مرگ با انفیه
گمرک مشهد سید نامی بود با سن سال ۴۵ تقریبا
انفیه استعمال می کرد
هردفعه هم که استعمال داشت تقریبا به اندازه پشت ناخن شصت مصرف داشت
هر دفعه که می دیدمش با هم حسابی حال می کردیم
با مصرف انفیه چون اصل بود وقتی مصرف می کردیم چنان
عطسه (شنوسه ) می زدیم که مولکول کف پات تکون می خورد
مصرفش زیاد بود هر نیم ساعت یا یک ساعت یک پشت ناخن واقعا براش زیاد و افراطی بود
یه روزکه با هم انفیه انداختیم بهش گفت سید ، گفت جانم
گفتم سوراخ های بینی به مغز راه داره در این صورت تو داری مغزتو می بندی با انفیه ، زیاد ننداز ، خطرناکه
آبدیت نبود ویندوزش دیر بالا میومد
مثلا جانم را که می خواست بگه دو دور ، دورخودش می چرخید بعد می گفت
گفتم تو یک ماه دیگه می میری با خنده و جدی قاطی
گفت چرا گفتم حالا یه فالی برات گرفتم نمی دونم خوب در میاد یا بد
با این وضعی که من می بینم تو می میری ( فال حافظ باشه دقیق )
خنده ای کرد که هنوز صحنه آهسته ی خندش جلو چشمامه
بعد دو ماه یک پیام برام اومد که ....
انا الله و انا الیه راجعون
خدا بیامرزش روحش شاد
داستانهای واقعی عرفانی خالقی اسفاد
داستانها تون رو با ما به اشتراک بزارین