اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۳۴۲ مطلب با موضوع «اخبار اسفاد» ثبت شده است

زادگاهم اسفاد باصفا

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ
 
👇👇
===============
بُوَد اسفادِ من، قلبی تپنده...
به زیرکوهی که باشد، عشق بنده
 
صفایش را ندارد، هیچ جایی...
بدونِ آن نباشد، هیچ صفایی
 
خوشااسفاد ووضعِ بی مثالش
به شاسکوه و صفایِ با جلالش
 
بُوَد آبِ قناتش، زمزمِ دل
چو زمزم گشته آنهم مرهمِ دل
 
ز کشمونش بهاران لاله خیزد
ز جانم از فراقش ناله خیزد
 
اگر بینی مزارِ آشیش را
زدل عاشق شوی آن ساقیش را
 
ندارم من بجزء سودایِ اسفاد
دلم خواهد ز بس آوایِ اسفاد
 
ز پِیزَی پل، مَرِیمَه، تا دَوِیلی
ز آقامیر و نوتاق و رئیسی
 
از آبشارِ چراغان، تا بیابان
از آن باغِ سلیمانی تا حَد افغان
 
ز میرآباد، تا آبیز و کَجارش
ز کوه ودشت وکشمون و مزارش
 
همه جایش بُوَد خوشنام و دلباز
بُوَد اسفادِ من، زیبا و مهناز
 
جوانانش همه پر شور هستند
ز دستِ ناکسان، رنجور هستند
 
زنانش، جملگی زهرا خصالند
عفیف و با حیاء و با کمالند
 
چو مولایم علی، مردانِ اسفاد
عزیز و مُنجلی، رِندانِ اسفاد
 
صفایِ زادگاهم چون بهشت است
محلِ مردمِ نیکو سرشت است
 
اگر دارد خدا خُلدِ برینی
منم دارم بهشتِ نازنینی
 
خلیلا...! افتخاری شد نصیبت
سراسرعشق وشادی شدنصیبت
===============
🌺 شاعر: خلیل اسفادی، هفتم بهمن
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۲ ، ۱۱:۴۳
محمدعلی خالقی

خاطرت دکتر مظفرکریمی از آقای دعا

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ

آقای اسفاد (1)
سلام به همه شما

در حدود سن ۴ تا ۵ سالگی یک بار به سختی بیمار شده بودم... آن سال ها دوا و دکتر مانند امروز در دسترس نبود. نزدیکترین درمانگاه در حاجی آباد بود و بقیه روستاها هیچ کدام نه دکتر، نه خانه بهداشت، نه ماشین و نه جاده ای که آنها را به درمانگاه برساند نداشتند.

آن راه طولانی را هم که نمی شد تنها رفت. مسیرهای سر راست امروزی را فراموش کنید. جاده قدیم راه باریکه ای مالرو بود که از پایین کوه، روستاهای قدیم اسفاد و آبیز و حاجی آباد را به هم وصل می کرد. وضع روستاهای میرآباد و فندخت و ... هم که بدتر و راه آنها دورتر بود.

باید چند نفر همراه می شدند تا آن راه را در سرما و برف و باران زمستان طی کنند و بیمار را به دکتر برسانند. گاه همه این مسیر را می رفتی اما الاغ ها نمی توانستند از رودخانه حاجی آباد رد شوند آن وقت اول مصیبت بود. و بدتر از آن، می شد که این راه را با آنهمه مشقت بروی و بگویند دکتر نیست. من از هردو موردی که گفتم، خاطره هایی دارم.

این وضع اسف بار سبب می شد که مردم از خیر دکتر و شر راه بگذرند و تا می توانند از دوا و درمان محلی استفاده کنند. قدیمی ها انواع گیاهان دارویی و جوشاندنی ها را می شناختند و برای درمان از آنها استفاده می کردند. زخم ها را پنبه داغ می کردند تا خون بند بیاید و اگر زخم جزئی بود با پاشین کمی خاک مشکل حل می شد. شکستگی ها و در رفتگی ها را شکسته بندها جا می انداختند و با "کما" می بستند تا جوش بخورد. اما بعضی وقت ها هم هیچ کدام از دوا و درمون ها اثر نمی کرد. آنوقت باید دست به دامن دعا می شدند.

در اسفاد قدیم چند دعا نویس معروف بودند. یکی از آنها خدابیامرز خوج فداحسین اللهی (پدربزرگ آقایان دلیر) بودند. نفس خوج فداسین گرم و تأثیرگذار بود. چند بار خودم شاهد بودم که دعای ایشان فوری اثر می کرد. اگر توفیقی دست دهد چند خاطره از دعای ایشان را در یادداشت های بعدی خواهم نوشت.

اما آنچه می خواهم بگویم درباره تأثیر دعای «آقا سید مد تقی» است که چند بار برای خودم پیش آمده. تب شدیدی که چند روز گرفتارم کرده بود. کابوس های عذاب آور شبانه را هنوز به یاد دارم و در طول روز هم ساعت ها بیهوش یا نیمه هوشیار بودم. دوا و درمون هیچ اثری نداشت...

پس از خوابی سنگین، یکباره با یک حس خوشایند بیدار شدم. هنوز چشم باز نکرده بودم که با دستم از روی جیب پیراهنم روی سینه چپ، کاغذی را حس کردم. گفتم این چیه؟ مادرم بالای سرم بود. با خوشحالی گفت : دعا...، از جا برخاستم. حالم خوب شده بود. چند دقیقه قبل از آن، آقاسید مدتقی این دعا را برایم نوشته بودند. نفس گرم سید بزرگواری که آن سال ها هر صبح و شام صدای اذانش را از بام محله پایین می شنیدیم، آن روز مرا از آن تب دردناک و کابوس ترس آور نجات داد.

 

ما مردم این چیزها را خیلی جدی نمی گیریم مگر آنکه حسابی گرفتار شویم. از آن سال ها، بیش از سی سال گذشت. چند سال تحصیل در دانشگاه علوم پزشکی، کار در بیمارستان ها و سروکله زدن با پزشکان مرا با واقعیت های دنیای پزشکی آشنا کرد. اگرچه در دوره کودکی به پزشک دسترسی نداشتم، اما امروز با این همه دسترسی، اعتماد بسیار کمی دارم.

سحرگاه یک روز فرزند خردسالم به خاطر دل درد شدید بیدار شد. سعی کردیم با مراقبت او را تسکین دهیم. اما ادامه درد و استفراغ و بی اشتهایی سبب شد که به بیمارستان برویم. تشخیص اولیه پزشکان این بود که آپاندیسیت است. معاینات و آزمایش و سونوگرافی انجام شد و آپاندیسیت تأیید شد. این کارها تا ساعت حدود 11 شب طول کشید.

وقتی تصمیم پزشکان برای بردن بیمار به اطاق عمل اعلام شد، یکباره بغضم ترکید، می دانستم که اطاق عمل و جراحی آپاندیس برای یک کودک چه گرفتاری هایی دارد. فرصت خواستم. کناری نشستم، با خدای خودم خلوت کردم و ... نذری برای آقاسیدمدتقی در نظر گرفتم. چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید.

دیدم حال بچه بهتره. از دکتر خواهش کردم دوباره معاینه کنه... گفتند درد نداره. خواهش کردم دوباره آزمایش رو تکرار کنند. جواب آزمایش اومد. ساعت یک بامداد بود. گفتند نتیجه منفیه. نیازی به عمل نیست... برای احتیاط تا صبح صبر کردیم. پزشک نوبت صبح هم معاینه کرد. گفتند بذارید پزشک فوق تخصص هم ببینه. ساعت نزدیک به 11 صبح بود. پزشک بعد از معاینه گفت بچه به این سرحالی رو چرا دیشب تو بیمارستان نگه داشتند؟!

اونا حیرت کردند ولی من تعجبی نکردم. من سال هاست که روزی ام را از خوان اهل بیت می خورم. آقاسید فقط یک واسطه است. خدا ایشان را برای ما نگه دارد.

 

+ نوشته شده در بیست و یکم مهر ۱۳۸۹ ساعت توسط مظفر کریمی

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۵
محمدعلی خالقی

مفاخر اسفاد

يكشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۸ ب.ظ

باسلام وبادرود واحترام

ای عزیزان دوستان بامرام

روح مردان بزرگ این دیار

هر که باشد بهر مردم افتخار

شاد باد از رحمت و لطف خدا

چون شده ازقید این دنیا رها

خاصه خوا جه باقر ان غواص نیز

روحشان شاد وبه دل ها باد عزیز

او که بوده در سخن اهل ادب

فارسی استاد ودانا ازعرب

راه رفتن چون بزرگان باوقار

احترامش داشت دارا وندار

خاطراتش مانده دراذهان هنوز

او که روشن بود روشن همچو روز


چون سخن امد زمردان بزرگ
ک
آن خردمندان  ، ادیبان سترگ

گر که می خواهید مانَد یادگار

عکس وتصویری ،شود پس ماندگار

خوب باشد یک نمایشگاه عکس

 اخر هفته برای بحث ودرس

از مفاخر  از علوم وازفنون

جمع گردد همچو یک کلکسیون

از مفاخر از ادیبان شاعران 

از قدیمی ها وهم از حاضران

هم زاشیائ عتیقه هم سند

هرکه دارد نسخه ای  قلم زند

آن چراغ هم گرچه خود یک کیمیاست

لیک مثلش هم کنون در نزد ماست

فکر کنم میدین سوئد جنسش زمس 

باشد ازبهر عزیزان ادرس

این سخن ها یونس از مادر شنید

او کلامش را به جان ودل خرید‌

حرف او بوده زبهر ما درست 

من نفهمیدم زایشان حرف سست

شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۲:۰۸
محمدعلی خالقی

تصاویر و چهرهای ماندگار اسفاد وطنم

شنبه, ۸ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ب.ظ

 

مرحوم حاج خانم(همسر حاجی رحیم حاجی زاده)
مرحوم حاجی رحیم حاجی زاده
حاج مهدی آقا حاجی زاده
مرحوم میرزا غلامعلی حاجی زاده
حسین آقا غفاری 
روح سه بزرگوار که در تصویر در حیاط نیستند شاد که در مهمانوازی و اخلاق زبانزد هستند 
حاج مهدی آقا مرد نمونه وزرات خارجه همیشه سلامت باشند

 

تصویر محمد علی غفاری 

۰ نظر ۰۸ مهر ۰۲ ، ۱۷:۴۳
محمدعلی خالقی

خاطرات مرحوم مظفر کریمی و انقلاب

سه شنبه, ۴ مهر ۱۴۰۲، ۰۴:۵۶ ب.ظ

 روزهای پرشور انقلاب اسلامی در سال 1357 است. آن سال من کلاس پنجم ابتدایی بودم و می خواهم وقایع آن روزهای اسفاد را از زوایه دید یک کودک 11 ساله بیان کنم.

خدابیامرز حاج محمد علی قاسمی که ساکن تهران بودند، آن روزها به خاطر مسائل انقلاب به اسفاد آمده بودند. اوایل آبان ماه بود و وقت برداشت گل های زعفران. هر روز تعدادی از مردم در گرمای آفتاب «در قلعه» می نشستند و ضمن پرکردن گل یا پشم ریسی با دست، به خبرهای جدید انقلاب گوش می دادند.

آن سال ها اسفاد ـ و هیچ روستای دیگری ـ برق نداشت. وقتی برق نیست، هیچ وسیله برقی دیگری هم نیست. بسیاری از مردم رادیو نداشتند. اندک رادیوهایی که وجود داشت با باتری کار می کرد و البته باید در مصرف باتری هم صرفه جویی می شد.

حاج محمد علی قاسمی، خبرهای جدید را برای مردم شرح می دادند، وقایع انقلاب را که در تهران دیده یا شنیده بودند، بیان می کردند، اعلامیه های جدید و نوارهای جدید را به دست مردم می رساندند و همه این ها باعث شد که شور و حال انقلاب مردم اسفاد را فرا بگیرد. البته باید یاد کنم از برخی روحانیونی که در دهه اول محرم به اسفاد آمدند (مانند شیخ جعفری قاین) و یا برخی جوان هایی که در شهر تحصیل می کردند و همراه خود عکس و اعلامیه های جدید می آوردند.

عزاداری محرم آن سال حال و هوای انقلاب به خود گرفته بود. برای اولین بار به پیشنهاد حاج محمد علی قاسمی، برای مسجد اسفاد بلندگویی خریداری شد. نصف پول بلندگو را خودشان دادند و بقیه ازبین مردم جمع آوری شد. شیرین ترین خاطره من مربوط به موقعی است که صدای نوحه خوانی ها از بلندگو پخش می شد و شور و هیجان کودکانه ما را چند برابر می کرد. در ذهن من آن صحنه ها با چهره حاج محمد علی قاسمی گره خورده است.

پسر ایشان جعفر موقتاً در مدرسه ما ثبت نام کرده بود و همکلاسی ما بود. او مثل بقیه بچه شهری ها خودش را نمی گرفت و به خاطر اخلاق بسیار خوبش، او را خیلی دوست داشتم. به ابتکار او از مدرسه فرار می کردیم و دسته های راه پیمایی تشکیل می دادیم تا آنکه مدرسه تعطیل شد.

یادم می آید که روزهای اول بهمن، که به دستور بختیار فرودگاه را بسته بودند تا امام وارد ایران نشوند، ما هم (مانند بقیه مردم) دو دسته تشکیل داده بودیم. جلوی یکی از دسته ها جعفر قاسمی و دسته دیگر من حرکت می کردیم و این شعارها فریاد می زدیم:

«بیا خمینی وطن انقلابست/نقش مخالفین تو برآبست/دولت بختیار/از کار برکنار/رهبر خمینی (2)»

«بسته برویت دشمنان فرودگاه/بایدشوی ازنقشه شان تو آگاه/دولت بختیار/از کار برکنار/ رهبر خمینی (2)»

آن شور و هیجان ها با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن به اوج خود رسید و شیرینی آن هنوز از خاطرم نرفته است. جعفر را هنوز هم ـ بیش از آن روزها ـ دوست دارم و به روح پاک حاج میرزا محمد علی قاسمی و همه کسانی که قدمی در راه پیروزی انقلاب اسلامی برداشتند، درود می فرستم.

برچسب‌ها: انقلاب اسلامی, حاج محمد علی قاسمی

+ نوشته شده در شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت توسط مظفر کریمی

۰ نظر ۰۴ مهر ۰۲ ، ۱۶:۵۶
محمدعلی خالقی

اب مایه حیات ، قنات اسفاد

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

سلام به اسفادی های عزیز
 از قدیم گفته اند آب مایه حیات است.
 اسفاد ما  دارای یک قنات بزرگ و زیبا  که دارای سه شاخه باله گفته ما از سه نحر جاری می‌شده:
 1نهر یا شاخه شاهرود 
2نهر شیفکه
 3نهر تگ دره گلستان که آن نهر مسدود است. چون بر اثر سیل چاه هایش پرشده و آب آن در تابستان سرد وشیرین وبدون هیچ‌گونه رسوبات سالانه هزاران نفر از راه های دور و نزدیک برای استفاده از این آب گوارا راهی اسفاد می شوند درسایه های درختان سر سبز روستا به استراحت می پردازند.
 مدار آب این قنات برهشت شبانه روزاست.
 اسامی هشت شبانه روز به این نام ها نامگذاری است
1سر رم 2,دورم 3سررم 4,چهاررم 5پنجرم 6ششرم 7هفترم 8هشت رم .
هر شبانه روز دو طایفه است هر طایفه 127سرقه است هر سرفه یا هر تاس 5.5دقیقه است در قدیم هرطاقه یک میر آب داشت که آب را بین مالکین تقسیم می کرد.
 حالا فرق می کند آن زمان میراب طاقه در هر جوب که آب را می‌برد اول شرکت آبداری می کردند آخر وقت میرآب را می‌گرفت آن وقت ساعت نبود یا همه نداشتند یک تاس کوچک بود که وسط آن سوراخ کوچکی بود و یک ظرف بزرگترین بود به گفته مادیگچه متن را آب می کردند و تاس کوچک را وسط ظرف بزرگ می‌گذاشتند.
 آن تاس کوچک تر سوراخ کوچکی که در وسط آن بود پر آب می شد می‌رفت ته دیگچه میرآب دستش را می برد داخل آب وآن را بیرون می‌آورد یک تکا ن می‌داد که آب داخل آن نباشدو بعد می گذاشت داخل دیگچه این می شد یک سره و برای هرسره یک ریگ می‌گذاشتند.
  ادامه دارد....   
       ارادتمند محمد هادی نوروزی

۰ نظر ۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۲۸
محمدعلی خالقی

تشله بازی

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۳۴ ق.ظ

تشله بازی

تشله ( تیله) بازی شیوه های مختلفی دارد که مدل اسفادی آن کاملترین و جالبترین نوع این بازی از دیدگاه بازیکنان و تماشاگران آشنا با این بازی است .

تشله بازی در اسفاد به دو روش دو نفره و چهار نفره اجرا میشود .
گیم های آن بیست تایی است و هر طرف بازی که زود تر موفق به کسب این بیست امتیاز‌ شود برنده ی این بازی است .
برای بازی ، چهار تا خانه در راستای یک خط راست و به فاصله ی حدود یک متر و با ابعادی که به قول ما یک جوز کَل دار در آن جا بگیرد ، می کَنند که دو خانه مال یک تیم و دو خانه ی دیگر مال تیم حریف است و هر تیم باید دو تا خانه ی خود را حفظ کند در غیر این صورت با از دست دادن هر یک از این خانه ها در هر دَور بازی یک امتیاز به حریف تعلق خواهد گرفت به عنوان مثال اگر در یک دور بازی هر یک از تیمها یک یا هر دو خانه ی حریف را تصاحب کند به ازای هر خانه یک امتیاز خواهد گرفت .
کسب هر امتیاز بواسطه ی تعداد تیرهایی است که هر تیم می زند بعلاوه ی تعداد خانه هایی است که از تیم مقابل تصاحب می کند و نیز امتیاز خاصی به نام " لنکا تیر و تیر " است که می تواند از حریف بگیرد .
هر بازی یا دو نفره است یا چهار نفره ، شیوه ی چهار نفره ی آن را " بلّا بلّا " می گویند یعنی هر تیم دو نفر هستند که این دو نفر با هم بَلّ یا یار و هم تیمی اند و هر بازیکن باید یک تشله داشته باشد .
در بازی دونفره هر بازیکن دو خانه دارد که در هر دور بازی باید بتواند خانه های خود را حفظ کند در غیر این صورت به ازای هر خانه ای که از دست بدهد یک امتیاز نصیب حریف خواهد شد . برای شروع بازی یک نفر تشله ی خود را لب خانه ی اول شون می دهد ( می نشاند ) و نفر دوم از سر تپه همان نقطه ی شروع بازی تشله ی شون داده را هدف می گیرد .
در بازی چهار نفره یک تیم آغاز کننده بازی از سر تپه و تیم دیگر شون دهنده خواهد بود که یک یار تشله اش را در لبه ی خانه ی اول و یار دیگر تشله اش را در لبه ی خانه ی سوم به عنوان هدف شون می دهند .

اصطلاحات عملیاتی که در مراحل بازی وجود دارد :

۱ ) شون دادن : گذاشتن تشله ی یکی از طرفین بازی در لبه ی خانه ی اول به عنوان نشانه( هدف ) تا حریف از سر تپه ، آن را نشانه گیری و بازی را آغاز کند در بازی دو نفره یک نفر از نقطه ای به نام سر تپّه که به فاصله ی خانه ها از هم از خانه ی اول فاصله دارد و نقطه ی شروع بازی است تشله ی خود را به سمت تشله ی حریف و نشانه گیری آن رها میکند که اگر به هدف زد بازی را برای تیر بعدی به حریف دوم یا گرفتن خانه و تیر دوم یا سوم ادامه میدهد و اگر به هدف نزد یار دیگرش همین عمل را انجام میدهد تا اینکه در زدن تیر و یا گرفتن خانه ناموفق شود و نوبت بازی به
بازی کنان حریف برسد .

۲ ) لوکال شدن : برخورد تشله ی شروع بازی از کانون نشانه گیری اولیه یعنی همان سر تپّه به لبه ی خانه ی اول که تشله ی حریف لبه ی آن شون داده شده است(سیبل، نشانه) که با این اتفاق فرجه ی تکرار دوباره شروع بازی به او داده می شود .

۳ ) جرق شدن : برخورد تشله ی یار به یار یا برخورد تشله بعد از تیر به تشله ی خودی یا حریف و یا زدن دو تیر متوالی به یک تشله ی حریف که با این اتفاق امتیازات این مرحله سوخته و بازی دوباره از سر تپه شروع می شود
۴ ) کُچ شدن : اگر بعد از تیر تشله بی اختیار وارد خانه ی تصاحب نشده شود امتیازات این مرحله از بازی سوخته و می گویند کچ شد و بازی مجدد از سر تپه شروع می شود .
۵ ) لنکا تیر و تیر : یک عمل وحرکت ویژه ایست که نصیب هر تیم یا بازیکنی بشود آن تیم یا بازیکن امتیازات و نمرات قابل توجهی کسب خواهد کرد ( توضیح و باز کردن آن نیاز به شرح و کار عملی دارد )
۶ ) برداشت : از من برداشت جمله ایست که وقتی بازیکن احساس خطر میکند فقط به بازی خود یا تیمش در همان دور بازی پایان می دهد .

۷ ) ساق : شکل ، حالت و ژستهای مختلفی ست که تشله را در دست گرفته و به سوی هدف می فرستند که به ساق های بد فرم و ناموفق گیساق می گفتند.

لازم به ذکر‌ است به نشانه‌گیری حرفه‌ای با دقت نظر خیلی بالا و مثمرثمر می گفتیم ؛
" ‌تَو وَرمِچِنه " !!! که صرفاً این جمله برای نظر شکنی آن بازیگر بود تا نتواند تیر بزند .

‌‌‌‌‌احمد عظیمی اردیبهشت ۱۴۰۱

[ دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲

۰ نظر ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۳۴
محمدعلی خالقی

روستای اسفاد

يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۳۲ ق.ظ

 

 

شعر و ترانه روید از روستای اسفاد

آبی زلال جوشد از روستای اسفاد

هر تشنه ای که قدر آب حیات داند

یک قطره هم بنوشد از روستای اسفاد

هر بلبلی که در باغ آواز می سراید

گویا که نغمه خواند از روستای اسفاد

جویای فضل و دانش از ارض تا ثریا

درس ادب بجوید از روستای اسفاد

هر غنچه ای که چشمش را باز می نماید

باید قبا بپوشد از روستای اسفاد

هر سالکی که قصد قرب خدا نموده

باید که ره بپوید از روستای اسفاد

آن را که خاطر او از غصه ها ملول است

باید گُلی ببوید از روستای اسفاد

هر کس نداشت جایی ، اسفاد خانه اوست

باید دَری بکوبد از روستای اسفاد

هر جا روی دل تو در بندِ زادگاه است

کس نیست دل بشوید از روستای اسفاد

****

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد – مدرس دانشگاه

۰ نظر ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۰۵:۳۲
محمدعلی خالقی

فعالیت جهادی اسفادیهای مقیم تهران

جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۵۷ ق.ظ

پسر عموی گلم آقا ابراهیم عزیز برایتان آرزوی سلامتی دارم 

حسن آقای گل همکلاسی قدیمی 

موفق باشی

۰ نظر ۰۲ تیر ۰۲ ، ۱۱:۵۷
محمدعلی خالقی

تصویر قدیمی اسفاد

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۷ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۵۱
محمدعلی خالقی

دودر

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ

سالها پیش پشت اون قله سیا 

ما دودر ۰ داشتیم باآقا فرا

احمد ومحمودوچندتایی دگر

که در  این  کارا همه داشتن جگر  

احمد دادی وبعضی بچه ها 

داشتن اونها، دودر، اما جدا 

داخل ان   غالبا  چیزی نبود
 
دائما بودند طلب کار از خدا

دست شان هردم  بسوی او دراز

گفته دایم ای خدای چاره ساز

این دودر پرکن تو از کبک وتهی 

این  دودر باشد چرا دائم تهی    

ازچه رو اینک  فرا واین حسن 

سخت کردن راه بر احمد ومن 

پس چرا آنهاهمش هر صبح وشام

 کبک را اسان بیاندازند به دام 

فکر کردند فکر کردند بیشتر 

تا بیابند چاره وراهی دگر

عاقبت  یک چاره در کار اوفتاد

چاره ای از آن یکی یار اوفتاد
 
 هردوشان گشتند از این موضوع شاد 

ان  یکی فکری دگر اورد یاد

چاره این باشد رقض های رقیب  
 
 منحرف گردد به سوی ما به شیب  

کاسه ی ابی به عنوان تله  

ما گذاریم سمت خود با فاصله   

چاره کر دند کار خود را زود زود 

پس دویدن سوی قلعه  سمت رود

حالا شب دوباره برگشتن   

 امدن خوشحال درشب باچراغ

از میان کوچه دیوارای باغ 

گفتن اول  بر دودر پاتک زنیم    

گر که باشد کبک ان راتک زنیم   

تاکه احمد کرد دست درآن دودر  

آسمان شد تیره وخاکش به سر 

داد فریاداز نهاد او فتاد 

کو هراسان گشت وبر خاک اوفتاد 

آن یکی گفتا چه شد ای یار من 

صبر کن جانا گسست افکار من  

آن چه دیدی در دودر ،بگریختی؟

 رشته ای بر گردنم اویختی !   

گفت تا من در دودر بنمو ده دست
   
   حس نموده مار در انجا نشست 

 ۰مار در این سو وان سو میدوید
 
تشنه بود وبهر ابی می خزید 

مار بودی ایه از بهر خدا ۰

 تاکه بنماید تورا از بد جدا

چشم از مال کسان اذیین ببند 

 هرچه داری کن قناعت پس بخند
 
 روزی ات جای دگر قسمت شده 

 هرچه اید غیر ازاین ان بد شده 
                            
چشم بر مال کسان بربند تا 

کبک اید بر دودر لطف خدا 

یونس آ این قصه را پایان بده   

 بهر مردم رو تو اب ونان بده 

 

                خواجه یونس کریمی  اسفاد 

۰ نظر ۱۶ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۵۶
محمدعلی خالقی

 

 

 

 

 

درگذشت مرحومه مغفوره فاطمه غلامعلی زاده.

همسر مرحوم کربلایی میرزا احمد اسدالهی را تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای مرحومه علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
 

۰ نظر ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۳۷
محمدعلی خالقی

کوچه باغ ، اسفاد

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۴:۳۱ ب.ظ

۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۶:۳۱
محمدعلی خالقی

به مناسبت سالگرد دکتر مظفر کریمی

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ

خاطره ای از دوران کودکی 
با سلام و احترام
دوران دبستان بود، کلاس اول دبستان بودم یکی از روزها که روی نیمکت نشسته بودم زیر نیمکت یک پاک کن نو و قشنگ افتاده بود و برداشتم برای خودم و به خانه آوردم و به برادرم گفتم . مظفر من این پاک کن را پیدا کردم. ایشان به محض مشاهده گفت این مال مردم است و فردا حتما ببری سر جاش بگذاری و فردا این کار را انجام دادم و صاحب پاک کن پیدا شد.
در دوران بزرگسالی آن اوایل که در تهران  سرکار می رفتنم یک روز یکی از ارباب رجوع یک لباس قشنگ و زیبا برام هدیه آورد من به برادرم نشان دادم گفتم این را برام هدیه آوردند
اما این بار هم نگذاشت آن لباس قشنگ را بپوشم و گفت برو آن هدیه را پس بده و ذائقه خود را با مال مفت و بدون زحمت عادت نده.
و هرکی باید از دسترنج و زحمت خودش باید بخورد. من رفتم پسش دادم
در تمام ایامی که در کنارش بودم درسهای زیادی ازش یاد گرفتم 
امروز خیلی جایش برایم خالی است .
امشب سالگرد رفتنش است و یاد و خاطرش همیشه برایم زنده است.
گفتم که فراق تو نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
۲۸ اردیبهشت سالگرد آسمانی شدن  دکتر کریمی خدمتگذار عرصه رفاه و تامین اجتماعی گرامی باد.
                                ارادتمند کریمی 

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

در گذشت مرحوم خواجه اسدالله یاری اسفاد

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۰۹ ب.ظ

درگذشت مرحوم "خواجه اسدالله یاری" را خدمت خانواده یاری و سایر بستگان تسلیت عرض نموده، برای مرحوم علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.

 

 

 

 

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹
محمدعلی خالقی

آبیاری سر رم نوروز ۴۰۲

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۳۰ ب.ظ

۰ نظر ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۳۰
محمدعلی خالقی

عیادت به از دیدار قیامت

دوشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۱، ۰۵:۵۰ ب.ظ

۰ نظر ۱۵ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۵۰
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۱۳ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

زائرین اسفادی

چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ۰۵:۰۹ ب.ظ

۰ نظر ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۰۹
محمدعلی خالقی

تصویری زیبا از اسفاد کهن

چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ۰۵:۰۳ ب.ظ

۰ نظر ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۰۳
محمدعلی خالقی

در گذشت مرحوم مغفور شادروان حاج عباسعلی صادقی

پنجشنبه, ۴ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۵۷ ق.ظ


انا لله و انا الیه راجعون

خانواده های محترم صادقی(صادق) و سایر بستگان
درگذشت مرحوم مغفور شادروان حاج عباسعلی صادقی را تسلیت عرض نموده   برای آن مرحوم غفران الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی خواستارم.

روحش شاد 

 

۰ نظر ۰۴ اسفند ۰۱ ، ۰۶:۵۷
محمدعلی خالقی

سر مشق خوشنویسی معلم عزیز آقای احمد محمدی اسفاد

پنجشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۰ ب.ظ

۱ نظر ۲۰ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۲۰
محمدعلی خالقی

مرحومه بی بی ام البنین حسینی روحش شاد

شنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۰۵ ب.ظ

۰ نظر ۲۴ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۵
محمدعلی خالقی

شعر اسفاد شاعر مرتضی حسینی

جمعه, ۹ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۳۵ ب.ظ

 


زادگاهم !    خدا     نگهدارت                                     دل     ما     زیر   خط     پرگارت

ما همیشه  به   یاد  تو  هستیم                                 گر  چه   از   نان  تو  نظر  بستیم

ابر  و  باران    همیشه   مال   تو                                 بهترین   آب   خوش  به  حال تو

 عالمانی      بنام       داری     تو                               هر چه  خوبی  ، تمام  داری  تو

ای   زمین  همیشه  حاصل  خیز                                کمرت راست کن  کمی    بر  خیز

خیز و بنگر  دوباره  جان  داری                                      در  تن   خسته   هم    توان   داری

آب  افزون  به لطف حق گردید                                   در تن    خسته   یک   رمق   گردید

باز   جای    قنات    زیبا     هست                                 چایی        آتشی   مهیا     هست

نبض مردم به حرکت آمده است                                سوی  این  قلعه  برکت آمده است

باز  این  دِه  دوباره  آباد   است                                 عشق  مردم   یقین  به  اسفاد است

این  قنات  آب    معدنی   باشد                                  توت ها     مثل         بستنی     باشد

چون   انار    بهشت    در   اسفاد                                تا    همیشه    چنین     شوی    آباد

"مرتضی "گفت   قصه      اسفاد                                قصه     گل     و     شاخه   شمشاد

                                                         شاعر : مرتضی حسینی اسفاد

💖اسفادخبر👇

۰ نظر ۰۹ دی ۰۱ ، ۲۱:۳۵
محمدعلی خالقی

آنا الله وانا الیه راجعون 

 

 

 

درگذشت مرحومه فاطمه عظیمی (همسر مرحوم کربلایی غلام نبی) را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای مرحومه علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.

 

روحش شاد 

۰ نظر ۱۸ آذر ۰۱ ، ۱۳:۰۵
محمدعلی خالقی

بزرگان اسفاد خواجه محمد آقای شهریاری

سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۱، ۰۱:۵۰ ب.ظ

حاج محمد اقای شهریاری

 

ایشان یکی از بزرگ مردان نیک روزگار بودن 
 . این مرد بزرگ کد خدای قلعه اسفاد بودند . انسانی به تمام معنا ابرودار , مهمان نواز , ولوتی منش 
خانه این بزرگوار در پای چنار در کنار قنات قلعه بود . خانه ای بزرگ وخشتی که از ورودی یک اتاق مهمانی وصحن حیاط بزرگ و دیوارهای گلی ونشیمن بود . گرچه در ان زمان امورات برق رسانی در قلعه وجود نداشت ولی صدای موتور برق ایشان همیشه در شنود بود . وخاطره اسب اهنی (موتور قدیمی) که اثارش تا بعد زلزله هم در کنار خانه شان نقش زمین بود . رو از یاد نخواهیم برد . 
از خدمات ایشان به مردم حل وفصل مشکلات , انجام امورات عروسی , حنا کردن دست وپای داماد , پوشاندن لباس داماد , وکد خدایی بود  
این بزرگوار دارای سه فرزند پسر که ارشدشان خواجه حاج تیمور واقا شهریار واقا رضا می باشند . 
برای امرزش روح ان مرحوم وسلامتی خانوادشان صلواتی می فرستیم 

 

خالقی ،غفاری 

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۱ ، ۱۳:۵۰
محمدعلی خالقی

بازیهای قدیم اسفاد

دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ ب.ظ


در زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسی
آسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که یا نیازی  به وسیله و ابزار‌ بازی نبود یا اگر هم نیاز به ابزار بود ، این 
ابزار حاصل تفکر و هنر دستان خودشان بود . 
مثل توشله  که با سنگ درست می کردند . 
این بازیها آنقدر منظری زیبا و دیدنی داشت که بواسطه ی 
استقبال تماشاچیان ، عدم محدودیت سنی و افتخار حضور بزرگترها ، ازدحام بینندگان هر لحظه رو به فزونی‌ بود .
مثلاً می دیدی که مردی با شصت‌ سال سن همراه جوانان 
پانزده ساله و با شور و شوق کودکانه بازی می کند و بازی آنها را گرم و جذاب می نماید . این بازیها در کنار درس ، کار 
کشاورزی و هزاران مشغله ی دیگر ، هم یک ورزش و هم یک تفریح بجا و ضروری بود تا خستگی جسمی و روحیِ همه ی اقشار بخصوص جوانان را بزداید و یا موجب تخلیه انرژی شده آنان را بجای انحرافات به مسیر درست زندگی سوق دهد بعلاوه که همه حکمت آموز بود .

۱) شَ کُر  بازی
۲) کوت توشله خراب : ارتقاء تفحص
۳) ریگ بازی : ممارست تردستی و قاپیدن 
۴) قطار بازی : ارتقاء قدرت تمرکز فکری
۵) دارِ قهم
۶) چِش ور بستنک : تمرکز حس شنوایی در رسیدن به هدف
۷) حاجی نمکَو   نمک بِسَو
۸) توشله بازی : بالا بردن تمرکز نشانه روی
۹) تبرک بازی
۱۰) تَپ تپ خمیر
۱۱) درنه بغل دینگ : چیره گی با دقت و تیز هوشی 
۱۲) مِخ دُرنه : مغلوب کردن حریف با اراده قوی
۱۳) اُرَنگ اُرَنگ از سرشناسی تا تعقیب و گریز  برای تازیانه
۱۴) هفت سنگ : تمرین نشانه گیری در هدف
۱۵) گرگم گله می گیرم : حفظ ارزشهای ملی
۱۶) عمو زنجیر باف
۱۷) القدر دینگَو : دیدن بالا و پایین زندگی دنیا
۱۸) آهنگرو ، سیسینگرو : گرفتن قولنج کمر
۱۹) گل یا پوچ : دقت در انتخاب
۲۰) از ایی کلاهک دودِ میه
۲۱) الک دولک :  ارتقاء نشانه روی و برد هدف
۲۲) تیران بازی : تمرین تمرکز و دقت در نشانه روی
۲۳) لی لی : تمرین تعادل در زندگی
۲۴) لخشک بازی: تمرین حفظ تعادل
۲۵) ایی نخودک ایی کشمشک: حرکات کششی بازوها
 شانه ها کمر و عضلات شکم
۲۶) باد (تاب تاب عباسی)
۲۷) تایر گلونک
۲۸) اتل  متل
۲۹) پَلپَلیس بازی: نرمش‌ پنجه
۳۰) پل پُکَّک: تمرین پرش
۳۱) هردَو هردَو پودینه   تخمرغ زرد دینه
۳۲) شاه و وزیر
۳۳) نون بیار کباب ببر: تمرین چابکی
۳۴) وسطی‌ : تمرین همیشه در راس و میدان بودن
۳۵ ) خاله بازی : آیین مهمانداری
۳۶) یه قل دو قل : مشکلات اگر مثل سنگ سخت باشند
 یکی یکی از پس آنها بر می آیی.

اگر توجه کنید مقدمات و ابزار همه ی این بازیها در خود اسفاد تهیه می شده ، نیاز به خرید هیچ وسیله بازی نیست و هدف کلی ارتقاء فکری و جسمی است.

                                  احمد عظیمی    1398.2.3

۰ نظر ۰۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۳
محمدعلی خالقی

چغوک پرونی ، کریمی ،عظیمی اسفاد

شنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۵۳ ق.ظ

با سلام و احترام
زمان قدیم هم آبادانی بیشتر بود و هم سرسبزی ، اون زمان بارندگی برف و باران خیلی زیاد بود آب قنات زیاد بود . اکثرا در خانه هایشان  گاو و گوسفند و مرغ و خروس و سگ و گربه داشتند کشت آبی و دیم رونق داشت گندم و  جو آبی و دیم  ، کشت  من دو ، گاورس ، غوزه و صیفی جات و کشت پاییزه و مزارع بزرگ ارزن زیاد بود و نگهداری آن مزارع  هم خاطره انگیز بود. اگر در اسفاد قدیم ،آبادانی و کشت و کار زیاد بود ،به تبع آن پرندگان مهاجم و مزاحم کشت و کار مردم هم زیاد بودند. جدا از آنکه پرندگان از روزی شان بهره مند بودند ، گاهی اوقات هجوم پرندگان به مزارع منجر به نابودی و یا کاهش محصول می شد اینجا بود که بچه های آن دوران وظیفه نگهداری مزارع را بر عهده داشتند تا کشتزارها از شر گنجشک ها و یا چغوکهای مزاحم در امان باشد. مزارع زیبای ارزن بخصوص بعد از آبیاری بسیار خنک و زیبا و پر نشاط بود . ارزن در قدیم از اهمیت خاصی برخوردار بود و نون ارزنی یک نان ویژه و ارزشمند بود علاوه بر آن دانه های ریز ارزن غذایی خوشمزه برای پرندگان،بویژه چغوک ها بود. ارزن اواخر بهار بعد درو گندم و با ریشه گندم کشت می شود و اوایل پاییز با بور شدن و طلایی شدن کم کم برای درو و دروازه شدن آماده می شود. سرسبزی زیبا و رقص خوشه های زیبای ارزن در معرض بادهای تموز ، موجب وسوسه حملات پرندگان می شد. بچه ها در  خنکی صبح و بعد از ظهر مشغول فراری دادن چغکوها بودند. چغوک ها پرندگانی  کوچک و بامزه و فراوان بودند که وقتی در کنار هم قرار می گرفتند بسیار زیاد و پر سر و صدا و شبیه گرد باد بودند که اگر سنگی به داخل مسیر  چغوک ها پرتاب می کردیم چندین چغوک سقوط می کرد و همچنین  از ابزارهای متفاوت و مختلفی برای فراری دادن آنها استفاده می کردیم ابزارهایی نظیر ده وول یا مترسک ، پرتاب سنگ با په لخمون ، سر صدا کردن و هو هو کردن و مهمترین ابزار خه لت، خه لت کردن بود خه لت با قوطی های رب و کمپوت.
به این صورت که سنگ های ریز و یک شکل ، داخل قوطی می ریختیم و درب قوطی را تا می زدیم و سپس تکان می دادیم تا ایجاد صدا می کرد تکان دادن و خه لت  خه لت  کردن چون زمان بر و طولانی بود، هم موجب خسته شدن دست می شد و هم سرو صدای زیاد و طولانی برای خود ما نیز آزار دهنده بود امروزه قوطی های کنسرو و کمپوت را که می بینم یاد چغوک ها و مزارع زیبای ارزن میافتم .
به هر حال نسل قدیم پرتلاش و باهوش بودند و شگردهای خاصی برای کسب و کارشان داشتند نسل امروز هم باهوش تر از قدیم میزان تولیدات را چند برابر کرده است و همچنان رو به جلو در حال حرکت است به امید روزهای بهتر .
پیروز و سربلند باشید .
     احمد عظیمی  _ کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۲۳ مهر ۰۱ ، ۰۳:۵۳
محمدعلی خالقی

 

اناالله وانا علیه راجعون
بدین وسیله درگذشت مرحوم مغفور تازه در گذشته
حاج سید ابراهیم حسینی را به اطلاع تمامی دوستان واشنایان میرساند
مراسم تشیع پیکر این پیر غلام حسینی چهارشنبه مصادف با شهادت امام حسن عسکری مورخه 13 /7 /1401ساعت هشت ونیم تا نه صبح حرم مطهر رضوی وبعد از طواف به سمت بهشت رضا بلوک 40 میباشد
حضور شما نیکان باعث تسلی خاطر بازماندگان  وشادی روح ان عزیز سفر کرده میباشد،


 

 

 

 

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۱ ، ۲۲:۰۳
محمدعلی خالقی

مرحوم ملا غلام علی تقی زاده اسفاد . روحش شاد

دوشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۰۴ ق.ظ

۰ نظر ۰۴ مهر ۰۱ ، ۰۳:۰۴
محمدعلی خالقی