این نعمت بزرگ باشیم و نه تنها به این مهم بلکه بر مهماتی در رهسپار جاده عشق و خلقت جهان و عظمت کوههای بی کران در مناظر زیبای الهی تفکری روشن خلوت کنیم 

برقرار باشید 

                                          خالقی اسفاد

  • محمدعلی خالقی

بزرگان اسفاد 

  • محمدعلی خالقی

اسفاد قدیم

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی


درایام قدیم خواستگاری به شییوه الان نبود ،خواستگاری از طرف خانواده داماد صورت  میگرفت و باید پدر عرروس قبول میکرد ویا به گفته ای باید پدر عروس و داماد قبول میکردند ودر بیشتر مواقع اصلا عروس وداماد همدیگر را نمیدیدند که بخواهند همدیگر را پسند کنند ودر ایام عقد اگر به صورت دزدکی داماد عروسش رامیدید ودر این زمان فقط داماد بدبخت باید برای خانواده عروس کار میکرد وبعد انجام کار هم به خانه پدرش بر میگشت ولی دامادها باهمان نامزد بازی دزدکی حال میکردند وچه بسا خاطرات بسیار شیرین هم داشتند. در ایام عقد روز اول خواستگاری سینیهایی پر از لوازم وشیرینی و روغن وقند ودیگر لوازم ولباس عروس برای عروس میبردند که به ان مجمه بران میگفتند و مجمه هارا بزرگان روستا میچیدند وجوانترها میبردند وهر مجمه بر یک دستمال پر از شیرینی هدیه میگرفت واین عمل درعید ها نیز انجام میگرفت.در زمان عقد روز قربانی برای عروس گوسفندانی پیش کشی میبردند که این کار تا زمان عقد هر سال انجام میگرفت.واما زمان عروسی ، دو روز قبل ان حدودا ده بیست نفر چهل پنجاه الاغ با خود به بیابان میبردند واز انجاهیزم برایی خانه عروس وجهت درست کردن غذا روز عروسی می اوردند. عصر روز قبل عروسی مردم را خبر میکردند تا باز برای عروسشان مجمه ببرندو در همان شب مردم جهت حنا بندان جمع شده و بعد ازرقص وپای کوبی حنایی که از قبل توسط زنان بزرگ روستا درست میشد در سینی ها ریخته وکنارشان شمع یا همان ملیک خودمان گذاشته شده و روشن میکردند که هم باعث روشن شدن کوچه های تاریک ان زمان میشد و هم باعث شور ونشاط بود وبعد حنا را به خانه عروس برده ومردم برمیگشتند ودست وپای عروس توسط زن بزرگی حنا میشد ودست وپای داماد را مرد بزرگی حنا میکرد که در دهه شصت وهفتاد این کار توسط خواجه حاج محمد اقا شهریاری وخواجه حاج حسینعلی غفاری وخواجه حاج میرزا حسن حسنی که بر خود واجب دانستم که از ایشان یادی نماییم وبعد تا صبح به شعر وترانه خوانی میپرداختند ودر روز بعد صرف نهار و بعد ساعتی رقص وترانه سرایی لباس داماد را این بزرگان بر وی پوشانده وجهت عروس کشان اماده میشدند ومردها به سمت خانه عروس رفته وداماد را راهی خانه عروس کرده وبعد چند ساعتی عروس با پدر و مادر وخانواده وداع میکرد وراهی خانه شوهر میشد که در زمان رفتن فردی در جلو قران میخواند و با دکر صلوات عروس وداماد را راهی خانه شان میکردند در پایان باید تقدیر کرد از بزرگان ان زمان که در رونق بخشیدن مجالس از انها کمک کرفته میشد ونیز در اینجا از دو برادر ملا حسن وکربلایی محمد صادقی جهت زحماتی که برای همه ما کشیدند تقدیر وبرای امورزش ایشان. و همه اموات صلوات بفرستین،،،،،

محمد علی غفاری

  • محمدعلی خالقی


شکوه در وسعت زمین


چو روزی یک نظر بر منظر دوست 

به وجدی چون شکوهش چیره بودم

چو حیران در جهان بی کرانش

قدم بر هر قدم اندیشه بودم 

به مقصد رهسپار جاده عشق

ولی چون مور بر یک شیشه بودم

سرابی در سراشیب زمینش

کرانی بی کران در ریشه بودم

از این گرد جهان مدهوش در خویش

کجای این جهان را دیده بودم 

که من مقصود را در مقصد خود

منظر در نظر چون خیره بودم

مرا گر ره به گرد این جهان بود

چو مجنونی ز خود مجنون بودم 

خالقی اسفاد (عرفان )

  • محمدعلی خالقی
بسیار عالی و خاطره انگیز و با تشکر از مدیریت اسفاد خبر 
 با رویت این تصویر یاد خاطره ای از کارخانه پدر بزرگم افتادم در باغ اناری پی قلعه 
یک خونه دو طبقه بود که طبقه پایین مختص این کارخانه واقع بود و درب ورودی ان از  داخل دالون ورودی قلعه بود و حدود چهل  نفر طبق روایات در ان فعالیت داشتند چهار نفر دمی و دو نفر قالب بند و تعدادی هم در راه خرید و فروش با الاغ در روستاهای اطراف و حومه و تهیه زغال فعالیت داشتند
زغال ان از درخت بنه که از چوب قوی و ماندگاری بسیار برخوردار بود از کوه شاسکوه توسط افراد قوی و خبره جمع اوری می شد 
که در اواخر بریدن درختان و شکار حیوانات غیر قانونی شد و جرم محسوب می شد  که به همین دلیل این کارگاه تعطیل شد.
در کوههای میر اباد به تفصیر مثال اتاقکی طراحی شده بود که سر پوشیده و چوب ها را از طریق سوراخی که در بالای اتاقک طراحی شده بود به داخل می انداختن و بعد از سوختن کامل درب سوراخ را پوشانده تا زغال در خود سوخته و خفه می شد 
 بعد ازیک هفته  که کاملا سرد می شد آنها را در کیسه هایی جمع اوری و با الاغ برای استفاده به کارخانه می آوردند 
در کارخانه انبر و قاشق های بلند و پهن بود جهت ریختن مذاب آهن در قالب ها 
قالبها از چند نوع افتابه چدنی  دیگ  اسباب شخم زنی (اهن ) هاون و کفگیر بود 
امروز اتاقی که از تاقچه های  بزرگ درست شده بود از اسباب شخم زنی (اهن ) و افتابه چدنی و آهن الات و کف گیر تا قبل از زلزله 76 در خانه پای تنور به وضوح در ذهنم تداعی شد که تعدادی از آنها هنوز در اوار زلزله مدفون می باشند 
با رویت این تصویر شرح کارخانه برای دوستان با توجه به بضاعت ی که در افکارم بود حیفم آمد که یاد این خاطره را بازگو نکنم 
هاونی شکل همین تصویر هم اکنون به یادگار در دستم می باشد و یک عدد بزرگتر از این در دست عمه ام 
روح تمام در گذشتگان بالخصوص مرحوم پدر بزرگم شاد و گرامی 
یاد شیر مردانی چون مرحوم خوج حسین ، حاج خداداد و خیلی و از بزرگ مردانی که اکنون نیستن و من حضور ذهن ندارم که در این کارگاه فعالیت می کردند گرامی باد 


................
  • محمدعلی خالقی
  • محمدعلی خالقی
تقدیم به تمامی معلمین عزیز و گرامی

بگفتا درس علم و مظهر عشق     که خورشید فروزان است معلم

رفیق کودکی و یار دیرین               کلام عشق و ایثار است معلم

به وصفش حرفها در سینه من       چو شمعی سوز تابان است معلم 

چو بوی گل و شعری از بهاران        صفای یار و بستان است معلم

دلم گاهی ز درد کینه روز                    هوای حال کبری است معلم 

به چشمم نور مهر و پاکی اب      سخن ها شوق گفتار است معلم 

به دل چون یادها در سینه دارم     خوشا ایمان  ایثار است معلم

    به امید بهاری در وجودت     چو عارف که به پرگار است معلم 

خالقی اسفاد
  • محمدعلی خالقی