اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۱۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

ماه محرم 
شال عزا  به  سر  ز  عزای  محرم  است
خون گریه گر کنی به نظر باز هم کم است
تنها  نه جن و انس در این غُصه  سوگوار 
در عرش بانگ نوحه از این حجم ماتم است 
هر سال  با شکوه تر از سال های  پیش 
افراشته به لطف خدا  قد  پرچم  است 
آری !  حسین از  من  و  او  پاره  تنم 
گلواژه از رسول همان ختم اعظم است 
باید دوباره رخت عزا  را به تن  نمود 
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است "
هفتاد و دو ستاره  به روی زمین نشست 
در خیمه العطش به فراسوی  شبنم است 
سرها چه گفته اند که تاریخ گریه کرد ؟
بالای نیزه حجت حق مرد اعلم است 
آری دوباره  ماه  محرم  شروع   شد !
ارباب بر زبان  شما  خیر مقدم  است
هر چه که گفته اند چنان ذره ای بود
یک قطره در برابر امواج این یم است 
این دل کباب می شود از شرح ماجرا 
هر چند نام خوب شما نیز مرهم است 
عباس ،  ای  رشید  علمدار  کربلا 
ما را ببر که آن حرمین نیز با هم است 
باید  دو باره  واقعه  را  بررسی کنند 
اما ببین  قلم چه نویسد ، قدش خم است 
تنها نه این زمان به عزایش نشسته ایم 
از ابتدای  خلقت  حوا  و  آدم است
گر تشنه رفته اند  به سوی جنان حق 
سیراب از  نگاه پیمبر  و  زمزم  است 
گفتا "شمیم "  اجر مرا هم حساب کن 
آن لحظه ای که خاطر من سفره غم است 
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم)

  • محمدعلی خالقی

ان زمان صف گاز برای گاز زدن مشکل و وقت گیر بود چرا که پمپ گاز تازه راه اندازی شده بود . و مردم از بنزین استفاده می کردند  بنزین لیتری صد تومان بود  که یهویی افزایش یافت و لیتری هزار تومان شد . اکثرا با این موضوع اشنایی دارند . صف گاز انقدر شلوغ می شد که گاهی به شمارش انها می پرداختیم و بیش از سی و چهل ماشین تا نوبتمان فاصله بود . بر این اساس گاهی جازدن هم باعث دعواهایی می شد برای چندمین بار هر وقت که می خواستم ماشینم را گاز بزنم بدون نوبت به اپراتور دستگاه مراجعه می کردم چرا که از دوستان صمیمی و نزدیکم بود . و حتی دوستانم را بی نوبت به معرفی می پرداختم . روزی صاحب خانه را برای بردن به جایگاه همراهی کردم.تازه از عملم بسیار خوشنود بودم . هنوز به جایگاه نرسیده بودم بیش از سی ماشین در صف انتظار بودند . لحظه ای صاحب خانه در جایگاه توقف نمود او را به قسمت اپراتور معرفی کردم . و او بدون توجه به من به صف انتظار روانه شد . گفتم چرا حاج اقا نمی رین داخل برین بدون نوبت گاز بزنین اپراتور از دوستانم هست مشکلی نیست . 

او در جوابم سکوت کرد و بعدی چندی گفت.حق الناس می دونی چیه ؟جواب این جماعت تو صف را چگونه باید پرداخت . سکوت زبانم را بسته بود و بدنم.خشک شده بود . جرعت حرف زدن نداشتم .و زان پس هر گاه خواستم برای گاز زدن ماشینم به جایگاه بروم سخن مردی بزرگ را تداعی می کردم و صف انتظار را علامت سکوت می دانستم . 

,و حتی چراغ راهنما  , بوغ زدن , سبقت گرفتن و حتی راه رفتن و پیشین گرفتن ,صف نانوایی و.... را حق الناس می دانم

خالقی اسفاد 

  • محمدعلی خالقی

جناب آقای غلامحیدر عباسی
جناب آقای ... از میرزاهای با اخلاق ، خونگرم و توو دل بروِ اسفاد است که بواسطه ی این خوی و منش انسانی اش با  همه می جوشد و همه دوستش دارند .
 همه با او راحت و بدون تعارف اند .
 کمتر کسی نام کوچکش را میداند و همه او را با فامیل صدا می کنند.
 او از فرهنگیان فرهیخته اسفاد و مسلط به هنر خوشنویسی است که در عصر خود با قلم زیبایش گفته های بزرگان دینی ، سیاسی و علمی را بر دیوارهای اسفاد خوش می نگاشت.
در روزگار نوجوانی و جوانی صاحبذوق و اهل دل بود .
 در شکارِ کبک با 《 دُودَر 》تبحر خاصی داشت که گویا این ذوق و هنر ارثی و در ژن او بود . می گویند کبک از دستش پرید و او در اوج تیزی و چابکی در یک متری آسمان آن را گرفت . در انتهای شاهرودِ اسفاد به نام خودش یک درخت انجیر داشت که تابستانها زیر آن《 دُودَر ‌》می کاشت .
 یاد دارم که در توشله بازی هم مهارت داشت .
 رشته ورزشی اش  والیبال بود و با روحیات ورزشی اش جوانان را به سمت و سوی ورزش سوق می داد .
گاهی به جهت جدّی شدن بازیکنان ، برای بازی شرط
می گذاشت ، شاید یک کیک و‌ نوشابه، هرچند ناچیز‌ ولی با همان ، بازی جذاب تر می شد .
.پایه گزار مسابقات والیبال در سطح اسفاد و روستاهای مجاور مانند  آبیز ، فندخت و استند می شد.
 از والیبالیست های صاحب نام اسفاد در دهه ی شصت بود که به جرات میتوان گفت در استان‌ و حتی در سطح کشور حرفهایی برای گفتن داشت ولی افسوس که غالباً در مناطق محروم استعدادهای درخشان بی نام و نشان می مانند .
از داشته ها وخصوصیاتش میشود بیشتر گفت ولی ضیغ وقت و جدال با ذهن دست را به نشانه ی تسلیم بالا می برد.
مرد قصه ما کسی نمی تواند باشد به جز
 آقای غلامحیدر عباسی !!! فرهنگی باز نشسته ، که این روزها فارغ از این شغل ، در اسفاد به کار کشاورزی مشغول است .
جناب آقای عباسی
 سلام و عرض ارادت ؛  پوزش میطلبم از اینکه راحت صحبت کردم چون دوستتون دارم .
  توفیق روزافزون و‌ عاقبت بخیری شما عزیز بزرگوار ‌آرزوی ماست .
Ah Azimi 1398.4.20
احمد عظیمی اسفاد

  • محمدعلی خالقی

کارآفرین صنعت فرش در اسفاد در دهه ۵۰ ( آقای حاج محمد کلوخ قنبری)
به نقل از خودشان:
به دنبال ایجاد کارگاه تولید فرش در بهمن آباد توسط کربلایی عبدالله ساغدری با ایشان آشنا شدم و با تشویق آن بزرگوار تصمیم به ایجاد کارگاه در اسفاد گرفتم🏭 
با اختصاص سه اتاق از باغ منزل مسکونی( سر تخت آقا میر)وبرپا کردن ۶ دار قالی و اجاره ۱۱ نفر آقا و خانم 👩‍👧‍👧👨‍👧‍👦کار بافت قالی ۶ متری با نقشه ریز ماهی و زیر نظر آستا علی از شیرگ آغاز شد👨‍⚖
هر دوماه سه تخته فرش بافته میشد- ساعت کاری پرسنل روزی ۱۰ ساعت بود و دستمزد کارگران سالی ۹۰ تومان
 پس از بافت فرش ها برای فروش به بیرجند منتقل میشد🚚
پس از یک سال با توجه به دوری محل سکونت_ آستا علی و کربلایی عبدالله تصمیم به رفتن گرفتند ومن درمدت کوتاه بالاجبار تمام موارد لازم رااز ایشان آموختم بطوری که صفر تا صد کار را خودم انجام می دادم( نقشه کشی- رنگرزی _ تنیدن_ تنظیم _ نقشه خوانی _ کنترل بافت و۰۰)🧮📖📝
مواد اولیه (پشم )مورد نیاز را از منطقه تهیه و پس از حلاجی دربیرجند مجددبه منطقه بر می گرداندم و در اسفاد و میرآباد توسط خانم های خانه دار با چرخ دستی و جلک به نخ تبدیل می شد🧶 سپس نخ وارد مرحله شستشو و رنگرزی می گردید⭐️رنگرزی با(پوست گردو و برگ انگور ورنگهای صنعتی ) در نیم بشکه وبا چراغ فر نفتی بزرگ انجام میشد- پس از خشک کردن نخ های ر نگ شده در آفتاب _نخ ها به گرونه تبدیل شده و مورد استفاده بافت قرار می‌گرفت🧶🧶🧶🧶
محیط کارگاه کاملا صمیمی وبا انرژی بود و برای افزایش راندمان و روحیه دادن به افراد از رادیو گرام و پخش آهنگ استفاده میکردم🎼📻هرکدام از بافنده ها که در روز تعداد دم بیشتر میبافت در آخر وقت از یک دور موتور سواری( ایژ باک سفید جفت لول) به عنوان پاداش استفاده می کرد و این باعث ایجاد رقابت شده بود🛵🏍 با احتساب افراد در حاشیه تقریبا ۳۰ نفر مشغول کار بودند👨‍👨‍👧‍👧👨‍👩‍👦‍👦
رونق بسیار خوبی حاکم بودوکار به خوبی پیش می رفت تا اینکه با شروع انقلاب اسلامی ورکود دربازار فرش؛ روز به روز تولید کمترشد✋  ودر نهایت کارگاه به تعطیلی کشانده شد😪🙅‍♂
به امید روزی که دوباره درکشور عزیزمان🇮🇷 و مخصوصا منطقه زیرکوه صنعت و تولید داخلی رونق بگیرد ❤️ انشالله‌❤️موفق و پیروز باشید داودقنبری تیرماه ۹۸⭐️⭐️

  • محمدعلی خالقی