اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

اختلاف مالک و متصرف

يكشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ب.ظ

در روزگارانی دخترکی خواب آشفته او را آزرده خاطر می داشت 

و حکایتی از خوابش که سرشتی شوم از اعمال پدرش که در آتش جهنم در عذاب بود امانش را بریده بود 

پدرش در روزگاران حیات خود ملکی را در تصرف بود که با مالک در اختلاف بودند 

مالک سالها در ان ملک زحمات فراوانی کشیده بود که از خرابه به زراعت در اورده بود 

بعلت حجم زیاد ملک و کار و تلاش کشاورز ،چشم طمع خیانت مرد متصرف را آشفته می کند و بر شورا و بزرگان ده به شکایت  مالک  می پردازد 

که مالک به شورا و بزرگان فحاشی کرده 

این فتنه شورا و بزرگان را به جنون میندازد 

در حالی که سالها مرد کشاورز  در آن زحمت کشیده و عرق ریخته بود 

هر چند که درآن  زمان املاک پایین ده  هیچ ارزشی نداشت و همه بیابان بود

این ماجرا بر مالک و مرد متصرف به اختلاف افتاد و مرد زحمتکش دیگر در کل دوران حیات از آن مرد دلخور و بی اعتنا بود 

تا اینکه مرد متصرف فوت می شود و دخترش ان  را در خوابی آشفته و عذاب اور در جهنم می بیند که رضایت من را از مرد مالک بگیرین 

دخترک بعدی چندی به همراه شوهر و رجال بزرگ به نزد مرد مالک و زحمتکش می گریزند و تقاضای رضایت مرد معذب را دارند 

و اقرار  دارند هر چه قدر هزینه ملک و زحمات مرد کشاورز  شده را  بپردازند 

هرچند ملک بعدی چندی سال ارزش پیدا کرده  ولی مرد کشاورز با سخاوت تقاضای مقداری اندک همان دوران را تقاضا دارد که در آن هزینه کرده و بخشش آن را می پذیرد و آن مرد از اتش در  امان می ماند 

     خالقی اسفاد

۰ نظر ۳۰ دی ۹۷ ، ۲۳:۱۸
محمدعلی خالقی

کبکی که با نگاهش آزاد شد

جمعه, ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۵۹ ق.ظ
شنیده بودم کبکها گوشت لذیذی دارند اما شنیدن کی بود مانند خوردن 
هوس خوردن گوشت کبک بدجور  من را در دوران کودکی برمی داشت ولی مشقت شکار کبک و عواملی باعث عدم تصمیمم می شد 
 هرچند که هنوز نوجوانی خام و نپخته بودم ولی دلایلی باعث مخالفت این ماجرا بود. هنوزم هم این آرزو در اذهانم ماندگار است  روزی که به اتفاق دیدار یکی از دوستان رفته بودم به علت علاقه زیاد به خلقت کائنات و جانوران مجذوب تعدادی کفتر در صحن حیاط خانه او شدم  در لابلای قفس ها قفسی را دیدم که دوعدد کبک نر و ماده  خود نمایی می کرد  
قفس را برداشتم اندکی در چشمهایشان نگریستم تاملی در ذهنم تداعی شد بعنوان کینه انسانیت ، احساس کردم این کینه در چشمهایشان هویداست و دارد با من درد دل می کند کمی بیشتر خودم را در تفکرشان فرو بردم
  بله دقیقا همان چیزی که عنوان کردم  از چشمهایشان می بارید و مثل اینه در من در انعکاس بود انگار من انها را زندانی کرده بودم نگاهشان پر از کینه و نفرت بود  از جام بلند شدم و چند قدمی رفتم عقب و دوباره برگشتم دوباره به قفس نگریستم  بعضی وقت ها حسی در وجود آدم احساس می شود که به حس ششم معروفه  دوستم را صدا زدم و پرسیدم این کبکها را از کجا آوردی
 دوستم گفت از کوههای چکنه  گفتم نظری دارم گفت بفرمائید گفتم به نظرم این کبکها شوم باشن و  برای انسان بد بیاری داشته باشد رهایشان کن همان جا که بوده اند 
گفت از کجا فهمیدی گفتم احساسی در درونم نمایان است  
تا این که بعد از چند روز دقیقا در همان جایی که توسط تله انسان همان دودر گرفتار شده بودند آزاد شدن و به دامن طبیعت برگشتند 
 فیلمی از آنها در ازادیشان  نشانه  انسانیت و عرفانیت ثبت و ضبط شد که به یادگار ماندگار است 
به یاد داشته باشیم هر موجود زنده ای که جان دارد و نفس می کشد باید آزاد باشد.  حتی درختی که نفس های آخرش را می کشد و در حال خشک شدن است
این شد که این مصرع طلایه گفتنی به یادگار ماندگار شد  بعنوان
 کبک زندانی با نگاهش قفل زندان را شکست 
آزاد باش ای ازاده
نگارش خالقی اسفاد 
۰ نظر ۲۸ دی ۹۷ ، ۰۴:۵۹
محمدعلی خالقی

کبک ها آزاد می شوند

جمعه, ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۵۸ ق.ظ

شکمی از فرط سیری امانش را بریده 

شکمی از کثرت گرسنگی خوابش را 

هویت کلاغ در حیا ناشناخته است 

تعجیل و غرور در اتفاق فاجعه است 

 بهترین شکار گربه مادر ، بچه شه 

خوابم پریده رو به ابم

کبک زندانی  با نگاهش قفل زندان را می شکند 

طلایه گفتنی ها ::خالقی اسفاد 


۰ نظر ۲۸ دی ۹۷ ، ۰۳:۵۸
محمدعلی خالقی

آواز کهن

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ب.ظ

یاد پیرمرد درویشی افتادم که  صدای گامهای خسته راه  در کلوخ های نمناک زراعی و آوازی دل نشین از گلویی گرم اما تشنه در عجین می شد  

هنوز صدای عصای چوبی و کشکول برنجی اش که با زنجیری بر گریبانش اونگ بود در خاطرم زنگ می زند

صدای غزلی از دور دست ها نزدیک ونزدیک تر می شد همین که قدم بر زراعت پدران و مادران زحمتکش دهکده شیرین می نهاد  با شروع غزل و نام  خدا فاتحه ای را قرائت می کرد گاهی هم چنان که شعرش را می خواند دستی هم بر کشاورزان و زحمتکشان خسته  می رساند  و همیشه در فصل برداشت زعفران در اتفاق بود 

کار آنها بر سر مزارع مردم جمع اوری زعفران بود  و بر سر مزارع و زمین ها قدم می زدند معمولا در هر ایستگاه یک مشت گل زعفران به هر متقاضی داده می شد 

هنوز شاتی از گام های سنگین و خسته ی انها در افکارم مرور می شود  گامهایی که شاید دنبال لقمه نانی حلال برای کودکانی  مسکین و نیازمند  بود 

گفتنی یست چقدر با سخاوت بودند  نگاه مردمی که مصداق صداقت  راستی و صافی و  پاکی در اتفاق آن عصر و زمان ودر مقیاس کاملا متفاوت امروز  بله امروز  

هر سال این آهنگ صدای تجدید و مروری  بود که روح و روان انسان را از خستگی  بر می داشت  هر چند که بخشیدنی بود ولی با طمعی دل پاک 

ما  فرزند همان اجدادیم  ولی با تغییری نوین 

که راه خود آراستی را گم کرده ایم 

ولی آیا غیر این است که سرنوشت هر قوم به دست خودش تقدیر می شود  

یاد باد ان روزگاران یاد باد   

خالقی اسفاد  

۱ نظر ۲۶ دی ۹۷ ، ۲۱:۱۲
محمدعلی خالقی

بختک

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ب.ظ

فرآیند این موضوع بر این است که نوعی سیاهی به تلفظ عامیانه ی  بختک گاهی به صورت ازرائیل بر انسان احاطه می شود شاید هم دوستانه مثل یک دوست و رفیق 

تحقیق در این نگاشت مرا به برداشتی از خلاصه تفکرم به ذکر بیان می پندارد  سیاهی معمولا در خواب رخداد می انجامد فرقی نمی کند در چه مرحله ای از خواب باشیم یا چه نوع خوابی باشد کوتاه بلند عمیق و یا کثیف  نگاری به تحقیقات نشان داده این عمل در اشخاص بخصوصی در اتفاق است شاید کسانی باشند که حتی نامش را هم نشنیده یا تفکر این موضوع را از تجزیه و تحلیل نمی دانند و هیچ وقت این سیاهی بر آنها وارد نمی شود  سرچشمه این موضوع مقتضی بر این است که نوعی سیاهی در انسان اعمال می شود بصورت رخدادی بد و خوب که سیاهی گرفته هیچ نوع حرکت و عملی نسبت به خود و دفاعیت از خود ندارد . 

در رخ داد بد او می خواهد از هر طرف برای خود دفاع و کمک در خواست کند ولی نمی تواند و این سیاهی چنان دست و پای ادم را می بندد که هر چه فریاد و کمک در خواست می کند نمی تواند کاری را انجام دهد  یا با صدایی بلند و رعب و وحشت فریاد می کشد ولی در واقع هیچ نوع حرکتی نمی تواند انجام دهد شاید زمزمه ای این وحشت به اطرافیان در شنود باشد ولی خود فرد هیچ دفاعی نمی تواند از خود بکند گاهی هم بصورت دوستانه در عمل است و ماجراهایی را به دنبال دارد که انسان در واقعیت برایش جای تفکری عمیق است و در زندگی روزمره تاثیراتی مثبت یا منفی دارد و پیشینه ای از اعمال و حرکات انسانیت در حیات یا تفکری معقولانه از نگرش خود ارایی شاید باشد 

نگارش خالقی اسفاد 



۰ نظر ۲۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۲
محمدعلی خالقی

طلایه ی گفتنی ها

دوشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۳۵ ب.ظ
شهیدی به جهنم روانه شد 
باد دانه گندمی را در سیه چاله شکوفا کرد 
سی و پنج سال از زاد روزم دورم و در قانون عمر سه ماهه هستم 
تفکر انسان فرمان انسان است 
انسان در سی روز سی دفعه می میرد و سی دفعه زنده می شود 
هر انسان نام مستعاری دارد به نام جنازه 
بزرگترین احترام برای انسان نماز میت است 
صندوق مستحق صدقه نیست 
طلایه گفتنی ها::خالقی (عرفان)
۰ نظر ۲۴ دی ۹۷ ، ۲۱:۳۵
محمدعلی خالقی

سلام بر وطن

يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ب.ظ

ای نام تو شکوه و سربلند وطن 

ای پیروز مند ای سرفراز 

ایستاده ایم کنار تو با قلبهای مملو از عشق 

ای آسمان آبی     

ای مردمان شیر و پاک و باصفا 

ای مادران بهتر از گل 

تو را دوست می دارم که زاد خاک منی 

بگذار گریه کنم 

بگذار اشکهای بارانی خودم را نثار کنم  چرا که ذره ذره وجودم از تو تعمیق گرفته 

و خاطراتم مملو از عاطفه توست 

تو را دوست می دارم ای شکیبا نیرومند و ای شکیبا شکوهمند 

هنوز یاد کلوخ های نمناک و عطر آگین تو در مشامم احساس می شود 

هنوز بوی دگدانها و دودکشها ی در فراز بامهای صمیم و محبت و عاطفه ، اهش به دل حکایت می کند.

دوستت دارم      اسفاد وطن    عزیز وطن    بی نوا وطن          

خالقی اسفاد 

       

۱ نظر ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۶
محمدعلی خالقی

خر خاکی

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۱۴ ق.ظ

گوش در روزنه فکر و خیالم 

ماهها می نگرد سقف اتاقم 

کودکم می پرسد 

چیست این می خزرد از زیرو و زبالم 

                  چقدر نازه 

             خنده ای زیر لبانم        

                      آن یک نوع خزنده  است 

                      نکشی بلکه گناه است 

ماه هاست روزنه ای سقف اتاقم ، خونه کرده 

اون در ان روزنه چند تا جوجه کرده 

                            هر شبی را که در اندوه ملالم  

                            او هم آید به کنارم  

یک خزنده خیز شب در اوج او هم دارد این حال و هوایم 

او هم از یک سفره پر درد سر اندوهی  از چرخ حیات    می خزد در چرخ و تاب 

لقمه نانی دارد از چرخ حیات در زیر خاک 

خر خاکی ناز هم یک راز دارد 

                                  در اندیشه شب ::خالقی (عرفان)

۰ نظر ۲۱ دی ۹۷ ، ۰۴:۱۴
محمدعلی خالقی

عرفان در ادراک

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۳۸ ق.ظ

                                                                      esfadvatanam.blog.ir

            شاخه برگی به فراز                                                    اسفاد وطنم     

            ابر در اوج لطافت  مصداق یخ کوه

             دانه ای روز و شب از جرعه ابی به هوای نفس است 

                                       زاد خاک بشر الموت بخاک 

                                       مرگ حق است به گمانم 

            نام مرغی به تنهایی شب در آواز 

            شاعری در به تکاپوی لغت درنگرش

            نام عشقی به تنم خال زدم  د ز ملالم 

            کودکی در خوابش می پرد از فکر و خیال

            ماه از ذائقه ابر سیه در نگران 

                                                     خالقی (عرفان)

۰ نظر ۲۱ دی ۹۷ ، ۰۳:۳۸
محمدعلی خالقی

نظم حکمت

چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۴ ب.ظ

                                         esfadvatanam.blog.ir

حلزونی چو به زیر و بر برگهای خزان می خیزد 

لقمه نانی در آن برکه پیر زیر انگشت چروکیده ی پیرزنی در خیس است 

پر پروانه به اوج پرواز دل چسب است 

فکر شاعر به تکلم زیبا ، واژه نگاهش سخن است 


                      ماه من می خندد

                     حرف هم می ماند 


           طفلکی گوشه پنهان خیال در فکر است

         ماهی قرمز تنهایی من دم نفسی روی اب می غلتد

          کودکی گریه او در زاد است

مادرم بر سر سجاده خود زمزمه ای در سخن است 

گوشه دشت گون هم زیباست

نام سروی به سرافرازی شهرت تبر است

گفت عرفان چو به جستار نظام در حکمت

                                    محمد علی خالقی (عرفان)

۰ نظر ۱۹ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۴
محمدعلی خالقی

کلید و کلن در

چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۵۵ ب.ظ

کلیدو و کُلُن دَر


در عهد قدیم اسفاد که امکانات پیشرفته امروزی نبود درب ورودی قلعه ،منازل،خانه ها،باغها واسطبل ها چوبی بود و خبری از دربهای مدرن با انواع قفلهای آویز،کتابی، مغزی دو زبانه،ضدسرقت ،ریموتی و کنترلی نبود وپیشرفته ترین قفل که هر کسی هم به لحاظ هزینه یا کمبود به آن دسترسی نداشت قفل  " مَه شوله ای  "  بود که کلیدی میله مانند و مارپیچ  داشت و هر کسی حتی با کلید خودش هم نمی توانست آنرا باز کند . لذا نجّاران آن زمان با ابتکار طرحی، از چوب قفل ایمنی ساختند که کلیدش هم از جنس همان چوب بود بدین شرح که چوبی به شکل مکعب مستطیل و به طول چهل و عرض بیست سانتیمتر برش داده و روی آن شکافی طولی برای حرکت کلید و از یک سر، وسط آنرا مربعی به ضلع هفت سانت تا عمق سی سانتیمتر خالی کرده یک زبانه به همان شکل ولی در ابعادی به طول بیست و پنج و عرض هفت سانتیمتر  در آن نسب کردند که بصورت ریلی در دل آن بوسیله ی یک کلید به شکل  ال  با دنده ها و شیارهای خاص به جلو و عقب حرکت می کرد. وقتی زبانه به جلو میرفت پشت درب قرار می گرفت و به اصطلاح قفل میشد و نمی گفتند درب قفل است

بلکه می گفتند (دَر  دِ کُلُندر ه ) با حرکت آن به سمت عقب درب باز می شد. این قفل در دل دیوار طوری نسب می شد که از بیرون و روی قفل دریچه ای به ابعاد ۲۰در۲۰ به شکل ال قرار داشت که از اینجا کلید ال مانند زبانه را در حالت قفل و باز بودن قرار می داد. این دریچه ی  ال  مانند به کلیدو  (کلیددان)  معروف بود و جای امنی برای قایم شدن گربه ها بود وضرب المثل اسفادی   " خیز گربه تا کلیدو   "

از اینجا تعریف شده است .


                          Ahmad Azimi    ۱۳۹۷/۱۰/۱۷

با توجه به این نگرش آخرین صور از این بیان( کلید دو کلن در) یادی از خاطراتش  زنده شد   در باغ پی قلعه  جنب حوض  دربی چوبی با طراحی این قفل در انجام بود  یادش بخیر  سوراخی به قطر تقریبی بیست س بصورت ال بود که دست از ان رد می شد و چوب کشویی به سمت جلو و عقب هدایت می شد. این قفل برای افراد ناشناس سخت در اندیشه بود و کسی به راحتی توان باز وبست آن را نداشت  گاهی حتی برای صاحبان آن هم به مشکل می خورد چون قالب طراحی شده ریلی نیاز به طراحی دقیق و استاندارد از سازنده اش بود در غیر این صورت گیر می کرد و نیاز به روغن و گریس داشت تا روان شود و یک صدای خاصی داشت در باز و بستن مثل صدای تق چون با یک انگشت گاهی به سرعت جلو و عقب می رفت 

اکثر خانه های خشتی و گلی از این قفل برخورد بودند 

ناگفته نماند قدیمی ها از چوب درختان استعدادهای نوینی را طراحی می کردند 

که امروز جز آثار کهن می باشد مثل دروازه  چیگ ، داس ، اسباب ، سنگ کیلو  که در خانه بسیاری از ما موجود است 

درود بر شما عالی بود 

منتظر قلم زیبایتان در اتی هستیم 

۰ نظر ۱۹ دی ۹۷ ، ۱۶:۵۵
محمدعلی خالقی

حاجی محمد رضا یعقوبی اسفاد

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۰۵ ب.ظ

یکی از چهره های اسفاد

حاج محمدرضایعقوبی

ایشان فردی خونگرم،مردمی ،باایمان،شوخ طبع

ضمنا ایشان از حافظه خیلی خوب برخوردار بوده به نحوی که خاطرات خود را بطور دقیق و بدون کم وکاست بیان می نمودند.در خصوص حفظ داستانهای قدیمی و شعر های نسیم  شمال دقیق بودند و در زمستانها هر شب قسمتی از ان را برای بچه ها تعریف می نمودند.

ایشان در ایام جوانی در مشهدکوچه عیدگاه همراه خانواده زندگی میکرده اند وشغل ایشان معماری دربازار رضاع بوده که به گفته خود ایشان ودوستانی که حدود۲۵ نفر از اسفادبا ایشان مشغول به کار بوده اندکارمیخ کوبی این بازار را انجام داده اند.از اسفادیهای عزیزی که با ایشان مشغول به کار بوده اندمیتوان از حاج سید احمداسماعیلی،کربلایی رضا حسنی،و...یاد کرد.

 همچنین در زدن طاق ضربی خشتی ایوانهای خانه های قدیم اسفاد تبحر خاصی داشته اند.

در زمان سابق وتا همین سالهای اخیر که دراسفاد بودند.هر مهمانی که از شهر های دیگر در اسفاد غریب بودایشان از او پذیرائی میکردند وبه نوعی یکی از اتاقهای منزل ایشان مسافرخانه اسفاد بود،البته در راه رضای خداوند.


یکی دیگر از اقدامات ایشان اختصاص دو اتاق از منزل قدیم خود به مدرسه وکلاس درس برای بچه های آن زمان بود

که به علت نداشتن مدرسه در مسجد درس میخواند که باعث بوجود آمدن مشکلاتی شده بود.معلم آنها آقای سردارخوانی بوده اند.(همین دوستانی که امروزدارن کم کم بازنشست میشن دانش آموزان آن دوره بوده اند)

همچنین همیشه یکی از اتاق های منزل ایشان مخصوص اسکان معلم های آن زمان که در اسفاد مشغول به تدریس بوده اند،بوده

بعضی از این معلم هاآقایان کمیلی،روانا،کوره گر وخانم بی بی عصمت حسینی که بعدابا معلم عزیزجناب آقای سبحانی ازدواج نموده اندوخانم شریفی.... 


در ایام دفاع مقدس هم مدتی درجبهه حق علیه باطل در غرب کشور(ایلام) مشغول به خدمت بوده اند


همچنین ایشان در سال۱۳۶۵ به حج واجب مشرف شده اند.


ایشان از زمان جوانی مشغول به کشاورزی وگاهی دادوستدبوده اند.اخرین روزهای حیات خود را به علت از کار افتادگی درشهرمشهد مقدس که از زمان بچگی علاقه به زندگی در این شهر داشته انددر کنار فرزندان خویش مشغول زندگی بودند و سرانجام در  مورخه 5 دی ماه 97 دار فانی را وداع و به دیار ملکوتی پیوستند   روحشان شاد  یادشان گرامی 

۰ نظر ۱۸ دی ۹۷ ، ۲۱:۰۵
محمدعلی خالقی

ارمان

دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ
کاش می شد کینه و دشنام دود    
                         کاش زخم هر کلام پنهان بود  

  کاش صلحی از سپیدی بر فراز 
                         کاش هر جنگ و نبرد پیمان بود 

کاش حرفی جز گلایه ناب بود   
                          کاش می شد لحظه ها تکرار بود 

کاش هر شب از سفیدی می شکفت 
                         کاش در هم می شکست مهتاب بود 

کاش قلبها هم چنان در چهره بود 
                          کاش شیرین تر از ان فرهاد بود   

کاش در دنیای نیرنگ و فریب 
                           کاش در این یک قلم مصداق بود 

کاش در هم می شکست این کینه ها
                           کاش در جنگ صلحی از سهراب بود 

کاش در قلبی از ان صد چهره ها 
                            کاش آرامش چو  در محراب بود 

کاش هر دل درد پنهانی نداشت 
                            کاش یک رنگی که در ایمان بود 

کاش در هر حکمی از تدبیر و عدل 
                             کاش در این محکمه انفاق بود 

       شاعر ::::خالقی (عرفان)



۱ نظر ۱۷ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۲
محمدعلی خالقی

نوخوانک

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳ ق.ظ
با سلام و احترام اکثر شما جنگ خانماسوز شوروی باید یادتون باشد لرزش و صدای گلوله های توپ شوروی به راحتی در منطقه ما شنیده می شد . جنگی که باعث تغییرات و تحرکات اجتماعی جامعه افعانستان شد. در این جنگ نزدیک به ۷۰۰۰ آواره افغانستانی ، با شرایط بسیار سخت و دشوار مجبور به زندگی در غربت شدند و در منطقه زیرکوه ساکن شدند. اکثر آنها در چادرهای مویی و سوله های بزرگ در روستاهای نوار مرزی و زیرکوه اسکان داده شدند. مهمان نوازی و کمک های ملت شریف ایران و کمک های سازمان ملل باعث شد تا آوارگان چندین سال در ایران زندگی کنند و جذب جامعه ایرانی شوند. علاوه بر تعداد زیادی آواره که در محله فیروزآباد میرآباد بودند در اسفاد نیز نزدیک ده خانوار ساکن بود. یکی از افغانستانی هایی که همه اسفادی ها می شناسند گل محمد بود گل محمد و پسرش حسین کار چوپانی روستا را بر عهده داشت و از این راه درآمد داشت. آنها در پشت منزل آقای میرزا حسن واحدی و پشت باغ محمد ولی عابدینی ساکن بودند و تقریبا با همدیگر قوم خویش نزدیک بودند افغانستانی ها مردمانی خونگرم و بسیار زحمت کش هستند اکثر کارهای سخت و دشوار را انجام می دادند. گل محمد نیز چند تا بچه داشت و نوخوان کوچک ترین بچه او بود. نوخوان با آن سن کمش تقریبا با همه بچه ها ارتباط داشت و هم صحبت می شد و در کارهای وکشاورزی . خارزنی . انبار بری . به مردم کمک می کرد. او چوپان خلوومه گل و یا خلوومه چرون نیز بود و کارش را به خوبی انجام می داد. او یک دوچرخه کوچک نیز داشت و بر ترک آن یک نصفه ۱۷ کیلویی روغن بسته بود و برای حمل بار استفاده می کرد. گل محمد چون همسایه ما بود بیشتر اوقات نوخوان با ما بازی می کرد. یک روز بسیار سرد زمستانی که روی یخ های آب کر مندلی لخشک می کردیم نوخوان نیز خواست با دوچرخه از روی یخ های کر رد شود که به وسط کر که رسید در یخ ها فرو رفت و نزدیک بود از سرما یخ بزند. مادر نوخوان علاقه فراوانی به فرزندانش داد و با شرایطی سخت چندین سال به کار آشپزی و پخت نان و نگهداری فرزندانش در داخل چادر و محیط باز که در تابستان گرم و زمستان سرد بدون حمام و دستشویی ، بود مشغول بود و از او همین شعر در خاطرم مونده نوخوان نوخوانک نوخوانک مه مثال بره دنبالک مه یار گلنار الهی مادر نوخوان بمیره که گل ممد زن دیگر بگیرد و بالاخره با پایان یافتن جنگ شوروی افغانستانی ها به وطن شان بازگشتند. پایدار باشید کریمی آوای اسفاد
۰ نظر ۱۶ دی ۹۷ ، ۱۰:۳۳
محمدعلی خالقی

من و شب

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۱۸ ق.ظ

             دفترم باز امشب       

     باز شد حرف و سخن از دل من     

   همه شب  هم امشب    

      که همه غرق به خواب و کپلند  

             باز من می مانم            

             تک  و تنها  بیدار     

             خواب من هم در شب   

             شده چون یک هشیار    

            من و شمعی روشن  

که به تسکین غم و یار من است  

          همه شب کار من است   

باز من می مانم تا سحر گه بیدار 

           ماه من هم چون من      

          می درخشد چون یار  

  من و ماه و غم شبهای دگر     

         همه شب هم امشب     

         می نشینیم بیدار         

       همه شب کار من است     

           تا سحر شد بیدار            

      من و شب :::: خالقی عرفان    

        15 دی ماه 97      4:18    

۰ نظر ۱۵ دی ۹۷ ، ۰۴:۱۸
محمدعلی خالقی

تعیین زمان در حیات

جمعه, ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۲۲ ق.ظ

زمان همچنان برق در گذر است 

عمر کوتاه انسان ارزویی مجال است 

تا دیر نشده فکر سفر کن 

این غافل هر چند گران است 


مبحث زمان در حیات برای تمامی مخلوقات مشخص است و از گذشته تا به امروز متغییر 

تمامی جانداران عمری مشخص شده در رابطه با آنچه از الهامیت الهی خلقت یافته اند دارند که روزی بر ختم زمان شان قائله می بندد و فوت می شوند 

خلقت انسان هم در تعیین زمان معین شده که سن هشتاد سالگی برای انسانیت در ظاهر یک عمری طولانی است 

هر چند بسیار زود گذر و بی ارزش است

اگر مبحثی در رابطه با تعیین زمان برای انسان  مشخص و تایین شده باشد چه تفکری خواهیم داشت و اگر برای هر رابطه در زندگی می بایست زمان پرداخت کنیم چی 

مثلا برای دریافت پول از بانک یک روز زمان یا خرید نان چند ساعت زمان یا بلیط اتوبوس یک ساعت زمان یا خوابیدن و نوشیدن  وووووو

و این بهای پرداختی از عمرمان کثر می شد.و همین طور خریداری 

اگر برای زنده ماندن هر انسان به پنج روز زمان لازم بود چه می کردیم  آیا راضی بودیم یک روز زمان به فردی که در ثانیهای آخر عمرش بود  پرداخت کنیم  چنانچه پرداخت نکنیم فرد می میرد و این شاید برای خودمان هم صورت گیرد 

و هر  فرد جهت بقای حیات می بایست زمان خریداری کند یا از کسی قرض بگیرد  

چه کسایی که در هر گوشه و خیابان به مرگ خواهند  غلتید بالخصوص قشر ضعیف و مستضعف و چه کسایی که غرق قرنها زمان اند (قشر ثروتمند ) 

آن موقع است که جهت هر عملی باید تعجیل کرد یا از خیلی چیزها گذشت.

عصر حال مستضعف و ثروتمند خیلی در مقیاس متفاوت مقرر اند

من بر این باورم تا شری در انسانیت حاکم نشود هیچ گاه خدایت را نخواهی شناخت و خیلی از قشر درجه اول (ثروتمند)شاید 80 درصدشان غرق ثروتند و هیچ گاه درد تشنگی را نچشیده اند و نخواهند شناخت بحران فقر را شاید هم خدایشان را 

هشتاد سال حیات برای انسانیت اگر چه چشم گیر است ولی در واقع چهل سال است چرا که نیمی از عمر انسان در خواب است 

و بیست سال را دوران نوجوانی و جاهلیت که تفکر در شناخت عرفانی اکثرا در اواخر سی سال عمر معقولیت می پذیرد  و ان موقع است که بیداری عقل صورت می گیرد و انسان به نداشته ها و اعمال خود حسرت می خورد که زود دیر می شود 

اگر زمان در حیات در انسانیت کوتاه بود شناخت ها زودتر در عرفان اعمال می یافت و مفهوم ارزش زمان را درک بودیم 

لیکن حال در تعیین زمان عمر انسانیت بسیار ارزشمند است و چهل سال  عمر انسان در ذخایر اعمال آخرت بسیار اندک است

زمان همچنان برق در گذر است و عمر کوتاه انسان  آرزویی مجال  است 

تا دیر نشده فکر سفر کن  این غافل هر چند گران است 

وقتی دیر می شود که فهم یک لحظه زمان جهت پرداخت هزینه یک عمر خواب و یک روز حیات را مفهوم باشیم

زمان قلم در حیات :::خالقی اسفاد

۰ نظر ۱۴ دی ۹۷ ، ۰۲:۲۲
محمدعلی خالقی

میرزا غلام رضای بمرودی

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۱۹ ب.ظ

میرزا غلامرضا زرّین  قلم بمرودی از نیاکان برجسته و مهم و اجداد گذشته

از خوش نویسان، سیاست مداران و شعرای دانشمند سده یازده و اوائل سده 12هجری قمری می  باشد.در شهر هرات شاغل در یکی از مناصب سیاسی مهم بود، پس از مدتی که گویا بعد از مرگ شاه عباس دوم صفوی و به خاطر اختلافی که در جانشینی شاه ایران پیش آمده بود، احتمالاً راهی اصفهان و مقیم این شهر گردید. پسرش محمداکبر منشی در اصفهان در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به دنیا آمد.درمورد لقبش«زرّین قلم» داستان  های زیادی نقل شده است:برخی گفته  اند به این علّت که خط را با زیبایی تمام می  نوشت به این نام معروف شده و برخی گفته  اند شعر بسیار زیبایی در مدح یکی از شاهان صفوی سروده بود، شاه آن  قدر به او طلا و جواهرات بخشید که قلمش درون آن ها فرو رفت.پسرش منشی در هیچ جا از دیوانش نامی از او نیاورده است. او اشعار زیادی در رثای سالار شهیدان و مدح بزرگان دربار صفوی و موضوعات مختلف سروده که از بین رفته است، آیتی یک بیت از اشعارش را آورده است:

گر چه بودیم ولی در پی نابود خودیم

 در هراتیم ولی ساکن بمرود خودیم

از این نگار به مراتب تکمیلی در آتی خواهیم پرداخت 

۰ نظر ۱۳ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۹
محمدعلی خالقی

درخت جوز ملک سوا

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۵۸ ق.ظ



درخت جوز  در اسفاد قدیم قانونش در حکم یک سفارتخانه بود. یعنی حریم  یک درخت جوز در حکم ملک شخصی محسوب فرد  می شد .

درخت جوز درختی بسیار بزرگ و پر برکت و پر درآمد بود که جلوه ای بسیار زیبا به باغها و معابر و کوچه باغها داده بود.

جوز یا گردو دوست و شبیه ترین ماده به مغز انسان است و ماده ای بسیار مغزی و سرشار از آهن و کلسیم و فسفر و پتاسیم است.

در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها درخت گردو داشتند و توجه و عنایت خاصی به این درخت داشتند.

خوابیدن در زیر این درخت بعلت شاخه های پربار و فراگیر و داشتن دی اکسید کربن زیاد مکروه بود و  برگ آن نیز  دارای بویی خاص و ضد پشه است و از پوست گردو و تنه درخت و همچنین برگ درخت برای رنگ در رنگرزی استفاده می کردند . گلبرگ درخت که شبیه خوشه انگور است نیز گربه جوز نام داشت.


فصل برداشت گردو اواخر تابستان بود و چون معمولا اکثر درختان مالکیت مشترک داشتند. چیدن گردو و یا جوز  ته کنی  از آداب و مراسم و هماهنگی خاصی برخوردار بود.

جوز ته کنی از کارهای سخت و پرخطر بود چرا که درخت های جوز کنار جوب های سنگ فرش و همچنین کنار دیوار باغ که پوشیده از سه ور و که دیسک و خار و خاشاک بود ، روئیده بود و از درختان بسیار مرتفع و شاخه سار بلند بود.


آنقدر شاخه های بلند داشت که چیدن گردو با دست و یا بالا رفتن از درخت غیر ممکن بود و چیدن جوز با چوبی صاف و بسیار بلند به نام  جوز روئه  انجام می گرفت .

هدایت جوز روئه و انداختن گردو ها کار افراد خاصی بود و قدرت بدنی خاصی را می طلبید و کاری دشوار و خسته کننده بود.

 بعد از چیدن گردو ها کار شمارش و تقسیم گردوها به تعداد مالکین بر اساس درصد شراکت انجام می شد . 

گاهی اوقات همه شرکاء حضور نداشتند و یا از سهمی اندک برخوردار بودند که همین هم برایشان ارسال می شد.

دنبال کردن گردو ها . جمع کردن . پرت شدن گردو ها به سر و کله افراد ، پشت بام ، کوچه ، لای بوته ها ، شاخه ها و در نهایت په سه کردن و انداختن جوز های باقیمانده در بالای شاخه سارها سهم و غنیمت  کودکان بود.


و آخرین برنامه مراسم، کندن پوست گردو یا کچل و یا کل کردن آن بود که دست و  انگشتان ما رو پیر می کرد و تا چندین روز رنگ و بوی گردو خوراک جان دستان ما می شد.

 گردوی کاغذی و اس که لوک اسفاد ، هم منبع غذایی خوبی بود و هم منبع درآمد و همه خانواده ها از آن برخوردار بودند.

در دهه شصت بعلت طرح سیمان کردن جوب ها و قطع ارتباط ریشه درختان با منابع آب ، تمامی درختان زیبای جوز خشک شد و در آن زمان کاش خروجی هایی کوچک،  برای آبیاری درختان از جوبهای سیمانی ایجاد می شد تا این اتفاق بسیار تلخ بوجود نیاید.

هر درخت گردو  5 تا 100 هزار گردو داشت که منبع درآمد خوبی برای خانواده ها بود.


امروزه نیز با توجه به وجود  باغها و مراتع اسفاد در کوهپایه  و کاهش آب قنات ، تنها راه استفاده مفید از آب قنات ، احیاء باغها با احداث حوض و آب انبار و انجام آبیاری قطره ای است و کاشت درختان گردو با روش آبیاری قطره ای در این منطقه بازدهی خوبی خواهد داشت و کمک به اقتصاد خانواده و ترویج اقتصاد مقاومتی خواهد بود.

                               کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۱۳ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۸
محمدعلی خالقی

دنیای رنگارنگ نیرنگ

سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۱۸ ب.ظ

دنیای رنگارنگ نیرنگ

دلم می خواد  حرفی درست و حسابی غلیظ نثار دنیا کنم 


به این دنیای نامرد  فریاد بزنم  دنیا دنیا خیلی نامردی 


و ماشینم را سوار بشم و اهنگی از آواز پریها را انقدر زیاد  کنم که صدایش به ارش اسمان دراید و در لابلای پیچ و تاب دنیا خارج شم در دشتی پر از گلهای یاس و اقاقی در کنار درختی که شاخه هایش سالهاست در انزوای آسمان صدای زخمی زخم  زمانه ی عالم را آهنگ مشهود است ماشینم را پارک کنم و دور از دنیای کینه و ریا در تنهایی آرام و سکوت مناظر دنیای رنگی را به تماشا بنشینم 


و با خودم به تامل بنشینم  بگم دنبال چه می گردی  به کجا چنین شتابان  کجا داریم می ریم .


دور از ازدحامات شهری دور از انسانهای دو رنگ دور از رفاقت های زخمی دور از نفرت دور از کینه دور از همه همه همه تنهای تنها در کنار درختی که سالهاست تنهاست  و ساعتها در خلوتی سکوت تنهایی خودم را با یگانه خودم با الهام کائنات در تفکر باشم 


و اندیشه ام را پاک کنم از این همه خسته گی و دورنگی دشنه و دشنام 

که چه می شد زندگی دنده عقب داشت دور از شهر دور از همهمه دور از نیرنگ 

همان روستای صمیمی همان مردان صاف و پاک همان کلبه خاکی همان خاک و همان نان و همان بوی گندم 


آرام آرام آرام                 خالقی اسفاد 

۱ نظر ۱۱ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۸
محمدعلی خالقی

خاطره ماشین اصلاح

دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ب.ظ

از جمله خاطرات من با این ماشین های اصلاح اینه که، یک روز که معلم سال سوم دبستانمون اقای شاهبیکی اسفدن گفته بودن موهاتونو کوتاه کنید و فردا با موی کوتاه بیاید مدرسه، من شب یادم رفته بود بگم که بریم ارایشگاه صبح که بیدار شدم یادم افتاد به بابا گفتم که معلم گفته باید موی کوتاه بیاید وگرنه دعوا میکنه و این حرفا

اقا چشمتون روز بد نبینه😢

ما کله صبحی چون ماشین موزر قرمزه هم خراب بود بابامون سرمونو با همین ماشین اصلاح ها زدن

باور کنید از بس مو رو میکشید اشک ادمو در میاورد و اشکمو در اورد😭

با هر تلاش و سختی ای بود کچل کردیم و راهی مدرسه شدیم.

موفق و پیروز و سربلند باشید

من الله توفیق

سجاد نوروزی 

۰ نظر ۱۰ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۶
محمدعلی خالقی

مرحوم حاج محمد رضا یعقوبی

پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۲۹ ب.ظ


       وبشرالصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبته

           قالو انالله و انا الیه راجعون



با قلبی مملو از غم و اندوه،  درگذشت مرحوم حاج محمدرضا یعقوبی

 پدری دلسوز و مهربان را به اطلاع دوستان ، آشنایان و اسفادیهای بزرگوار میرساند..

این مصیبت را خدمت خانواده های محترم یعقوبی ، انصاری و عبدی ودیگر فامیل وابسته  آن مرحوم تسلیت و تعزیت عرض نموده،

از خداوند سبحان برای آن تازه درگذشته، طلب رحمت، مغفرت و رضوان الهی

و برای بازماندگان گرامی اجر جزیل و صبر جمیل مسألت داریم.


۲ نظر ۰۶ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۹
محمدعلی خالقی

باورهای عامیانه در اسفاد قدیم

سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۲۷ ب.ظ


آنچه تحت عنوان باورهای عامیانه بیان می شود باورهایی است که در بین مردم رواج دارد و خیلی ها بدان اعتقـاد دارنـد  هـدف از این نوشته تایید  یا رد این باورهـا نمی باشـد بلکه توصیفی است از آنچه هست و در بین مردم معمول است و صرفا جنبه آشنایی دارد .ضمنا امروزه اعتقاد به خیلی از این باورها کمرنگ گردیده است و خیلی ها آنرا خرافات می دانند

باورهای عامیانه مربوط به مهمان و مهمانی

اگر بچه کوچکی جارو را بردارد و خانه را جارو کند، اگر کسی قالیچه یا لحاف خواب ببیند،اگر آبی که روی زمین می ریزیم  از آن صـدای بلندی برخیزد، اگـر چشـم راسـت کسـی بپرد، اگر چند استکان ردیف شود، اگر قنـد داخل استکـان چای بیفتد، اگر کلیجدک(نوعی پرنده شبیه کلاغ)جلو خانه کسی آواز بخواند، اگر کسی مرده ای خواب ببیند، اگر کفشهای اعضای خانواده ردیف شوند، اگـر تفاله چـای روی استکان چـای باشد، اگــر دو نفر با هم و بدون هماهنگی جایی را جارو کنند، اگـر قاصدکی را را اطراف خود معلـق ببینیم، اگـر پای راست کسی  نشان کند( تیک داشته باشد) همه این موارد نشانه آن است که مهمان یا مسافری بر ما وارد خواهد شد.

۱ نظر ۰۴ دی ۹۷ ، ۱۸:۲۷
محمدعلی خالقی

مرحوم خواجه میرزا حسن حسنی اسفاد

يكشنبه, ۲ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۷ ب.ظ


خواجه حاج میرزا حسن حسنی

 

یکی از بزرگان ونیاکان سفر کرده
خواجه حاج میرزا حسن حسنی
بزرگ خاندان حسنی 
انسانی بزرگ ونیک سرشت که جز گروه بزرگان دهه پنجاه شصت و هفتاد بودند که انجام مراسم بدون 
إذن ایشان انجام نمیشد، از کارهای انجام شده توسط ایشان حنا کردن دست و پای داماد, پوشاندن لباس دامادی , تقسیم کردن شیرینی در مراسم عروسی وعزا و رسیدگی به امور روستا بوده در دوران قدیم نون گندم منبع اصلی خانواده بود یک روز کارگری برابر یک وعده غذایی برابری داشت که این بزرگوار با اسیاب ی که در بالای خانه حاجی ناظر جهت سهولت کار اهالی ده راه انداخته بودن نان دهی  روستا رو انجام می دادن 
از یاران دیرین  ایشان سید علی واعض دوست و یاور دوران کودکی وحیات بود اکثر مواقع باهم مذاکرات رادیویی وخانواده ای ویا مشکلات روستایی ده را دنبال میکردند. سایه مخابرات اطراق خوبی برای این دو بزرگوار بود 
شایان ذکر است چهره بشاش و خاطرها وجکهای نشاطی ایشان ادم رو به وجد می اورد . از حل وفسخ مشکلات خانوادگی , جنگ ودعوا , مزارع ومشورت با این بزرگوار انجام می شد 
واقعا ستاره بی نظیر بودن چرا که با لسان شیرین خود انسان رو به سوی خودشان جذب می کردن
ثمره زندگی ایشان هفت دختروشش پسر میباشد که اکنون بزرگ این خانواده خواجه علی حسنی می باشند که خود دارای سابقه نیک میباشند ،از مرحوم حاجی اقای حسنی دو فرزند بسیار بسیارنیک به رحمت خدا رفته اند که مرحوم خواجه ابراهیم خود ازنیکان روزگار بودند

                                                                      خالقی  غفاری

        

                   

۰ نظر ۰۲ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۷
محمدعلی خالقی

یلدا 97 مبارک

شنبه, ۱ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۵۱ ب.ظ


 

امشب چه طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شب روشن پر امیدی است که باید در ازدحام نگاه های مهربان بنشینیم و لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم نفس هامان را با هم یک دل کنیم و خاطرات سرشار را از میان سینه هامان بیرون بریزیم تا خانه ها روشن شود. شمع ها را امشب کنار شب نشینی سرور، با شعله نوازش دل برافروزیم. سفره ها را از مائده دعای خیر پر کنیم و در جیب های یکدیگر نقل و نبات مهر بریزیم. سر بلند کنیم به سمت ستاره ها. بوسه برای آسمان برکت خیز زندگی بفرستیم و آواز زمستانه ای برای آغاز فصل تازه بخوانیم؛ آوازی به رنگ و رونق حیات راستین. لبخند بزنیم. شب همچنان ادامه دارد.

 خورشیدِ فردا کمی در تأخیر است؛ که امشب را در طولانی ترین لحظات باهم بودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و هم‎دلی. یاد کنیم از پرواز های گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمی ایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن غنیمتی است فرار.



 

از یلدا بپرس راز شب زنده داری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بی وقفه در شب ها سوسو زده و چراغ راه زندگی بوده اند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا می داند که انهدام سلطه تاریکی چگونه است. شاهد همیشگی زمستان است یلدا؛ که مژده دوباره رسیدن بهار را در طویل ترین و چراغانی ترین شب زمین ندا می دهد.

فرصت بخواهیم از عشق، از هستی، از خالق. فرصت بخواهیم که در تک تک آینه های زمین، تجربه های عزیز را ببینیم؛ که تک تک شب های عمر را در لباس خوش بختی به صبح برسانیم؛ که کوکب های اشاره گر شب های جهان را قدر بدانیم و هر آنچه طلوع سپیده را تقدیس کنیم.

فرصتی بخواهیم که باشیم و صلح در ما باشد. خورشید بی وقفه در ما باشد و تبرک نصیب دست های ما باشد. شب هنوز ادامه دارد. بیدار بمانیم که تا رسیدن نور تمام تاریکی‎های خود را از پنجره بیرون اندازیم. به استقبال سپیده فردا نام های یکدیگر را در شب نشینی شعف با مهر صدا بزنیم

 

 متن زیبا و خواندنی شب یلدا, متن برای شب یلدا

 

وقتی باید بدون تو سر کرد چه سود یک دقیقه بیشتر؟!

 تنها دقیقه ای شبی را به بلندترین شب سال مبدل میسازد یا به تعبیری دیگر دقیقه ای به شبی منزلت یلدا شدن بخشید

اینست معمای هستی

اینست راز برتر شدن تنها به قدر دقیقه ای قدی قدمی و  یاقدرو منزلتی حتی پنهانی.

شب یلدا شبیست که به قدر دقیقه ای بیشتر بودنش منزلت خاص بودن به خود گرفت و میتوان با کنار هم بودن شاد بودن احساس نهفته شب را لمس کرد و دقیقه ها را بوسید اما دل گرفت...

میان سطرهای شادی باید پرانتزی باز کرد و نوشت افسوس که در این شب تو دل خیلیا غم بیدارتر از هر شب دیگریست و این دلها یک دقیقه بیشتر باید باغم سرکنن

پازل زندگی خیلیا جاهای خالی زیادی داره...

مثل نبود عزیزان مثل نبود خیلی از بودن ها...که جای خالیش شده جا واسه حسرتها و عقده ها و غم ها و گله ها و خورده های دل شکسته بچه ها.

 مختصر بگم تو اوج شادی یاد غم دیگران باشیم و برای شادی دلشون از ته قلب خدارو صدا کنیم تا دلشون شاد بشه حتی اندازه همون یک دقیقه که به شبی اینگونه منزلت داد.

شب یلداتون مبارک.

۰ نظر ۰۱ دی ۹۷ ، ۲۱:۵۱
محمدعلی خالقی