اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

۳۱۶ مطلب با موضوع «عرفان و خداشناسی» ثبت شده است

داس بی دسته ما 

روزها و سالهایی  

علف هرزه ان باغچه را می چیند 

پدری پیر     کمری تا خورده     دستهایش چه زمخت

داس بی دسته ما گنج گرانی ایست 

که به دست پدری پیر به زمین می کوبد 

هرزه را می جوید , می شوید 

باغچه را اباد است . 

و درختانی که در ان سر به فلک اراسته 

پدری پیر اما ...

عمر را باقی نیست  

گوشه ای بنشسته 

مالکانی هر سو چشم شوریده ای بنگارند 

 و در ان باغچه ابادی به جدال پردازند 

پدر !!؟

فرزندان   پسرانم     

من اگر می دانستم که ز ان موهبت و عشق جدال بر می خواست 

هیچ بر هرزه ی ان باغچه ی ابادی داس بی دسته خود را , نمی کوبیدم 

هرزه را اتش سرخی ایست که در هر مزرع

تخم ان افشاند 

باغ را فتنه ای از مور و ملخ انگیزد 

من نمی دانستم فتنه از عشق به پاست 

داس بی دسته ما .....

شاعر:خالقی (عرفان)

۱ نظر ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۵۷
محمدعلی خالقی

ان زمان صف گاز برای گاز زدن مشکل و وقت گیر بود چرا که پمپ گاز تازه راه اندازی شده بود . و مردم از بنزین استفاده می کردند  بنزین لیتری صد تومان بود  که یهویی افزایش یافت و لیتری هزار تومان شد . اکثرا با این موضوع اشنایی دارند . صف گاز انقدر شلوغ می شد که گاهی به شمارش انها می پرداختیم و بیش از سی و چهل ماشین تا نوبتمان فاصله بود . بر این اساس گاهی جازدن هم باعث دعواهایی می شد برای چندمین بار هر وقت که می خواستم ماشینم را گاز بزنم بدون نوبت به اپراتور دستگاه مراجعه می کردم چرا که از دوستان صمیمی و نزدیکم بود . و حتی دوستانم را بی نوبت به معرفی می پرداختم . روزی صاحب خانه را برای بردن به جایگاه همراهی کردم.تازه از عملم بسیار خوشنود بودم . هنوز به جایگاه نرسیده بودم بیش از سی ماشین در صف انتظار بودند . لحظه ای صاحب خانه در جایگاه توقف نمود او را به قسمت اپراتور معرفی کردم . و او بدون توجه به من به صف انتظار روانه شد . گفتم چرا حاج اقا نمی رین داخل برین بدون نوبت گاز بزنین اپراتور از دوستانم هست مشکلی نیست . 

او در جوابم سکوت کرد و بعدی چندی گفت.حق الناس می دونی چیه ؟جواب این جماعت تو صف را چگونه باید پرداخت . سکوت زبانم را بسته بود و بدنم.خشک شده بود . جرعت حرف زدن نداشتم .و زان پس هر گاه خواستم برای گاز زدن ماشینم به جایگاه بروم سخن مردی بزرگ را تداعی می کردم و صف انتظار را علامت سکوت می دانستم . 

,و حتی چراغ راهنما  , بوغ زدن , سبقت گرفتن و حتی راه رفتن و پیشین گرفتن ,صف نانوایی و.... را حق الناس می دانم

خالقی اسفاد 

۰ نظر ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۴۴
محمدعلی خالقی

صدایی   سرشار از نا امیدی و اندوه از پشت شیشه ی دفتر منشی می امد . او اقرار می داشت ... تو که از زندگی من خبر نداری  , بابا مشکل دارم   می خوام برم مرخصی  

نمی تونم واستم . 

یکی از دوستانم به نام اکبر فلاح منشی گروهان بود 

گفتم چه شده است اکبر ؟ گفت ,  امروز پسته میگه نمی تونم واستم و منم نیرو ندارم

حالا نمیشه یکاریش کنی ؟حتما مشکل داره , گفت نه نمی تونم تو خودت میدونی که نیرو نداریم . چیکار کنم چاره ای نیست . 

چند روز قبل برای هوا خوری از برجک ها سر می زدم  تعداد پنج عدد برجک به فاصله معیین در حاشیه ی کوه تعبیه  شده بود .برجکی سخت ترین منطقه نگهبانی بود .  ان روز چند  دقیقه ای با هم خلوت کرده بودیم منم دلم گرفته بود . نشستم برایم سیگار روشن کرد و از مشکلاتش می گفت تازه ازدواج کرده بود   دلی پر درد داشت از خانواده  و مشکلاتش می گفت  از زندگی سیر شده بود در طی شش ماه دو دفعه فراری شد و دوباره باز گشت 

و بالاخره اخرین نگهبانی اش را با اسرار منشی گروهان و بالجبار با  تیری که در  گیج گاهش چکانده بود  برای همیشه به این دنیای نامرد خاتمه داد .

. ساعت یازده صبح بود که صدای تفنگ از برجک بالا امد . فرمانده پادگان از موقعیت اگاه شد  و با چند تا سرباز خود را به محل حادثه رساندند . متاسفانه نتوانستم او را ببینم   اشک در چشمانم حلقه زده بود و نتوانستم گریه هامو پنهان کنم رفتم داخل دفتر و حسابی با گریهام خودم را دلداری دادم  چون فقط من از زندگی اش خبر داشتم . 

روز بدی بود و خاطره تلخی که امروز هر موقع برام تجدید یاداوری  می شود  اشک در چشمان حلقه می زند گویا در گردنم دینی مانده که باید بپردازم یا خودم را مقصر می دانم چرا که می توانستم معقولانه مشکلش را حل کنم .

روحش شاد 

خدمت سربازی ابیک قزوین  

 

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۵۵
محمدعلی خالقی

چند روز پیش ماجرای را شنیدم که ذهنم را به چالش کشید و باعث شد ساعت ها در فکر فرو روم و بیاندیشم که ادمها به کجا می روند و چرا بعضی ها بویی از انسانیت نبرده اند ...

ماجرا از این قرار بود ...

که خانم همسایه مان برای بردن اشغال ها به کوچه می رود تا پلاستیک اشغال را در کانکس شهرداری بیاندازد . صدایی ضعیفی از ناله موجودی کوچک به گوش می رسید با این خیال که بچه گربه ای , داخل اشغال ها گیر کرده باشد با دقت بیشتری داخل کانکس را نگاه می کند و با کمال تعجب و ناباوری موجودی را می بیند که کودکی دو روزه  یا یک روزه بیش نیست . ان کوچولو با کمال بی رحمی در داخل اشغالها فرو رفته بود . سر و پایی کثیف و پوست سوخته اش خبر از گذراندن ساعتهایی متوالی راومی داد که افتاب و گرما پوست نازکش را سوخته بود و لبهایش از بی غذایی کبود می زد . که بی حال و ضعیف اخرین تلاشش را برای صدا کردن مادر بی رحمش به کار می برد که با ناله ضعیف خود خانم همسایه را از موقعیت خودش اگاه می سازد . 

خانم همسایه سریع اقدام می کند و با حالی زار نوزاد را به داخل خانه می برد و بعد از دادن کمی اب لبان خوشکیده اش را تر می کند و جان می گیرد . 

و بعد از استحمام نوزاد او را در اغوش می گیرد تا بی قراری اش را ارام کند . کوچولوی نازنین از فرط خستگی و ماندگی بعد از خوردن به خوابی ارام و عمیق در اغوش تصور مادری  فرو می رود تا دنیای رنگیش را در  خواب ببیند . و بیاموزد امروز به من و تو که ما انسان هستیم . 

این داستان واقعی می باشد . 

خالقی (عرفان)

۰ نظر ۰۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۳۲
محمدعلی خالقی

بیست ساله شده ام
بیست سالی که پر بود از نشیب و فراز، پر بود از امید و نا امیدی، پر بود از اشک و لبخند.
غم و غصه هایش گاه از صبر من بیشتر بود ، آن قدر که زبان به شکوه گشودم و یقه ی خدا را گرفتم اما آرام که می شدم از او می خواستم که آغوشش را برایم باز کند و او بی منت مرا بغل می گرفت و برایم لالایی می خواند تا خوابم ببرد.
قصه ی غم ها را کوتاه می کنم ، امروز روز تولد بیست سالگی من است ، روزی که همیشه منتظرش بودم و برایش هزاران نقشه کشیده بودم، با خود عهد کرده بودم که در دهه ی دوم زندگی انسان تر باشم و بهتر زندگی کنم.
امروز دیگر تکرار نخواهد شد و من دوباره بیست ساله نخواهم شد، اگر خواست خدا در این باشد که من 10سال آینده را ببینم باید طوری نفس بکشم و زندگی کنم که حسرت روزهایی که گذشت با من نماند  و در سی سالگی مرا از پا درنیاورد.
امروز من نه یک سال که ده سال بزرگ تر شده ام درست به اندازه ی تفاوت از ده تا بیست سالگی.
ای کسانی که ایمان آورده اید و عمر زندگی تان بیش از بیست سال است، چه کردید که زندگی برایتان رنگی تر باشد؟
از زبان یک دختر معلول فاطمه قاسمی 

------------------------------------------------------

 

برایتان آرزوی موفقیت و پیروزی در تمامی امور دارم 

بهاران تقدیم تو باد

تولدت مبارک    💖💖💖💖💖💖  

خالقی 

 

۰ نظر ۰۱ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۱۴
محمدعلی خالقی

و وقتی کوه ها در حرکت در ایند و بر زمین متلاشی گردند , و از اسمان تیکه هایی بزرگ اهن و سنگ فرو ریزند , و اسمان نیلگون  دراید , فرزند از پدر و مادر جدا گردد و دست هیچ کس پناه نخواهد بود 

و هیچ کس نتواند و نداند که چه شده است  

هر کس پی اعمال خود در اید 

و ان روز روز موعود خواهد بود .

 

 

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۰۵:۵۳
محمدعلی خالقی

محله ای از کثرت دزدی ورد زبان بود 

و همگی دزد محله را می شناختند . دزد بیچاره گر چه می دانست از چه کسی باید دزدی کند مرام و معرفتی بر هم محله هایش  هم می داشت و تنها از ماشینی دزدی می کرد که پلاک شهرستان می بود . 

شبی دست رفاقت و دوستی با دزد مانع دزدی شدن شد و مبلقی به رضایت دزد تقدیم حضورش شد 

او بسیار از این حرکت خرسند بود و هر گاه ملاقات حضور بر می خورد لبخندی بر لبانش نقش می بست و دیگر ان محله از هر نوع دزدی بیمه گشت .

گر چه با مشکلاتی که عنوان می کرد حق بجانب بود ولی گاهی راهنمایی می تواند در عمل راه گشا باشد .

گاهی عملی نیک و مثبت انقدر توجیه و قانع کننده است که هیچ تیر و تفنگی نمی تواند کاربردش را داشته باشد . 

خالقی اسفاد 

۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۴
محمدعلی خالقی

روزگاری  سالکی خانه به دوش روزگارش را در دوره گردی می گذراند و از ان شهر به ان شهر سفر می کرد تا لقمه نانی دراورد . 

سرگردانی و اوارگی امانش را بریده بود و گرسنگی و تشنگی سخت او را می ازرد .

در راه به جنگلی بزرگ و سرسبز که رودی روان در ان جاری بود برخورد می کند . در ورودی جنگل به درختی پیر و کهنسال وارد می شود و از درخت تقاضای ماندن در جنگل را دارد تا باقی عمرش را در جنگل بگذراند  او اجازه زندگی در جنگل را می گیرد . و درخت پیر درخواستش را قبول می کند  . او از چوب درختی تبری می سازد و درختان را یکی یکی برای ساختن کلبه ای قطع می کند و از گوشت حیوانات و گیاهان هر روزش را با خوبی و خوشی می گذراند . 

تا این که درختان از دستش می نالند و شکایتش را نزد درخت پیر عنوان می کنند . درخت پیر می گوید چه شده است 

انها می گویند او از چوب ما تبری ساخته و تمامی درختان را نابود می کند و جنگل رو به نابودی ایست  باید کاری بکنیم و جلویش را بگیریم و گر نه همه ما خواهیم مرد 

درخت پیر می گوید . اری از ماست که بر ماست 

تدوین و نگاشت , خالقی 

 

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۵
محمدعلی خالقی

امروزه قدرت اگاهی بیشتری داریم اما فهم کمتر 

امروزه خانه های مجلل و درامد بیشتر داریم اما استفاده نادرست می کنیم 

امروزه پیشرفت علمی و اقتصادی بیشتری داریم اما اگاهی کمتر 

دیروز عید بزرگ مسلمین عید قربان بود تمام کشتارگاه ها مملو از خیرین و مردم نیک همیشه در صحنه , چندین خیر با علامت و نشان معتبر که گرداننده ی مردانی بزرگ با چهره هایی شاخص و فهیم را از نزدیک تجربه کردم . 

مردانی نیرومند و قوی با میراث بزرگ و منبع درامد بالا که سالهاست پشتیبان این مهم هستند . 

ناگفته نماند شماری برجسته و خود نما هم اکران نمایش داشتند و گر چه به ظاهر برچسب  خیریه  به خود چسبانده اند حتی در عمل هم تظاهری کوته فکر و غیر هضم دارند .

افرادی با اعمالی شاقه توجهشان را به دیگران جلب می کنند و شخصیتشان را نشان می دهند 

حیوان حیوان است و در قیاس با انسان متغییر 

اما انسان را خداوند بر تمام حیوانات متمایز ساخته و از هر نوع میوه و گوشت حیوانات را برای خوردن انسان حلال دانسته  و مورد استفاده قرار داده 

و برتری انسان در حیوان برای هر کسی مشخص است 

ادمها بلند قامت شده اند  ظاهر ها مرتب اما شخصیت ها پست شده است . در بین خیرین شاخص و خوش ظاهر که این مثال را به خود وصله می زد , عملش را عنوان می کنم 

حیوان زبان بسته دستش را چنان می کشید که بدنش بر یک سو و پاهایش بر اسمان می رقصید که اقا میخواهد  گوسفندی را قربانی کند و می خواهد عملی خداپسندانه انجام دهد . اقا این چه کاری ایست 

یا فردی با مدل بالاترین ماشین و چهره ای برجسته و لباس هایی انکات کرده که لاشه گوسفندش را برای  شقه کردن به جلو می اندازد . را دیدم که تعصبم را بر انگیخت . و به مصاحبت و قانعیتش پرداختم 

اگه می خوای کار خیر انجام بدی و خداوند را خوشنود سازی که در همه عمل باید نیکو باشی جا زدنت چیه , پارتی چیه زیر میزی چیه  

مگر می شود سر خداوند را هم شیره مالید در ان دنیا می خواهی چه کنی 

امروز درامد بیشتر , شخصیت مهمتری داریم ولی اصول اخلاقی ضعیف تری , فضای بیرون را فتح کرده ایم ولی فضای درون رانه   , اتم را فتح کرده ایم اما تعصبمان هنوز پابرجاست . 

عیدتان مبارک اعمالتان مورد مقبول حق  پیروز باشید 

 

۰ نظر ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۰
محمدعلی خالقی


محققا در مثل , زندگی دنیا به آبی ماند که از اسمانها فرو فرستادیم  تا به ان باران انواع مختلف گیاه زمین از انچه ادمیان و حیوانات تغذیه کنند  , بروید تا ان گاه که زمین از خرمی و سبزی به خود زیور بسته و ارایش کند و مردمش خود را بر ان قادر و متصرف پندارند . که ناگهان فرمان ما به شب یا روز در رسد و ان همه زیب و زیور زمین را دور کند . 

و زمین چنان خشک شود که گو یی دیروز در ان هیچ نبوده 


۰ نظر ۱۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۲
محمدعلی خالقی


چه دنیای خوب و قشنگی 
فصلها می چرخند 
فصل زیبای بهار , فصل پاییز قشنگ , 
کبککان می خوانند 
و نسیم از هر سو بوی ریحان و شقایق رو به هم آمیخته 
صبح زیبایی از نور شفق می تابد 
و غروبی دیگر  , شب به زیبایی و تاریکی خود خاموش است 
چه قشنگ است اینجا  , همه رنگ است دنیا 
همه جا ازادی  , همه جا جشن و سرور 
ابرها سایه ای از اتش خورشید قشنگ , بر زمین می پوشند 
اسمان ابی بود 
 , نور مهتابی از قرص ماه بود تابان 
و درختانی از هر نوع میوه  , ارام خوابیده 
 که تو باشی و من  
زندگی هم زیباست 
اگر از قافله عمر خبری نیست . 
شاید !!!!شاید!!!!!شاید!!!!! ان سوتر در جهانی دیگر
 زندگی هست زیبا ?  که در این کوته عمر , به تلنگری ز هم پاشیدن  و دگر هیچ که هیچ  ……………________________
کاش یک لحظه  در این جشن و سرور 
من می دانستم  ?
زندگی زیبا بود 
زندگی یعنی چه ؟

خالقی عرفان 

۲ نظر ۰۵ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۴۰
محمدعلی خالقی

 

 

به نام خدای جهان مبین                                                                                                                      خداوند خورشید و ماه نگین 

خدای غنی و خدای علیم 

                                       خدای کریم و شفیع  مبین 

به نام خدای خزان و زمین 

                                       که دارنده مور جان  قرین 

خدای حمید و خدای مجید 

                                        که ملک  زمین سما و امین 

خداوند احسان و فرزانگی 

                                        ز جود کرم فخر مجد برین 

خدای رحیم و خدای عظیم 

                                       خدای متین و خدای معین 

شاعر:محمدعلی خالقی (عرفان)

 

مبین:اشکار , روشن             

معین :اب روان 

متین :درشت ,استوار

قرین :یار,  همدم

برین:بالا,  بالاتری

مجد:بزرگی ,بزرگواری

 

 

۲ نظر ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۶
محمدعلی خالقی

 

در مجلسی به اتفاق جمعی از دوستان به مناظره  نشته بودیم که یکی از دوستان قرار بود در همان لحظه وارد شود . جهت خنده و مزاح به دوستان گفتم هم اکنون یکی از دوستانمان به جمعمان خواهد پیوست و همگی او را می شناسید . 

پیشنهادی دارم کمی با هم خنده کنیم . 

چطور است وقتی دوستمان وارد شد به او بگوییم چه شده است تو را . رنگ و روت پریده  مریضی مشکلی داری  

و خواهید دید که خودش را ببازد و به گفتهایمان باور شود . 

وقتی وارد شد هر کداممان حرفی به او گفتیم . یکی می گفت چهره ی  داغونی داری رنگ روت پریده فکر کنم مریض شدی  یک دکتر برو 

او اول که می گفت نه مریض نیستم بعد از چند دقیقه که گفتهایمان بر او مسر نشت . خود را در ایینه نگاهی بیانداخت و گفت راست می گید کمی رنگ و رویم پریده و بی روحم باید دکتر بروم . 

وقتی که خندهایمان را به مزاح دید دوباره زنده شد و روحی تازه گرفت 

انسانها نقش بزرگی در زندگی همدیگر دارند و می توانند هم جنبه مثبت داشته باشند  و هم جنبه منفی 

 اگر بخواهیم مسافرت  برویم بعضی انسانها زندگی و مسافرت ادم را خراب می کنند به هر دلیلی هوا گرم بود ما رفتیم قیمتها گرون بود جاده رو بسته بودن بچه هاتون مریض می شوند و این باعث منصرف کردن ما می شود  و همین طور از جنبه مثبت خیلی ها باعث تشویق و روحیه و نشاط انسانها می شوند که زندگی شیرین و جذاب می شود 

نتیجه ,,, 

زود نباید تصمیم گرفت 

هر حرف و سخنی را جدی نگیریم و زود عمل نباشیم 

بهتر ان است با انسانهای با تجربه و بدون بخل کینه مشورت کنیم 

مشکلات  و زندگی خصوصی خود را با هر کسی در میان نگذاریم . 

تا مطمئن نشده ایم باور نکنیم و زود عمل و زود تصمیم نباشیم 

قبل از این که پشیمان شویم بهتره که مطمئن باشیم 

 

 

۱ نظر ۲۶ تیر ۹۸ ، ۱۵:۱۰
محمدعلی خالقی

با سلام حضور سروران و بزرگان بازدید کننده ی این رسانه , امیدوارم مطالب مندرج در وب سایت اسفاد وطنم  , مورد علاقه و پسند شما قرار گرفته باشد . هرچند که فعالیت در فضای مجازی و تهیه مطالب کاری سخت و وقت گیر می باشد امیدوارم بتوانم ادامه دهنده این راه باشم .

کلیه مطالب تهیه شده در وب سایت اسفاد وطنم مطالبی برگرفته از واقعیت و اتفاقاتی از  پیشینه حقیر و در  رخداد حال می باشد . و مطالبی از زبان حیوانات و گیاهان  وداستانهایی خیالی , اشعار و  مطالبی با واقعیت اتفاق , اتفاقی که می تواند برای هر شخص در زندگی افتاده باشد و مورد تامل قرار گرفته باشد گاهی در زندگی انسانها اتفاق هایی چه خوب و چه بد انسان را  رهنمود  به خودارایی , خود اندیشی وخوبیت و بدیت انسانها راهنما می کند . که انسان به کارهایی که روزمره انجام می دهد به اشتباهات و خوبیات خود بیاندیشد .  یا اتفاقهایی که در خواب های انسان رخداد است و انسان انها را ارتباط به  اعمال خود می دارد . 

مطالب تهیه شده در سایت اسفاد وطنم مطالبی شیوا و جذاب در رابطه با موضوع واقعیت ی است که رخ داده و هیچ نوع کپی یا نسخه برداری از کتیبه و یا کسی نیست .

این مطالب برای من  جایی تامل الهی ایست

 خداوند اشتباهات و اعمال  بندگانش را به وسیله ی , بندگانش راهنمایی می کند . 

 امیدوارم همان طور که برای من  مهم و مورد اصلاح و تجربه بعضی اعمال واقع شده برای شما هم مهم باشد  و امیدوارم باعث  ذره ای  تامل  و تحرک در بینندگان و علاقه مندان شده باشم . 

دوست دارتان ,,محمد علی خالقی 



۱ نظر ۲۱ تیر ۹۸ ، ۱۶:۱۲
محمدعلی خالقی

کودکی  جهت شکار از خانه بیرون می زند  او به باغ و بستان می شتابد و پرنده های زیادی را شکار می کند . 

. پرنده ای که در کنار لانه اش  به مراقبت جوجه هایش می پرداخت شکار چی را می بیند که به سمت لانه او  می اید . باخود می اندیشد که چه طور شکارچی را از لانه اش دور سازد . به پرواز می اید و در اسمان به رقص زیبایی می پردازد تا نظر شکارچی را به سویش جلب کند . شکارچی به سمت پرنده نشانه می گیرد و پرنده در لابلای درخت انبوهی حفظ جان می کند . شکارچی دوباره به سمت او نشانه می گیرد و پرنده لنگ لنگان سعی میکند خود را از درخت و لانه دور سازد و این حرکت را بارها بارها تکرار می کند . شکارچی به خیال پرنده زخمی به دنبالش راه می افتد . پرنده وقتی می بیند شکارچی از لانه دور شده است . ارامشی در او مطمءن می شود در اسمان به پرواز می اید و به سمت لانه اش  پرواز می کند

او این خطر پر فراز و نشیب  را متحمل می شود و ساعتها به گمراهی شکارچی می نشیند تا جان جوجه هایش را نجات دهد و حیاتی  دیگر را تجربه می کند شکارچی که از خستگی به تنگ امده بود از شکار او منصرف می شود و از فرط تشنگی و ماندگی  به استراحت می پردازد . 

وقتی پرنده به لانه می رود جوجهایش را می بیند  که به انتظار نشته اند و جیک جیک شادمانی  سر می دهند انها را در پر و بالش می گیرد و از شوق خوشحالی و شادمانی   اشک می ریزد .

……………………………………………………………………………

 

به سلامتی پرنده ی مادر ی که برای رهایی از ترس ساعتها در اسمان می رقصید تا نگه شکارچی را به سویش جلب کند . 

به سلامتی پرنده ای که رقص و پرواز را علامت ممنوع می دانست . 

به سلامتی پرنده ی مادری که برای نجات جان جوجهایش اشک می ریخت . 

به سلامتی تمام مادران دنیا که برای فرزندانشان مشقت و سختی کشیده اند 

 به سلامتی هرچه مادره , مادر حیوان , مادر پرنده , مادر انسان 

به سلامتی رفیق بی کلک مادر 

نگاشت :خالقی 


۰ نظر ۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۴:۴۶
محمدعلی خالقی


جوجه و کبوتری در کنار هم با خوبی و خوشی زندگانی می گذراندند .  اندک غذای باقی مانده صاحبش را می خوردند و در خیر و برکت خانه سهامی ناچیز داشتند . چند روز و ماهها می گذشت هم چنان  جوجه لاغر و نحیف می شد و بر عکس کبوتر چاق و تپل  و صاحبش از این موضوع سخت حزین بود 

بر ان شد تا چاره ای بیاندیشد . 

روزی از روزها که می خواست غذای انها را فراهم اورد از روزنه ای به انها چیره گشت تا به موضوع بپردازد . دید که کبوتر با جوجه بر سر غذا به جدال می پردازد و ان را از خوردن غذا باز می دارد و جوجه بیچاره نمی تواند از خود دفاعی انجام دهد . جوجه بیچاره که خود را ناتوان و ضعیف می بیند به شکایت کبوتر نزد خداوند می نشیند و هر ان گه که اب می نوشد سرش را به نشانه شکر و سپاس بالا می اورد و شکر خداوند می نماید و کبوتر خود خواه را نفرین می نماید  اما کبوتر مغرور و خودخواه روزها و ماه ها  به خوردن و خوابیدن ادامه می دهد  و از یاد خداوند غافل و ناتوان است تا وزنش زیاد می شود و دیگر توان راه رفتن و پرواز کردن را ندارد .

به اتفاق ,  دوستی به دیدنش می اید  همانکه  چشمش به کبوتر چاق و تپل می افتد ان را برای ابگوشتی مناسب و لذیذ می داند و سرش را از تن جدا می کند  

و ان می شود که ...

 هر ان کس که شکر خداوند کند و نعمت خداوند را پاس بدارد مانند جوجه سربلند و پیروز خواهد بود و ان کس که خودخواه و مغرور باشد مانند کبوتر سرش از تنش جدا خواهد شد . 

تدوین و نگاشت :محمد علی خالقی اسفاد 



۱ نظر ۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۲:۵۱
محمدعلی خالقی


( کودکی به پدرش می گوید بابا نگاه کن بادبادکم میره پیش خورشید. )

روزی کودکی بادبادکش را به اسمانها نخ می داد و لذت بازی می برد . انقدر بادبادک بالا رفته بود که از چشم کودک گم شده بود . بادبادک در اوج اسمانها می رقصید و پایین دست و زمین را نگاه می کرد . از لابلای ابرها و بادها گذشت و گذشت تا به خورشید رسید . وقتی خورشید را تک و تنها دید گفت تو اینجا چه می کنی چقدر  زیبا و درخشان هستی , چگونه ان همه روشنایی را از خود منتشرمی کنی که جهان به این بزرگی را منور کرده ای 

با چه برق یا چه نیرویی روشن می شوی 

خورشید در جوابش می گوید تو برای درک من خیلی کوچک هستی و نمی توانی مفهوم روشنایی من را بفهمی  همان طور که بسیاری از مردم روی زمین به من نمی اندیشند و نمی توانند رازم را بفهمند . و واقعیت مرا درک کنند .اما همان قدر که اندکی به روشنایی من تصور کرده ای اگر زمینیان تفکر کنند به راز و قدرت من پی خواهند برد و قدرت جهان هستی را خواهند فهمید و مرا خواهی شناخت 

پس اگر به زمین بازگشتی پیام مرا به زمینیان برسان و بگو که خوشید چنین می گفت , اگر یک روز نباشم  در گمراهی و سیاهی خواهید بود و دیگر هیچ موجود زنده ای بر زمین نخواهد بود و همه خواهند مرد و انروز خواهید فهمید که من کیستم و از کجا امده ام . کودک نخ بادبادکش را جمع می کند تا بادبادکش را پیدا کند .همین که ان را می یابد می پرسد کجا بودی ؟بادبادک می گوید  رفته بودم پیش خورشید 


برگرفته از تفکر فرزندم  :عرفان خالقی 

تدوین و نگارش: محمد علی خالقی 



۱ نظر ۱۴ تیر ۹۸ ، ۱۷:۱۳
محمدعلی خالقی


میهمان حبیب خداست

میهمان نقش مهمی در رزق وروزی انسان  دارد 

در تنگناترین شرایط میهمان به برکت خانه می افزاید

...............................................   


مادری از دیار کهن که بر باورهای خویش اعتقاداتی این چنین بیان می دارد .

هنوز اهن چکشی اونگ شده روی درب چوبی را نکوبیده بودم که صدای مادر از دور دست می امد 

آمدم  امدم  . مادر , کیستی ؟

منم مادر اشنا , درب را باز کن  چقدر خلوص پاکی و مهربانی مادران قدیمی از چهره هایشان نمایان است  . سلام مادر ,  چهره ای شاد و بشاش انگار ساعتها به انتظار کسی نشته بود . 

تنهایی و انتظار , درد غریبی ایست و چه سخت است است  گاهی فرزندی که با جان ودل بزرگ می شود گوهر دیدار پدر و مادرش را از خودش سلب  می کند 

ویا در این امر کوتاهی می کند و انگه که غم نداشته ی ان را حسرت می خورد  که دیر می شود .

  بفرما بفرما بنشینید . هنوز ننشسته کتریش را به علامت ابراز علاقه و محبت بر روی چراغ نفتی اش  اتیش می کند . چه خبر مادر؟

دوستی همراهم بود ان را به مادر معرفی می کنم . مادر ,  خیلی خوش امدی میهمان حبیب خداست .خیلی خوشحال شدم . خوش امدی  

خوب  چه میکنی .هیچی امروز استکان چایی از دستم بر زمین افتاد و شکست به حاجی گفتم خیر است . امروز حتما میهمان داریم و این شد که شما امدی  میهمان رزق و روزی انسان را زیاد می کند میهمان به برکت خانه می افزاید . میهمان حبیب خداست.

همیشه عاشق این خلوص نیت و پاکی این مادران گل  هستم و ساعتها به  درد دل انها می نشینم چرا که عاشق انها هستم . 

وقتی دوستم زندگی ساده و بی الایش انها را  می بیند مقداری پول را به نشانه بروز محبت در زیر فرش می گذارد و گفت ناقابل است مادر جان  ان را از من بپذیرید . تشکر فرزندم  و این اتفاق بارها و بارها برایم تجربی پخته است که در تنگنا ترین شرایط میهمان می تواند نقش مهمی در  رزق و روزی انسان و برکت خانه داشته باشد . 

و چقدر با قیاس دنیای  حال متغییر 

چرا که پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت فکرها را باید شست .

 افتخارمان  ان است که  گاهی همشهری خویش را در شهری قریب داشته باشیم اما جایی بس تاسف واندوه باعث شرم ساری ایست . تا می بیند  ماشین پشت سریش اشناست چنان گاز ماشین را می کوبد گویا گسی گازش گرفته , چرا باید این چنین باشد نمی دانم 

تدوین.و نگاشت :خالقی اسفاد 

۲ نظر ۱۱ تیر ۹۸ ، ۱۳:۴۷
محمدعلی خالقی

مزار (به معنی زیارتگاه) ریشه در اعتقادات دینی ما ایرانیان دارد که در ایران پیش از اسلام نیز به نامهای دیگری وجود داشته است. بجز حرم امامان معصوم علیهم السلام، که کعبه عشق و ارادت شیعیان است، مکان های دیگری نیز به عنوان مزار شناخته می شود که محل دفن امامزادگان و دیگر بزرگان دین است و یا ممکن است نشانه ای از آنان داشته باشد، مانند قدمگاه حضرت امام رضا (ع) در نیشابور که نشان حضور و استقرار ایشان در آن مکان است. در مجموع مزارها بهانه ای است برای عشق ورزیدن  و ابراز ارادت به بزرگان دین و راهنمایان انسان.


    اگر این جمله آخر را به عنوان فلسفه مزار بپذیریم، هر مکان یا نشانه ای که ما را به یاد خدا اندازد و بهانه ای شود که با او درد دل کنیم و فرمانهای او را به خود و دیگران یادآوری نماییم، می تواند مزار باشد.


     مزار آشی در اسفاد نیز از جمله این مزار هاست که محل دفن کسی نیست اما نشانه ای از قدرت خداوند است :


 در شیب تند قله ای که به نام همین مزار خوانده می شود، سنگی بزرگ و کروی شکل به تنه باریک یک درخت وحشی تکیه داده و در حالی که زیر پای آن خالی بوده و هر آن می توانسته است سقوط کند، سالهاست که همان جا قرار گرفته است.




 طی این سالهای طولانی، باران و برف تغییرات بسیاری در دامنه و قله این کوه و دیگر کوههای همجوار آن ایجاد کرده و زلزله های این دو دهه سنگ ها و صخره های زیادی را از بالای کوه به پایین پرت کرده است. به طوری که دهانه ابتدایی شاهرود و ادامه آن تا سنگابها و دره گلستو، کاملا با ۱۵ سال پیش متفاوت است، اما سنگ مزار همچنان بر جای خود ایستاده است.


    نمی خواهم این وضعیت سنگ مزار را به مقدسات ربط دهم و مردم اسفاد هم چنین اعتقادی ندارند. اما هر چه هست، این سنگ در گذشته های نه چندان دور، بهانه ای بود تا خانواده ها را از درون منزل به دامنه کوه بکشاند. آن روزها مسافرت رفتن و زیارت امام هشتم (ع) در مشهد به آسانی امروز نبود. رفتن به مزار شاسکوه هم از عهده هرکسی ساخته نبود. مزار آشی فرصت مناسبی را فراهم می کرد که برخی درد دل ها با خدا گفته شود. 


   در آنجا آش نذری می پختند، دعا می خواندند، از خدا حاجت می خواستند و به درختی که تکیه گاه سنگ است، تکه پارچه ای گره می زدند تا حاجت شان برآورده شود. البته امروز دیگر مزار آشی رونق گذشته را ندارد ... بدرود تا بعد.


اسفاد قدیم

۳ نظر ۰۳ تیر ۹۸ ، ۱۶:۳۲
محمدعلی خالقی


    حکایت    

انبوهی از مگس های وحشی خری را به استقرار و زیست گاه خود در اورده بودند 
خر از هجوم و هیبت انها به تنگ آمده بود 
نافهم کاری از دستش بر نمی امد 
مگسها چنان نیش و دندان خود را تیز کرده بودند گویا در بهترین رستوران به جشن نشسته اند 
انسان به نظر حیوان و مگسها به سو نشسته بود 
و کودکی را به نصیحت موضوع می پرداخت 
می بینی چقدر بد بخت است ایا از این بدتر هم داریم 
این را اموزه گوشت بپندار تا درس زندگی بیاموختی 
کودک گفت می شود باری دیگر بیان کنی از ان سان که به سخن شدی  داشتم مگسهای  خر  را می شمردم 
خالقی اسفاد 



۰ نظر ۰۲ تیر ۹۸ ، ۰۱:۲۱
محمدعلی خالقی

اگر چه موی و جان سگ حرام است 


وفای نام و انسان است چه باک است 


اگر فرسنگ ها حیوان بود سگ  


محبت را ز سگ یک لقمه نان است 


شعر :خالقی اسفاد 

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۳۶
محمدعلی خالقی

خورشید می تابد 

خورشید می تابد ز لای برگ ها تیز 

بوی نسیم و لاله و سرو چمن نیست

پاییز می اید 

در  زیر پایم خش خش برگ های بی جان 

افتاده اند بر پیکر تقدیر طوفان 

حس غریبی از درختان و زمین است 

 

پاییز می خواهد درختان را بخواباند دوباره 

ای اسمان ای ابرها 

  لطفا همه هیس 

   خالقی (عرفان)

 

۱ نظر ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۲۸
محمدعلی خالقی



«ای کسانی که از آب و گِل آفریده شده اید، ای غفلت پیشگان مغرور و مست به آن چیزی که بر شما حرام شده است، توجهی نمی کنید. آیا فرقی میان آلودگی و ناپاکی نیست؟ و میان حوریان خوش خویی که از دروغ بدورند و بدون ملال و خشم برای انسان ماندگارند و بکارت شان پیوسته ثابت است، آرام تر از کف و شیرین تر از عسل در میان بستری معلق در امواج متلاطم دریای شراب و عسل که پایانی ندارد. این سلطه ای ناتمام و نعمتی جاودانگی و دائم است. جهان در اختیار خداوند حکیم و باقی است، پاک است خداوندی که آفریننده روشنایی هاست.»



۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۲
محمدعلی خالقی

رمز و راز‌هایی از یک آیه که به قله قرآن شهرت دارد!

در این مطلب شما را با رمز و راز‌هایی از یک آیه که به قله قرآن مشهور است آشنا می‌کنیم.

 آموزه های آیه 255 سوره بقره 


* آیه


اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ


* ترجمه


اللّه، که جز او معبودى نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبک او را فرا گیرد و نه خوابى سنگین. آنچه در آسمان ‏ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند. گذشته و آینده آنان را مى ‏داند. و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمى ‏کنند مگر به مقدارى که او بخواهد. کرسى (علم و قدرت) او آسمان ‏ها و زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.


* نکته ها


به مناسبت وجود کلمه ‏ى «کرسى» در آیه، رسول اکرم صلى الله علیه وآله این آیه «آیت الکرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزله ‏ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل کرده ‏اند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنکه آیة الکرسى را خوانده باشم. 


در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیة الکرسى را شعار و پیام توحید دانسته ‏اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه»  ، «لااله الاّ هو» ، «لااله الاّ انت»  ، «لااله الاّ انَا» ، ولى در هیچ کدام آنها مثل آیة الکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.

۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۰۲
محمدعلی خالقی


ای که هر چیز در برابر قدرتش تسلیم کرده 
ای که به امر او اسمانها بر پا گشته 
ای که رعد به فرمان او غرش زند 
ای امرزنده  ای بخشنده  ای براورنده ارزوها 
ای رهاننده اسیران 
ای دارای فخر و زیبایی 
ای صاحب مجد و زیبایی 
ای صاحب جود و بخشش 
منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست 
فریاد برهان ما را از اتش ای پروردگار من 
ای سود رسان ای شنوا   ای روزه دهنده هر روزی خور
ای یاور هر بی یاور  ای عیب پوش هر معیوب 
ای فریادرس من  ای پناه دهنده من  
ای راهنمای سر گردانان  ای دارای بخشندگی و احسان 
ای دارای فرزانگی و بیان  ای دارای حجت 
ای صاحب بخشندگی   ای افریده ی هر چیز 

ای که به هر چیز دانایی 
ای که تنها او بماند و هر چیز دیگر فانی گردد 
منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست 
فریاد برهان ما را از اتش ای پروردگار من 
ای شکافنده دانه    ای توانگر   ای بی نیاز 
ای نیرومند ای سرپرست  
ای که کار زشت را پنهان کنی   ای که راز کسی را اشکار نمی کنی  
ای صاحب نعمت فراوان   ای صاحب عزت جاویدان
 منزهی تو ای که جز تو  معبودی نیست 
فریاد برهان ما را از اتش ای پروردگار من 



۰ نظر ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۳۴
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۹
محمدعلی خالقی

آفتابی گرم بر فرق سرم شعله می زد و عرق از صورتم چیکه 

مبارک بود رمضان ، فصل بود بهار ، بهاری که آفتابش امان نمی داد 

 الاغی را دیدم در قل روز ، که در خشک جایی اوسار شده بود . 

و گرسنگی و تشنگی از چهره اش هویدا بود .

 انسان را روزه تو را چه سلب ، انسان را عقل تو را چه فهم 

اینجا جایگاه تو نیست تو باید در علف زارت باشی ، آنقدر که سم بر زمین زده بود زیر پایش خالی شده بود . مگس های وحشی پاهایش را خورده بودند آن گونه که پوست بدنش سیاه شده بود و موهای پایش ریخته بود . اشک از چشمهایش ریزان بود و گوش هایش افتاده

پایین تر در سایه درختی مردی را دیدم که آرمیده بود و از خنکای سایه لذت می برد  خود را به مرد رساندم و اندکی به مصاحبت  ان پرداختم .

سلام خسته نباشید آن الاغ مال شماست ! مرد . بله ان را خریداری کردم تا بفروشم و مقداری سود جویم . همین روزها صاحبش خواهد برد . ان را فروخته ای ؟ بله فروخته ام 

از کنارش می گذشتم که ان را پژمرده حال و گرسنه دیدم و افتابی گرم ان را آزرده می داشت و مگسها پاهایش را خورده بودند . اگر نظری به حالش برداری بهتر است . می توانی مقداری روغن بیاوری تا من پاهایش را از گزند مگس ها بپوشانم . بالجبار مرد مقداری روغن آورد و من پاهایش را با روغن چرب کردم 

نزدیک اذان ظهر بود و صدای بلند گوی مسجد بلند شد . مرد اقرار داشت که نزدیک اذان است و باید نماز بخواند . گفتم حتما روزه ای ؟گفت من تا حالا یک روز از روزه ام را نخورده ام.     قبول باشد  

در حالی که داشتم مگس ها را از پاهایش دور می کردم گفتم بهتر نیست این حیوان زبون  بسته را به سایه ای برده و مقداری اب و علف بدهی شاید از حساب خدا پراخت شود و از وقت نماز و روزه واجب تر باشد . انشاالله که سودش را هم خداوند چند برابر برایت بپردازد . 

مرد را دیدم اندکی در فکر فرو رفت ودر خود نهفته شد . بغض در جوابش طغیان نمود . و جوابی نداشت جز سکوتی سرشار از ....

کاش ما روزه داران می فهمیدیم  روزه گرفتم به نخوردن نیست بلکه به فهم ، درک ، و اندیشیدن است . کاش هیچ تفاوتی در انسان و حیوان نبود و آنچه برای خود می پسندیم برای حیوانات و مخلوقات بپسندیم . 

کاش می فهمیم  همان اندازه که هر انسان در توان و بازویش دارد همان توقع را از هر حیوان باید داشته باشیم . یادمه قدیما بخاطر عدم تکرار مجدد آنقدر حیوان زبون بسته را بار می زدند و حیوان شل و کور با هزاران ضرب و شتم بالجبار بارش را باید حمل می کرد . 

خالقی اسفاد             رمضان ۱۳۹۸

۱ نظر ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

نه برای آنکه در دامن هر فریفته و هیز بچرخانی 
نه برای آنکه راهت را نشناسی 
نه برای آنکه نادیده بگیری  دستهای کودکان کار و بی سرپرست را
نه برای آنکه حق الناس را بپوشاند 
نه برای آنکه کمک به  فقرا ایتام و تهی دستان را نادیده بگیری
نه برای آنکه برای هر حق و عدالت شور باشد 

چشم هایت را دوست بدار که می توانستی با آنها ببینی 
راستی ! 
اگر چشمهایت را نداشتی چه می کردی 
خالقی 

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۵۳
محمدعلی خالقی


بهار امسال شاهد پدیده ای شگفت انگیز بود که تکرار نداشت 

اینقدر که حضور پروانه ها در کشورمان بر زمین و زمان ریخته گویا امسال باید سال پروانه نام گذاری می شد

شاید این پدیده نوعی خوشایندی ایست و یا پیام اود نشاط و شادی  ایست

که جای بسی نشاط هم هست چرا که بهار امسال بی سابقه بوده و این خود برای همه نعمت بزرگی است   

وقتی پا به دشت و صحرا می گذاریم  صدای بلبلان و رقص پروانه ها حس و حالی شوق انگیز ؛ گذشته ی اندوه همان را می شورد  و غبار گذشته چندین ساله را پرده می زند.

حضور سارگ ها و پرستوها امسال در  اسفاد بی سابقه بود  که غیابشان به چندین سالها می کشد .

صدای مرغ حق سکوت زیبای اسفاد را شب تا به صبح در آهنگ و  نشان از مناجات شبانه است و چقدر زیباست لذت اوازش که دل هر رهگذری را به لرزه می آورد 

ما نمی دانیم بدنبال چه می گردیم .

این قدر در خویش غرق شده ام که دنیایمان را فراموش کرده ایم 

دامن طبیعت همه چیز را روشن می کند 

لذت ببریم چرا که دنیا زیباست چرا که تمام وسایل کامروائی آنجاست 





۱ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۲۹
محمدعلی خالقی



                در سکوت خود 


                         شاخه گلی 


                  دامن کویر 


                        دشت بی صدا    


                   زیر بوته سنگ      


                     لاغر و نحیف 


                      زار می زند     


          باد می وزد


               لحظه ها   زلال       



                   دشت بود  و  دشت      



                       سنگ بود  و  سنگ          



            ا و زیر لب دل شکسته بود 


                   خالقی عرفان 



۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۳۶
محمدعلی خالقی

همی می گذشتم ز راهی به خویش            در ان گوی بودش درختی به پیش


شنیدم    که  زاغی درختی    پرید             مهیج  ز ان   شاخه ها    می پرید


مرا بولهوس بر درخت میوه کرد                به چند دانه از  حاصلش خیره کرد


ندانم پس از من چه آید به پیش                که در ان درخت لانه ای بود پیش 


که می خوردم از ان درخت بر هوس           ز ناگه می افتم      از شاخه  پس 


کلاغان بر من       هجوم  آورند                  که همچون عزایی  به دل آورند   


به فکر رفتم از ان درخت افتنم                  مرا مست بودش     ز ره پیشه ام  


پشیمان شدم من ز اندیشه ام                     ندانستم از کرده ام     شیشه ام  


مرا با خدایم که  رحمت ز اوست                کلاغی به لانه که همخوابه دوست  


                             شاعر خالقی اسفاد (عرفان)

۱ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۱۳
محمدعلی خالقی

در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه ‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نیز در شعرى چنین میفرماید : 

ثوابت باشد ای دارای خرمن

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی


دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهایى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ... 


۲ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۵:۳۳
محمدعلی خالقی

صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد 

درخت آلوچه ، لانه ی کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود

 کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید

صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند 

از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک و گل تعبیه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست 

اومدم پایین از یه طرف شاخه ی شکسته و طرف دیگر حس وحال کلاغهای نگران مرا آزرده خاطر داشت . شاخه ی شکسته را برداشتم و خود را با خوردن چند گورجه سبز مشغول کردم و کم کم از لانه دور شدم صدای کلاغ ها آرام گرفت 

ولی هنوز وجدانم ناراحت بود 

وقتی با خود اندیشه کردم دیدم ادمها طبیعت را خراب می کنند و همین طور زندگی را ، زندگی کلاغی که به انتظار جوجه هایش شب را به صبح روی تخم هایش می خوابد تا از آنها مواظبت کند آن روز حال خوبی نداشتم فردای آن روز جهت اطمینان خاطر غیر مستقیم نگاهی به لانه کردم و بسیار خوشحال شدم چرا که مادرش  بر روی تخمهایش ارام خوابیده بود 

کاش می فهمیدیم حس سارها و سوسک ها توی تورها و تارها چگونه است 

کاش می فهمیدم حس قورباغه ها در نگاه مارها چگونه است 

کاش می فهمیدیم حس برگهای سبز در خزان و بهترین بهارها چگونه است 

کاش می فهمیدیم حس کلاغ ها در تخریب ما انسانها چگونه است 

و کاش می فهمیدیم حس ما انسانها در این هم شکارها و ویرانها چگونه است 

تدوین ؛:::محمد علی خالقی 

۰ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۹
محمدعلی خالقی
اموخته است زمانه این درس را بیاموز 

دل در درون انسان شکل است و خون و وجدان 

       در بعضی یا صداقت     

       در بعضی یا رفاقت      

                 بعضی به خون تشنه    

                 بعضی به جان مرده     

                         بازیچه گشته این دل       

                         در درس    این زمانه       

                                              خالقی اسفاد      


۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۳۷
محمدعلی خالقی


بهار امثال در مقایسه با سال های اخیر یکی از بهترین سال های بهاری بود که مناطق خراسان جنوبی رو فرا گرفت البته در اکثر نقاط کشور بارندگی زیاد بود به بعضی ها به شادی گذشت و به بعضی ها با غم و اندوه و این رسم روزگاره پایان هر خوشی غم است و پایان هر شکستی پیروزی ایست . شر و خیر اعمالی ایست که خداوند بندگانش را می ازماید و انها را در امتحان قرار می دهد 

باید در این امتحان الهی  به نشانها و حکمت های خداوند بنگریم و شاکر نعمتهای خداوند باشیم  که انسانها را با شر و خیر امتحان است .

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۲۵
محمدعلی خالقی


من راز خوشم را به سلامت دانم

و همین بس نخواهم  نظری 

نکند پنجره فردایم 

قفلی از اندوهی بسته شود 

نکند آسمان دل من غم بارد 

با همین راز خوشم 

شکرانم 

خالقی عرفان 



۱ نظر ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۴۲
محمدعلی خالقی
      زان که قدرش را ندانستند حیات 
           بعد خفتن همچو گوهر کیمیاست 
      تا  حیاتش  را  بود  فریاد   رس  
            موتش از لیلا   و   واویلا   نرس 
     در وصال  عشق   از    پروانه ای  
          همچو مست در گرد شمع آواره ای
   بهار گذشت به خموشی نبود امیدی 
           که عمر اب روان  بینی و  ندانستی 
       خزان رسید و نسیم بهار گذشت  
    خبر رسیده به مرغان قیل و قال پرست 
   چگونه در غم هجران بود امید نجات 
         بود تا که به چشم نگه شور پرست
              شاعر :::خالقی (عرفان)


۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۲۲
محمدعلی خالقی


بهار را خوش است 

شکوفه ارغوان را خوش است  تو را 

به یاد یار در ان شکوه سرخوشت 

دل دیار دردمند 

که کودکی گره به پای رنج خود 

ز رنگ رخ پریده شور کودکان کار را 

نشسته پیر مادری ز بهر لقمه نان خود  

ز ان  سکوت دختران لال و لب 

دل شکسته را چگونه وا شود 

 به من بگو ...

      شکوفه ،  ارغوان     

 در این جهان دردمند 

  چگونه خوش کنم  


   بهار را خوش است  

   شکوفه ارغوان را خوش است  تو را

    خالقی (عرفان)


۱ نظر ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۴۸
محمدعلی خالقی

قران مادر جهان است 

و جهان نگار قرآن 

آیه ها را می خوانیم و جهان را ورق می زنیم 

هر روز یک ورق در جهان تجربه و تدریس است 

  خورشید و ماه  

     شب و روز  

       فصل ها  

       ستارگان   

        وسعت زمین  

از برجسته ترین مفهوم جهان است 

با عشق و عرفان هر روزتان را در جهان ورق بزنید 

      خالقی (عرفان)

۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۰۴
محمدعلی خالقی


هیچ خوش بویی ندیدم من جز این 


از بهار و عطر باران در زمین 


شاخه خشکی را گهی جان می گرفت


هیچ نقصی من ندیدم خالقین 


خالقی (عرفان) 


بهار 98 


۰ نظر ۲۵ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۰۰
محمدعلی خالقی


جامه ی سبزه و گل 
رقص پروانه و شور و احساس 
نغمه ی مرغ سحر 
و شکوفایی گل بر ساقه 

مژده ای دل که بهاران امد 

باز کن پنجره را 
 به تماشا بنگر 
موسم چهچه بلبل 
به گلستان امد 

مژده ای دل که بهاران امد 

زندگی را به تماشا بنگر 
که خدایی ایست  همین نزدیکی 
روی یک فصل بهار 
به شکوفایی احساس گل و جرعه اب
درتراود پس فصلی بوران 
نفس لاله سرخ در گلدان

موسم عطر بهاران آمد 
مژده ای دل که بهاران آمد 
شاعر:::محمد علی خالقی 



۰ نظر ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۰۱
محمدعلی خالقی

کینه از اشک چنین می پرسد 

نیست بین غم و شادی ز میان دل تو 

تو برای غم خود گریانی 

یا از این حادثه شوق چنین لبریزی

من از آن آمده ام که میان غم و شوق دل تو فتنه کنم 

اشک در ذائقه ای می گوید 

در میان دل من کینه ی  تو نیست عذاب 

اشک در من شده است مرهم من 

که تو را با چند اشک

 از دلم می شویم 

من فرو می ریزم 

بر تمام دردها ،نیرنگها 

حتی تو 

بنشین و بنگر 

 تا غبار هر درد 

بزدایم و بشورم با اشک 

اشک را هدیه کنیم 

اشک را هدیه کنیم 

شاعر ::::؛خالقی (عرفان)

به امید روزی که هر انسان با هر نیت و دلی که داره قلبامون رو  با عشق ،پاکی یکرنگی به همدیگه هدیه کنیم .

مثل این شعر تمام کینه ها دردها و نیرنگها را با قطره اشکی بر دل بشوریم و دور بریزیم 

نیکوست هر انسان طبق آیین کتاب مقدسش که آن را باور دارد و دوست می دارد و می پرستد گذشته و آینده خود را بنگرد و بیاراید 

حتی آنگه که دیر شده است خداوند رئوف و مهربان است و توبه پذیر هیچ گاه دیر نیست

 بزرگ و عاقل کسی است که در هر اتفاق بد  بتونه خودشو کنترل کنه و صبور باشد توجیه رو بزاریم کنار اگه بخوام یک موضوع کوچیک رو توجیح کنیم بزرگ میشه و اونوقت قادر به کنترلش نیستیم  و دیگه موضوع کوچیک نیست بلکه یک فاجعه است 

لبخند  بهترین هدیه است در برابر اتفاقات بد 

و بزرگترین اتفاقات هدیه ایست از جانب پروردگار  

منتظر هر حادثه یا  ( هدیه )  در زندگی مون باشیم و با لبخند بپذیریم 

اشک شوقی رو به هم هدیه کنیم وبزداییم و بشوریم آن دلی را که به درد و غم خود آغشته است

دوست دارتان

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۴۷
محمدعلی خالقی

 


به راستی که ما در آسمان برجهایی قرار دادیم (به شکل صورت های فلکی) آراستیم و او را از هر شیطان رانده شده حفظ کردیم 

مگر آنکه بخواهد دزدانه خبرهای عالم بالا را بشنود که شهابی روشن آن را دنبال می کند و زمین را گستراندیم و در آن کوه هایی استوار کردیم و از هر گیاه سنجیده ای در ان رویاندیم  و در ان برای شما و کسانی که روزی دهنده آنان نیستید انواع وسایل و ابزار معیشت قرار دادیم و هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانه هایش نزد ماست و آن را جز به اندازه معین نازل نمی کنیم 

و بادها را باردار کننده فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را از آن سیراب ساختیم و شما ذخیره کننده آن نیستید و یقینا ماییم که حیات می دهیم و می میرانیم ما وارث جهان و ج هانیانیم زیرا خداوند حکیم و داناست 



۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۵
محمدعلی خالقی

       



          عکسم را در زلال اب می بینم 

          زمان  می گذرد 

          خانه ام را با خاک خواهم ساخت 

         جسدم را با اب و خاک دفن خواهند کرد

          خالقی (عرفان )




۰ نظر ۱۲ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۴۵
محمدعلی خالقی

هر سحر بانگ دلم می زنه زنگ 

                     می درخشد در این آینه ننگ 

هر شب آن اختر شب تاب دلم

        مرحمی است تا که بشیند غم و رنج 

         می درخشد پس این پرده غمناک و سیه 

                     روزگاری نیرنگ 

از غبار مه آلوده به رنج       

به ستوه آمده ام از شب تنگ 

شاخه های گل یاس 

سر به بالین سحر 

                          از ملال تب و درد و غم خود 

                           زرد از رخ به تمنا شده سنگ 

خانه های  شهرم 

      خالی از نبض زمان 

           دگر از هیچ خبر نیست 

               قاصدک نیست در این کلبه ی غم 


 روزها هر روزش تکراری 

روزگار است در این زخم دلم 

  شده است حیله و نیرنگ و دورنگ 

 شاعر :::خالقی (عرفان)

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۳۰
محمدعلی خالقی

پول بزرگترین نیرویی ایست که محبوبیت ها را به هم نزدیک و انسانها را از هم دیگر جدا می کند حتی فرزندی را از مادرش

شکوه ترین و غنی ترین ثروت انسانها پس از مرگ متعلق به کره خاکی ایست 

ایمان عرفان و انسانیت والاترین ثروت در جهان پس از مرگ است 

کاغذی بی ارزش اما مهم  بازیچه ی افکار انسان 

پنهان ترین هویت ها شخصیت ها و فقیرترین  افراد را با پول می توان شناخت یا تغییر داد 

 

شاید یک ثانیه زمان گاهی زندگی انسان را تغییر دهد 

وقتی در مسابقات حیجان ترین افراد برگزیده زوج جوانی را دیدم که بعلت یک ثانیه زمان در مرحله پایانی از لیست شرکت کننده ها حذف شدند  اشک در چشمان حلقه زد 

آن زوج میان سال با یک ثانیه می توانستند در کل دوران زندگی در اغوش گرم خانواده خود با آرامش و آسایش عضو برندگان خوش شانس مسابقات باشند 

مسابقه این مرحله خوابیدن در وان پر از زالو برای مدت ده دقیقه و خوردن تعدای از آنها بود 

شوهر در گوش همسرش پچ پچی گفتگو می کند و وقتی مجری قیافه غمگین آنها را نظاره می کند از همسرش می پرسد در گوش هم چه زمزمه ای می کردین

خانمش این چنین  می گوید شوهرم به من گفت فقط به گرسنگی فرزندانمان فکر کن و در ادامه مصاحبه اقرار داشتند که ....

ما برایمان برنده شدن مهم است نه چیز دیگر  چرا که شاید با برنده این بازی بتونیم فرزندانمان را که مدتهاست در سختی و مشقت بودند برای همیشه از بند زندان فقر و بدبختی رهایی یابیم  تنها چیزی که برایمان مهم است فرزندانمان هستند همین 

من که در مرحله ی پایانی آن زوج میانسال را بعلت تاخیر یک ثانیه زمان از رقیبانشان در لیست مسابقات در حال حذف دیدم خیلی ناراحت شدم و اشک در چشمانم حلقه زد 

و انجاست که باید گفت گاهی یک ثانیه زمان شاید زندگی انسان را تغییر دهد یا مهمترین شانس زندگی زمان است 

نگارش خالقی عرفان 

 

 

 

۰ نظر ۲۱ بهمن ۹۷ ، ۰۵:۴۸
محمدعلی خالقی
 من از این حادثه یا هلهله در خویش ز خود اندیشم 

 اشک از هلهله ای می خندید 

 اشک از حادثه ای می گریید 

 قطره ای شور غمش می لغزید 

  من از این اندیشم 

 قطره آبی ز فراق غم خود در سخن است 

 یا ز شوق خوش آن شیدایی سر مست است 

دکلمه در سخن از قطره ی اشکی 

  ز غم و شادی خود پنهان است

 که ز اعجاز سخن می گوید 

 من از این اندیشم 

 قدرت است در ابهام

شاعر :::خالقی (عرفان)
۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۱۱
محمدعلی خالقی

خداوندا , چرا این گونه را زیستن 

چرا این گونه را خفتن 

به زیر اب چه فریادی 

در این عصر زمان گر چه عصا از کور می دزدند . ولی ناگه نمی دانند 

 . خداوندا تو را شکرت 

به راه کوچه بمست اگر پرسان شوی گاهی 

صراط المستیقیم گویند . به راه کوچه بمبست چه راه مستقیمی هست 

نمی دانم وحیرانم از این پرسان 

در این جویای بی حاصل نمی دانم 

جوابی نیست

 . خداوندا تو می دانی تورا تا کی شکیبایی 

به دریا می رسند قطره فراموش 

به گوهر می رسند خود را فراموش 

چو سیرن یادی از انها نمی دانند 

چه سختی ها , مشقتها کجاست 

الله فراموش 

چه اغازی در این دنیا چه پایانی چه امروزی چه فردایی 

یکی بالا یکی پایین 

چرا این گونه می خواهی 

تو می دانی , تو دانایی , تو بالایی

بگو ایا معماست

مفهوم متن فوق , کسانی رو می رساند که شکمی سیر ومیراثی عظیم دارند وغرق در نعمتهای خداوندند . واز ایتام وکودکان بی سرپرست وفقرا ونیازمندان فراموش کرده اند . وهنوز با تمام دارایی شان حریص ترند وخبری از ان مادری که محتاج یک لقمه نانه ویا اون فرزندی که بوی پدر ومادر را احساس نکرده ودر فقر واوارگی به سر می برد ندارند 

انها که در لذت خود به سر میبرند وناگه از پروردگاری که تموم هستی از ان اوست .وفردایی که به یک چشم به هم زدن دنیای خود را خاموش می بینند وانجاست که با دستی خالی با یک کفن در گورستان خود برای ابدیت خفته اند  

فقرا , اوارگان ,ایتام , زلزله زدگان , را از یاد نبریم . اندکی اندیشه وخدا را شکر کنیم که آنچه هست همه از آن اوست .

نویسنده ,محمد علی خالقی

۰ نظر ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۱۳:۰۹
محمدعلی خالقی

و سپاس اهل عالم و آسمانها و زمین مخصوص اوست و شما نیز در تاریکی شب و نیمه روز به ستایش او مشغول شوید . زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون آورد و زمین را پس از فصل خزان و مرگ گیاهان باز زنده گرداند و همین گونه شما را هم از خاک بیرون آورد و یکی از قدرتهای خدا این است که شما ادمیان را از خاک خلق کرده و سپس که بشری شدید در همه روی زمین منتشر گشتید و باز از ایات لطف الهی انست که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید  که با ارامش یافته و با هم انس گیرید

۰ نظر ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۵۱
محمدعلی خالقی
پیر مردی چوب های خشک شده کنار دگدان را در آتش می انداخت و چپوقش را از چوب باریک دگدان چاق می کرد
 اکثر خانه های خشتی و قدیمی از پشت بامها به هم راه داشت
 طبقه همکف اکثر خانه ها طویله و کاهدان و انباری از اسباب الات کشاورزی بود 
نور فانوسی در شب از روزنه ی باریک درب چوبی در امتداد بود 
 ملاغلام اخور رو از کاه تلیت بیشتر می کرد  که فردا باید زمینهای کنار را شخم بزند 
 . درب کاهدون از خانه پشتی بود و همیشه چراغ بادی را فتیله می داد که مبادا از تاریکی شب در حراس باشد
 سیاهی بزرگی از پشت سر با نور چراغ بادی به جلو در حرکت بود .
 وقتی به کاهدون می رسید چراغ بادی را در میخی که بر دیوار خشتی فرو بود اونگ می کرد و کیسه را از کاه پر و به سوی طویله حرکت می کرد
 هنوز به آخر طویله نرسیده بود گاو از فرط گشنگی  امان ریختن کاه را در اخور نمی داد 
گاو پوزش را در آخور فرو می برد و سمش را در زمین می کوبید و دمش را به نشانه سپاس تکان می داد 
هوا که روشن شد ملاغلام  و پیرمرد الاغش را سوار می شدند  و گاو را هم به دنبال خود می بستند
  الاغ تا چشمش به جوب باریک اب می افتاد خود را جهت رفع تشنگی به جوب  می کشاند 
پیرمرد مقداری گندم را در کیسه ای می ریخت و مشت مشت تخم می کرد 
حسنک  الاغ و گاو را با جغدی به گردنشان می بست و اسبابی شخم زنی را با ریسمان گره می زد 
 نزدیک ظهر که می شد حیوان از شدت خستگی و گرسنگی با هم کلنجار بودند گاهی یکی از حیوانها خود را عقب یا جلو می انداخت تا از زیر بار شانه خالی کند
 پیرمرد ترگزی از انار را بر کپل هایشان می گذاشت و با لهجه محلی پل برو ههههههه خود را به یک طرف می کشاند تا قسمت کنارخیت که از شیار گرفته نشده بود را بگیرد
 گاو گاهی دزدکی از سبزه های جوار زمین می قاپید 
میرزا هم بیل به دست برق و جوب ها را برای آبیاری شب مهیا می کرد 
صدای پیرزن پشت خمیده ای که با بقچه ای از لباس بر روی سر خود حمل می کرد از دور دست می آمد و آمار اب را بر کدام جوب پرسان بود 
گاوها از شدت خستگی به سمت طویله تند تند می دویدن 
باری گندمی راکب سوار پیرزن را به حاشیه جاده باریک می کشاند 
صدای گنجشکان و پرندگان از همهمه در خرابه های خانها و سقف های چوبی در جیک وتاب بود 
مادر بزرگ پیری چراغ بادی را از گالون نفت و پوتین های آبیاری را در راه پله جفت می کند 
بعد از ان همه خستگی  روز پیرمرد  بیل و چراغ را در سر سه کیچه و مجمع ابیاران در انتظار آبیاری شبانه و جر و بحث های دوستانه به صبح می نشیند 
صدای مرغ شبی  تمام شب را در آوازی دل انگیز سکوت شب را در آهنگ است 
جیرجیرکی در گریز از آب خوردگی خود را به دامنه بلندا می پکد
هر چند سخت ولی صاف یکرنگ صادق آرامش بهترین خاطرات و حیات را اسفاد وطنم در کهن فراموش نخواهد کرد 
نگارش خالقی اسفاد 
۰ نظر ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۳۶
محمدعلی خالقی

در روزگارانی دخترکی خواب آشفته او را آزرده خاطر می داشت 

و حکایتی از خوابش که سرشتی شوم از اعمال پدرش که در آتش جهنم در عذاب بود امانش را بریده بود 

پدرش در روزگاران حیات خود ملکی را در تصرف بود که با مالک در اختلاف بودند 

مالک سالها در ان ملک زحمات فراوانی کشیده بود که از خرابه به زراعت در اورده بود 

بعلت حجم زیاد ملک و کار و تلاش کشاورز ،چشم طمع خیانت مرد متصرف را آشفته می کند و بر شورا و بزرگان ده به شکایت  مالک  می پردازد 

که مالک به شورا و بزرگان فحاشی کرده 

این فتنه شورا و بزرگان را به جنون میندازد 

در حالی که سالها مرد کشاورز  در آن زحمت کشیده و عرق ریخته بود 

هر چند که درآن  زمان املاک پایین ده  هیچ ارزشی نداشت و همه بیابان بود

این ماجرا بر مالک و مرد متصرف به اختلاف افتاد و مرد زحمتکش دیگر در کل دوران حیات از آن مرد دلخور و بی اعتنا بود 

تا اینکه مرد متصرف فوت می شود و دخترش ان  را در خوابی آشفته و عذاب اور در جهنم می بیند که رضایت من را از مرد مالک بگیرین 

دخترک بعدی چندی به همراه شوهر و رجال بزرگ به نزد مرد مالک و زحمتکش می گریزند و تقاضای رضایت مرد معذب را دارند 

و اقرار  دارند هر چه قدر هزینه ملک و زحمات مرد کشاورز  شده را  بپردازند 

هرچند ملک بعدی چندی سال ارزش پیدا کرده  ولی مرد کشاورز با سخاوت تقاضای مقداری اندک همان دوران را تقاضا دارد که در آن هزینه کرده و بخشش آن را می پذیرد و آن مرد از اتش در  امان می ماند 

     خالقی اسفاد

۰ نظر ۳۰ دی ۹۷ ، ۲۳:۱۸
محمدعلی خالقی

شکمی از فرط سیری امانش را بریده 

شکمی از کثرت گرسنگی خوابش را 

هویت کلاغ در حیا ناشناخته است 

تعجیل و غرور در اتفاق فاجعه است 

 بهترین شکار گربه مادر ، بچه شه 

خوابم پریده رو به ابم

کبک زندانی  با نگاهش قفل زندان را می شکند 

طلایه گفتنی ها ::خالقی اسفاد 


۰ نظر ۲۸ دی ۹۷ ، ۰۳:۵۸
محمدعلی خالقی
شهیدی به جهنم روانه شد 
باد دانه گندمی را در سیه چاله شکوفا کرد 
سی و پنج سال از زاد روزم دورم و در قانون عمر سه ماهه هستم 
تفکر انسان فرمان انسان است 
انسان در سی روز سی دفعه می میرد و سی دفعه زنده می شود 
هر انسان نام مستعاری دارد به نام جنازه 
بزرگترین احترام برای انسان نماز میت است 
صندوق مستحق صدقه نیست 
طلایه گفتنی ها::خالقی (عرفان)
۰ نظر ۲۴ دی ۹۷ ، ۲۱:۳۵
محمدعلی خالقی

گوش در روزنه فکر و خیالم 

ماهها می نگرد سقف اتاقم 

کودکم می پرسد 

چیست این می خزرد از زیرو و زبالم 

                  چقدر نازه 

             خنده ای زیر لبانم        

                      آن یک نوع خزنده  است 

                      نکشی بلکه گناه است 

ماه هاست روزنه ای سقف اتاقم ، خونه کرده 

اون در ان روزنه چند تا جوجه کرده 

                            هر شبی را که در اندوه ملالم  

                            او هم آید به کنارم  

یک خزنده خیز شب در اوج او هم دارد این حال و هوایم 

او هم از یک سفره پر درد سر اندوهی  از چرخ حیات    می خزد در چرخ و تاب 

لقمه نانی دارد از چرخ حیات در زیر خاک 

خر خاکی ناز هم یک راز دارد 

                                  در اندیشه شب ::خالقی (عرفان)

۰ نظر ۲۱ دی ۹۷ ، ۰۴:۱۴
محمدعلی خالقی

                                                                      esfadvatanam.blog.ir

            شاخه برگی به فراز                                                    اسفاد وطنم     

            ابر در اوج لطافت  مصداق یخ کوه

             دانه ای روز و شب از جرعه ابی به هوای نفس است 

                                       زاد خاک بشر الموت بخاک 

                                       مرگ حق است به گمانم 

            نام مرغی به تنهایی شب در آواز 

            شاعری در به تکاپوی لغت درنگرش

            نام عشقی به تنم خال زدم  د ز ملالم 

            کودکی در خوابش می پرد از فکر و خیال

            ماه از ذائقه ابر سیه در نگران 

                                                     خالقی (عرفان)

۰ نظر ۲۱ دی ۹۷ ، ۰۳:۳۸
محمدعلی خالقی

                                         esfadvatanam.blog.ir

حلزونی چو به زیر و بر برگهای خزان می خیزد 

لقمه نانی در آن برکه پیر زیر انگشت چروکیده ی پیرزنی در خیس است 

پر پروانه به اوج پرواز دل چسب است 

فکر شاعر به تکلم زیبا ، واژه نگاهش سخن است 


                      ماه من می خندد

                     حرف هم می ماند 


           طفلکی گوشه پنهان خیال در فکر است

         ماهی قرمز تنهایی من دم نفسی روی اب می غلتد

          کودکی گریه او در زاد است

مادرم بر سر سجاده خود زمزمه ای در سخن است 

گوشه دشت گون هم زیباست

نام سروی به سرافرازی شهرت تبر است

گفت عرفان چو به جستار نظام در حکمت

                                    محمد علی خالقی (عرفان)

۰ نظر ۱۹ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۴
محمدعلی خالقی
کاش می شد کینه و دشنام دود    
                         کاش زخم هر کلام پنهان بود  

  کاش صلحی از سپیدی بر فراز 
                         کاش هر جنگ و نبرد پیمان بود 

کاش حرفی جز گلایه ناب بود   
                          کاش می شد لحظه ها تکرار بود 

کاش هر شب از سفیدی می شکفت 
                         کاش در هم می شکست مهتاب بود 

کاش قلبها هم چنان در چهره بود 
                          کاش شیرین تر از ان فرهاد بود   

کاش در دنیای نیرنگ و فریب 
                           کاش در این یک قلم مصداق بود 

کاش در هم می شکست این کینه ها
                           کاش در جنگ صلحی از سهراب بود 

کاش در قلبی از ان صد چهره ها 
                            کاش آرامش چو  در محراب بود 

کاش هر دل درد پنهانی نداشت 
                            کاش یک رنگی که در ایمان بود 

کاش در هر حکمی از تدبیر و عدل 
                             کاش در این محکمه انفاق بود 

       شاعر ::::خالقی (عرفان)



۱ نظر ۱۷ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۲
محمدعلی خالقی

             دفترم باز امشب       

     باز شد حرف و سخن از دل من     

   همه شب  هم امشب    

      که همه غرق به خواب و کپلند  

             باز من می مانم            

             تک  و تنها  بیدار     

             خواب من هم در شب   

             شده چون یک هشیار    

            من و شمعی روشن  

که به تسکین غم و یار من است  

          همه شب کار من است   

باز من می مانم تا سحر گه بیدار 

           ماه من هم چون من      

          می درخشد چون یار  

  من و ماه و غم شبهای دگر     

         همه شب هم امشب     

         می نشینیم بیدار         

       همه شب کار من است     

           تا سحر شد بیدار            

      من و شب :::: خالقی عرفان    

        15 دی ماه 97      4:18    

۰ نظر ۱۵ دی ۹۷ ، ۰۴:۱۸
محمدعلی خالقی

زمان همچنان برق در گذر است 

عمر کوتاه انسان ارزویی مجال است 

تا دیر نشده فکر سفر کن 

این غافل هر چند گران است 


مبحث زمان در حیات برای تمامی مخلوقات مشخص است و از گذشته تا به امروز متغییر 

تمامی جانداران عمری مشخص شده در رابطه با آنچه از الهامیت الهی خلقت یافته اند دارند که روزی بر ختم زمان شان قائله می بندد و فوت می شوند 

خلقت انسان هم در تعیین زمان معین شده که سن هشتاد سالگی برای انسانیت در ظاهر یک عمری طولانی است 

هر چند بسیار زود گذر و بی ارزش است

اگر مبحثی در رابطه با تعیین زمان برای انسان  مشخص و تایین شده باشد چه تفکری خواهیم داشت و اگر برای هر رابطه در زندگی می بایست زمان پرداخت کنیم چی 

مثلا برای دریافت پول از بانک یک روز زمان یا خرید نان چند ساعت زمان یا بلیط اتوبوس یک ساعت زمان یا خوابیدن و نوشیدن  وووووو

و این بهای پرداختی از عمرمان کثر می شد.و همین طور خریداری 

اگر برای زنده ماندن هر انسان به پنج روز زمان لازم بود چه می کردیم  آیا راضی بودیم یک روز زمان به فردی که در ثانیهای آخر عمرش بود  پرداخت کنیم  چنانچه پرداخت نکنیم فرد می میرد و این شاید برای خودمان هم صورت گیرد 

و هر  فرد جهت بقای حیات می بایست زمان خریداری کند یا از کسی قرض بگیرد  

چه کسایی که در هر گوشه و خیابان به مرگ خواهند  غلتید بالخصوص قشر ضعیف و مستضعف و چه کسایی که غرق قرنها زمان اند (قشر ثروتمند ) 

آن موقع است که جهت هر عملی باید تعجیل کرد یا از خیلی چیزها گذشت.

عصر حال مستضعف و ثروتمند خیلی در مقیاس متفاوت مقرر اند

من بر این باورم تا شری در انسانیت حاکم نشود هیچ گاه خدایت را نخواهی شناخت و خیلی از قشر درجه اول (ثروتمند)شاید 80 درصدشان غرق ثروتند و هیچ گاه درد تشنگی را نچشیده اند و نخواهند شناخت بحران فقر را شاید هم خدایشان را 

هشتاد سال حیات برای انسانیت اگر چه چشم گیر است ولی در واقع چهل سال است چرا که نیمی از عمر انسان در خواب است 

و بیست سال را دوران نوجوانی و جاهلیت که تفکر در شناخت عرفانی اکثرا در اواخر سی سال عمر معقولیت می پذیرد  و ان موقع است که بیداری عقل صورت می گیرد و انسان به نداشته ها و اعمال خود حسرت می خورد که زود دیر می شود 

اگر زمان در حیات در انسانیت کوتاه بود شناخت ها زودتر در عرفان اعمال می یافت و مفهوم ارزش زمان را درک بودیم 

لیکن حال در تعیین زمان عمر انسانیت بسیار ارزشمند است و چهل سال  عمر انسان در ذخایر اعمال آخرت بسیار اندک است

زمان همچنان برق در گذر است و عمر کوتاه انسان  آرزویی مجال  است 

تا دیر نشده فکر سفر کن  این غافل هر چند گران است 

وقتی دیر می شود که فهم یک لحظه زمان جهت پرداخت هزینه یک عمر خواب و یک روز حیات را مفهوم باشیم

زمان قلم در حیات :::خالقی اسفاد

۰ نظر ۱۴ دی ۹۷ ، ۰۲:۲۲
محمدعلی خالقی

دنیای رنگارنگ نیرنگ

دلم می خواد  حرفی درست و حسابی غلیظ نثار دنیا کنم 


به این دنیای نامرد  فریاد بزنم  دنیا دنیا خیلی نامردی 


و ماشینم را سوار بشم و اهنگی از آواز پریها را انقدر زیاد  کنم که صدایش به ارش اسمان دراید و در لابلای پیچ و تاب دنیا خارج شم در دشتی پر از گلهای یاس و اقاقی در کنار درختی که شاخه هایش سالهاست در انزوای آسمان صدای زخمی زخم  زمانه ی عالم را آهنگ مشهود است ماشینم را پارک کنم و دور از دنیای کینه و ریا در تنهایی آرام و سکوت مناظر دنیای رنگی را به تماشا بنشینم 


و با خودم به تامل بنشینم  بگم دنبال چه می گردی  به کجا چنین شتابان  کجا داریم می ریم .


دور از ازدحامات شهری دور از انسانهای دو رنگ دور از رفاقت های زخمی دور از نفرت دور از کینه دور از همه همه همه تنهای تنها در کنار درختی که سالهاست تنهاست  و ساعتها در خلوتی سکوت تنهایی خودم را با یگانه خودم با الهام کائنات در تفکر باشم 


و اندیشه ام را پاک کنم از این همه خسته گی و دورنگی دشنه و دشنام 

که چه می شد زندگی دنده عقب داشت دور از شهر دور از همهمه دور از نیرنگ 

همان روستای صمیمی همان مردان صاف و پاک همان کلبه خاکی همان خاک و همان نان و همان بوی گندم 


آرام آرام آرام                 خالقی اسفاد 

۱ نظر ۱۱ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۸
محمدعلی خالقی


طارق از ماده "طرق" (بر وزن برق) به معناى کوبیدن است، و راه را از این جهت "طریق" گویند که با پاى رهروان کوبیده مى‏شود، و "مطرقه" به معناى پتک و چکش است که براى کوبیدن فلزات و مانند آن به کار مى‏رود.

از آن جا که درهاى خانه‏ها را به هنگام شب مى‏بندند، و کسى شب وارد مى‏شود ناچار است در را بکوبد، به اشخاصى که در شب وارد مى‏شوند "طارق" می گویند.

قرآن خود در این جا "طارق" را تفسیر کرده، مى‏گوید: "این مسافر شبانه، همان ستاره درخشانى است که بر آسمان ظاهر مى‏شود و به قدرى بلند است که گویى مى‏خواهد سقف آسمان را سوراخ کند، و نورش به قدرى خیره کننده است که تاریکی ها را مى‏شکافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى‏کند. (توجه داشته باشید که "ثاقب" از ماده "ثقب" به معناى سوراخ کردن است).

در این که آیا منظور ستاره معینى است مانند "ستاره ثریا" (از نظر بلندى و دورى در آسمان)، یا ستاره زحل، یا زهره یا شُهب (از نظر روشنایى خیره کننده)، یا اشاره به همه ستارگان آسمان است؟ تفسیرهاى متعددى در این جا گفته شده، ولى با توجه به این که در آیات بعد آن را به "نجم ثاقب" (ستاره نفوذ کننده) تفسیر کرده است، معلوم مى‏شود منظور هر ستاره‏اى نیست، بلکه ستارگان درخشانى است که نور آنها پرده‏هاى ظلمت را مى‏شکافد و در چشم آدمى نفوذ مى‏کند. در بعضى از روایات "النَّجْمُ الثَّاقِبُ" به ستاره "زحل" تفسیر شده است که از سیارات منظومه شمسى و بسیار پرفروغ و نورانى است.

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۷ ، ۱۱:۱۸
محمدعلی خالقی
قسم به آسمان و قسم به طارق و چگونه توانی طارق آسمانی را بدانی  طارق همان کوکب درخشان است که نورش فرو رود 
قسم به اینان که هر شخصی را مراقب و نگهبان است  انسان مغرور در بدو خلقت خود بنگرد 
که از چه آفریده شده است 
از اب نطفه جهنده ای خلقت گردیده 
که از میان صلب پدر و سینه مادر بیرون آمده
او البته در زنده کردنش دوباره پس از مرگ قادر است روزی که اسرار باطن شخص آشکار شود
و ان روز قوتی در خویش و یاوری بر نجات خود نیابد
۰ نظر ۲۹ آذر ۹۷ ، ۲۳:۰۹
محمدعلی خالقی

هیچ گاه یک فرشته یا وحی از آسمان نازل نخواهد شد  خداوند رئوف و مهربان است که در ان شکی نیست

 همواره در تمام امور ناظر و حاکم است و لحظه به لحظه انسان قابل ضبط و فهم است 

همیشه در زندگی انسان پیشامدهایی در اتفاق است که عوامل و رابطه ها  الگویی  جهت فهم و درک انسان قرار می گیرد 

چه جنبه های منفی زندگی و چه مثبت 

خوابهایی که در واقع برای هر فرد اتفاق می افتد می تواند نشانهایی از اتفاقات خوب و بد زندگی باشد که پیشینه ای از عواقب رفتارهای اجتماعی هر فرد از آینده حال یا گذشته است

 شاید 80 درصد اتفاقات در خواب نتیجه ای کارکردهای  مثبت و منفی ما باشد که نشان از خود ارایی اشتباهات یا اعمال خوب ما است یعنی اگر دیروز اعمال نیک انجام داده ایم شاید در خواب ما نشانه گذشت و فداکاری  باشد و نتیجه ای جهت شکر و سپاس از خودمان که خوشایند است  

واگر کار بدی انجام داده ایم شاید در خواب نشانه ای از نتیجه یابی در خود ارایی باشد و همین طور می تواند دست به دست در انسان بچرخد یا از طریق کسی به ما اعمال شود  اینگونه که امروز هدیه به امر خیر تقدیم شخصی کرده ایم  شاید در آینده اینا این اتفاق برایمان منعکس باشد که فهم و درک ان برایمان مفهوم است

این نشانهایی از طرف خداوند به بندگانش است که از طریق بندگانش  اتفاق می افتد 

اگر امروز روز خوبی برایمان نبوده و همش بد شانسی می آوریم شاید پیشینه ای از همان روز یا گذشته از اعمال خودمان در منفی یا اشتباهات از خودمان در پیش بوده که خودمان هم به اشتباهات خودمان در تامل هستیم 


هیچ گاه فرشته ای نازل نخواهد شد بلکه  نیرویی از طرف انسانها به همدیگر در گردش و الحاق است که نشانه هایی جهت اعمال خوب و بد ما می باشد یا می تواند بعنوان یک راهنما یا اشتباه اعمال شود

گاهی نتیجه این اعمال  آزمایش هایی است که به ما الهام می شود و فرجه ای است جهت تفکر و تعقل در خود ارایی 

نتیجه ای از برداشت اعمال خوب و بد و اتفاقات خوابهای که برای هر کس می تواند بیفتد 

نگارش محمد علی خالقی

۰ نظر ۲۵ آذر ۹۷ ، ۲۳:۵۴
محمدعلی خالقی

دانستنیهای جالب درباره کره زمین

- خورشید را 9 سیاره احاطه کرده‌اند که در بین آنها کره زمین از نظر فاصله با خورشید، سومین کره است و از چهار سیاره داخلی بزرگ‌تر است.از پنج سیاره بیرونی، چهار تای آنها از کره زمین بزرگ‌تر هستند. زمین در مداری گردش می‌کند که هیچ وقت از 5/91 میلیون مایل به خورشید نزدیک‌تر نمی‌شود و از 5/94 میلیون مایل دورتر نمی‌شود.

 

جالب‌تر اینجا است که این مدار تقریباً دایره مانند است و اگر غیر از این بود زندگی روی کره زمین غیر ممکن می‌شد زیرا حیوانات و گیاهان در زمستان از سرما یخ می‌زنند و در تابستان از گرما کباب می‌شدند. ‏


-زمین در مقایسه با کائنات یک کره جوان و جدید است با این حال زمین حدود 5/4 هزار میلیون سال عمر دارد. کشف این موضوع از بررسی‌های انجام شده توسط رادیواکتیو که در تعیین عمر سنگ‌ها از آن استفاده می‌شود، به دست آمده است.تمامی عناصر رادیواکتیو همانند اورانیوم که برای عکس العمل تعیین شده به کار می‌رود، به عناصر مختلف در میزان ثابتی، تغییر شکل می‌دهند.

به وسیله اندازه گرفتن این دو، یعنی مقدار عنصر رادیواکتیو اصلی و عنصر رادیواکتیو تغییر شکل یافته، می‌توان عمر تشکیل سنگ را حساب کرد. قدیمی‌ترین سنگ‌هایی که تا کنون به دست آمده‌اند حدود 3 هزار میلیون سال عمر داشته‌اند ولی به طور یقین زمین سال‌های طولانی قبل از این که سطح سنگ‌ها شروع به تشکیل یافتن کنند، وجود داشته است. ‏


- داگر چه ستاره شناسان و سیاره شناسان چندین تئوری درباره چگونگی بوجود آمدن زمین و بقیه سیارات منظومه شمسی ارائه داده‌اند ولی هنوز شک و تردید فراوانی در رابطه با مبدأ تشکیل زمین وجود دارد.

هر کدام از این تئوری ها باید شامل این واقعیت باشد که تمامی سیاره‌های بزرگ‌تر در مدار دایره مانندی در اطراف خورشید گردش می‌کنند و این مدارها تقریباً در یک سطح نزدیک هم قرار می‌گیرند. حقیقت دیگری که باید توضیح داده شود این است که تمامی کرات در یک جهت به دور خورشید می‌چرخند و آن در جهتی است که خورشید به تناوب دور می‌زند.


- حتی عجیب‌تر این که فاصله کرات مختلف از خورشید از نظر ریاضی به وسیله یک معادله ساده با هم نسبت دارند و به نام قانون «باد» نامیده می‌شود. البته ممکن است این فقط یک تصادف و اتفاق باشد یا احتمال دارد رابطه با مبدأ اصلی منظومه شمسی داشته باشد.

-در اینجا دو تئوری اصلی به وجود می‌آید یکی این که یک رشته طولانی از بخار داغ به وسیله نیروی جاذبه سیاره دیگری که از نزدیکی خورشید می‌گذشته از خورشید جدا شده و پایین افتاده است سپس به تدریج بخار داغ، خنک و منقبض شده و تبدیل به گلوله‌های جامدی شده است که همان کرات هستند.


تئوری دیگر که احتمال بیشتری دارد عبارت است از این که در اصل یک توده بخار و غبار وجود داشته که در حال چرخش دایره مانند بوده است.چرخش‌ها و گردبادهای این توده تکامل حاصل کرده و هسته‌های مرکزی کرات ایجاد شده است. هر کدام از این هسته‌ها به تدریج بزرگ‌تر شدند زیرا نیروی جاذبه آنها هر زمان بیشتر و بیشتر اجسامی را که در فضای لایتناهی اطرافشان پراکنده بودند به طرف خود جذب می‌کردند.خورشید در مرکز این دایره‌ای که بخار و غبار به صورت ابر تیره در آمده واقع شده بود، زمین یکی از گرد بادها بوده است.‏


- کره زمین با سرعت 5/18 مایل در ثانیه به دور خورشید در حال حرکت است. همانند تمامی اجسام دیگری که در مدارهای هیأت، حرکت و راهشان از قوه میل به مرکز پیروی می‌کنند درست همانند پوست حلزون بسیار بزرگی که روی یک نخ نامریی قرار داشته باشد.همان طور که کره دور می‌شود نیروی میل به مرکز به وسیله کشش نیروی جاذبه زمین بین خورشید و کره زمین ایجاد می‌شود. اگر کره زمین از دور زدن باز بایستد روی خورشید سقوط خواهد کرد. ‏

خوشبختانه در فضا بخار آن قدر وجود ندارد که گردش زمین را آهسته کند و فقط از اندازه مدار زمین به طور بسیار ملایمی کاسته می‌شود.‏


- زمین در فضا به شکل مارپیچ در حال حرکت است به علاوه این که کره زمین از مغرب به مشرق روی محور خودش هر بیست و چهار ساعت یک بار می‌چرخد.‏‎ ‎اندازه گیری‌های جدید صورت گرفته نشان می‌دهند که محور شمالی جنوبی کره زمین جنبش نسبتاً مختصر و نامنظمی دارد. همچنین ساعت‌های بسیار دقیق نشان می‌دهند که طول روزها به طور بسیار ملایمی تغییر می‌کند.

البته به عقیده بسیاری از صاحب نظران این طولانی شدن ملایم روزها به دلیل زیاد شدن جزر و مدهای انرژی محرک گردش زمین است. البته اساس جزر و مدهای دریا به واسطه کشش نیروی جاذبه ماه است.‏خوشبختی بشری که روی زمین زندگی می‌کند در این است که زمین تندتر نمی‌چرخد وگرنه وقتی که نیروی گریز از مرکز از نیروی جاذبه بیشتر می‌شد زمین و تمامی متعلقاتش در فضا پخش می‌شدند. ‏


- یک نکته جالب در مورد زمین این است کسی که روی خط استوا زندگی می‌کند در واقع از کسی که در هر یک از قطب‌های زمین است تندتر حرکت می‌کند. 

۰ نظر ۲۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۵۸
محمدعلی خالقی



عقل از تکرار بیزار است ولی احساس همیشه تکرار را دوست می دارد همان طور که طبیعت تکرار را دوست دارد 

زمین  و طبیعت دارای شگفتیهایی عجیبی ایست که فلسفه ای  اعجاز انگیز فراتر از تفکر بشر از خلقت الهی است

از تکرار چهار فصل زیبا و قشنگ از اقیانوسهای بی کران روی زمین   اعماق زمینی که در مواد مذاب و پوسته هایی که هنوز انسان نتوانسته بیشتر از 12262متر در زمین حفر کند که آن هم 14 سال به  طول انجامیده است 

منابع ذخیره زیر زمینی، طلاهای موجود در اعماق زمین که تحقیقات نشان داده ان قدر طلا در  اعماق زمین وجود دارد که دور کره زمین را می توان لایه ای از طلا گرفت و در ظهور اقایمان مهدی عج الله  این قدر طلا از قعر زمین بیرون ریزد که چشم هیچ کس بر ان نباشد جز حیران و تعجب انسان که هر کس پی اعمال خوب و بد خود باشد

 زمین در تکرار چرخش در خود و همان طور چرخش در دور خورشید 

آسمان در تکرار شب و روز و پنهان  و روشن شدن ستاره های قشنگ و بی کران   

خورشید در تکرار غروب و طلوع و هزاران حرف دیگر از شگفت های طبیعت که برای گفتن بسیار است 

 گویا طبیعت از تکرار جان گرفته  و قرنهای  دراز است که در تکرار خود هر سال در تجدید و تغییر  است

 آیا خلقت زمین در پایداری  جاودانه خواهد بود یا این جاودانه پایانی خواهد داشت  چگونه به وجود امده در مقیاس با ماه و خورشید و ستارگان در چه حجم قرار دارد خورشید از چه نوع روشنایی برخوردار است که پایانی ندارد و این روشنایی در مبدا چگونه بوجود آمده که در مقیاس با زمین و ماه در یک فاصله ای قرار گرفته که در اتفاق شب و روز است 

اگر با یک بالن از زمین فاصله بگیریم گویا زمین به شکل توپی ایست که در هوا معلق است که هنوز بسیاری از این وسعت کشف نشده  چگونه این وسعت به این عظمت در مبدا و معلق به وجود امده و تمام اجسام جذب زمین اند و هیچ گاه در حالی که معلق است از زمین فاصله نمی گیرند

و  این شگفتی و عجایب بر چه فلسفه ای به دور خورشید می چرخد که شب و روز بوجود می آید  

تمامی ما حتما روزی با ماشین شخصی خود مسافرت کرده ایم  مثلا در مسیر تهران مشهد که یک مسیر یک روزه است آیا تا به حال به وسعت زمین و کوههای اطراف که چپ و راست ما را فرا گرفته و در سرعت 100 کیلومتر می پیماییم  تامل کرده اید حتی باز هم اگر یکی از قسمت ها (چپ و راست )  را انتخاب کنیم و به راه خود ادامه دهیم باز به کوه هایی برخورد خواهیم کرد که در چپ و راست ما قرار دارد و همین طور بی کران ادامه دارد و شاید هنوز خلقت انسان بر تمامی این وسعت دست نیافتنی است 


که انسان ها و تمام مخلوقات الهی  با تمام این واقعیت و شگفتی های فوق در بستر زمین در رفاهی کامل و آرامش در حال زندگی هستند در حالی که تمامی انسانها به عنوان مسافرین زمین  با سرعت 107182 کیلومتر در ساعت در حال چرخش است 

هوا یکی از موهبت هایی است که در زمین وجود دارد که در هیچ منظومه شمسی جوی پر از هوا نیست تنها توصیف فوق در رابطه با زمین و شگفتی های ان بود  اگر ما در یک منظومه دیگر بودیم و در آنجا زندگی ممکن بود آیا آسمان مان چه رنگی و کجا بود  و شش منظومه دیگر در چه موقعیتی واقع بود

چشمهایمان را ببندیم و اندکی این گفته را تجسم کنیم و خود را در آسمان منظومه ی دیگر بیابیم تا عظمت این تامل را درک کنیم 

اگر جای تردید نیست  حکمت این قدرت در چیست 


در زیر به چند مورد شگفتیها پرداخته می شود


زمین از اقیانوس هایی پر از اب پوشیده شده 

اگر شما 68 کیلو گرم وزن داشته باشید روی ماه 11 کیلو و روی خورشید 19 کیلو خواهید بود 

زمین در 50 بیلییون سال آینده می تواند  روزی 1000 ساعتی داشته باشد 

چرا که گردش زمین به دور خود در حال افزایش است 

90 درصد زمین لرزه ها در امتداد حلقه ی آتش در اقیانوس آرام می افتد 

ذخیره آبی به میزان سه برابر حجم تمام اقیانوس ها در اعماق زمین وجود دارد 

رنگین کمان ها معمولا دایره ای شکل اند که افق زمین قسمت پایینی آن را مسدود می کند 

20 درصد اکسیژن زمین از درختان و جنگلهای آمازون تولید می شود

اگر ماه نبود تنها روزهای ما 6 ساعت بطول می انجامید 


هسته زمین به اندازه خورشید داغ است

زمین تنها جایی در منظومه شمسی ایست که اب بصورت جامد مایع گاز است

هر روز از 24 ساعت تشکیل نشده است بلکه از 23 ساعت 56 دقیقه 4 ثانیه است

حدود 22 هزار شی دست ساز بشر دور کره زمین معلق می چرخند

 

یک ایده شاید روزی بیاید که این قدر که ماشین و وسیله در زمین موجود است همان قدر هم  در اسمانمان در پرواز باشد 

                            اسمانتان آبی  خالقی اسفاد 

۰ نظر ۲۳ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۰
محمدعلی خالقی
باغهایی از درختان خرما و انگور روان ساختیم
در ان چشمهای اب تا بخورند مردم از میوه ان
و از انواع غذاهایی که به دست خودشان عمل می آورند     
آیا سپاس نمی گزارند 
منزه است آن خدایی که همه ممکنات عالم را جفت آفریده چه از نباتات و حیوانات 
و چه از نفوس بشر و دیگر مخلوقات 
که مردم از ان آگاه نیستند 
و نشانه دیگر برای خلق در اثبات قدرت
حق شب است که روز از ان برون اریم 
ناگهان همه را تاریکی فرا گیرد 
و نیز خورشید که بر مدار معین   خود
دائم بی هیچ  اختلاف در گردش است 
۰ نظر ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۱:۳۰
محمدعلی خالقی
     در گذر برق و باد   
              می گذرد لحظه ها 
                                 باد نسیم در وزید
                                          عطر گل و مهر ماه 

     در تپش بغض باغ 
              خاک و گل و جرعه اب 
                               حرف سخن در شکفت   
                                        ساقه و گل شور و تاب

    به به تماشا نشین 
            سوسن و سنبل شکفت 
                              دامن دشت سر گرفت 
                                             روح بهاران دمید 

    عشق همین است ز ره
                   در گذر  چرخ  ماه 
                           گه خزان است به ره 
                                             گه چو بوران نگاه

                    خالقی (عرفان )
۰ نظر ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۹
محمدعلی خالقی

       در راز شب چون زوزه گرگان 


       بوی شبیه خون  


        در اعتماد گرگ می آید   


        فرسنگ ها در بستر یک دشت  


         دشت نبرد خون در میدان    


         جنگ نبرد میش با گرگ است      


         میش از زمین خشک می نالد 


          گرگ از فراق میش در فکر است   


         در شام شب چون رازها پیداست        


           خالقی (عرفان )      

۳ نظر ۰۷ آذر ۹۷ ، ۲۱:۵۵
محمدعلی خالقی

  شب را برای گفتنی هایم 


                            در انتظار شام مهتابی 


       هر لحظه در رسیدن با او 


                       با خود برای بودن مبهم 


                    در تار تار تار تنهایی 


                هر شب  شب  باران  دعا  کردم 


خالقی (عرفان )


۰ نظر ۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۹:۵۷
محمدعلی خالقی

روزی بر دامن دشت  باغ می شود

     کوه هموار 

باغ جان می گیرد چون بهشت 

می خوابیم  می خوریم می پوشیم 

و لذت حیات است  زندگی 

 گهی چون سیاهی باغ تباه می شود  چون دشت

این چه دشتی ایست که باغ  می شود 

و باغ دشت  


خالقی اسفاد  

 


۰ نظر ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۵:۱۱
محمدعلی خالقی

کاش من پائیز بودم 

برگ برگ لبریز بودم از خزان 

                            کاش من پائیز بودم 

                            ساکت آرام بر کنج دلم لبریز بودم 

کاش در اندوه دردم در ملالم می نشستم منتظر

در نسیم ظلمت باد سیه دل چشم به راه 

برگ های آرزویم در شرار آفتاب گرم و سوزان زرد می شد 

قلب من در درد خود هر روز در خود سرد می شد 


                              کاش من پائیز بودم 

                              کاش من لبریز بودم از ملال 

کاش این طوفان وحشی می شکست بال و پرم یا جنگ می زد بر حیات آرزوهای خیالم 

           کاش من پائیز بودم 

           برگهایم  رنگی و زرد و خزان آمیز بودم 


            کاش من پائیز بودم 

            کاش  من پائیز بودم


                                                    شاعر:::خالقی (عرفان )



۰ نظر ۳۰ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۵
محمدعلی خالقی



    نگاه تیره رو خاموش ننشین 


      ز زار و خسته مسکین غم دار 


           گهی آرامشی بر قلب ظلمت 


          چه تابان است نور این مشقت


عرفان

۰ نظر ۳۰ آبان ۹۷ ، ۱۰:۴۲
محمدعلی خالقی

همانا ما آسمانها را به زیور ستارگان آراستیم و آن را از هر شیطان حفظ کردیم.  آیا زمانی که ما مردیم و خاک و استخان شدیم حتما بر انگیخته می شویم 

و آیا پدران پیشین ما هم بر انگیخته می شوند 

بگو آری در حالی که خوار و ناچیز هستید جز این نیست که آن یک فریاد ناچیز است وقتی واقع شود همه زنده می شوند و قیامت را می نگرید و 

آن روز حق و باطل است 

که همواره آن را انکار می کردید 

 منبع کتاب آسمانی 



۰ نظر ۲۸ آبان ۹۷ ، ۱۸:۵۲
محمدعلی خالقی

و هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزیش بر خداست و میداند خدا جایگاه و پایگاهش را 

همه اینها در دفتری ایست که آشکار کننده است 

اگر خدا به تو زیانی برساند  بر طرف کننده ای جز خود او کسی نیست و اگر خیر برایت خواهد جلوگیری برای فضل او نباشد   برساند ان را به هر که خواهد از بندگانش 

او آمرزنده و مهربان است 

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۶
محمدعلی خالقی

پیام عشق 


پیام عشق را از درگه او


شنیدی چون که مرغان در سحر گاه 


به بانگ صبح غریبان گریه می کرد 


پریشان مرغ شب 


گم کرده ره را 


شاعر خالقی اسفاد 

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۷ ، ۱۰:۳۴
محمدعلی خالقی

چقدر برای فردا در انتظار بودیم  چقدر آرزوی رویاهای  آینده را بر دلمان حک کرده بودیم 

 آری  آری امروز همان فردایی ایست که دیروز منتظرش بودیم  

اگر می دانستم که این جغد شومی هر روز بر دیوار فردایمان رخنه خواهد کرد 

از همان کودکی او را از روی دیوار خانه کاه گلی پرواز نمی دادم و می گذاشتم از همان کودکی آرزوهایمان را آواز  می خواند

آری  چقدر ناجوانمردانه رقم خورد 

ان فردایی که امروزی  پلید است 

از غرش ابرها    

از ماه خاموش     و از خورشیدی که هر روز در خودش می سوزد 

دلم هوای همان کودکی ایست   همان ده کده شیرین روستایی 

دلم هوای وطن است همان وطنی که اشکهایم را مرحم بود 

کاش هیچ وقت فردا نمی شد و در رویای کودکانه و عاشقانه خودم در تکرار بودم

دلم هوای وطن است.  دلم هوای وطن است 

دلم می سوزد از باغی که می سوزد 

خالقی

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۰:۲۷
محمدعلی خالقی

 گه چنان  در تصور خاموش 


ره در وجود تو شکوفایی ایست 


گویا در زمزمه فکرم 


نور شفق روشنایی ایست 


خالقی ::عرفان 

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۷ ، ۲۱:۰۷
محمدعلی خالقی

 

                                      دنیای اتشونی 

           

سوالی که جوابش  برایم قابل تامل و اندیشه بود شاید تحرکی در مخاطب تامل انگیز باشد .

روزی بر مادری از دیار کهنه به عرض سلام و ادب وارد شدم 

چون در خانه وارد شدم وچشمم به مادر افتاد پرسیدم 

در چه حالی مادر ، زندگی را خوشی هست یا مشقت است 

در حالی که داشت سری تکان می داد به بهانه یاس  گفت ای مادر این چه سوالی ایست این دنیا که دنیای جشن و سرور است .

دنیای عیش و نوش و خود پاس داری دنیای خنده وشادی دنیای تصمیم و تدبیر 

دنیای خواب و بیداری ، آنچه را  خواهی 

چه  شده است مادر مرا مفهومی نیست تو را خوش است یا درد ، من نفهمیدم 

گفت این دنیا دنیای ایست که خودت تصمیم می گیری خودت می خواهی و می خوابی و هر شب خنده و جشن است 

ولی ان دنیا دنیای آخرت است دنیای آتش است  ، دنیای اعمال نیک و بد 

ما را چه آید در ان دنیا 

اینجا که هر شب شب اتشونی ایست 

و آنجا بود که تاملی عمیق در من احاطه شد و سکوتی خاموش

نگارش خالقی اسفاد 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۷ ، ۲۱:۱۰
محمدعلی خالقی

بنشین سفره دل با تو چنین گفت بیان 

 که چنین خوش سخن است با تو فضیلت شکران


من از این حاوره گویم به تعریض بنشین 

که به تصریح نگار است به دل چون شیرین 


چو از این جهان چشم بستن خوش است 

به نیکوی   اعمال خرت دل خوش است 


چو  دستی  گرفتی  ز اندیشه ای 

به مردانگی  دست بستی ره توشه ای 


بماند در این جاودان  نیک  و بد

خوشا  نام  نیک است  بر این  خرد 


نماند به گفتار و کردار  پوشش در او 

به خلقت  ز  گیتی  به  الهام  او 


چو شیرین زبان گفت و ماند یادگار 

به کردار و   گفتار   پندار    این روزگار 


شاعر خالقی (عرفان )

۰ نظر ۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۹:۰۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۲ آبان ۹۷ ، ۱۵:۲۹
محمدعلی خالقی

زن حسود

همسایه اى داشت به نام خواجه سلمان که مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشک مى برد و مى کوشید که اندکى از نعمت هاى آن مرد شریف را کم کند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى کارى از پیش نمى برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، که خواجه را مسموم کند: حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى که خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد که خسته و مانده و گرسنه بودند. خواجه را بر آن دو، شفقت آمد. نان وحلوا را بدیشان داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى الحال در جا مردند. خبر به حاکم شهر رسید، و خواجه را دستگیر کرد، هنگامى که از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاکم کسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر کردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز کرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد که آن دو تن، یکى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یکى دو روز مرد. آرى خودم کردم که لعنت بر خودم باد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود کند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش کرد؛ تا زنده بود، پیوسته در عذاب بود و سرانجام جان خود را در راه حسد از دست داد و در جهان دیگر به آتش غضب الهى خواهد سوخت

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۷ ، ۰۱:۵۵
محمدعلی خالقی

شب را دوست می دارم و نمی دانم که شب چیست 

شب را دوست می دارم چرا که برایم سکوت فریادها گفتن است 

شب را دوست می دارم و ندانم که روزم چیست 

شب را دوست می دارم و ندانم که ماه چیست 

ماه را دوست دارم و ندانم که گاه حلالش چیست یا گاه قرص

شب را دوست می دارم و ن دانم که چرا پیش از روز نیست 

شب را دوس دارم و حیرانم که فردایم روشن است وچرا در این شب و روز مخدوشی نیست 

شب را دوست دارم و ندانم که چرا 

باز امشب ماه من قرص است 

باز از نور شفق پیداست

باز فردایم صریح شیداست 

باز خورشیدم می تابد 

باز آهنگ زمین دریاست 

این چه پنهانی ایست 

باز از چرخ فلک پیداست 

 ماه من تنهاست 

این قمر تنها می تابد 

یا با خورشید سوزانش

این تماشا ئی ایست 

 این مداری بر زمین چرخد 

نه توان شب به پیش روز را دارد 

نه توان ماه بر سوزان عشق دارد 

این منزه داند از عظم الهی را

این کلامی چون  حیران است 

این معما است 

خالقی (عرفان )


از نشانهای الهی شب است که پوششی بر روز دارد و روز روشن از تصریح روشنایی جهان خلقت است .و از نشانهای الهی خورشید است و به سوی قرار گاهش در حرکت است و این اندازه گیری شکست ناپذیری از قدرتی عظیم و تواناست 

و برای ماه منزل هایی قرار دارد که به صورت شاخه کهنه هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد و باز کامل شود 

نه برای خورشید توان است که به ماه برسد و نه شب از روز پیش می گیرد این به چه مداری ایست که می چرخد این قدرتی بزرگ است 

قدرت الهی  قدرت خدای توانا و دانا 

سوره یاسین ایه 36-40


۰ نظر ۱۰ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۹
محمدعلی خالقی


قسم به قرآن حکم کننده به حق که ای پیامبر خدا که از جانب خدا به راه راست فرستاده شدی این قرآن از جانب خدای عزیز و مهربان نازل شده تا گروهی که پدرانشان هم بین نیافته اند بترسانی که ایشان از حقایق بی خبرند . البته وعده عذاب در باره اکثر آنها حتمی و لازم گردید . وایشان ایمان نمی آورند 

همانا قرار دادیم در گردنهای ایشان غلهایی که تا به زنخهای ایشان پیوسته است و ایشان سر در هوا مانده و چشم  بر هم ننهند. 

سوره یاس از.  یک تا 7

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۹:۴۱
محمدعلی خالقی


داستان سگ با وفا

سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.

یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید.

ما مدتی با هم بودم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.

تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد ، تا کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد.

من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.

تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمی هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.

نمی دانم چه کار کرده بود و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرده و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود.

در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.

او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، از آنجا می رفته. هرشب …

من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فرو ریخت. او همیشه از استادان من خواهد بود.

راوی :::: نگهبان 

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۷ ، ۰۱:۴۰
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۳:۲۰
محمدعلی خالقی


تصویر بالا نمایی نزدیک از درخت بنه چندین ساله است که خودنمایی می کند و ارزش یک بار دیدن  را دارد 



  گرایش افکار کودکانه 


این جا جایگاهی ایست که با توجه به اقتضا ی افکار کودکانه و هر فرد ، شهرت و گرایش خودش را در دل هر اسفادی جا کرده بود و همین  طور هنوز با توجه به موقعیت  اب و هوایی منطقه  با وجود خشکسالی های پی در پی و سالهای متمادی سرسبزی خودش را حفظ نگه داشته است 

این درخت در نقطه جداسازی اسفاد و روستای مجاور ابیز قرار دارد که شاید سالها یا بیش از نیم قرن است که در این  دشت بی اب و علف خودنمایی می کند . هر چند از سایه بوته چیزی نمی روید ولی فرزانه است نامش در نگاشت ولایت واسفاد وطنم به ثبت بماند یادگار چون شایسته این شهرت است و به زیبایی یک الهام  

الهامی که شاید سرچشمه قدرتی عظیم در دل بیابان خشک و مرده باشد و این الهام عرفان است عرفان 



۰ نظر ۰۴ آبان ۹۷ ، ۲۱:۵۲
محمدعلی خالقی
آدمی را که کران فرصت افکاری بود 

گذر عمر چنین لحظه دم کاری نیست 

به شتاب در مه و خورشید چنین می گذرد 

که به اندیشه و نور مه عالم زمان است دریغ 

     شاعر خالقی اسفاد (عرفان )
۰ نظر ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۵۱
محمدعلی خالقی
در حاشیه خیابان دستی به نشانه سوار شدن تکان می خود  وقتی احساس کردم پیرزنی تقاضای سوار شدن را دارد ایستادم
پیرزن در حالی که داشت سوار می شد ساکش را به آرامی روی صندلی گذاشت 
سلام مادر 
سلام پسرم دو چهار راه پایین تر پیاده می شم . چشم مادر بشین 
با این وضع و حال از کجا می یای مادر خیلی سخته واسه شما تنهایی رفت و آمد چرا زنگ نمی زنی یکی از فرزنداتون بیان دنبالتون 
ای مادر دردمو تازه کردی 
ببخشید مادر نمی خواستم ناراحتت کنم
نه پسرم اشکال نداره من فرزند ندارم  از کجا داری میای مادر 
رفته بودم دکتر  واسه چی مادر خدا بد نده 
ساکش را باز کرد گربه ای داخل ساک آرام آرمیده بود 
نه پسرم گربه ی دارم که دچار هضم غذا شده و نمی تونه غذا بخوره 
بردمش دکتر دکتر می گه استخون خورده تو گلوش گیر کرده  
گفتم گربه رو بردی دکتر  گفت اره چقدر هزینه شد. هفتاد هزار تومان
گفتم هفتاد هزار دادی واسه این گربه خیابانی 
اره پسرم  هفتاد هزار تومان ازم گرفت و این تنها نیست بیست گربه دیگر تو خونه دارم ... چون فرزند ندارم اوقات مو با اینا سپری می کنم 
دیگه داشتم دیونه می شدم.  مادر می فروشی این گربه ها رو نه واسه ثوابش 
نمی فروشم. گربه قیمتی هم داری  نه همشون خیابونی ان 
بسیار عالی ..... 
همین جلو منو پیاده کن  می برمت در خونه مادر اگه اشکال نداره 
دستت درد نکنه پسرم  می شه گربه ها رو ببینم . بیا تو .....
وقتی وارد خانه شدم  گربه ها از در و دیوار بر پیرزن وارد شدن 
دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم و .....
و این بود داستان گربه تامل انگیز
و باید کمی بیشتر در این موضوعات تامل کرد 
نگارش خالقی اسفاد 
۱ نظر ۲۸ مهر ۹۷ ، ۱۱:۰۴
محمدعلی خالقی

از پشت پنجره اتاق خانه ، از لابلای درختهای کهن و تنومند و شکوفایی گلهای یاس واقاقی و نگاهی پر از لطف و مهربانی و دستی پر از امید 

که تو را می بینم و تو را می خواهم 

بوی بارون بوی خاک  

بوی سبزه های سبز  

بوی عشق بوی امید 

در لابلای برگهای درختان در وسعت این دشت بزرگ در بهار در خزان 

در پرواز پرنده ای که با حضور تو جرئت پرواز 

در آسمان پر از ستاره در روشنایی مهتاب در خورشید در هوا 

در صدای بادی که صدای زندگی ایست 

صدای آرامش 

صدای حیات  و مجال زندگی 

که تو را می بینم که تو را می خواهم 

بگو تو کیستی   یا من چه هستم 

خالقی اسفاد 

۰ نظر ۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۷:۱۳
محمدعلی خالقی
چهار فصل 
در درس خداشناسی

هر روز در این حیات و قدرتی عظیم زندگی انسان را شکل می دهد 
قدرتی جاودانه بی پایان در چهار فصل 
بهار تابستان پاییز زمستان 
بیداری یا خاموشی بی پایان که بشر نقشی در ان ندارد و از تفکر انسان دور افتاده و از نشانهای الهی است 
پاییزی با برگ ریزان که خوابی در زمستانه بی پایان همراه است 
بهاری جاودان که هر سال بی پایان خود اتفاق و الهی در تکرار 
و زمستان سرد و بوران و تابستانی گرم و سوزان و باز هم بی پایان 
این معمایی ایست که جوابی دشوار در پیش دارد 
و خود اتفاق 
این شاخه ای از ریز  برگ های حیات جاودان است 
و اتفاقی ایست در گردش که برای تمام موجودات زنده حیات است و قدرتی عظیم و خدایی 
همچنان می گذرد روزها و شبها سال ها و ماه ها
و چه زیباست این چرخش 
چرخشی که برای ما انسانها و موجودات زنده در هر فصل اتفاقاتی جدید و شکوفا به همراه دارد 

چرا باید بهاری زیبا و سرسبز و تابستانی گرم و سوزان و زمستانی سرد و برف و بوران و خزانی مرده و بی روح را در انتظار بود .


نگارش خالقی 


۰ نظر ۲۲ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۹
محمدعلی خالقی


ابخور 

ایجاد ابخور های مصنوعی این روزها با همت و پشتکاران محیط زیست و حیات وحش در جوار کوهها و دره ها و هر روستا ، شرب حیوانات کوهی و آزاد را آسان کرده  و آن قدر این امر خداپسندانه عملی بوده که حیوانات را تنبل و اهلی تر کرده و دیگر از موجود دوپا ترس ندارند 

حدود دوساعت کوهنوردی در بازه خاک تنور یاد و خاطرات کودکی را تداعی کرد . هنوز هم درخت های انجیر کهن و انجیر های سیاه در این دامنه قدمت خود را حفظ نگه داشته و خاک تنور قرمز رنگ آن یاد و نام خود را به بازه خاک تنور به یکی از نام ها و لهجه های اسفادی به ثبت رسانده و اصالت خود را نگه داشته

 وجود بز کوهی بیش از دوساعت چرا و قدم زدن با  وجود شاخ های بزرگ  حرف از منطقه استحفاظی بسیار جالب و دل انگیز بود 

این امر با وجود منبع بزرگ در زیر خاک و دو عدد اب خور مصنوعی که از سیمان درست شده می تواند به هر موجود زنده ای حیاتی دوباره بخشد حتی وجود این منبع و ابخور صدای دل نواز زنبور های تخمی و حشرات را در دل کوه آهنگی از گذشته در تجدید  تکرار بود 

درود بر باعث و بانی و امیدواریم مقبول حق مقرر باشد 

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۷ ، ۲۲:۱۸
محمدعلی خالقی

با سلام و احترام

خداوند قادر و متعال را شاکریم که ما را در زمره عزاداران حضرت اباعبدالله قرار داد و امسال هم توانستیم این مسیر الهی را به نحو احسن به سرانجام برسانیم.

حضور پرشور اسفادیهای عزیز باعث شد که این مراسم با قوت و بهترین شکل انجام شود.

_ برنامه ریزی دقیق و منظم و استفاده از ظرفیت های مختلف از جمله  مداحان و نوحه خوان و روضه خوان . و سخنرانان گرانقدر برای احیاء شعور و شور حسینی.

_ وجود نظم و انضباط . شور و شوق و نشاط و احوالپرسی و صله رحم که این موضوعات نیز شیوه اهل بیت است.

_ امسال پذیرایی با کیفیت خیلی بهتر از سالهای گذشته و به نحو مطلوب انجام گرفت و جا دارد تشکر ویژه داشته باشیم از آشپزان و دست اندرکاران در صحنه و پشت صحنه و کلیه افرادی که در این هوای گرم در توزیع غذا و شستشوی ظروف زحمت می کشند.

_ امسال به رسم سنت قدیم آش بلغور توسط برادران میری طبخ شد که انشالله خداوند از ایشان قبول فرماید.

_ حضور هیات عزاداری در آرامستان پای چنار و مزار شهدا و کنار شهرک توصیف ناپذیر بود.

_ امسال تمامی نواقص و ایرادات سالهای گذشته مورد توجه بود و سعی شد ایرادهای سالهای قبل مرتفع شود.

_یکی از زیباترین قسمت های عزاداری اجرای مراسم سینه زنی روز تاسوعا به سمت پای چنار بود که اگر سینه زنی پر رنگ تر شود استقبال هم بهتر خواهد شد چرا که نیاز به لوازم و امکانات و سیستم صوت و تصویر نیست.

_ تشکر ویژه داریم از مداحان و نوحه خوانان و سخنرانان جناب آقایان رجایی . نظرجانی . محمدی . جعفری .مهدی نظرجانی  .غلامعلی زاده . عبدی . قاسمی .حسینی . مددی . صادقی . نظری . حسنی . و سجاد حسینی 

و تشکر ویژه داریم از مداح گرانقدر جناب آقای بازوندی که با حضور خود  شور و حال خاصی به مراسم دادند.

و کلیه عزیزانی که اسمشان از قلم افتاد

_ امسال هم از سخنرانان مختلف  در این مراسم استفاده  شد جناب آقای حاج حسین رجایی به تحلیل وقایع عاشورا پرداختند و اعلام داشتند که امام حسین علاوه بر تقدیم جان و مال و فرزند در راه خدا ، جسم مبارکشان را هم در راه خدا در زیر سم اسبان فدا کردند تا همه وجودشان برای احیاء حق و حقیقت تقدیم شود.

جناب آقای مرتضی حسینی استاد گرانقدر عرصه علم و فرهنگ و ادب نیز به بیان موضوع تحریفات عاشورا پرداختند و اشعار زیبایشان زینت بخش این مراسم بود.

و جناب آقای حجه السلام رضایی ضمن بیان احکام و مسائل شرعی و موضوعات مختلفی را  با بیان شیوا در این چند روز ایراد نمودند.

و تشکر ویژه داریم از گروه طبل و سنج و زنجیر و سیستم صوت و تصویر و بخصوص متصدیان حمل سیستم صوت.

و تقدیر و تشکر ویژه می شود

از پیشکسوتان و پیرغلامان

آقایان کربلایی محمد حسینی و کربلای علیرضا حسینی 

که امور مربوط به قرائت فاتحه و هماهنگی افراد به عهده ایشان است 

و

 از گروه انتظامات . پرچم داران . گروه توزیع آب و چایی . مکبرین و موذنین . بخش هماهنگی سخنرانان و مراسم 

و سقاء مراسم ابراهیم صادقی عزیز تقدیر می شود.

_ به نظر اینجانب چنانچه در این کار حسینی ایرادی هم باشد گفتن این ایرادات منصفانه نخواهد بود

چرا که کلیه اسفادیهای محترم و مداحان و سخنرانان و روضه خوانان و زنجیرزنان و سنج و طبل زنان آشپزان و توزیع کنندگان و تمام افراد زحمت کش دست اندرکار در صحنه و پشت صحنه 

این کار را بدون چشم داشت و هرگونه سهم خواهی انجام می دهند.

برای همه شما اسفادیهای عزیز که توصیه حضرت رسول الله که احترام به قرآن و اهل بیت است و این موضوع قطعا  سرلوحه کار شماست

 آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

                       کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۷ ، ۰۲:۵۸
محمدعلی خالقی

وقتی از خیابان داشتم رد می شدم از دور یک سیاهی وسط جاده مشاهده می شد که باعث بی نظمی در عبور و مرور ماشین ها شده بود .

  ماشین ها همچنان  از  روی ان بی تفاوت رد می شدن و هیچ واکنش یا حرکتی انسانی صورت نمی گرفت . وقتی نزدیک تر شدم دیدم گربه ای دست و پا شکسته نفسهای آخر را می زند .  ماشین را به حاشیه جاده هدایت کردم و از ماشین پیاده شدم در وسط جاده قسمت درختکاری شده گربه ای دیدم که همچنان در زانوی غم منظر  گربه ی  حادثه دیده را به تماشا نشسته بود و در  فقدان عزا بود

بی تفاوتی مردم و عابرین نسبت به این حادثه سخت مرا در تامل قرار داد  وقتی خیابان خالی از عبور ماشین ها شد خود را سریعا به گربه حادثه دیده رساندم و ان را به وسط خیابان هدایت کردم .

همچنان بدنی گرم و نبضی تند بر دستانم لمس می شد  

بغضی عجیب گلویم را می فشرد  چند دقیقه ای بر بالینش آرام گرفتم و در تامل فرو رفتم  دیگر احساس یاس کرده بودم سرم را بالا گرفتم

هنوز گربه عزا دار با فاصله چند قدمی را در نگاهی غم بار ان طرف تر نظاره می کردم .اندوه غم از چشمهایش هویدا بود 

گربه را رها کردم و دیگر بایستی می رفتم  ولی ترک حاثه برایم سخت دشوار بود بیش از نیم ساعتی که من در وقوع حادثه بودم این گربه هم چنان در زانوی غم به سر می برو که من حادثه را ترک کردم 

در نگاه گربه ماتم دیده تجربی نوین اموختم تجربی در معرفت و عشق ،وفا   که از انسان برتری داشت 

و اموختم که شخصیت و معرفت در انسانیت نیست در دکتر و معلم نیست در خلبان و کت شلوار نیست  شاید یک حیوان گاهی حیوانیتش بر انسانیت برتر باشد 

نویسنده  :::خالقی اسفاد 

این داستان ادامه دارد .......

۰ نظر ۱۴ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۰
محمدعلی خالقی


حاجیان مرداد 97  در  جوار کعبه مکرمه

۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۲۴
محمدعلی خالقی


ایشان هم همچنان در رکاب همانند مرحوم پدرشان پسر عموی عزیز از اساتید برجسته و مهم در امور خیر و عرفانی فعالیت چشم گیر دارند 

آرزوی سلامتی و پیروزی برای ایشان و خانواده محترمشان داریم 

۰ نظر ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۳۱
محمدعلی خالقی

چهره های درخشان و مقاوم اسفاد

مادران و همسران شهداء گرانقدر اسفاد

۱ سرکار محترم خانم حسینی

مادر محترم شهیدان سید مصطفی و سید ابوطالب اسماعیلی.

گاها در تلوزیون مشاهده می شود که از پدر و مادران چند شهید تجلیل می شود اما ما اسفادیها از این موضوع غافل هستیم چرا که در اسفاد ما نیز این افتخار وجود دارد که یک خانواده دوشهید تقدیمی داشته باشند.

خانم حسینی بسیار مهربان . مقاوم . صبور هستند که دو جوان برومند را به انقلاب تقدیم نموده اند.

۲ سرکار محترم  خانم ابوترابی مادر شهید محمد رضا شفیعی که مادری مهربان . فداکار و زحمت کش هستند و علاوه بر تقدیم یک شهید ، مادر یک جانباز محترم با درصد بالای جانبازی و هم درجه مقام شهید ،بنام علی شفیعی هستند.

۳ سرکار محترم خانم  عبدی مادر شهید علی حسینی 

بسیار زحمت کش . مهربان و دلسوز و مقاوم . البته ایشان به گردن ما اسفادیها حق دارند و به وجود ایشان افتخار می کنیم.

۴ سرکار محترم خانم حاجیه فاطمه غلامی 

بسیار مهربان . فداکار و سخت کوش و دست و  دلباز . مقاوم و متعهد که علاوه بر اینکه همسر شهید نظرجانی هستند مادر فرزند جانباز نیز می باشند.

۵ برای سرکار محترم مادر شهید جعفر انصاری نیز ، آرزوی رحمت و مغفرت از درگاه خداوند منان داریم .

برای این چهره های درخشان و اسطوره های صبر و مقاومت و پایداری آرزوی سلامتی و طول عمر و توفیق روز افزون داریم  و به وجود همه آنها افتخار می کنیم

به برکت صلوات بر محمد و آل محمد .

ضمن گرامیداشت پیشاپیش هفته دفاع مقدس . آرزوی رحمت و رضوان الهی برای شهدای گرانقدر اسفاد داریم.

                   کریمی آوای اسفاد  




و 


نام مادر را به زر باید نوشت هم به دیوار دل                       باغ و بهشت                       


۱ نظر ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۳۳
محمدعلی خالقی
و باری دیگر صدای آهنگ می تابد تقدیم به حامیان دلتنگ اسفاد وطنم


در شاخه های خشک شرم وجود نجوای غم دارد
 
در کوچه ها هر شب عزای ماتم دارد 

در خفتگان خفته دیرین 

هر شب صدای پچ پچی در گوش می پیچد 

گویی چو آنها هم ز حال من خبر دارند 

در آسمان در سایه هر ابر در پیکر 

سیر از سراب برکه بر تن رنگ شب دارد 

           باران می گرید 

                  خورشید سوزان است 

                         ماه از نگاه مبهم باران 

                             شب را به صبح آهنگ می تابد

                               عرفان اسفاد وطنم  




۱ نظر ۰۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۰۰
محمدعلی خالقی

با سلام خدمت همراهان عزیز اسفاد وطنم 

مبحثی منفعتی در وضعیت کنونی اسفاد و معضلات پیش رو که این روزها اسفاد را دامن زده  با توجه به وضعیت اقتصادی ،رفاهی بیان کرده شاید گوشه ای بر مشکلات مردم عزیز مورد رحمت خداوند اعمال شود.

چند سالی است که شاهد رشد بی رویه مهاجرت اسفادی ها  در سالهای اخیر  هستیم علت این مهاجرت چیست  

 وضعیت شغلی نسل جدید  ،امکانات رفاهی شهر نسبت به روستا ، ارتقا فکری تربیتی  فرزندان در قیاس شهری و روستایی و موقعیت های اب هوایی و مسائل دیگر می تواند در این مهاجرت نقش مهمی را ایفا کند .

این عمل هر چند در مهاجرت و انقراض ساکنین در اتی  به رشد بی نهایت خواهد رسید ولی مسائلی  در مقیاس زندگی شهری تا روستایی در آینده 

که هم به نفع اسفادی ها و هم ضرر آنها خواهد بود ایجاد خواهد شد.

مشکل اصلی این معضل برمی گردد به اجداد و پدر و مادرانمان در رابطه با سختی و فشار کار روستا ، دوری فرزندان ،  تضعیف روحیه و فراق تنهایی در دوران پیری و بازنشستگی بدون منبع درامد برای پدران 

که بعد از این همه تلاش و زحمت که پدر و مادر برای فرزندان می کشند  اکنون که باید فرزند غم خوار و کمک دست پدر و مادر  باشد  آن هم در این سن متاسفانه این مهم با نحو احسن انجام نمی شود . وخیلی از مهاجرین شاید به سختی در سالی یک بار هم که شده بتوانند یاد دیار کرده یا سری از پدر ومادر بزنند . یا کمکی نقدی انجام دهند . 

که اگر این عمل از طرف ما انجام نشه هیچ موقع از طرف پدر و مادر درخواست نخواهد شد .

و آنها هم همچنان به یاد و دیار کهن و خانه  دل بسته اند و پا قرص دوران بازنشستگی را با این شرایط سخت زندگی سپری می کنند 

هر چند اکنون منبع درآمدی روستاها و اسفاد به صفر رسیده و اکثر اجداد و نیاکان هم از کار افتاده اند و نیاز به  سرپرستی و مراقبت دارند باید در این امر تا جای امکان کوشا باشیم و این امر مهم را حد الامکان پوشش دهیم 

از طرف دیگر که بحث اصلی موضوع مطرح می شه  مستحقاتی است  که نه جنبه منفی و نه شخصیتی دارد و همچنان در تمام نقاط و روستاها اجرا می شود امر کمیته امداد امام خمینی  می باشد که با همتی دوستانه و برادرانه بدون نیت منفی می توان به این عمل  خداپسندانه و خیر خواهانه رسید و پیگیریهای لازم را انجام داد. 

به شرط انکه همتی دوستانه و برادرانه که من بر این تاکید دارم چون متاسفانه  همچنان که اسفادی های ما در تمام امورات هوای همدیگر را دارند و در همه زمینها ها فعال هستند گاهی هم با توجه به شواهد بخل و کینه هایی در یکدیگر اعمال می شود و در زمینه زیر اب زنی فعالیتی چشم گیر دارند .که انسانی نیست 

ولی دیگر بخل و کینها را کنار بریزیم و برادرانه و دوستانه این چند روز زندگانی را خداپسندانه اعمال کنیم. 

این بحث با توجه به تجربی که از روستاهای مجاور و صمیمیت و یکپارچه ای اهالی کسب کردم  روستاهایی مثل میر اباد وفندخ حسن اباد و تاجکو وووواقعا همشون با یکرنگی تمام و همت دوستانه هوای یکدیگر را دارند و بدون نیت منفی در حال پوشش می باشند رگی  دوستانه و اسفادی در من به ابراز چرا اسفاد نه بر خواست و از این منبع  این امر را اعلام می دارم .

به امید روزهای روشن برای شما 

دوست دارتان خالقی 

۰ نظر ۰۳ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۰۷
محمدعلی خالقی

در رابطه با مبحث محیط زیست  در اسفاد قدیم و زیر کوه گفتنی ایست که ...

محیط زیست یکی از عوامل مهم حیات انسانهاست که  باید به آن اهمیت خاصی قائل باشند  . زیرکوه با توجه به مناطق مقرر در قدیم تا به امروز از حیات وحش  برخوردار بود .  که در گذشته رویت حیوانات  بیشتر به چشم می خورد اما  امروز بعلت تغییرات  اب و هوایی  و خشکسالی های مکرر جمعیت حیوانات  کاهش یافته و اکثر حیوانات از بین رفته یا کوچ کرده اند . 
در قدیم به این مبحث کمتر توجه می شد و با توجه به فرهنگ و آداب فکری مردم اعمال می شد به عنوان مثال از چوب درختان برای سقف خانها (پل )هیزم (قنبری وتاغ )و دیوار باغ ها (سور )و گوشت حیوانات ،پرندگان برای استعمال شخصی صورت می گرفت  که کم کم با پیشرفت زمان این بحث مورد تفاوت قرار گرفت  و امروز نسبت به محیط و حیوانات اهمیت خاصی قائل می شوند . متاسفانه  در قدیم با دیدن حیواناتی چون بز کوهی و پرندگان اعمالی غیر انسانی صورت می گرفت و شکار می شدند و بعضی از حیوانات هم مورد حمله  و حماقت قرار می گرفتند که به مرگ ختم می شد 
و همین طور رو به انقراض پیش می رفت که امروز جهت رفع سو در هر منطقه محیط بانانی مستقر شده اند تا جهت عدم انجام این عمل زشت و غیر قانونی برخود  شود 
ولی ناگفته نماند که هنوز هم در  بعضی از روستاها صداهای شلیک گلوله شنیده می شود که توسط خود این محیط بانان و شکارچیان در خفا صورت می گیرد و از گوشت این حیوانات استفاده شخصی  می شود که واقعا جای تاسف است و از تفکر و عقلانیت یک انسان به دور است 
امروز استفاده از موارد مندرج در فوق غیر قانونی می باشد و جریمهایی سنگین و زندانی از طرف دولت و محیط زیست برای افراد سو استفاده  اعمال می شود 
برای ابادی کشورمان و زادگاهمان کوشا باشیم و در حفظ محیط زیست و حیات وحش بکوشیم . پیروز باشید . 
                                                                                 نویسنده :خالقی اسفاد 
۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۵۵
محمدعلی خالقی
پریشانی از این شرم است امروز 

                   ز فقر کودک گریان و عصیان 

فلک را سجده ای بر یار کردم 

                    از این زندان و زندانبان امروز

تو را حالی نظر بر این نظر کن 

                  زمین خشک است از گفتار امروز

که در منبر بود بر این رسالت 

                   قیامی از تو را بر جان امروز



                          خالقی (عرفان )
۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۲۶
محمدعلی خالقی