با سلام و احترام
در اسفاد قدیم بانوان به علت کمبود رفاه و امکانات ، تلاشی مضاعف و وصف ناپذیر در مقایسه با امروز داشتند.
_ توجه به امور خانواده و تربیت فرزند و محافظت از کودکان در خانه و بیرون خانه و آماده کردن آنها برای مدرسه . گفتن انشاء . خرید قلم و خودکار و برگه امتحان.
در اسفاد قدیم تحصیلات راهنمایی در آبیز بود.
- پخت و پز غذا و آماده کردن چایی، روی آتیش و چراغ والر و علاء دین آن هم در شرایطی که گاز کپسول هم وجود نداشت.
- آماده کردن خمیر . شاخ تنور و بردن و آماده کردن هیزم . بردن خمیر روی تخته تنور و در نهایت پخت نان و پخت فتیر و چل پک ، با در نظر گرفتن خانواده های پرجمعیت آن زمان.
_ مشارکت در کار کشاورزی از جمله در گندم . جو . درو سر زعفران . کولشک چینی ماش و لوبیا . برداشت گوجه و بادمجان . پیاز کنی زعفران و غیره.
- رفتن به محل پیلو رمه و دوختن گوسفندان . گرم کردن شیر . مایه کردن ماست . مشک زدن . کشک درست کردن .و مسکه و روغن زرد.
- تندیدن تون و بافت قالی و قالیچه .پشتی. زیلو . پلاس . خورجین . خاک کش.
- بافت کلاه . شال گردن . گل دوزی . پرده گلدوزی . گلدوزی رو لحافی . تهیه کیف مدرسه با کیسه گونی . دوخت لباس و شلوار.
- نگهداری مرغ و خروس و تهیه تخم مرغ و پرورش جوجه .
- آوردن آب خوردن . شستن لباس با دست و گرم کردن آب با والر و پریموس برای شست بچه ها .
- مشارکت در چیدن گل زعفران همپای مردان . پر کردن گل . جمع آوری و خشک کردن زعفران .
_ مشارکت در چیدن میوه از جمله چیدن توت . زردالو . انجیر و غیره .
خداوند را شاکریم که زنان امروز از امکانات و رفاه بیشتری برخوردارند اما آنچه زنان دیروز انجام دادند اصلا قابل مقایسه با امروز نیست.
زنان و مادران دیروز تمام وجودشان را وقف امورات زندگی خانواده نمودند و از جان مایه گذاشتند و سلامت خود را در معرض خطر و بیماری قرار دادند تا جریان زندگی فرزندانشان ادامه پیدا کند.
سلام و درود بیکران ما به روح و روان مادران قدیم که آسمانی شدند و سلام و درود بی کران ما به مادران قدیم که سایه پر مهرشان هنوز بر سر ما گسترده است .
برای سلامتی و طول عمرشان صلوات می فرستیم و برای عزیزانی که آسمانی شدند فاتحه ای قرائت می کنیم.
اسماعیل کریمی اسفاد
اکثر ما ادما دنبال تقلیدیم تا اینکه بخوام متمایز باشیم .
چرا باید به جای تفکر کردن یا تمایز بودن متقلد باشیم . بدون تردید متمایز بودن بهتر از تقلید کردن است .
وقتی در دوره ی فنی حرفه ای زنگ تفریح به محوطه ی هوا خوری می رفتیم . اکثر بچه ها به نقطه ای هجوم می اوردند که پناهگاه و سایه ی خنکی داشت در حالی که این سایه درطی ده دقیقه محو می شد. هجوم انها گاهی به دعوا هم می کشید .
. من کاملا متفاوت بر خلاف انها تنهایی به دیوار روبرو که در معرض نور خورشید بود پناه می اوردم چرا که هم تنهایی رو دوست داشتم و هم از نور خورشید لذت می بردم و لباسهایم را گاهی در می اوردم تا نور خورشید حسابی انها را میکروب کش می کرد .
ده دقیه طول نمی کشید که سایه کاملا بر عکس می شد انجا را افتاب می گرفت و سایه بر عکس می شد . ان موقع من از خنکای سایه به خواب می رفتم .و دو ساعت ان فضا سرد و سایه بود .
گاهی این تقلید ها در انتخابات . چشم و هم چشمی های خانوادگی ، کسب و کار ها یا خرید و فروش ، پوشش و ....صورت می گیرد .
اینجا می توان گفت متمایز بودن بهتر از احمق بودن است .
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .
به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم
پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد.
در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق میزد وقتی آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
با کمال تاسف باخبر شدیم که چندی پیش خانم نساء چهره ی آشنای اسفادیها و میرآبادیها دار فانی را وداع و به سوی معبود ابدی اش شتافته است.
مرحومه نساء همسر اکبر کریمی الله رسانی و مادر غلامعلیِ نابیناست . نام فامیلی اش را نمیدانم فقط میدانم او فرزند حسن نوه ی عباس معروف به نسای حسن عباس بود که همراه تنها فرزندش غلامعلی در همان اوایل زندگی مشترک از شوهر جدا شده و تنها زندگی میکردند و بجز یک خانه در قلعه ی بالاجنب منزل مرحوم حاج محمدنوروزی گویا ملک و درآمدی نداشته و در مقابل خدمات ارزنده ای که برای اسفادیها بخصوص در مجالس شادی و عزا انجام می داد مزد ناچیز یا خرجی می گرفت و به سختی زندگی میگذراند بعد از مدتی زندگی در اسفاد در ده ، پانزده سال اخیر به اتفاق فرزندش غلامعلی به شهرستان قاین مهاجرت نمود و با مرثیه خوانی و درویشیِ غلامعلی در مسیر خیابان و میدان امام خمینیِ این شهر و دریافت کمکهای مردم گذران زندگی مینمود . مرحومه ی منظور بسیار ساده ، ساده زیست و بی آزار بود که به جرات میتوان گفت او در طول حیات خود هیچکس را رنجیده و آزرده خاطر نکرده و همه از او به نیکی یاد میکنند تا اینکه چندی قبل بر اثر کهولت و بیماری دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد . لذا بر خود لازم دانستم به پاس خدمات ارزنده ی این بزرگوار و حقوق احیاناً محقق نشده ی ایشان به اتفاق ، هم یادی کرده باشیم و هم به روح پاک آن مرحومه فاتحه و صلواتی نثار کنیم . مطمئناً او آمرزیده است و در نزد خالق هستی جایگاه قابلی دارد اگر این گفته را تایید میکنید جهت شادی روح آن عزیز آسمانی با هم بخوانیم :
فاتحه مع الصلوات
با تشکر احمد عظیمی
– وقتی به جاری شدن ذکر یا مقلب القلوب والابصار می افتم از خدا میخواهم برایتان همان شور و نشاطی را رقم بزند که در آرزویش هستید. زمین نفس خود را تازه خواهد کرد و روزهای سرد اسفند کم کم به پیشواز بهار میروند. آرزوهایت در سال جدید خاطره شوند. عید شما مبارک.
سال ۱۴۰۰ بر تمامی شما اسفادیهای عزیز مبارک
وقتی که تنها می شوم
از ان همه حساب و کتاب
از ان همه نگاهها
از ان همه سوال های بی جواب
می روم تنها ،جایی که هیچ نیروی انسانی نباشد
زیر قاب خلقت زیر قاب طبیعت
زیر تنها مکانی که می توان فریاد زد
به کوهها به دشتها
به درختها و به اواز گنجشک ها
به عشق جفت قوها
به قاصدک
به چرخ و نور فصل ها
به رنگ و کوه سنگ ها
به عید و اذر به مهر
ستاره ها به آسمان
به ماه و حوض ابرها
زیر قاب این جهان
زیر بوم اسمان
بعد از ان همه سوال بی جواب
بعد از حساب و کتاب
این زنگ تفریح خداست
شاعر :: خالقی عرفان
قوها پرندگان زیبا و از مخلوقات خارقالعاده خداوند هستند که به سبب تک همسری در طول عمر (monogamy) به سمبل عشق و وفاداری در بسیاری از فرهنگها تبدیل شدهاند. اگر چه پدیده تکهمسری در بین پندگان تا نود درصد (در برابر هفت درصد در پستانداران) وجود دارد، اما نکته متمایز کننده این دسته از غازیان نظریاتی است که در مورد مرگآگاهی آنها خصوصا گونه قوهای گنگ (Mute Swan) وجود دارد.
در افسانههای قدیمی آمده که قوی گنگ در طول عمر هیچ صدایی تولید نمیکند و تنها در نزدیکی لحظات مرگ، به گوشهای دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمر عاشقانه خود میخواند که با اتمام آواز جانش را از دست میدهد. در اسطورههای قدیمی ذکر شده که قو در لحظات مرگ به محل اولین جفتگیری خود مراجعت کرده و آواز سر میدهد. اصطلاح "آواز قو” به معنی آخرین کار باشکوه یک فرد یا یک مجموعه برگرفته از همین افسانهها است.
هنوز کسی به درستی نمیداند که آیا قوها واقعا آخرین لحظههای زندگی خود را تشخیص میدهند یا خیر اما افسانهها و تعاریف نمادین در مورد این جانداران زیبا همچنان در فرهنگهای مختلف پابرجاست.
هنوز کسی از جانورشناسان به درستی نمیداند که آیا قوها واقعا آخرین لحظههای زندگی خود را تشخیص میدهند یا خیر و این مطلب بحثانگیز موضوع تحقیقی جامع مانند آنچه در مورد شامپانزهها، فیلها و دلفینها انجام شده، نبوده است، اما افسانهها و تعاریف نمادین در مورد این جانداران زیبا همچنان در فرهنگهای مختلف پابرجاست.
شعر مرگ قو اثر مهدی حمیدی شیرازی
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش باز کن
که می خواهد این قوی، زیبا بمیرد
رییس نمایندگی حفاظت محیط زیست زیرکوه گفت: در سرشماری زمستانه امسال جمعیت حیات وحش در منطقه حفاظت شده شاسکوه این شهرستان ۲۰ درصد افزایش یافته است.
به گزارش زیرکوه نیوز،رییس نمایندگی حفاظت محیط زیست زیرکوه گفت: در سرشماری زمستانه امسال جمعیت حیات وحش در منطقه حفاظت شده شاسکوه این شهرستان ۲۰ درصد افزایش یافته است.
امیر صادقی افزود: بارندگیهای مناسب در ۲ سال اخیر و غنی شدن مراتع و در پی آن افزایش زاد و ولد و ممنوعیت شکار حیات وحش از علل افزایش جمعیت حیات وحش این منطقه است.
وی کل و بز، میش و قوچ و آهو را از جمله حیات وحش سرشماری شده در زمستان امسال ذکر کرد و گفت: در ۲ سال اخیر به دلیل افزایش بارندگیها برخی چشمههای فصلی این منطقه به دلیل افزایش حجم آبدهی دائمی شد.
صادقی بیان کرد: در سال جاری در راستای تامین آب حیات وحش منطقه، ۱۶۰ هزار لیتر به ظرفیت منابع آبی با خریداری ۶ منبع ۱۰ هزار لیتری و احداث یک منبع ۱۰۰ هزار لیتری سنگ و ملاتی افزوده شده است.
وی افزود: در سال جاری در راستای تامین آب حیات وحش، ۱۰ چشمه در منطقه حفاظت شده شاسکوه مرمت شد .
شهید نظرجانی، آقای علی شفیعی، آقای ظفرمند، کربلایی حسین محمدیتصویر : اقای احمد محمدی
شاید باورتون نشه ولی روزگاری این سنگ نقش درب قلعه اسفاد را بازی می کرد . به این صورت که با شروع شب، چند تن از مردان روستا با استفاده از چوبی در سوراخ مرکز سنگ، آن را جابجا کرده و در مدخل اصلی ورودی روستا قرار می دادند و صبحها برمی داشتند. با این کار هم از ورود حیوانات وحشی و هم از ورود اجانب که آن زمان افغانها بوده اند جلوگیری می شد و به این صورت امنیت قلعه برقرار بود.
بافت قلعه قدیم اسفاد خشتی و گلی و مجموعه ای از کوچه های سرپوشیده یا دالان هایی بوده که همگی به هم راه داشته اند . آثار و بقایای قلعه پس از زلزله مهیب سال 1376 به کلی از بین رفت و این سنگ هم اکنون به شهرک جدید انتقال پیدا کرده و در معرض دید عموم قرار گرفته است.
البته این قلعه اولین یا قدیمی ترین قلعه اسفاد نبوده و آثارسکونت اسفادیهای باستان در قلعه هایی قدیمی تر در بالادست اسفاد و در مجاورت مظهر قنات مشهود است.
این سنگ نه کارخانه ای و نه صنعتی و نه ریخته نیست . بلکه اثار دستان مردانی ایست زحمتکش و پر غرور که ماه ها ان را از کوه منتخب و با چکش و دست چیده می کردند .
اسفاد پر غرور من ای قلب زیرکوه
احمد محمدی