اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

روزگار غریبی یست نازنین

هر چند که فرهنگ اپارتمان نشینی با فرهنگ ویلایی متفاوت است و باید اداب و رسوم اپارتمان نشینی رعایت شود  اما این مدلشو ندیده بودیم . 

اقا درسته شما حیوان دوست هستید و علاقه وفوری به حیوانات وسگ دارید  گرچه محیط اپارتمان جای مناسبی برای بعضی حیوانات نیست . گر چه تحت فشار و ممانعت ساکنین و همسایگان خود قرار گرفته اید  . ایا این واقعا درست و انسانی می باشد  حیوان زبان بسته را بعلت ممانعت در محیط اپارتمان لال کنی 

به حق چیزهای ندیده و نشنیده 

اقا سگ دوسته و اونو خیلی دوست داره دلش نمیاد از خودش دور کنه بعلت این که صدای سگ مزاحمتی برای همسایه ها نداشته باشه با دکترش صحبت می کنه و اونو لال می کنه و حیوان باید تا اخر عمر دیگه ساکت باشه . 

حیوان خود زبان بسته هست . لالشم بکنی که دیگه ...

 

 

  • محمدعلی خالقی

سلام ای قاصدک بر مرکب باد 
جهان در زیر پایت گشته ازاد 
چه دنیایی از این زندان و بیداد
گون در زیر خاک زنجیر و فریاد
همی پیغام دارم من برایت 
نباشد فاش پیغامم شفاعت 
تو را باشد زدنیا شاد و خندان 
چه آگه باشد از فقدان و زندان
مرا بین سالها در بند خاکم 
پیامی را برایت هدیه دارم 
بشین تا من برایت قصه گویم 
همه شب ناله هایم گریه خونم 
ندیدم خوش ز هر قاصد پیامی 
همه بازیچه و نیرنگ و بازی 
تو را رازی باشد انچه دیدی 
ز هر پیغام نهفته یک امیدی 
زهر پیغام در ان پیمان نگه دار 
مثال اسب زین دار و وفادار 
همه عمرت بود بیهوده بسیار 
ز پیغامی که بشکستی دل یار 
تو را تا باشد ان زین زیر پایت 
مثال چرخ گردان  ناخدایت 
چو از اسبت بیا پایین پیاده 
بزن دستی سر  و رویم افاده
تو گر درس محبت پند گیری 
زهر نیرنگ در حکمت پذیری 
عجل دیدی که ناگه در کمین است 
چو طوفان بلا نقش  زمین است
خالقی     ۲/۱۲/۱۳۹۸

  • محمدعلی خالقی

قاصدک! هان، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی، اما،‌ اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست
مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که
فریبی تو، فریب
قاصدک هان، ولی … آخر … ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی