اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۳۵ مطلب با موضوع «اشعار درباره اسفاد» ثبت شده است

در رثای مرحوم دکتر مظفر کریمی اسفاد 

در رثای مرحوم دکتر مظفر کریمی اسفاد، معروف به دائره المعارف تامین اجتماعی

از نگاه وزیر تعاون ، کار و رفاه اجتماعی

******

اردیبهشت ، ماه خزان مظفر است دکتر برای بیمه همانند یک سر است

فرزانه ای که عمر خودش را تلاش کرد تامین اجتماعی از این باغ ، بی بر است

از بیمه او نوشت کتابی به روزگار آن نکته های خوب که مانند گوهر است

با شعر خویش روح به اسفاد می دمید آبادی وطن ز غباری که باور است

آرام در بهشت رضا (ع) آرمید او نزدیک قبر عارف نامی که سرور است

میرزا جواد ، مرد خدا از نوادری در آسمان معرفت او مثل اختر است

یک شهر گریه کرد برای نبودنت این مرثیه برای غروب تو بهتر است

در سالگرد رفتن مردی از این دیار چشمان غم گرفته من باز هم تَر است

او عاشق وطن که مثالش ندیده ام روی مزار دسته گل یاس و احمر است

دارد" شمیم" خاطره از خُلق نیک او هرگز نرفته قامت سروی که در براست


شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم)- نویسنده و مدرس دانشگاه

28اردیبهشت سومین سالگرد سفر بی بازگشت زنده یاد دکتر مظفر کریمی

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۰۸
  • ۲۰۲ نمایش
  • محمدعلی خالقی

 

 

هر حیوان و موجود زنده ، خلقت  جهان آفرینش از عظمت و قدرت خداوند تظاهری جهت افکاری روشن برای انسان می باشد.

حیوانات وحشی از قبیل سگ گرگ کفتار شیر  تمام این حیوانات  یک سلسله مراتبی جهت جهان خلقت و آفرینش و حیات می باشد 

آیا شنیده اید که پلنگ را نباید به چشمهایش خیره شد این غرور این حیوان را می رساند 

و آیا شنیده اید که سگ وفا دارد و به حق خودش قانع است بله یک سگ گله به یک لقمه نان خشک وفای خودش را اثبات کرده و تا صبح به اوامر خودش اجرا می کند  چنانچه گرگی به گله حمله کند و گوسفندی را شکار کند و سگ نتواند کاری انجام دهد آن سگ در فردای آن روز و روزها غذا نمی خورد این غیرتش را می رساند 

 گرگ طمع دارد و تمام حیوانات از دستش رضایت ندارند و علت چرا گرگها شبها به یک چشم می خوابند مثال انسانهایی است که به هر طریقی به انسانها زخم و تیشه می زنند 

چوپانی می گفت 

گرگ هم به خاطر ترس از اعمال بد خود از سایه خودش می ترسد و دلیل یک چشم باز آن در خواب ترس از زخم هایی ایست که به حیوانات رسانده 

این چنین است قانون راز بقا و طبیعت هر حیوانی جهت حفظ جان خودش از مکر و حیله ها و خصلت های زادی خداوندی استفاده می کند تا بتواند به حیات خود ادامه دهند 

جالب این جاست که تمام حیوانات از انسان ترس و هراس دارند و همین طور بالعکس انسان هم اِز حیوانات می ترسد و انسان از نظر فلسفی از تمام  حیوانات ترسناک تر است 

ولی نتیجه این داستان آنجاست که بعنوان مثال سگ با یک لقمه نان تا صبح پاسداری می کند و بر عهد خودش وفا دارد ولی انسان ویا آن سرهنگی که می داند خلاف خلاف است ولی با گوشه ای رشوه  ،  خود و شخصیت خود را فراموش می کند و کاری که نباید انجام دهد را عدم قانون اجرا می کند .

این داستان ادامه دارد 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۴۶
  • ۴۱۸ نمایش
  • محمدعلی خالقی

گنجش افکار

۱۲
ارديبهشت

سوختن به تماشا نمی شود 

خود را بسوز که از ریشه سوختی

گر عقل وفهم بود به ظاهر روشن 

چوب بی آزار را چرا افروختی

 

گر بود تو را شعله به گرما 

شاءنت  بود از امر هویدا

عمری صعود و هلهله در باد

شاتوت سکوت را به چه دعوا

 

خاموش در این گنجش افکار 

ای بی خبر از کرده ی بیمار 

انگشت به هر روزنه خاموش 

زهر است و ماری که کمین است

 

رخ در طبیعت و گل هم به زمین است 

بیداد چو روزی که نسیم هم گذرین است 

موعود به  دوزخ او منتظرین است

سوزان ابدی و گرما که عجین است

 

شعر گفت و معروف شدی بهر اوامر

ای خویش برو شعله نکش بهر عوامل

گر بود تو را کین شتر زخم رفیقان

ای بی خبر از خالق یکتا و عجایب

        شاعر خالقی اسفاد 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۰
  • ۲۱۵ نمایش
  • محمدعلی خالقی

سرزمین مادری

۰۵
ارديبهشت

             سرزمین مادری

 

اسفاد ای زادگاه مادری من چه می کنی 

با دستهای خسته و روح شکسته چه می کنی

 

درد است در فراق من از حال و روز تو 

شهر سکوت و در دیوار شکسته چه می کنی 

 

روزی و روزگاری و حال و هوای تو 

شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی 

 

از باغ های خرم و شیر و دلان تو

ان کوچه باغ  عام و مردان ادیبت چه می کنی

 

در سالهای  دور عصر   گبر و ترکمن 

عمری چو پرچمی حفاظ بر بلندا چه می کنی

 

چون ریشه در خاکت بود سرو و سربلند

عمری چو قرنی عظیم پانصد ساله چه می کنی

 

هر چند که خاکت بود کیمیای در 

می بوسم و چشم به راه مزار حبیبان چه می کنی

 

مقبول حق در کفن و مرگ و آخرت 

خفته و نکوست در کنار  نیاکان  چه می کنی

 

گر زندگی همین بود عمری چو برق و باد 

بی تو چو مرگی ایست به سرای دوباره  چه میکنی

 

گفتم و شدم شاد چو شمشاد و ارغوان

آن کس که شنود شعرت شادمان چه می کنی؟

شاعر خالقی اسفاد (عرفان)

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۵۲
  • ۳۳۰ نمایش
  • محمدعلی خالقی