دیروز هوای پاک و صاف اما بخیل از بارش باران در چله بزرگ هم زیبا بود و هم نگران کننده..... 
اما طبیعت اسفاد همچنان دل انگیز بود... 
گله های بسیار بزهای کوهی که برای چرا به پایین دستها آمده بودند نشان از کمبود آب و علف در ارتفاعات بود، دیگر ترس از انسان در چشمهای قوچهای گله کمتر دیده میشد، شاید هم گرسنگی آنها را خیره تر کرده بود....
سکوت حاکم بر کوه گاهی با صدای سنگ ریزه هایی که از زیر پای این گله بزها رها میشد میشکست.... صدای کربلایی عباس قلی زاده با بیتهای محلی به همراه گله گوسفند هم آرامش بخش بود و تنهایی کوه را برایم به همراهی مبدل کرد.... یک روز کامل در کوههای اسفاد یادآور همه خاطرات گذشته چه شیرین و چه تلخ بود.. انگار همین دیروز بود که حسن آقای درآبی( طاهری نسب جدید)دو دره های کبک گیری اش را با دوستانش ساخته بود و به ما تاکید میکرد که گوسفندان گله را به اون حوالی نبریم... انگار لحظاتی پیش بود که پای لاخ های سنگ آبها ابوتراب یک بچه کبک از کنار کلاهش در آورد و به من هدیه داد... 
شراکت گله داری پدر بزرگ با آقایان میری و غفاری و روزهای گرم و سرد با آقا سجاد و مالک غفاری و غفار میری و عمو اسماعیل در کنار گله همه و همه مرور میشد برایم..... چای آتیشی در کنار عزیزان رفع خستگی بود برای یک روز کوهنوردی و تنها چیزی که از ذهن خارج نمیشد جای خالی همه اقوام و همشهریانی بود که به هر دلیلی دور از وطن هستند و شرایط زندگی و کارشان ایجاب نمیکند سالی یک بار از این مکان بکر و دل انگیز استفاده کنند... 
در برگشت از کوه شاهد آب برداری از قنات اسفاد توسط یکی از اهالی روستای چاه پایاب بودم که با دیدن من هول و حراس برداشته بود وقتی برای حال و احوال به این پیر مرد نزدیک شدم دیدم برای توجیح آب برداشتنش خشکسالی و قطعی آب روستایش و عدم وجود آب آشامیدنی را تعریف کرد و این در حالی بود که من هیچ نپرسیده بودم که چرا آب برمیداری. من هم در جوابش گفتم دعا کنید که آب زیادتر شود تا از همه جا بیان و آب ببرن... حالا دیدن این صحنه و حرفهای این پیرمرد شاید برای اکثر ما اسفادیها اتفاق افتاده باشه امیدوارم به دعای همین انسانهای تشنه که با امید به قنات روستایمان می آیند شاهد افزایش آب قنات باشیم و بجای منع افراد توجیح کردنشان جهت شیوه صحیح آب برداشتن را پیشه کنیم که هم رضایت خدا و هم خلق خدا در همین است...

مهدی محمدی اسفاد