حال خود را خراب می بینم
وحشت واضطراب می بینم
بعد ده سال آمدم تهران
همه را بر عتاب می بینم
نه خبر بود زچادر ومانتو
نه خبر از حجاب میبینم
حال بشنو حکایتی دیگر
که همینک صواب می بینم
گذرم چون فتاد بر توچال
وضع خیلی خراب می بینم
هرچه دیدم اشون فشن، دربند
همه را ناصواب می بینم
همچو اصحاب کهف بودم من
یا که شاید سراب می بینم
مرد و زن داخل صف مترو
همچو ماهی به آب می بینم
دختران منزوی زدل محزون
پسران دل کباب می بینم
ای وزیر و وزارت ارشاد
نکند بنده خواب می بینم
در پاسخ به شعر دوست عزیزم جناب آقای غلامحیدر کریمی اسفاد متخلص به یونس
بی حجابی به سمت روستاها ، هر دمی با شتاب می بینم
نه نیازی به شهر تهران نیست ، سوژه ها پر لعاب می بینم
گوشی و فیلم ها همه عریان ،دست هر بچه ای دو گوشی بود
پشت میز کلاس هر ساعت ، دل زده از کتاب می بینم
گفته یونس که رفته گردش او ، چند روزی به مقصد توچال
او گزارش نموده اوضاع را درهم و هم خراب می بینم
مانتو و روسری اگر کوتاه ، نیست تقصیر بانوان عزیز
جنس ها کیفیت نداشته کمی ، بعد شستن ز آب می بینم
برخی از دختران به شکل پسر ، و پسرها بسان دخترها
این چنین قصه ای به دانشگاه ، در حضور و غیاب می بینم
چاک چاک است و نخ نما گشته نصف شلوار لی همان اول
چسب روی دماغ مد گشته ، خط چشم را عقاب می بینم.
مرتضی حسینی اسفاد
- ۰ نظر
- ۰۳ آبان ۰۳ ، ۱۰:۴۰