اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

خری که رکورد شاهینو شکست

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۳۲ ب.ظ

خر نگو شاسی بلند شهر ما 
خر نگو ورگو الاغ آن کیمیا

خودروی  ملی بود  او ،نَی، خر  است
او ز هر ماشین ومرکب بهتر است 

نه  کنون بنزین تورا میخواهد ت
نه پلیس خشمگین  میخواندت

هم و غم بیمه ات هرگز مباد
ترس از جریمه ات هرگز مباد

آن صدای بد اگر دارد الان
یا که شر است یا که می باشد جوان 

گر  که  دارد  سرعتی  کم  آن الاغ
باشد او لنگ ، یا که می باشد چلاغ

او همه تحریم   را دور می زند 
دا ئما او سر به باغ سور  میزند

هر کجا او رفته ماشین کی رود
کوه او رفته است شاهین کی رود

داده او هر خودرویی را آبرو 
سوخت او باشد دو لیتر  از آب جو

نه ز تو دزد گیر خواهد نه سویچ
بوده روغن هیدرولیک از یک هویچ

شیر او بر دردها باشد شفا 
بوده سرگینش کرونا را دوا

الغرض خیر است و نه شّر است، او
بیم نَی  از بَحر  و از برّ است ،او

شاعر:یونس کریمی 

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۲ ، ۱۶:۳۲
محمدعلی خالقی

برادران کریمی اسفاد

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۴۸ ب.ظ

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۲ ، ۲۱:۴۸
محمدعلی خالقی

پول و پارتی کنگره ی پیشرفت آدمای هیچ و پوچ

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۰۱ ق.ظ

وقتی بهترین ماشین سوار می شی 

وقتی بهترین خونه ی لاکچری رو تو بهترین شهر داری 

و یک کت شلوار سفید با کراوات قرمز می پوشی 

انسانیت و شعور نداشته باشی هیچ و پوچی 

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۲ ، ۰۹:۰۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۵ آبان ۰۲ ، ۱۸:۴۱
محمدعلی خالقی

جناب آقای کربلایی میرزا میر میری

يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ ب.ظ

جناب آقای کربلایی میرزامیر میری
 
که بیشتر  روزگار خود را در محله پای چنار گذرانده و اگر قضای روزگار و زلزله مهیب سال 76 نبود به گفته خودشان هیچ وقت از آن محل به منزل جدید در پایین روستا نقل مکان نمی کردند چرا  که اولا در مجاورت مظهر قنات و سایه سار درختان بلند و دسترسی سریع به باغات و مزارع بود ثانیا تعداد دیگری از خانوارها بودند  که مثل ایشان از زلزله سال 57 راضی به ترک  محله پای چنار و باغستان و رفتن به شهرک یا نوسازی نبودند از جمله حاج محمدآقا شهریاری ، حاج میرزامحمد غفاری، حاجی علی محمد جعفری ، حاج محمدرحیم محمدی و کربلایی حسینعلی قاسمی که این خانواده های محترم  سالهای زیاد با هم الفتی بیش از همسایگی گرفته بودند .
پدر ایشان مرحوم ملاغلامرضا را می توان دایره المعارفی برای اسفاد در سالهای اخیر دانست چرا که اطلاعات ارزشمندی از سابقه وابستگی اجدادی هریک از طوایف اسفاد و تاریخچه املاک و زمین های اسفاد داشتند که این تجارب به ایشان هم منتقل گردیده.
جناب آقای میرزامیر میری انسانی باتجربه و پخته در خیلی از مسایل می باشد و تبحر فراوانی در خیلی از زمینه ها بخصوص امور عام المنفعه دارند که مسجد قدیمی اسفاد واقع در پای چنار به همت ایشان همیشه چراغش روشن بوده و هست .
 علیرغم فیزیک بدنی درشت و زور بازوی زیاد از تواضع و افتادگی خاصی برخوردارند .
شرکت در مراسم پخت غلور اسفاد که بسیار باشکوه و شلوغ پلوغ است و ساخت تنور . لین میرزامیر و اینکه ایشان هر جا باشد آبادانی همراه ایشان است باغدار و کشاورزی بسیار متبحر است از ویژگی های بارز و منحصر به فرد ایشان است.

زمان سکونت ایشان در محله بالا (پای چنار) قلمرو اصلی ایشان کشتزارهای سلیمونی در شمال و باغ صلا در جنوب روستا بود.
برای خانواده محترمشان  و همچنین فرزندانشان که مثل سایر  جوانان از  اسفاد مهاجرت نموده اند آرزوی سلامتی و بهروزی  داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

نویسنده گان احمد محمدی . اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۲۳:۵۲
محمدعلی خالقی

 

 


پیوند ازدواج جناب آقای کربلایی میرزامیر میری را خدمت ایشان و فرزندان عزیزشان تبریک عرض نموده و برای ایشان و همسر محترمه آرزوی بهترین ها را داریم. 
انشاء الله روح همسر فقیده شان مرحومه مغفوره حاجیه خیرالنسا میری در آرامش و آسایش ابدی باشد.

 

 

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

پای در صحن حیاطی بنهادم مبهوت
نگهی این سو وآن سو کردم 
روزگاری روزی بود این خانه ی ما 
جمع ما جمع وچه خندان بودیم 
بی خبر زین همه ویرانی ها 
روزگاری گلستانی بود 
لیک امروز دگر نیست
 اثر از گلستان ما
همه جا ویران شد 
و فقط در یادم خاطرات خوب آن گلستان قشنگ باقی مانده وبس 
خاطرات شیرین 
آن همه لطف پدر 
آن همه نغمه سرائیهایش
قصه های شیرین 
شعرهای رنگین
نکته ی پندآموز
قصه ی ورقه وگلشاه 
قصه ای بود که پدر 
هر شب چله ی سال همه را مهمان داشت
چه صفایی میکرد آن شبی که همگی دور وبرش جمع شدیم 
چه تلاشی میکرد تا همه خوش باشیم
یاد آن زحمت بی حدو حساب مادر 
خستگی پیدا بود در نگاهش اما 
باز در چهره ی معصومانه اش  شادی ومهر چقدر زیبا بود
شادمان تر بودیم لحظه ای که مادر چهره ای خندان داشت
بزم ما گرم وصمیمی تر بود 
شادی وعیش وخوشی از ما بود 
لیک امروز دگر همه چیز بی روح است وغریبه است خوشی با من وما 
چونکه ویران شده این خانه وبزم همگی سرد شده
چون پدر رفته و دلهای همه مملو از غصه واز درد شده...

حلیمه شهریاری 

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۷:۱۵
محمدعلی خالقی

آقای رضا عابدینی اسفاد

شنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۵۷ ق.ظ

کسانی که دیگران را زمین میزنند اصولا به جنس زمین توجه نمیکنند.

در بیشتر مواقع زمین فنریت دارد و آدم‌ها به قله‌های موفقیت پرتاب میشوند.

شکست های زندگی همیشه روزنه های افکارت را باز می کند 

حسادت ها ،جنس بد انسان ، شخصیت های زندگی  خوب و بد راز مهم زندگی خواهند بود  

امیدوارم همیشه روزگار پرتابت کند به قله موفقیت 

 

 

 

۰ نظر ۱۳ آبان ۰۲ ، ۰۶:۵۷
محمدعلی خالقی

کربلایی حسن مددی

جمعه, ۱۲ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵ ب.ظ

کربلایی حسن مددی
دهیار جوان روستای اسفاد که چند سال در سمت دهیار، به امور عمومی اسفاد پرداخت ایشان فردی خوش برخورد و خوش مشرب، مردم دار ، سختکوش و فعال است که در جهت خدمات عمومی به مردم اسفاد تلاشهای زیادی انجام داده است.
- مشارکت بسیار فعال در برنامه ریزی لایروبی قنات اسفاد بخصوص در شرایط دشوار کمبود بودجه و امکانات

_ پیگیری امور مربوط به لوله کشی زمینهای های کشاورزی

_ شرکت در برنامه ریزی در مناسبتها و جشن ها و عزاداری اهل بیت .
_تهیه و توزیع سوخت زمستانی اسفاد
آنچه بیشتر ایشان را منحصر به فرد نموده   شرکت بسیار فعال در مناسبت ها . جشن های نیمه شعبان و 22 بهمن و خواندن به سبک فراقی و همچنین حضور در مراسم عزاداری اهل بیت است که
نوحه خوانی و مداحی و مولودی خوانی بسیار زیبایش تحسین برانگیز است .
حضور هرساله ایشان در مراسم 28 صفر مشهد مقدس  و نوحه خوانی و مداحی هایش قابل تقدیر و ستایش است.
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شایان ذکر است دهیاران ، هیات امنا و شورای محترم اسفاد از قدیم تا کنون خدمات ارزشمندی در جهت توسعه اسفاد انجام داده اند که خدمات ایشان قابل تقدیر و ستایش است و بعدا به این موضوع خواهیم پرداخت.

+ نوشته شده در جمعه هجدهم فروردین ۱۳۹۶ ساعت 2:56 توسط اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۲ ، ۲۳:۲۵
محمدعلی خالقی

اینجا اسفاد روستایی در جنوب خراسان است

جمعه, ۱۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۱۱ ب.ظ

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۲ ، ۱۶:۱۱
محمدعلی خالقی

سالگرد ازدواجتان را با تقدیم هزاران گل سرخ خدمت آقا علیرضای گل و سرکار خانم شهریاری  تبریک می‌گویم
و زندگی پر از عشق و محبت را برایتان آرزو 
می‌کنم 

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

۰ نظر ۰۹ آبان ۰۲ ، ۱۰:۴۷
محمدعلی خالقی

صبح سرد

دوشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۵۴ ب.ظ
 
 
در صبح سرد  شال و  قبا  کرده  زعفران
دیدم نشاط  و شور به پا  کرده زعفران
چون  رستخیز از دل خاک آمده برون
از خاک تیره باز  دعا  کرده  زعفران
دارد بنفش می زند  از دور این زمین
مرهم برای خاطر ما  کرده  زعفران
باید  نشسته  رفت  به  بالین هر گُلی
در قلب خویش خانه بنا کرده زعفران
این دُر قیمتی است که گویند طلای سرخ
آری ! به قعر خاک طلا  کرده  زعفران
هرسال می رویم  به سر بخت این عزیز
ما  را به قدر خویش رضا کرده  زعفران
آن رشته های سرخ  دلش را که دیده ای
با عطر و رنگ خویش چها کرده زعفران
با این همه مشقت و سختی به خانه رفت
سر پنجه ها ز بعد  حنا کرده  زعفران
جمع اند دور  هم  که  بخندند غنچه ها
در قصه ای که قدر و بها  کرده زعفران
پر می شود که  بال  و پر صاحبش شود
گرد  و  غبار خویش هوا کرده  زعفران
در یک ردیف دسته شده سرخ و هم سفید
گویند  رنج  خانه  دوا  کرده  زعفران
خشک می شود که چشم خریدار دل دهد
آن سال خُوش که روی به ما کرده زعفران
آن قدر پیش اهل محله  گران بهاست
ما را به وقت خواب صدا کرده زعفران
فر آوری شود ز  وجودش  هزار  چیز
رنگش حضور خود به غذا کرده زعفران
صد قصه داشتی و " شمیم"  از تو ذره ای
پاییز ، حساب خویش جدا کرده زعفران
 
✅  شاعر : مرتضی حسینی اسفاد(شمیم)
۰ نظر ۰۸ آبان ۰۲ ، ۱۹:۵۴
محمدعلی خالقی

موفقیت پول ماشین ویلا میلا نیست

موفقیت یعنی گذشته رو آبکشی بنداز رو بند 

آینده هم از آن هیچ کسی نیست  تو که از یه دقیقه دیگه خبر نداری  مردی زنده ای یا تو کدوم گورستان خوابیده ای 

حال بهترین لحظه است ، از حال لذت بردن یعنی موفقیت

اونچه بهترینه  برات اونچه حال دلتو خوب می کنه  

می خوای با بچه ات برقصی برقص هفتاد  سالته می خوای تاب بخوری بخور  می خوای هم سفره ای یک بی خانمان  باشی باش  سنت زیاده ولی می خوای رو ریل‌ پله برقی سوار بشی به یاد کودکی هات انجام بده 

حرف مردم زیاد توجه نکن 

موفقیت یعنی درلحظه  زندگی کردن  اونچه بهت انرژی می ده 

تو می تونی یکانگشتر بدل بندازی یا یک انگشتر فیروزه نیشابور اصل جفتش  مشخص نمی شه ولی کدوم بهت انرژی میده  ،مهمه  ؟! بله داداش  تو لحظه های زندگی ات موفقی 

 

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۸:۰۲
محمدعلی خالقی

فصل گل زعفران

شنبه, ۶ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۳۳ ب.ظ

                       فصل گلها

هفته بگذشته روز از نو شد

شنبه اش آشکار می بینم

چون گل زعفران رسیده کنون

من خزان را بهار می بینم

همه در جنب وجوش همه مشغول 

از صغار وکبار می بینم

وقت کار است استراحت نیست

همه بی اختیار می بینم

خانه گل هرکجا که بینی گل

گل به هر کشتزار می بینم

مرد و زن پشت درب نانوایی

 اول صبح قطار می بینم

چیدن وباز کردن گل را 

کار لیل و النهار می بینم

چون رسد بیست وپنجم عقرب

همه جا انفجار می بینم

هرکه خوابش برد سحر گاهان

روز او زهر  ،مار می بینم

در سر چار راه و هم جاده

ظرف گل بی شمار  می بینم

کمک از آشنا وفرزندان

همچنان اضطرار می بینم

اجتماعی سحر ز ماشین ها

زیر باغ کنار  می بینم

دل به دل نیست اندر این اسفاد

جملگی بی قرار می بینم

کارگر کارمند و بازاری
 
من به ماشین سوار می بینم

 گل خریدن به ۱۸ عقرب

به ز بورس و دلار می بینم

جُوُ ، مَریمه  و، سَر تَخ اقامیر

من چنان پامنار می بینم

زعفران کجار اسفاد را

مایه افتخار می بینم

گر چه  مرغوب تر زآن نَبُود

درجه یک عیار می بینم

هر چه برکت تو بینی از اسفاد

من ز پای چنار می. بینم

درکویری به وسعت دریا

چون نگینی زیار می بینم

چون ز  بالای کوه ،نظر فکنم

دشت را گل عذار می بینم 

آن همه سبزی و طراوت را 

لطف آن کردگار می بینم
 
بیش ازاین من  سخن،  نمیگویم

یک سخن را هزار می بینم

تا که یونس دلش به اسفاد است

قلب او استوار می بینم
شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۶:۳۳
محمدعلی خالقی

جناب آقای حجت قاسمی

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۵۷ ق.ظ

خدای مهربانم

در این صبح زیبای ملکوتی

برای دوستان و عزیزانم

سلامتی، نشاط، دلخوشی

عاقبت بخیری، عشق و محبت

خواستارم

امیدوارم زندگیتون

پر از عطر خدا باشد  

۰ نظر ۰۴ آبان ۰۲ ، ۱۰:۵۷
محمدعلی خالقی

شعر آقای یونس کریمی

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۱۵ ق.ظ

روانباشد اگر ذهن را دچار کنی

دل از خزان بزدایی و پس بهار کنی

اگر که فکر کنی شاید این درست باشد

تمام ثروت خود را فقط ،دلار کنی

نگه نکن به من خسته دل  کنون ای دوست

بدون سر وصدا زن سه  یا چهار کنی


کنون که کشور همسایه گشته ویزا مفت

رواست منزل سوم به ان دیار کنی 

وانزمان که دکل روی خانه ات باشد

هزار وصد شبکه ،پشت هم قطار کنی

 اگرکه خون شده اَسوَد برای غلضت ان

روی به ساوه وآنجا زن اختیار کنی 

وآن زمان  کنی از بهر درد خود چاره

دوباغ ارث  زآن  دشت پر انار کنی

وچون که وضع مزاج تو  خوب وعالی شد

هوس  به دامنه کوه و ابشار کنی 

ویا که سیب دماوند را اگر بینی

دگر نه فکر قهستان وسبزوار کنی

سفر نما تو به هر گوشه گوشه ایران 

که تا به اصل و وجود خود ، افتخار کنی

ویا برو به سنندج تویار کرد بگیر

قدم بران دمن ودشت ولاله زار کنی 

برو بخواب که خواب از سرت زده بیرون

تورا چه گشته. ، چنین فکر نابکار کنی

چوصبح اید  و هیئت رود به داخل شهر 

سزد که  راه خود انگاه استوار کنی 

به شرکتم من وتا صبح بر سر کارم

  چوصبح شد تو مگر فکر کار وبار کنی

منم روم دوسه ساعت بخوابم  و سزصبح

گروه سر زده  بینم که تو چکا ر کنی 

شهادت است و روم صبح زود من مشهد 

ضمانتم شه خوبان؛ به کردگار کنی
 
رضاست ضامن اهو ویار مظلومان

به استان حریمش تو افتخار کنی

 زروی صدق وصفا دست گیر بر سینه

ارادت ته دل را تو آشکار کنی

سلام ده به امام رئوف ای یونس

به لطف ومرحمت او تو اعتبار کنی

شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۲ ، ۱۰:۱۵
محمدعلی خالقی

زعفران اسفاد

دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ
اسفاد مهد زعفران زیرکوه
اسفاد همانطور که از لحاظ فرهنگی . اجتماعی . دینی و مذهبی همیشه پیشرو بوده است از لحاظ صنعت و کشاورزی نیز منحصر به فرد بوده است محصولات کشاورزی و صنعتی اسفاد تا مور ( مرو ) و سرخس و هرات رفته است .
می توان گفت اسفاد اولین نقطه کشت زعفران در منطقه زیرکوه است .
وجود آب شیرین و زمین مرغوب باعث شده است که این روستا از قدیم از رونق فراوانی برخوردار باشد.
اولین بار مرحوم حاج محمد نوروزی پیاز زعفران را از منطقه مهموئی قائن به اسفاد می آورد و به کاشت زعفران می پردازد.
اوایل زعفران ارزشمند نبود و همه زعفران نداشتند و همچنین پر کردن گل یک دور همی تفریحی بود و اگر هم دستمزدی در کار بود به این صورت بود که هم وزن زعفران گل پر شده ، گل دریافت می کردند و  فروش زعفران نیز در بیرجند می گرفت. حاج محمد نورزی فردی مومن . متعهد .بسیار زحمتکش و متبحر در کار کشاورزی بود که حتی تا آخرین لحظات عمر به کار پر برکت کشاورزی مشغول بود و  ما اسفادی ها باید به خودمون افتخار کنیم که از اولین زعفران کاران منطقه زیرکوه هستیم.
کشت زعفران تحول مهمی در منطقه ایجاد کرده است و باعث بالارفتن سطح درآمد مردم منطقه و اشتغال زایی شده است و حتی صدور پیاز زعفران از سال ۶۳ به منطقه تربت حیدریه از منطقه زیرکوه بویژه اسفاد بوده است. خشکسالی دهه گذشته، زلزله و کاهش آب قنات موجب رکود در بخش تولید زعفران شده است اما با افزایش آب قنات و گسترش امکانات زیربنایی و صنعتی شدن کشاورزی ، کشت زعفران دوباره رونق گرفته است .
امروز با اصلاح نظام آبیاری و زمین های کشاورزی و صنعتی کردن آبیاری و مکانیزه کردن روشهای برداشت محصول می توان در بخش تولید زعفران رونق ایجاد نمود تا موجبات رفاه و درآمد منطقه فراهم شود.
گسترش ارتباطات اسفادیها از کلانشهرها به اسفاد و  امکانات زیربنایی اسفاد و رونق  ساخت و ساز بهتر است به کمک تولید بخش کشاورز بیاید تا میزان راندمان تولید بالا رود. حتی اسفادیهای مقیم مشهد و قائن و بیرجند بهتر است در بخش پر کردن گل زعفران همکاری نمایند و کانونهایی برای توزیع گل زعفران تشکیل شود. انشاالله که همکاری همگانی موجب رونق اقتصادی اسفاد و محرومیت زایی بشود.
                         کریمی اسفاد
۱۳۹۷
۰ نظر ۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۲:۵۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۲:۰۶
محمدعلی خالقی

کلاغ جیک ، کلجیک

شنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۱۱ ب.ظ
سفر دو روزه به اسفاد از زبان آقای محمود عظیمی
 
تعطیلات عاشورا و تاسوعای حسینی را امسال هم به رسم ادب به اسفاد رفتیم البته در نبود اینترنت و قطعی ارتباط با شما .
اسفاد با گرمای طاقت فرسا و گردو خاک آزار دهنده اش جاتون خالی، خوب بود . حضور بستگان ، همشهریان و آشنایان اسفادی از اقصی نقاط کشور برای شرکت در سوگواری سرور و سالار شهیدان و زیارت اهل قبور اسفاد و صله‌ی رحم و دیدارها که تازه می‌شد. اگر چه کَلَجیکا (کلاغ‌جیک‌ها) نمی‌گذاشتن صبح‌ها بخوابیم اما توی این دو سه روز صداشون برای ما عادی شده بود هر روز قبل نماز صبح پشت پنجره برامون قج قج می‌کردند یادمه قدیما وقتی کلجیک قج قج می‌کرد می گفتند انشالله خوش خبر باشی.
خدا بیامرزد مرحومه خانم نساء وقتی صدای قج‌قج کلجیکا بلند می‌شد می‌گفت خبر خوشی داری یک بار دیگه ، دوباره قج‌قج می‌کرد. ما هم همین جمله را گفتیم که تعدادشون زیاد شد و دیگه آبشاری قج‌قج نثارمون می‌کردند :
قجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقج
 
از قدیم گفته‌اند دستی را که نمی‌توان برید باید بوسید !
اینه که دیگه مجبور شدیم
باهاشون دوست بشیم و
با صداشون بسازیم
اونقدر عادی شد که حتی
براشون شعر هم گفتم؛
 
کلجیک
 
 
صدای خور از هوا کِردی کلَجیک
سحر مار زابرا کِردی کلَجیک
بنَگذاشتی دِخو شُم کلّه یِ صُب
ز بس که سر صدا کِردی کلَجیک
بگفتُم لب فرو بند تا دخَو شُم
المشنگه به پا کِردی کلَجیک
بترسیدی ز گربه‌ی مَادر عباس
ولی بر ما جفا کردی کلَجیک
بگفتُم خوش خبر بی، تا خموش شی
تو بد تر از قضا کردی کلَجیک
با این قجقجقجای اول صبح
چنین بلوا به پا کردی کلَجیک
علاجِ تور مِده گربه ی خدیجه
عروسی خور عزا کردی کلَجیک
 
۱۴۰۲/۵/۶
🍃💐😂😂😂
۰ نظر ۲۹ مهر ۰۲ ، ۱۴:۱۱
محمدعلی خالقی

معرفی حاج محمد کلوخ اسداللهی اسفاد

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

 

دراین قسمت به معرفی شخصیت وخدمات آقای حاج محمد کلوخ اسداللهی می پردازیم:
جناب حاج محمد کلوخ اسداللهی متولد روستای میرآباد هستند ولی به علت اینکه خانم ایشان اصالتا اسفادی هستند بعد از ازدواج در اسفاد ساکن شدند و خوشبختانه ایام زیادی را در همسایگی این عزیز بسر بردیم.
از ویژگی های خوب ایشان مهربانی ، راستگویی ، اهل ایمان واهل کارو تلاش وکسب روزی حلال است.
ایشان جزءمعدود افرادی بو دندکه ماشین داشتند .در اوایل انقلاب که در اسفاد تعداد ماشین انگشت شمار بود ایشان وانت تویوتا داشتندکه این خود در جهت رفاه حال همشهریان موثر بود.
البته ایشان یک موتور جوش بنزینی میلر آمریکایی هم داشتند و یکی از کلاس های مدرسه قدیم روبروی منزل ما کارگاه جوشکاری ایشان بود.
بچه ها مشتاق طرز روشن شدن این دستگاه بودند موقعی که دستگاه روشن می شد بچه ها که اغلب محل بازی و ورزش شون هم همین مدرسه قدیمی بوددور ایشان حلقه می زدند ومحو تماشای این صحنه می شدند..برای روشن شدن این دستگاه یک طناب به دور پروانه که جلوی دستگاه بود دور می خورد و با کشیدن سرعتی این طناب پروانه به چرخش می آمد وموتور روشن می شد.
البته چه چشم هایی که بر اثر نگاه کردن دزدکی بچه ها به برق جوشکاری درد می گرفت وعلتش این بود که در اوایل تعداد کمی از مردم عینک داشتند و اگر کسی عینک طبی میزد خیلی به قول امروزی ها با کلاس بود. خیلی از بچه ها آرزوی عینکی شدن را داشتند تا بتونن با عینکشون قیافه بگیرن. اونا تو کتابا و ا ز مردم شنیده بودند که برق جوشکاری باعث ضعیف شدن چشما میشه به خاطر همین دور ازچشم پدر و مادر  وحاجی کلوخ به تماشای جوشکاری می پرداختند.
اما به هر حال کار جوشکاری کار سختی بودکه این بزرگوار با تلاش زیاد در خدمت مردم بودند. بیشتر مردم به خاطر جوش دادن ادوات کشاورزی خود مثل چارشاخ، بیل ،خیش گاواهن ،فرغون و تبر و دیگر ابزار آلات به ایشان مراجعه می کردند.
ایشان در جلسات مذهبی ودر نماز جماعت و محافل قرآنی حضور فعال دارند ودر ضمن یکی از فرزندانشان طلبه هستند.
به نظر می رسد یکی دو سالی است که این بزرگوار از بیماری قلبی رنج می برند. به پاس این همه خدمت رسانی به  اهالی روستا برای بهبود ی وسلامتی کامل ایشان صلوات می فرستیم.

برچسب‌ها: اسفاد

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۵ ساعت 20:26 توسط حسین اسداللهی

۰ نظر ۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۱:۰۵
محمدعلی خالقی

تجربه مهمترین درس زندگی

جمعه, ۲۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۱۲:۵۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۰ مهر ۰۲ ، ۱۶:۴۳
محمدعلی خالقی

زادگاهم اسفاد باصفا

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ
 
👇👇
===============
بُوَد اسفادِ من، قلبی تپنده...
به زیرکوهی که باشد، عشق بنده
 
صفایش را ندارد، هیچ جایی...
بدونِ آن نباشد، هیچ صفایی
 
خوشااسفاد ووضعِ بی مثالش
به شاسکوه و صفایِ با جلالش
 
بُوَد آبِ قناتش، زمزمِ دل
چو زمزم گشته آنهم مرهمِ دل
 
ز کشمونش بهاران لاله خیزد
ز جانم از فراقش ناله خیزد
 
اگر بینی مزارِ آشیش را
زدل عاشق شوی آن ساقیش را
 
ندارم من بجزء سودایِ اسفاد
دلم خواهد ز بس آوایِ اسفاد
 
ز پِیزَی پل، مَرِیمَه، تا دَوِیلی
ز آقامیر و نوتاق و رئیسی
 
از آبشارِ چراغان، تا بیابان
از آن باغِ سلیمانی تا حَد افغان
 
ز میرآباد، تا آبیز و کَجارش
ز کوه ودشت وکشمون و مزارش
 
همه جایش بُوَد خوشنام و دلباز
بُوَد اسفادِ من، زیبا و مهناز
 
جوانانش همه پر شور هستند
ز دستِ ناکسان، رنجور هستند
 
زنانش، جملگی زهرا خصالند
عفیف و با حیاء و با کمالند
 
چو مولایم علی، مردانِ اسفاد
عزیز و مُنجلی، رِندانِ اسفاد
 
صفایِ زادگاهم چون بهشت است
محلِ مردمِ نیکو سرشت است
 
اگر دارد خدا خُلدِ برینی
منم دارم بهشتِ نازنینی
 
خلیلا...! افتخاری شد نصیبت
سراسرعشق وشادی شدنصیبت
===============
🌺 شاعر: خلیل اسفادی، هفتم بهمن
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۲ ، ۱۱:۴۳
محمدعلی خالقی

زلزله

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۹ ب.ظ

هرکه  خواند  سوره  زلزال  را  
پس  رها  یابد  کنون  از  زلزله

چون که ارامش دهدذکر خدا
پس بگیرد او زمنزل فاصله

اندمک ارام با ان گوشی اش

 او خبرگیرد زقوم وسلسله 

گردداو اگه زحال قوم وخویش 

او بجا ارد  ز  ارحامش   ،صله


پس بگویددرمناجات ودعا

ای خدا ویا علی یا فاطمه

از خرافه ،شایعه گردد جدا

پشت گوش اندازد او هر شایعه

چون که پایان یابد آن پس لرزه ها

باز  گردد   منزل ،او با  عائله

هچو قبل  ارام گردد بهر او

باز گردد او به جمع قافله
 
پس اگر هشدار را فهمید او

خط کشد هم  دور کار  باطله

یونس کریمی 

 

 

۰ نظر ۱۶ مهر ۰۲ ، ۱۵:۵۹
محمدعلی خالقی

خاطرت دکتر مظفرکریمی از آقای دعا

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ

آقای اسفاد (1)
سلام به همه شما

در حدود سن ۴ تا ۵ سالگی یک بار به سختی بیمار شده بودم... آن سال ها دوا و دکتر مانند امروز در دسترس نبود. نزدیکترین درمانگاه در حاجی آباد بود و بقیه روستاها هیچ کدام نه دکتر، نه خانه بهداشت، نه ماشین و نه جاده ای که آنها را به درمانگاه برساند نداشتند.

آن راه طولانی را هم که نمی شد تنها رفت. مسیرهای سر راست امروزی را فراموش کنید. جاده قدیم راه باریکه ای مالرو بود که از پایین کوه، روستاهای قدیم اسفاد و آبیز و حاجی آباد را به هم وصل می کرد. وضع روستاهای میرآباد و فندخت و ... هم که بدتر و راه آنها دورتر بود.

باید چند نفر همراه می شدند تا آن راه را در سرما و برف و باران زمستان طی کنند و بیمار را به دکتر برسانند. گاه همه این مسیر را می رفتی اما الاغ ها نمی توانستند از رودخانه حاجی آباد رد شوند آن وقت اول مصیبت بود. و بدتر از آن، می شد که این راه را با آنهمه مشقت بروی و بگویند دکتر نیست. من از هردو موردی که گفتم، خاطره هایی دارم.

این وضع اسف بار سبب می شد که مردم از خیر دکتر و شر راه بگذرند و تا می توانند از دوا و درمان محلی استفاده کنند. قدیمی ها انواع گیاهان دارویی و جوشاندنی ها را می شناختند و برای درمان از آنها استفاده می کردند. زخم ها را پنبه داغ می کردند تا خون بند بیاید و اگر زخم جزئی بود با پاشین کمی خاک مشکل حل می شد. شکستگی ها و در رفتگی ها را شکسته بندها جا می انداختند و با "کما" می بستند تا جوش بخورد. اما بعضی وقت ها هم هیچ کدام از دوا و درمون ها اثر نمی کرد. آنوقت باید دست به دامن دعا می شدند.

در اسفاد قدیم چند دعا نویس معروف بودند. یکی از آنها خدابیامرز خوج فداحسین اللهی (پدربزرگ آقایان دلیر) بودند. نفس خوج فداسین گرم و تأثیرگذار بود. چند بار خودم شاهد بودم که دعای ایشان فوری اثر می کرد. اگر توفیقی دست دهد چند خاطره از دعای ایشان را در یادداشت های بعدی خواهم نوشت.

اما آنچه می خواهم بگویم درباره تأثیر دعای «آقا سید مد تقی» است که چند بار برای خودم پیش آمده. تب شدیدی که چند روز گرفتارم کرده بود. کابوس های عذاب آور شبانه را هنوز به یاد دارم و در طول روز هم ساعت ها بیهوش یا نیمه هوشیار بودم. دوا و درمون هیچ اثری نداشت...

پس از خوابی سنگین، یکباره با یک حس خوشایند بیدار شدم. هنوز چشم باز نکرده بودم که با دستم از روی جیب پیراهنم روی سینه چپ، کاغذی را حس کردم. گفتم این چیه؟ مادرم بالای سرم بود. با خوشحالی گفت : دعا...، از جا برخاستم. حالم خوب شده بود. چند دقیقه قبل از آن، آقاسید مدتقی این دعا را برایم نوشته بودند. نفس گرم سید بزرگواری که آن سال ها هر صبح و شام صدای اذانش را از بام محله پایین می شنیدیم، آن روز مرا از آن تب دردناک و کابوس ترس آور نجات داد.

 

ما مردم این چیزها را خیلی جدی نمی گیریم مگر آنکه حسابی گرفتار شویم. از آن سال ها، بیش از سی سال گذشت. چند سال تحصیل در دانشگاه علوم پزشکی، کار در بیمارستان ها و سروکله زدن با پزشکان مرا با واقعیت های دنیای پزشکی آشنا کرد. اگرچه در دوره کودکی به پزشک دسترسی نداشتم، اما امروز با این همه دسترسی، اعتماد بسیار کمی دارم.

سحرگاه یک روز فرزند خردسالم به خاطر دل درد شدید بیدار شد. سعی کردیم با مراقبت او را تسکین دهیم. اما ادامه درد و استفراغ و بی اشتهایی سبب شد که به بیمارستان برویم. تشخیص اولیه پزشکان این بود که آپاندیسیت است. معاینات و آزمایش و سونوگرافی انجام شد و آپاندیسیت تأیید شد. این کارها تا ساعت حدود 11 شب طول کشید.

وقتی تصمیم پزشکان برای بردن بیمار به اطاق عمل اعلام شد، یکباره بغضم ترکید، می دانستم که اطاق عمل و جراحی آپاندیس برای یک کودک چه گرفتاری هایی دارد. فرصت خواستم. کناری نشستم، با خدای خودم خلوت کردم و ... نذری برای آقاسیدمدتقی در نظر گرفتم. چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید.

دیدم حال بچه بهتره. از دکتر خواهش کردم دوباره معاینه کنه... گفتند درد نداره. خواهش کردم دوباره آزمایش رو تکرار کنند. جواب آزمایش اومد. ساعت یک بامداد بود. گفتند نتیجه منفیه. نیازی به عمل نیست... برای احتیاط تا صبح صبر کردیم. پزشک نوبت صبح هم معاینه کرد. گفتند بذارید پزشک فوق تخصص هم ببینه. ساعت نزدیک به 11 صبح بود. پزشک بعد از معاینه گفت بچه به این سرحالی رو چرا دیشب تو بیمارستان نگه داشتند؟!

اونا حیرت کردند ولی من تعجبی نکردم. من سال هاست که روزی ام را از خوان اهل بیت می خورم. آقاسید فقط یک واسطه است. خدا ایشان را برای ما نگه دارد.

 

+ نوشته شده در بیست و یکم مهر ۱۳۸۹ ساعت توسط مظفر کریمی

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۵
محمدعلی خالقی

صبح شکر گزاری

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۲۸ ب.ظ

 خدایا شکرت   

خدایا شکرت

از اینکه بندگانت را به طریقی آفریدی تا وسیله باشند 

برای راهنمای ،برای درس عبرت ،برای پیشرفت

 برای محبت  برای عشق و عاطفه 

 برای تفکر،  شکرگزاری 

برای مانع بودن و ترقی 

برای اخلاق وانسآنیت  برای ترحم 

خدایا آنچه خودت صلاح آن دانی همان کن 

بنده خوب بهت انرژی می ده درس می ده و بنده ی بد هم بهت 

درس خود نگری خودشناسی  پیشرفت ،فاصله  تعامل و آدم شناسی می آموزد 

خدایا شکرت   آدما وسیله اند برای پیشرفت و ترقی 

چه خوب و چه بد  

گرنگه دارمن آن است که من می دانم ؟؟؟

خدا همیشه باهاته

 

صبح تون پرنشاط 

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۲ ، ۱۴:۲۸
محمدعلی خالقی

سنگین متن

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۶ ب.ظ

۰ نظر ۱۱ مهر ۰۲ ، ۲۲:۱۶
محمدعلی خالقی

مفاخر اسفاد

يكشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۸ ب.ظ

باسلام وبادرود واحترام

ای عزیزان دوستان بامرام

روح مردان بزرگ این دیار

هر که باشد بهر مردم افتخار

شاد باد از رحمت و لطف خدا

چون شده ازقید این دنیا رها

خاصه خوا جه باقر ان غواص نیز

روحشان شاد وبه دل ها باد عزیز

او که بوده در سخن اهل ادب

فارسی استاد ودانا ازعرب

راه رفتن چون بزرگان باوقار

احترامش داشت دارا وندار

خاطراتش مانده دراذهان هنوز

او که روشن بود روشن همچو روز


چون سخن امد زمردان بزرگ
ک
آن خردمندان  ، ادیبان سترگ

گر که می خواهید مانَد یادگار

عکس وتصویری ،شود پس ماندگار

خوب باشد یک نمایشگاه عکس

 اخر هفته برای بحث ودرس

از مفاخر  از علوم وازفنون

جمع گردد همچو یک کلکسیون

از مفاخر از ادیبان شاعران 

از قدیمی ها وهم از حاضران

هم زاشیائ عتیقه هم سند

هرکه دارد نسخه ای  قلم زند

آن چراغ هم گرچه خود یک کیمیاست

لیک مثلش هم کنون در نزد ماست

فکر کنم میدین سوئد جنسش زمس 

باشد ازبهر عزیزان ادرس

این سخن ها یونس از مادر شنید

او کلامش را به جان ودل خرید‌

حرف او بوده زبهر ما درست 

من نفهمیدم زایشان حرف سست

شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۲:۰۸
محمدعلی خالقی

جارچیان اسفاد

شنبه, ۸ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

ملاحسن ،کربلایی محمد صادقی 

جارچیان اسفاد
آن روزها که وسایل ارتباطی امروز وجود نداشت، جارچی تنها وسیله ارتباطی روستا به حساب می آمد. دعوت برای مراسم عروسی یا دفن و ختم مردگان، اعلام اشیاءگمشده یا پیدا شده، قرق کشتمان و اعلام همه خبرهای دیگری که باید به گوش همه مردم می رسید، به عهده او بود.
خدابیامرز حسن صادقی، که مردم اسفاد او را حسن مدسین (حسن محمدحسین)می خواندند، از قدیم این نقش را بر عهده داشت و در عرف روستا، دشتبو (دشتبان) خوانده می شد. اسفاد قدیم که به درستی آن را قلعه اسفاد می خواندند - و در کتابهای تاریخی هم به نام قلعه ثبت شده است - از خانه هایی پیوسته و متصل به هم تشکیل می شد که دالان هایی سرپوشیده، قسمت های مختلف آن را به هم مرتبط می ساخت.
تنها، کوچه اصلی قلعه که از پایین (زیر قلعه)، تا پای چنار ادامه داشت ، روباز بود و همه مکانهای عمومی مانند مدرسه، آسیاب، حوض پایین (آب انبار عمومی) ، مسجد پایین، مسجد بالا، حوض بالا، حمام، آسیاب آبی، و ... به ترتیب، در طول این کوچه بنا شده بود و کوچه های فرعی سرپوشیده از آن منشعب می شدند.
با آنکه روستا کوچک بود، اما دسترسی به همه خانه ها از طریق این کوچه های سرپوشیده و پیچ در پیچ کار آسانی نبود. هرگاه قرار بود مردم برای مراسم عروسی دعوت شوند، ملاحسن (و گاه برادر مرحومش کربلایی محمد) به نیابت از صاحب مجلس به یک یک خانه ها سر می زد و از جلوی درب منزل آنها را دعوت می کرد. خودش مردها را دعوت می کرد و همسرش زن ها را . همین کار برای مراسم ختم (پُرسه) هم تکرار می شد. البته علاوه بر این دعوت، برای بزرگان روستا و فامیل نزدیک عروس یا داماد، باید بزرگترهای خانواده عروس و داماد هرکدام شخصاٌ دعوت می کردند.
آن روزها قلعه اسفاد در دو طبقه بنا شده بود. طبقه اول مخصوص نگهداری دامها و علوفه بود و طبقه دوم برای زندگی اهالی. پیوستگی خانه ها به حدی بود که رفت و آمد عادی مردم در پشت بام ها و تجمع آنها در آنجا برای گپ زدن آسان بود.
غروب هر روز، اغلب مردم به پشت بام قلعه می رفتند. به هر سو نگاه می کردی، می توانستی گروههای چند نفری را ببینی . پیرزن هایی که در حال قلیان کشیدن گپ می زدند، دخترانی که گل دوزی می کردند، پسرهایی که با سروصدای زیاد به تیله بازی (تٌشله بازی) سرگرم بودند و جوان هایی که با ضبط صوتی در دست، آهسته قدم می زدند.
موقع اذان، از چند گوشه بام روستا، بانگ اذان بلند می شد. به طور همزمان چند مؤذن با فاصله ای کمتر از 200 متر، اذان می گفتند و مردم آرام آرام پشت بام را ترک می گفتند.
تابستانها، مردم پشت بام می خوابیدند... خاطره های شیرین پشت بام را نمی توانم فراموش کنم... آسمان بسیار کوتاه به نظر می آمد و ستاره ها بسیار روشن و درخشان بودند. ماه را به آسانی می توانستی حس کنی. ما بچه ها آزاد بودیم که هرجا دلمان می خواست و تا هر وقت می خواستیم، بازی کنیم. در دنیای کودکی دقایقی طولانی به ماه خیره می شدیم تا خانه خدا را در داخل آن پیدا کنیم و یا سهم خودمان را از ستاره ها بچینیم ...
پاسی از شب که می گذشت و هر خانواده ای در جای خود قرار می گرفت، اگر خبر تازه ای وجود داشت، یا چیزی گمشده یا پیدا شده بود، ملاحسن دشتبان آن را اعلام می کرد. لازم نبود فریاد بزند. در سکوت شب روستا، به راحتی می شد از هر نقطه ای صدای او را شنید. طنین صدایش را از حدود 35 سال پیش هنوز به خاطر دارم... خوبست از برادر مرحومش کربلایی محمد هم (که او را کبلمٌد می خواندند) یاد کنم که او هم همین نقش را داشت.
ملاحسن، بجز این نقش، مسئولیت اداره حمام قدیم را هم بر عهده داشت که البته آن حمام خزینه ای قدیمی، از دوره کودکی من، حدود 35 سال پیش، تعطیل شد. من استفاده از آن حمام را در سنین 3 تا 4 سالگی به زحمت به یاد دارم.
هرسال، شب عید که مردم پلو می پختند، رسم بود که از هر خانواده یک بشقاب غذا به خانه دشتبان برود. در یک شب، ده ها بشقاب پلو به خانه آن بنده خدا سرازیر می شد و نمی دانم که آن خانواده با این همه غذای پخته چه می کردند!
بعد از زلزله سال ۱۳۵۸و بازسازی روستا، آن آداب و رسوم از میان رفت اما دشتبان، نقش خبررسان را برای مراسم عروسی و عزا و مانند آن، ادامه داد. او همچنین، آچار فرانسه ای برای مردم بود که برخی از کارهای خدماتی آنها را هم انجام می داد و مهمترین کار او در روستای جدید، چرخاندن حمام جدید روستا بود...
زندگی او و همسر مرحومش، پایان دردناکی داشت. در زلزله سال 1376، همسر ملاحسن، فداکارانه برای نجات بچه هایش از بیرون خانه به درون رفت و پس از آنکه همه بچه ها را به بیرون فرستاد، خود زیر آوار ماند... ملاحسن هم که برای مراقبت از بچه های کوچکش، چند سال بعد ازدواجی دوباره داشت، در شهریور سال 1385، به هنگام بازگشت از یک عروسی در راه مشهد به اسفاد، دچار سانحه تصادف شد و درگذشت.

دکتر کریمی اسفاد

۰ نظر ۰۸ مهر ۰۲ ، ۱۷:۵۱
محمدعلی خالقی

تصاویر و چهرهای ماندگار اسفاد وطنم

شنبه, ۸ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ب.ظ

 

مرحوم حاج خانم(همسر حاجی رحیم حاجی زاده)
مرحوم حاجی رحیم حاجی زاده
حاج مهدی آقا حاجی زاده
مرحوم میرزا غلامعلی حاجی زاده
حسین آقا غفاری 
روح سه بزرگوار که در تصویر در حیاط نیستند شاد که در مهمانوازی و اخلاق زبانزد هستند 
حاج مهدی آقا مرد نمونه وزرات خارجه همیشه سلامت باشند

 

تصویر محمد علی غفاری 

۰ نظر ۰۸ مهر ۰۲ ، ۱۷:۴۳
محمدعلی خالقی