اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

شعر اسفاد قدیم

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۵۱ ق.ظ

     اسفاد قدیم

بفکرم آمد از اسفاد گویم 
    زخلاق جهان امداد جویم
 
    ۰ولیکن نقص درگفتار افتاد 
   شدم سرگشته ومجروح وبیمار
 
   گرانیهامراهم گیج کرده 
هزاران شایعه ترویج کرده
 
۰  دگر حسی برای من نمانده     
مرا معبود سوی خویش خوانده
 
   ۰اگر چه نت مرا زین جا نرانده
     ولیکن کور سو امید مانده 

   بگویم اول از اسفاد  و بامش 
   زان قلعه وزان خشتای خامش

زشاسکوه و مزار  آشی آن
 زمسجد پای چنار وکاشی آن

زجویِ زین و از کشمون ماشی
زمیلاکو که شاسکو را داداشی

زهوهوی شغال و از وحوشش
زسیخل آن رقیب سختکوشش

زکشمونا وان سرو وچنارش
زان اب قنات بی مثالش

زکیچه تنگ وباغای انارش 
زآن پای چنار وکوهسارش

زلاخای سنگوا وناز کبکش
بنازم کوچه باغ ان راه وسبکش
 
دوباره گویم از ان مردمانش
 زپیر و کودک و مرد و زنانش

زسنت های دیرین کهن نیز
لباس های زمستانی وپاییز

 همان کارخونه های ذوب اهن
که بوده گرم کارش مرد وهم زن

جلک ریسی و هم کرباس بافی
قلایی از مس وقالیچه بافی

نخ  قالیچه ها  را  رنگ‌کردن
وآویزان و یعنی چنگ کردن

برای مسکه مَشکی ساختن از پوست
به همکاری قوم،  همسایه ودوست

زبهر   آرد جفت  آسیابی
اوآخر برقی اول بوده آبی

برای اسب نعل وزین چرمی
نه سرما مشکلش باشد نه گرمی

چقل وچیگ می ساختند ز، روده
نه وابسته و نه  محتاج   بوده

هم اکنو ن می شود الگو یشان کرد 
بسی کار ها کپی از رویشان کرد

گمانم  میشود  کاری  دگر  کرد
زمنفی بد گمانی هم حذر کرد

دوباره    بهر   آبادی   انجا
یکی از حرفه ها را کرد سرپا

توکل بر خدای حی دادار
زداید رخوت و سستی زبیکار 
    
۰خداوندا به روح ما جلا ده   
به سعی ما به جان ما صفاده 
  
به  دادار  و  بحق   ال   طاها 
تو وضع  کار ما را خوب بنما
   
  به دهداری بده چند تا دلاری  
  زبهسازی  جو ی سیمان لاری
 
   ۰تواسکمبل بده بر تگ مسیله 
   نما حوض  عوض  را تو  وسیله
  
۰توبرگردان به رود ان بید مشکش 
  شود سرسبز درختان تمشکش
  
۰به غال گرگ بده ان شله اش را  
به پی باغو بده ته شله اش را

تویونس  را بده روشن ضمیری
نما همسایه اش غفار میری

شاعر غلام حیدر کریمی 

۰۲/۱۰/۲۷
محمدعلی خالقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی