اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

گفته های پدر مرحوم روح الله رجایی اسفاد

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ

پدر زنده یاد رجایی در جمع همکاران فرزندش قرار گرفت و با تبریک #روز_خبرنگار و همچنین تسلیت برای فقدان فرزندش بیان کرد: به هر حال پیر یا جوان، مدیر و یا با هر شغل و حرفه ای همه رفتنی هستند. البته خوب است که می‌توانیم با الطاف خداوند مصیبت ها را فراموش کنیم.
وی که با بردن نام فرزندش اشک در چشمانش جمع شده بود افزود: چند روز است که تاسف می‌خورم چرا روح ا... را بهتر نشناختم. از زمانی که او را شناختم، هم باعث سرور من شد و هم عین غم و اینکه متوجه شدم کار شما در این مجموعه کار دلی است؛ نه اداری توفیقی است که شما دارید. من فکر می‌کنم سربازان گمنام امام زمان شامل حال شماست. چون کسی شما را نمی بیند و شما دیگران را می‌بینید.
او همچنین ادامه داد: روح ا... عمر کوتاهی داشت. چه برای ما و چه به عنوان همکار شما. با این حال انسان جایزالخطاست و اگر در کار با موردی برخورد کردید که البته من جز رضایت چیزی از شما ندیدم، با این حال او را حلال کنید و این مسیر را محکم و مصمم ادامه بدهید. این اتفاق گرچه تلخ بود، اما باعث اخوت و مهربانی و همدلی شد. من در این مجموعه روح ا... هایی دیدم که جوان های خوبی هستند وکارشان دلی است.
وی در پایان نیز گفت: روح ا... رفت، اما خدای روح ا... که هست. روح ا... باید می‌رفت. شواهدی هم پیدا کردیم و پیام صوتی‌ای که گذاشته بود نشان دهنده این است که روح ا... باید می‌رفت. ان‌شاء ا... نوبت رفتن ما که شد، ما هم با عزت برویم. از شما هم می‌خواهم که محکم کار کنید و محکم بنویسید و مولایی باشید.

 

۰ نظر ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۴
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۱۶ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۳
محمدعلی خالقی

بهترین خاطرات من روزهای ساده ی زندگی بود

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ب.ظ

سلام خدمت  اقا رضای گل مدیریت وب اسفاد خبر 

تصویر عروسی اقای ابراهیم دلیر می باشد 

حدود سالهای شش هفت سالگی بنده یعنی سال ۱۳۶۷ 

از راست اقای حسن مصطفایی هم دوره ای دوران خدمت سلام عرض می  کنم به این دوست عزیز ، حسین اسحاقی محمد علی خالقی و اگه اشتباه نکنم اقای محمد رضا انصاری پشت سر من هم اقای کریم پور 

 

 

۲ نظر ۱۶ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۷
محمدعلی خالقی

ریگ بازی

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۴ ق.ظ

ریگ بازی
با سلام خدمت اسفادیهای عزیز ودوستداران بازیهای قدیمی مرسوم در اسفاد. 
ریگ بازی باید عملی انجام شود به هر حال جهت یادآوری مراحل آن به شرح زیر انجام میگردد.
ریگ بازی شامل چهار مرحله میباشد که مراحل ۱و۳ هر کدام هفت بازی دارد و مرحله ۲ و۴ چهار بازی.
۱)🤗 این مرحله ۷ بازی دارد 
الف) یکه ای
ب) دو تایی
پ) سه تایی 
ت) چهارتایی
ث) ته مشتی
ج) رز برز
د) بردار و بگذار
۲) 🤗 بگیر و ببند:
الف) یکه ای بگیروببند
ب) دوتایی بگیروببند
پ) سه تایی بگیروببند
ت) چهارتایی بگیروببند
۳)🤗 قپپوکی:
الف) یکه ای قپپوکی 
ب) دوتایی قپپوکی
پ) سه تایی قپپوکی
ت) چهارتایی قپپوکی
ث) ته مشتی قپپوکی
ج) رز برز قپپوکی
د) برداروبگذار قپپوکی
۴) 🤗 پی در :
الف) یکه ای  پی در
ب) دوتایی پی در
پ)سه تایی پی در
ت) چهارتایی پی در
هر کس که همه ی این مراحل را زودتر انجام داد برنده است و با هر افتادن ریگ، فرد میسوزد وبازی به دیگری واگذار میشود .
در ضمن این بازی فل هم دارد که با تماس دست به ریگ دیگر روی زمین که جزئی از بازی است ، فل اتفاق   می افتد. 
روح بزرگان و بانیان شاد با صلوات بر محمد وآل محمد. 

احمد عظیمی اسفاد

۱ نظر ۱۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۴
محمدعلی خالقی

یکی از مکان های دیدنی اسفاد پای چنار می باشد

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۴ ب.ظ


پای چنار اسفاد

با سلام و احترام
قنات اسفاد به دوران اولیه اسلام و یا دوره ساسانیان بر می گردد زرتشتی ها اعتقاد داشتند در کنار آب که یکی از مظاهر پاکی بود برای دوام زندگی و برکت آن درخت سرو و یا چنار می کاشتند که خوشبختانه هر دو این درخت، در اسفاد غرس شده است.
چنار درختی، بلند قامت و تنومند، با ارتفاع 30-20 متر است که در محیط های مرطوب از رشد خوبی برخوردار است و همچنین از چوب آن در ساختمان های قدیم و از برگ آن برای درمان استفاده می کنند.
البته امروز صحبت از پای چنار است چرا که حتی مردم معاصر ما هم فقط وصف چنار اسفاد را شنیده اند ولی چنار روستای میرآباد می تواند گواهی بر اصالت چنار اسفاد باشد.
چنار میر آباد واقا تنومند و بزرگ بود و همان دوران مردم بسیار دوستش می داشتند تنه آن خالی و پوکیده بود وآنقدر بزرگ  بود که 15 نفر ایستاده داخل آن جا می گرفتند و همچنین لوازم و ظرف و ظروف مزار میرآباد را داخل تنه آن می گذاشتند وتفریحگاهی بسیار مفرح بود مردم از شاخه های بلند آن تاب می خوردند و در سایه سار آن لذت می بردند.
بنابراین همین ویژگی ها می تواند برای چنار اسفاد باشد چرا که آب قنات اسفاد ازآب قنات میرآباد بیشتر و بزرگ تر است، پس چنار اسفاد نمی تواند کوچک تر از آن باشد.
چنار اسفاد در سرچشمه قنات اسفاد قرار داشته که محل تقسیم آب قنات به سراسر کشتمان است و در این نقطه درختان انبوه از شاه توت گردو و سپیدار نیز وجود داشته است و وجود مسجدی با ایوان بلند فضایی معنوی به این منطقه داده است.
البته هنوز خشت و گل و ساروج خرابه های مسجد قدیم موجود است و جدیدا از همین مصالح مسجدی جدید بنام جواد الائمه در همین محل با تلاش حاج آقای رجایی و اهتمام مردم بنا شده است.
به هر حال چند شاخص مهم برای پای چنار است که این منطقه را از مناطق دیگر استثنا کرده است :
-وجود قبرستان قدیم و اصلی اسفاد که محل تجمع دسته های عزاداری در محرم و برات برای قرائت فاتحه شده است و هچنین در روز عاشورا قبلا از محل وقف آش بلغور یا به قول اسفادی ها غلوری تهیه می شد که شور و شعفی خاص در پای چنار داشت.
-تحویل و تحول  آب قنات،  توسط میر آب ها در این مکان و تقسیم آب با جوی های مختلف به سراسر کشتزار اسفاد.
-بعلت رطوبت کافی بیشتر فضای سبز اسفاد در این مکان قرار داشته و قبلا در تابستان گرم محل استراحت مردم برای استفاده از فضای سرسبز و خنک بخصوص در ماه رمضان بوده است.
-در قدیم مردم توجه خاصی به نگاه کردن به آب،  بجای نگاه در آینه داشتند و دیگر اینکه نوشیدن از این آب شیرین و گوارا و بی نظیر خالی از لطف نیست.
-در دوران قدیم در روز عروسی داماد را برای پوشیدن لباس نو دامادی گاهی اوقات به این مکان می آوردند.
-باتوجه به وجود آب روان در این نقطه و وجود سنگی صاف در زیر درخت گردو ، مردگان نیز در این نقطه شستشو می شدند و اصطلاح سنگ مرده شو هنوز زبانزد همه است.
-در فصل تابستان گله های گوسفند را برای شستشو به این مکان می آورند و با انداختن آنها به داخل جوی آب فضایی تماشایی ایجاد می شود.
به هر حال آنچه این شاخص ها را بوجود آورده است از برکت این چنار است که دیگر وجود خارجی ندارد و همچنین وجود چنار و پای چنار از برکت آب قنات اسفاد است که از زیباترین موهبت های الهی است.
خوشبختانه تعداد ۲ عدد درخت چنار به یاد ایام قدیم با همت برادران مهدی نظرجانی . سیدعلی اسماعیلی . رضا عابدینی غرس شده است باشد که یاد درخت چنار گذشته زنده شود
                                                   نسیم باد زشاسکوه می وزد آزاد                     
    بگو به حافظ و سعدی سفر کنند اینجا
چگونه مهر وطن را کسی برد از یاد              
    برای خوردن جرعه  آبی زقلعه اسفاد                                                                         
دیگران کاشتند و     ماخوردیم                              
  ما بکاریم که دیگران بخورند. 
 

  • + نوشته شده در سه شنبه بیستم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 2:11 توسط اسماعیل کریمی
۰ نظر ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۴
محمدعلی خالقی

به مناسبت عید قربان شاعر علی رضا شباب

يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۵۲ ق.ظ


عید قربان است و عید بندگی 
تن رها کردن ز جان،سازندگی 
عید ایمان ،عید احسان،عید یار
عید دلهای رئوف بی قرار 
همچو ابراهیم قربان کن تو نفس
تا نماند در وجودت عشق کس 
خوی حیوانی ذلیلت می کند
کشتن نفست خلیلت می کند
همچو اسماعیل سر نه ،بر زمین
تا که نوشی جرعه، از ما۶ معین 
سعی کن بر نفس خود گردی سوار
تا که ره یابی به سوی کردگار
مثل شیر حق منزّه شو وپاک
گیر خود را کم وافتاده چو خاک 
آن زمان در عالم مردانگی
چون علی گردی ز خود بیگانگی
چشم خود بر بند جانا بر جهان
تا که در یابی تو اسرار نهان 
شکر حق کن تا سلیمانی شوی
یا حکیمی همچو لقمانی شوی 
همچو سلمان عاشق دین خدا 
باشی واز نفس خود گردی جدا
کن تو پیشه این محاسن را جوان 
تا زمانی که به جان داری توان
اهل ایمانی تو ره یابی بهشت
هر کسی یابد همان چیزی که کشت 
نفس خود جانا تو قربانی نما 
تا خدایت را ببینی هر کجا 
علیرضا شباب

۰ نظر ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۰۵:۵۲
محمدعلی خالقی

مرحوم ملا غلام حسنی اسفاد

يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۴۷ ق.ظ

۱ نظر ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۰۵:۴۷
محمدعلی خالقی

تصاویری زیبا بهار ۹۹ اسفاد

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۲۱ ق.ظ

۰ نظر ۱۱ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۱
محمدعلی خالقی

عید قربان عید بندگی مبارک

جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۱۳ ق.ظ


خواب من است یا که اَری فی المنام او
تقدیر می نوشت ، غزلی را به نام او
وقتی ذبیح حضرت حق شعر می شود
مشعر کجا ؟ منا و صفا در پیام او
آن لحظه خالصانه ترین وقت بندگی
سرسبزی و طراوت گلشن به کام او
گویند در بهشت کلامی زبانزد است
بهتر ز  اُدخلوا به گلستان ، سلام او 
آری خلیل ذبیح تو مقبول درگه است
بگذر ز امتحان که شدی مستدام او
قربانی تمام هوس ها به روز عید
باید شنید قصه جان از کلام او
قربانی مرا ز کرامت قبول کن 
وقتی گلو نمی برد از اهتمام او 
عمری فضای کعبه به نامت مزین است
از حجر تا مقام زمین، پشت بام او 
ما را به اعتبار همین روز بخششی
ما را شمار در صف یار و غلام او
ما بنده ایم لطف تو یارب همیشه هست
محرومیت ندیده کسی در مرام او 
قربان بیا که زخمی پاییز گشته ایم
دنیا همیشه تشنه عدل و قیام او 

شاعر: مرتضی حسینی اسفاد

۰ نظر ۱۰ مرداد ۹۹ ، ۰۶:۱۳
محمدعلی خالقی

کوچه ی شهید شفیعی

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۳ ب.ظ

از گذر نام کدام شهید به خانه می رسیم 
کوچه ی شهید شفیعی 
خوشا انان که با نام شهید به خانه می رسند . خوشا انان که کوچه ی خاطرات به نام شان گره می خورد . 
کوچه شهید شفیعی 
کوچه ی خانه ی ماست 
تنها یاد و نام انها همین خواهد بود که یادشان زنده  بماند .هر موقع بر سر این کوچه می رسم یاد ونامش برایم تداعی  می شود . بغضی در گلویم حبس می شود و لرزه ای به اندامم  می اید . 
کوچه ی شهید شفیعی پلاک یک 
خاطراتی چون اینه ، قران و بستن بند پوتین برایم  تکرار می شود . بوسه ی مادر و لبخندی که با دستی تکان می خورد و قدمهایی که به سوی روشنایی ارام ارام بر می دارد . چه عاشقانه 
خوشا به سعادتت  منزلت مبارک شهید شفیعی اسفاد 

خدایا من عاشقم عاشق تو 
پیروز باشید در پناه شهیدان 

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۳
محمدعلی خالقی

چاه پایاب روستایی که اب ندارد

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ

 به چاه پایاب وارد  می‌شوم. مسیری حدود 20 کیلومتر که حتی یک پیچ کوچک ندارد و کاملاً مستقیم است و هر شخصی را به یاد فیلم‌های وسترن دهه 70 می‌اندازد.

جاده‌ای باریک که در وسط دشتی خشک تن به خورشید سپرده است. گویی مسافرانش را به ناکجا آباد می‌برد. هیچ علامتی ندارد و هر چند لحظه خاری خشک سوار بر بادهای گرم و غبارآلود از عرض جاده می‌گذرد، میانه راه چوپانی پیر و خسته را می‌بینم سوار بر الاغ با گله گوسفندانی که نمی‌دانم در میان خار و خاشاک خشک و دشت تفتیده چه چیزی برای خوردن پیدا می‌کنند!

گرما طاقت فرسا شده و کولر ماشین هم گویی نفسش از این همه گرمی بند آمده. زمین و زمان تب دارد. مسیر مستقیم هم انگار قرار نیست، تمام شود و تا چشم کار می‌کند، تنها سراب است و سراب...

به ابتدای روستای چاه پایاب می‌رسم. بادی شدید می‌وزد و خاک نرم کوچه‌های روستا برای فرار از تن گرم زمین با باد به هوا برمی‌خیزند و نمی‌شود جایی را دید. کودکی در میان غبار با دوچرخه‌ای رنگ و رو رفته و قدیمی دیده می‌شود. به او نزدیک می‌شوم و سراغ بزرگ‌ترش را می‌گیرم، اما فقط نگاه می‌کند و جوابی نمی‌دهد! دستان کودکانه‌اش مانند کوچه‌های خاکی روستا و دشت اطراف پوستی خشک و آفتاب سوخته دارد و موهایش ضخیم‌تر به نظر می‌رسد و رنگ خاک دارد. زنی میانسال از خانه‌ای کوچک بیرون می‌آید و کنجکاو نزدیک ماشین می‌شود. از او می‌پرسم: اوضاع آب آشامیدن روستا چگونه است؟ زن روستایی با لحنی خاص و حسرتی عمیق می‌گوید: آب کجا بود، داداش؟ اینجا خاک و بدبختی زیاد است، اما آب نداریم. چند سال است، آب روستا قطع است. فقط با تانکر آب شور می‌آورند.

با راهنمایی زن روستایی و کمک دو نوجوان دیگر به خانه محمد گرانبها می‌روم که عضو شورای روستا است صحبت‌های اولیه او هم مثل تمام روستانشینان قبلی است، از او می‌پرسم: آب روستای شما از طریق لوله از یکی از روستاهای بالادست تأمین می‌شود، اما گویا لوله را مدام می‌شکنند تا آب به اینجا نرسد، آیا کاری کرده‌اید تا این اتفاقات نیفتد؟

گرانبها می‌گوید: البته در بعضی موارد تخریب لوله عمدی بوده، اما آن‌ها مدعی هستند که لوله‌ها فرسوده است، همچنین قرار بوده، سال قبل لوله‌گذاری شود، ولی بودجه ندادند و با پیگیری‌های متعدد اعضای شورا، فرمانداری قول داده تا پایان سال مالی این پروژه اجرایی شود.

او ادامه می‌دهد: این روستا 90 خانوار و 450 نفر جمعیت داشت و شغل اصلی آن‌ها دامداری است و حدود یک دهه قبل حدود 13 هزار رأس گوسفند داشتیم، اما الان کمتر از 4 هزار رأس باقی مانده است و مجبورند به روستاها و مراتع اطراف شهرستان خواف و تایباد بروند، چون اینجا نه علف هست، نه آب و گوسفندان تلف می‌شوند.

او می‌افزاید: در حال حاضر تنها منبع تأمین آب تانکری است که آب شور می‌آورد. این در حالی است که این روستا 6 حلقه چاه عمیق داشته که الان فقط دو حلقه چاه آب اندکی دارند که جوابگوی نیاز روستا نیست، ولی یک روستا بالاتر 12 چاه عمیق دارد.

او با افسوسی خاص می‌گوید: از مسیر اصلی دور افتاده‌ایم از چشم دولتمردان هم دور افتاده‌ایم. نماینده مجلس دور قبل یک بار زمان انتخابات آمد، قول‌هایی داد و وقتی به مجلس رفت، دیگر یادش رفت که چنین روستایی هم هست تا اینکه در انتخابات اخیر مجدداً یادش آمد و سراغ ما آمد، ولی باید بگویم، اکثر مسؤولان از شرایط این روستا خبر ندارند.

گرانبها درخصوص سایر مشکلات روستانشینان چاه پایاب می‌گوید: از زمین‌های دیم محصول خوبی داشتیم. حتی یک سال هفت تن برداشت کردیم، اما منابع طبیعی همان زمین‌ها را هم از ما گرفته است. حداقل می‌توانستیم، جو مورد نیاز گوسفندانمان را برداشت کنیم، چرا که اداره عشایری فقط پول نقد می‌خواهد تا جو بدهد، اما از کسبه خواف می‌توانیم دو ماهه بخریم و عملاً حمایتی از عشایر نمی‌شود.

او می‌افزاید: هیچ دلخوشی برای ماندن در روستا نداریم. جوان‌ترها که در حال فرار از روستاها هستند، چون حمایتی نیست مثلاً پسرم با وام ازدواجش آهن خرید تا خانه‌ای بسازد. برای اخذ وام مسکن به بانک مراجعه کردیم. خواستند ضامن معرفی کنیم. دو نفر بازنشسته بردم، قبول نکردند. گفتند باید ضامن کارمند جوان باشد و چون چنین آشنایی نداریم، عملاً خانه او نیمه ساز رها شده است.

با گرانبها دوری در اطراف روستا می‌زنیم قرقره‌های خراب و دیواره‌های فروریخته دهانه چاه‌ها هر بیننده‌ای را به یاد فیلم‌های ژانر وحشت می‌اندازد و با خود می‌گویم، بهتر است، نام چاه پایاب را به چاه پاخاک تغییر بدهند.

خدایا شکرت از این که زنده ایم . 

۱ نظر ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۰۳
محمدعلی خالقی

اسفاد را اباد کنیم

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۴۳ ق.ظ

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۴۳
محمدعلی خالقی

شکر خداوند

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۱۵ ق.ظ

 

 

 

 

 

به زبان اوردن شکرگذاری یکی از انواع شکر کردن خداوند است

و بیشتر انسان ها در زندگی ممکن است لحظاتی را با خدای خود حرف بزنند و اسم او را صدا بزنند و به دلیل نعمت هایش از او سپاسگزاری کنند.شکرگزاری یکی از راه های سپاس از پروردگار بی همتا است و با گفتن جملات شکرگزاری شما به ارامش قلبی می رسید.

خدایا شکر  . 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۱۵
محمدعلی خالقی

سال سوم دبیرستان خاطرات شیرین مدرسه

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۲۸ ب.ظ

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۸
محمدعلی خالقی

اسفاد قدیم مروری به گذشته

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۳۷ ب.ظ

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۷
محمدعلی خالقی

مرحومه گلستان نظر زاده

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۰۸ ب.ظ

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۰۸
محمدعلی خالقی

مرحومه عصمت حسینی اسفاد

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۱
محمدعلی خالقی

روح الله رجایی اسفاد درارامگاه ابدی ارام گرفت .

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۵۹ ب.ظ

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۵۹
محمدعلی خالقی

پیکر مرحوم روح الله رجایی به خاک سپرده شد

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۱
محمدعلی خالقی

خاطرات روح الله رجایی اسفاد

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۰۲ ب.ظ

آقا اجازه، ببخشید!

روح‌الله رجایی: دبستان سال‌های میانی دهه ۶۰، کلاس اول بودم. ما در مرکز شهر زندگی می‌کردیم- در یک خانه مستأجری- و مدرسه‌ای که می‌رفتم هم همان حوالی بود.

 2ماهی از شروع مدرسه‌ها نمی‌گذشت که صاحبخانه شدیم. بابا معلم بود و در یک قرعه‌کشی برای واگذاری اقساطی خانه انتخاب شد. خبر برای خانواده خوب و البته برای من بد.
«شهرک فرهنگیان» را در حاشیه شهر ساخته بودند و ما مجبور بودیم از مرکز شهر برویم. شوق زندگی در آپارتمانی نیمه‌کاره که نشانی از بداخلاقی‌های صاحبخانه نداشته باشد، آنقدر زیاد بود که بابا برای اسباب‌کشی تا پایان سال تحصیلی صبر نکند. این یعنی من باید از مدرسه «شهید باهنر» که دوستش داشتم خداحافظی کنم.
روزی که بابا برای انجام کارهای انتقالی به مدرسه آمد اما اتفاق خوبی افتاد. آقای اخباری معلم کلاس اول ما هم در همان شهرک فرهنگیان صاحب خانه شده بود. گفت که نمی‌تواند مدرسه‌اش را عوض کند و باید هر روز مسیر طولانی حاشیه تا مرکز شهر را بیاید و برود. گفت که حاضر است هر روز من را از خانه به مدرسه بیاورد و برگرداند.
گفت که تغییر مدرسه برای من خوب نیست. این شد که معلم کلاس اول من هر روز صبح با ژیانش می‌آمد در خانه‌مان، سوارم می‌کرد و می‌برد تا مدرسه. ظهر‌ها هم باهم برمی‌گشتیم. چند‌ماه رفتن و آمدن آن مسیر با آقای اخباری خودش برای من یک مدرسه بود. در ماشین هم درس می‌داد که البته درس زندگی بود. بچه‌های کلاس، به رفاقت من و آقای اخباری حسودی می‌کردند و من لذت این رفاقت را می‌بردم. آقای اخباری، هر کجا هستی، من هنوز فراموشت نکرده‌ام؛ مرد مهربان کودکی‌هایم...

راهنمایی

آن وقت‌ها اینجوری بود، (دست‌کم در مدرسه ما در مشهد اینجور بود) که بچه‌ها را تنبیه می‌کردند. لای «دفترنمره» هر معلم خودکار بود و البته خط‌کش. خودکار برای نوشتن و خط‌کش برای تنبیه. وقتی خطا پررنگ و بزرگ بود، باید تنبیه می‌شدیم؛ بسته به ابعاد اشتباه، از یک تا 20ضربه و حتی بیشتر. من هرگز تنبیه نشده بودم اما یک روز آقای «قرایی» که معلم عربی بود وقتی وارد کلاس شد، بی‌مقدمه گفت: «رجایی بیا بیرون» جلوی 35دانش‌آموز به من گفت: «دست‌ات را بیار جلو» اجازه نداد بپرسم چرا و با خط‌کش بزرگش 10ضربه محکم زد.
دست‌هایم سرخ و چشم‌هایم خیس شد. جلوی گریه‌ام را نگرفتم. توان تحمل ضربه‌ها را داشتم اما گریه کردم چون نمی‌دانستم چرا تنبیه می‌شوم. تنبیه آقای قرایی که تمام شد، گفت: «بشین، دوباره از این کارها نکنی» و هرگز نگفت چه کاری. تمام روز را گریه کردم. از ترس اینکه چه کار بدی کرده‌ام، حتی به مادرم چیزی نگفتم. صبح روز بعد با ترس به مدرسه رفتم.
توی صف بودیم. وسط مراسم «صبحگاه» آقای قرایی آمد و کنار ناظم ایستاد. بلندگو را گرفت و گفت: «رجایی، دانش‌آموز کلاس دوم ب، بیا بیرون» خط‌کش‌اش را هم آورده بود. داشتم سکته می‌کردم. می‌خواست این بار من را جلوی 400دانش‌آموز مدرسه تنبیه کند؟ نفهمیدم چطور رفتم بالای جایگاه. بلندگو را گرفت و گفت: «من دیروز اشتباه کردم. دانش‌آموز دیگری باید تنبیه می‌شد. عصبانی بودم و به اشتباه رجایی را تنبیه کردم.
حالا به او دستور می‌دهم جلوی همه شما، با خط‌کش من را بزند». خط‌کش را داد دست من و دستش را جلو آورد. مدرسه انگار که مرده بود، کسی نفس نمی‌کشید. چکار باید می‌کردم؟ زدم زیر گریه، آقای ناظم هم گریه کرد. آقای قرایی جلوی 400دانش‌آموز دست من را بوسید. همان روز یک جامدادی به من هدیه داد؛ از آنهایی که درشان آهنربایی بود. هنوز هم دارمش و هنوز هم خاطره‌اش در خاطرم هست.

دبیرستان

تهران، بلوار ابوذر، پل دوم، دبیرستان دهخدا. سال اول اتفاقی کنار دانش‌آموزی نشستم که از «بچه‌های شر» مدرسه بود. باایمان رفاقت کردم و رفاقت هم تأثیرش را می‌گذاشت. یک روز مدیر مدرسه صدایم کرد و گفت: «رجایی، گفتم جایت را عوض کنند، از فردا کنار ایمان نباید بنشینی و رفاقت هم نباید داشته باشی.» بعد هم نصیحتم کرد، مثل یک رفیق. آقای «محمدرضا آقا» که در مدرسه «آقای طاهری» صدایش می‌کردند را در منطقه 14آموزش و پرورش همه می‌شناسند. هنوز هم چند وقت یک‌بار تلفن می‌کنم و احوالش را می‌پرسم. وقتی هم فرصت دیدنش دست بدهد، دستش را می‌بوسم و هرگز یادم نمی‌رود حساسیت او به «پرورش» من چقدر در زندگی‌ام تأثیر داشته است.
دانشگاه
دکتر اسدی به ما «تحلیل محتوا» درس داد اما مثل همه معلم‌های دیگرم فقط یک معلم معمولی نبود. بماند که وقتی پایان‌نامه می‌نوشتم، با آنکه نه استاد راهنما بود و نه استاد مشاور، فقط چون رفیقم بود چند شب در منزلش میزبانم بود تا راهنمایی‌ام کند. نمی‌دانم از کجا فهمیده بود می‌خواهم خانه بخرم. مقداری پول را در بسته‌ای برای من فرستاد و روی بسته نوشت: «از طرف یک رفیق، برای یک رفیق».

 

۰ نظر ۳۰ تیر ۹۹ ، ۱۷:۰۲
محمدعلی خالقی

مرحومه معصومه رجایی

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۰ ب.ظ

با سلام و احترام
خانواده های محترم رجایی،رافتی،ابراهیمی،نوری وسایر فامیل وابسته
درگذشت مرحومه ی مغفوره خانم معصومه رجایی را تسلیت عرض نموده ، برای آن مرحومه رحمت و رضوان الهی و برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل از درگاه ایزد منان خواستارم 

روحش شاد . خداوند بیامرزد 

۰ نظر ۳۰ تیر ۹۹ ، ۱۴:۳۰
محمدعلی خالقی

مرحوم کربلایی حسین احمدی راد

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۲ ب.ظ

خانواده های محترم احمدی راد،عباس نژاد،انصاری و سایر فامیل وابسته درگذشت مرحوم مغفور کربلائی حسین احمدی راد را تسلیت عرض میکنم

وبرای آن عزیز سفر کرده رحمت و غفران الهی وبرای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواستارم مارا در غم خود شریک بدانید

روحش شاد و یادش گرامی                   

۱ نظر ۳۰ تیر ۹۹ ، ۱۴:۲۲
محمدعلی خالقی

روح الله رجایی اسفاد

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۵ ب.ظ

◾️روح‌الله رجایی اسفاد 

 سردبیر روزنامه جام‌جم صبح امروز دوشنبه ۳۰ تیر، به‌دلیل ابتلا به ویروس کرونا درگذشت.
🔹رجایی چند هفته پیش اعلام کرد تست کرونایش مثبت شده و از ابتدای هفته گذشته به محل روزنامه جام جم نرفت. او سپس تحت درمان قرار گرفت و پیامی تصویری هم در فضای مجازی درباره مبارزه با کرونا منتشر کرد.
🔹رجایی پیش از سردبیری روزنامه جام‌جم، دبیر بخش اجتماعی روزنامه همشهری و روابط عمومی سازمان هلال احمر کشور بود.
روحش شاد 

 

 

۱ نظر ۳۰ تیر ۹۹ ، ۱۴:۰۵
محمدعلی خالقی

مادری مهربان و زحمتکش 

گفتم کـه چرا رفتی و تدبیر تو این بود

 

گفتا چه توان کرد کـه تقدیر همین بود

 

گفتم کـه نه وقت سفرت بود چنین زود

 

گفتا کـه نگو مصلحت دوست دراین بود

روحش شاد 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۹ تیر ۹۹ ، ۰۹:۰۳
محمدعلی خالقی

اسفاد قلب زیرکوه قاینات

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۲:۴۷
محمدعلی خالقی

قران کریم سوره ی شوری ۲۶

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۸ ب.ظ

و اگر خداوند روزی بندگان را وسیع و فراوان کند 

در روی زمین ظلم و طغیان بسیار کند 

لیک روزی خلق را به اندازه ای که بخواهد نازل می گرداند . 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۴:۴۸
محمدعلی خالقی

قران کریم سوره ی فصلت ۳۸-۳۹

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۳ ب.ظ

از جمله ایات قدرت الهی که زمین را بنگری مطیع که چون ما بر ان آب باران فرود اریم گیاه  بر اورد و اهتزاز و نشاط و خرمی یابد ‌ 

باری ان کس که زمین را به باران زنده کند . مردگان را هم زنده گرداند که او بر هر چیز قادر است . 

۰ نظر ۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۴:۴۳
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۴:۱۸
محمدعلی خالقی

اسفاد کوچه ی خاطرات

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۱ ب.ظ

 

 

       تصویر سجاد حسینی  

۱ نظر ۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۵:۱۱
محمدعلی خالقی

شعر مادر از بانو احمد زاده اسفاد

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ق.ظ

تقدیم به روح مهربان همه مادران آسمانی

هرشب مرابه دامن مهرت نشاندی و

آرام بوسه بر رخ من می فشاندی و

با روضه های مادرپهلو شکسته ای

یک دانه اشک روی لبانم چکاندی و

یادم نمی رود که به یادسه ساله ای

برکام من تو شیره جانت خوراندی و

در دست های کوچکم ای باغبان عشق

مهر علی و آل علی پروراندی و

هربار نقش دروسط کوچه می‌شدم

آرنجهای پرخس وخارم تکاندی و

 با سردی وحرارت ایام خود مرا

 از سرد وگرم دوره طفلی رهاندی و

 تاخواستم بلندشوم دست گیرمت

آهسته زیرلب غزل هجرخواندی و

درازدحام اشک دل آسمان شکست

وقتی که شهررابه تماشاکشاندی و...

ای مهربان تورا به خدا می سپارمت

زیباترین تبسم گل؛ دوست دارمت

بانو احمدزاده اسفاد   (ستاره سحری)

۰ نظر ۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۱:۴۰
محمدعلی خالقی