اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاعر مرتضی حسینی اسفاد» ثبت شده است


در صبح سرد 


در صبح سرد  شال و  قبا  کرده  زعفران

دیدم نشاط  و شور به پا  کرده زعفران

چون  رستخیز از دل خاک آمده برون

از خاک تیره باز  دعا  کرده  زعفران

دارد بنفش می زند  از دور این زمین 

مرهم برای خاطر ما  کرده  زعفران

باید  نشسته  رفت  به  بالین هر گُلی

در قلب خویش خانه بنا کرده زعفران

این دُر قیمتی است که گویند طلای سرخ

آری ! به قعر خاک طلا  کرده  زعفران

هرسال می رویم  به سر بخت این عزیز

ما  را به قدر خویش رضا کرده  زعفران

آن رشته های سرخ  دلش را که دیده ای

با عطر و رنگ خویش چها کرده زعفران

با این همه مشقت و سختی به خانه رفت

سر پنجه ها ز بعد  حنا کرده  زعفران

جمع اند دور  هم  که  بخندند غنچه ها

در قصه ای که قدر و بها  کرده زعفران

پر می شود که  بال  و پر صاحبش شود

گرد  و  غبار خویش هوا کرده  زعفران

در یک ردیف دسته شده سرخ و هم سفید

گویند  رنج  خانه  دوا  کرده  زعفران

خشک می شود که چشم خریدار دل دهد

آن سال خُوش که روی به ما کرده زعفران

آن قدر پیش اهل محله  گران بهاست

ما را به وقت خواب صدا کرده زعفران

فر آوری شود ز  وجودش  هزار  چیز

رنگش حضور خود به غذا کرده زعفران

صد قصه داشتی و " شمیم"  از تو ذره ای

پاییز ، حساب خویش جدا کرده زعفران

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد(شمیم) - مدرس دانشگاه

۰ نظر ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۱۴
محمدعلی خالقی

روز بزرگ داشت حافظ شیرازی

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۹:۱۶ ق.ظ

🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿

به بهانه بیستم مهرماه ،روز بزرگداشت لسان الغیب حافظ شیرازی

حافظ بگو که گندم و باغی ز سیب هست

دنیای  درد ، دور  و  بر، آیا طبیب هست ؟

باید  دوباره یک غزلی دست  و  پا  کنم

وقتی که دست و پای دلم در صلیب هست

این استخاره خوب  نیامد ، دلم  شکست !

هر چند این سروده کمی هم غریب هست

" روی تو کس ندید و هزاران رقیب هست

در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست "

این روز ها که بی تو چنین  کم می آورم

سهم   دلم   قرائت    امَن  یُجیب   هست

هر  کس  شنید  قصه    نامردی  تو  را  !

بر من گریست ، گریه این غم عجیب هست !

باران  حکایتی  است  ز  باغ  و  بهار ما

آیا در این محاوره حرف از حبیب هست ؟

وقتی که یار بار سفر  بسته ، ای" شمیم"

آیا   هنوز  جای  درنگ  و شکیب  هست ؟

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم )

🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۷ ، ۰۹:۱۶
محمدعلی خالقی