گندم دیم
گندم دیم در اسفاد قدیم
تامین غذا در قدیم برای هر فرد و خانواده بسیار مشکل و پر زحمت بود . زندگی جهت بقا برای کسانی که حتی حاظر بودند یک روز پر مشقت کاری را سپری کنند در عوض لقمه نان روزمره شان محیا باشد . زندگی با فرزند و خانواده که سختی خودش را در پی داشت .
طی روایات در سالهای قبل تر نان گندم نبود و مردم با نان ارزنی و جو اوقات خودشان را می گذراندند و انقدر مهم و با ارزش بود که همان را هم در بقچه و داخل چمدانی می گذاشتند . مثل اسناد و مدارکی که امروزه ما در گاو صندوق می گذاریم
. بعدها با گذشت زمان کشت گندم و پختن نان رواج پیدا کرد . که پختن ان در تنور دایره ای شکل از (خاکی مخصوص) انجام می شد .
ان زمان موقعیت مسکونی اسفاد در قلعه قدیم بود . کشت و کار دیم در شرق اسفاد واقع در سمت چاه پایاب نزدیک به کوه سرخک و نقاط نزدیک تر انجام می شد البته گندم ابی برای کسانی که اب و زمین بیشتر داشتند در نزدیک قلعه صورت می گرفت . اما بدیل اب و باران زیاد معمولا هر ساله کشت دیم انجام می شد
مراحل کشت دیم و برداشت ان از کشت ابی سختر بود چرا که ان مسافت زیاد را باید می پیمودند و روزها و ماهها دور از خانواده در بیابانی گرم به کشت و برداشت می پرداختند .
مراحل کشت (شخم زدن ) با دستگاهی به نام اسباب که با بستن به گردن الاغ یا گاو صورت می گرفت . بیش از دو سه هکتار زمین شخم زدن با الاغ در بیابانی گرم و سوزان از گفتن تا عمل دنیای تفاوت است و برداشت ان هم با دست که واقعا کاری طاقت فرسا بود و تمام مسافت زمین نشسته انجام می شد . معمولا چند خانواده با هم متحد می شدند و با خواندن چهار بیتی و داستان و رمان هایی طولانی در پیش برد کارشان خودشان را دلداری میدادند . در کل دلها هم شادتر بود .خستگی معنایی نداشت .شاید برای برداشت گندم روزها و ماهها در بیابان شبانه روز فعالیت داشتند و سختی کار را به جان ودل می خریدند تا فرزند و خانواد شان در اسایش باشند . ولی مهربان و یکرنگ
جمع اوری گندم بعد از درو با الاغ به روستا و محل خرمنگاه برده می شد و مراحل جداسازی گندم و کاه انجام می شد و بعد به ارد کردن و دست اخر با دستان مادران زحمتکش و مهربان در تنوری خانگی تبدیل به نان می شد
سلام و خداقوت:
یادم هست از روزی که از مدرسه تعطیل میشدیم با کوله بار وسایل و دام و الاغ راهی بیابان میشدیم و حداقل یک ماه یا بیشتر را در چادر و یا سایبان ساکن بودیم و از آب حوض عوض استفاده میکردیم صورتهای سوخته ، دماغ های پوست انداخته و انگشتان زخمی ماحصل درو دیم بود بیابان هم برای خود اسفادی دیگر بود در هر تگ یا دشتی یک خانوار ساکن بودند و گاها شب نشینی هم میرفتند. هر ظهر یک باری گندم بار زده و راهی قلعه میشدیم در این زمان راههای بیابان پرتردد بود و ارسال و پیغام ها در همین بین راه انجام میشد صدای عرعر الاغ ها هم نوید همراهان دیگر را میداد و در برگشت از قلعه غیر از آب و نان مقداری میوه هم میبردیم که بهترین مسکن دلهای سوخته دروگران بود.