اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۸۹ مطلب با موضوع «معرفی مکان های اسفاد» ثبت شده است

بحث مراسم مربوط به اموات اسفاد

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۱۵ ق.ظ

با سلام و احترام
در بحث پذیرایی و مراسم مربوط به اموات خدمت اسفادیهای محترم عرض کنیم که
در این شرایط بیماری کورونا همه ما مشاهده کردیم که خیلی از آداب و رسوم غلط که صرفا مربوط به احترام به زنده ها هست را می توان به راحتی کنار گذاشت.
امروز یکی از مشکلات مهم جامعه ما هزینه های مربوط به اموات است جدا از کفن و دفن ، هزینه مجلس ترحیم . سوم . چهلم . سالگرد . برات . نوروزی . محرمی که این مراسم ، بعید می دانم در شرایط اموات ما تاثیرگذار باشد و این نفع آنچنانی نیست که در آن شرایط روحی دیگران نیز ببرند.
پذیرایی در مساجد. غذای ختم تقریبا اسراف است و مورد استقبال واقع نمی شود
اگر بخواهیم نگاه دینی و شرعی به موضوع داشته باشیم این موضوع اصلا مطابق با دین و شرع نیست
بعد از جنگ موته وقتی جعفر ابن ابی طالب شهید می شود پیامبر اکرم ( ص ) سه روز برای دلجویی به منزل این شهید می روند و برای خانواده اش غذا می برند و از آنها پذیرایی می کنند
خب روش اسلامی همین است.
امروز همه چیز برعکس شده ،در مراسم عروسی و شاباش که نباید پول بدهیم ، پول بر سر داماد می ریزیم و در مراسم اموات که باید با کمک های معنوی و روحی و مادی باید از یک فردی که عزیزی را از دست داده است و در آن شرایط روحی حوصله هیچ کاری را ندارد،
می رویم و می خوریم و بر می گردیم و آنها را با هزینه های سنگین رها می کنیم.
آیا همین هزینه از دست دادن یک فرد عزیز در خانواده کم هزینه ای است ؟
به همین جهت در این خصوص به محضر بزرگان اسفاد و اسفادیهای محترم جهت تصمیم گیری پیشنهاداتی ارائه می گردد.
- حذف مراسم مجلس ترحیم و یا تقلیل آن به یک روز.
_ حذف مجلس غذای ختم روز سوم.
- حذف پذیرایی های روز تدفین
- حذف مراسم سالگرد و تقلیل آن به یک پذیرایی ساده.
- حذف مراسم نوروزی . محرمی . برات و غیره.
حذف اینگونه مراسم هیچ ضرری برای هیچکس ندارد چون برای همه هست.
پیشنهاد می شود چنانچه قرار است برای اموات مان خیرات کنیم در آن ایام نباشد و به ایام دهه محرم و افطاری ماه رمضان که بسیار بسیار ثواب دارد منتقل شود.
پیشنهاد می گردد چنانچه اصرار بر هزینه است، پول این هزینه به محرومین و مساجد و کارهای خیر اختصاص یابد.
پیشنهاد می گردد صندوقی تهیه گردد که روز مجلس ترحیم  به صاحبان عزا  بصورت نقدی کمک شود البته که اگر مراسم حذف شود دیگر نیاز به این کمک هم نیست.
پیشنهاد می شود کمک و شاباش عروسی حذف و به این مراسم اختصاص داده شود.
از بزرگان اسفاد انتظار می رود مشارکت بیشتری در خصوص اینجور تصمیم گیری ها داشته باشند تا این آداب و رسوم هزینه بر حذف شود.

منتظر نظرات ارزشمندان شما بزرگان ، کلیه اعضاء گروه در این خصوص هستیم.
شایسته است چنانچه یک مسئله با اجماع عمومی و نظر بزرگان حل شد بصورت سند و مدرک محکم ثبت شود تا دوباره به هم نخورد.
با عرض پوزش از تصدیع وقت 
                        کریمی آوای اسفاد

############################################################################################################$########

 

 

با سلام 

 

 

کاملا نظرات شما بجا و شایسته است . و این عمل جز خرجی مازاد بر دوش خانواده مرحوم  نخواهد داشت . 

هر چند که این رسم در ایران ما محترم و مورد تقدیر است . اما به قول برادر عزیزمان جناب کریمی گر هزینه ای جهت اموات می خواهد انجام شود همان را به افراد نیازمند که  به خرج نان شبشان مانده اند کمک کنید . به ایتام به فقرا  به خانه ی خدا  به زلزله زدگان . بی خانه ها یا هزینه یک زوج تازه داماد . 

شاید در خانواده ای غنی  این رسم به انها شهرت و اوازه بدهدو خم به ابروی طرف نیاید .  که این باب را هم همین خانواده ها باز کرده اند . اما در  یک خانواده ضعیف این هزینه بسیار متعارف نمی باشد .  

می توانستیم بیشتر به این موضوع بپردازیم . اما این موضوع گوشی شنوا می خواهد . همان که بماند و گفت  بس است .  عقیده ها متفاوت است و به سختی تغییر می کنند . 

ممنونم از جناب کریمی به موضوع بسیار بسیار ارزشمندی اشاره فرمودید  . موفق باشید . 

 

خالقی ..

۰ نظر ۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۱۵
محمدعلی خالقی

تصاویری زیبا از نوروز بهاری 99

چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۵ ب.ظ

 

    یه زمانی می گفتیم جاده پی قلعه و جاده ی در قلعه 

این همان جاده ی در قلعه است که امروز به همت مردم  و دهیار روستا جهت سهولت رفت وامد به پای چنار اسفالت گردید . و زیبایی خودش را دوچندان کرد .

 امروزه توریست های زیادی رو این منطقه زیبا و قشنگ به خود مجذوب کرده است که از این طبیعت بکر و زیبا استفاده می کنند  . 

 

۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۵
محمدعلی خالقی

پای چنار اسفاد به انتظار ابیاری

چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۰ ب.ظ

۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۵۰
محمدعلی خالقی

بحث راهها در اسفاد

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۳ ب.ظ
 سلام و احترام یکی از مسائل و مشکلات کنونی اسفاد بحث راههاست. گشایش راهها موجب پیشرفت و گسترش ارتباطات و هموار نمودن موانع پیشرفت است. امروزه جایگزین شدن ابزار و ماشین آلات کشاورزی از جمله تراکتور و تیلر و حذف حیواناتی که برای شخم زمین های کشاورزی استفاده می شده اند باعث شده است تا جاده های مالرو جای شان را به جاده های ماشین رو بدهند. و شوارع و راهها و کوچه باغ های سنتی اسفاد به علت ظرفیت پایین اجازه تردد به خودروها و ماشین های کشاورزی نخواهند داد. خشکسالی . کم شدن آب قنات و تخریب دیوارها و کوچه باغها و کم ارزش بودن باغها و زمین ها و همچنین بروز شدن و روشن شدن افکار عمومی می تواند دلایلی باشد تا تغییراتی در راهها و کوچه باغها ایجاد شود. احداث راه پای چنار نمونه ای خوب و مطلوب از همت عمومی اسفادیها بود که هم اکنون نیز جریان دارد. عبور خودروها . موتورسیکلت و تراکتور و تیلر از کوچه باغها ،امنیت . آسایش و رفاه و پیشرفت را به دنبال خواهد داشت. دسترسی  سریع و آسان به زمین ها و باغها . حمل سریع و آسان محصولات . و رفاه و آسایش پدران و مادران ما و صدها منافع دیگر  از تبعات گشایش راهها ست. به منظور تسهیل در امر رفت و آمد در زمینهای کشاورزی از شرق به غرب و شمال به جنوب و یا برعکس پیشنهاد می شود کوچه های بزرگ قدیمی از شرق به غرب به همدیگر متصل شود : ۱-  از جاده آسفالت کل جوی دویلی تا دهانه کوچه رئیسی و به سمت سر میر محمدی و در انتها مسجد قلعه. ۲ - از مسجد قلعه به سمت حوض ملاحاجی بصورت مستقیم تا راه کنار رود کنار . ۳ از راه کنار رود باغ حاجی خداد بصورت مستقیم به سمت باغ آقای ملایی  و اتصال به‌ کوچه غل مه لی و اتصال به راه پای چنار. ۴ از دهانه کوچه رئیسی بصورت مستقیم به سمت پای چنار. ۵ از پوته خیک بصورت مستقیم و اتصال جاده ته نو از پشت باغ کنار به قبرستان پای چنار. ۶ راه ته شه له بصورت مستقیم و اتصال به پای چنار منتظر نظرات و پیشنهادات اسفادیهای محترم بخصوص بزرگان و دست اندرکاران  هستیم. هر چند ممکن است این موضوع امکان پذیر نباشد اما طرح مسائل و مشورت در باره رفع موانع با بزرگان و قدیمی ها و بیان دلیل و برهان و حذف برخی خواسته ها در جهت پیشبرد کارها  موجب بهبود شرایط و مشکلات در آینده خواهد بود . منتظر نظرات و پیشنهادات شما اسفادیهای محترم هستیم. اسماعیل کریمی اسفاد
   
   
   

 

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۳
محمدعلی خالقی

مبحث خودکفایی در اسفاد قدیم

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۵۳ ق.ظ

 

  در بحث خودکفایی اسفادقدیم می پردازیم به بخش کشاورزیِ مردم که تمام مایحتاج شان را خودتولیدمیکردند.    
 حبوبات،غلات،سبزیجات،فرنگی جات،میوه ها و آزوقه ی دامها همه حاصل دسترنج  خودشان بود و اضافه بر مصرف خود را به فروش می رساندند. تهیه ی نان ارزنی،نان جو  و بعدها نان گندم که قوت اصلی آنها بود،در همه ی مراحل از تولید تا مصرف را خود بر عهده داشتند.بجای‌ابزار آلات کشاورزی و در حمل و نقل و مسافرتها حتی سفرهای خارج کشور مانند سفر حج ،درمان بیمارهای خاص و تحصیل علم از نیروی انسانی وحیوانات استفاده میکردند.در کنار کشاورزی، دامپروری نیز بود تا حتی به همسایه هم نیازی نداشته باشند. گاو ،گوسفند،اسب،شتر،الاغ وطیوری مثل مرغ وخروس وکبوتر و...پرورش می‌دادند.نه اینکه به سبکهای پیشرفته ی امروزی پرورشگاه،تولید،بازاریاب وبازار فروش داشته باشند بلکه در حدّ استفاده ی خود بود تا در تهیه ی انواع گوشت و فراورده های لبنی و پوشاک بی نیاز باشند گاوها را‌ برای شخم زمین جُغی میکردند و از اسب و شتر والاغ برای باربری و جابجاییها  بهره می بردند.خانمها علاوه بر امور خانه تخصصهای حرفه ای چون قالیبافی و پارچه بافی داشتند.پارچه های کرباس ،برای تهیه ی لباس ، آن هم نه به شیوه های مدرن کارخانه جات امروزی بلکه با دستگاههای قدیمی و مبتدی که از نی و چوب نخ ساخته می شد. از پشم گوسفندان برای تهیه ی کلاه، دستکش و جوراب و... استفاده می شد .در یک جمله ی ساده بگویم :  "مایحتاج شان تولید ملّی بود" . تولید از خرید شان خیلی خیلی بیشتر بود و ارز آوری و حفظ آن را بر خروج و از دست دادن آن مقدّم می دانستند یا بهتر است بگویم :  " شعار سران و سیاستمداران امروزی دنیا روخوانی و اندیشه ی پدران و نیاکانِ من و شمایی است که چندین و چند سال پیش با کمترین امکانات تحصیلی و رفاهی و  بدور از زندگی شهری  در کنج روستا زندگی میگذراندند "   که این جای بسی افتخار و بالندگی دارد.
با عرض پوذش از بزرگوارن مطالب فوق جهت اطلاع نسل جدید بود.   
احمد عظیمی اسفاد

 

 

 

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۵۳
محمدعلی خالقی

مبحث دندان در اسفاد کهن ، اسفاد قدیم

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۷ ب.ظ

 

 

 

سلام و احترام
اسفادیهای قدیم چون از رژیم غذایی سالم ، طبیعی و ارگانیک برخودار بودند از دندانهای بسیار محکم و سالم برخوردار بودند اما بعلت عدم مراقبت از دندانها گاهی اوقات گرفتار دندان درد بودند.
بعلت نبود امکانات امروزی درد دندان واقعا دردآور و سخت بود و عفونت دندان موجب ورم قسمت های مختلف صورت می شد.
برای مقابله با درد دندان و تسکین درد اسفادیهای قدیم از مسکن های فراوانی استفاده می نمودند از جمله جک زردآلو . دود دادن دندان . پیه بز . بز انجیر . صمغ درخت کاج و غیره .
اما اگر این مسکن ها کارساز نبود مجبور بودند دندان را بکشند و این کار بدون داروی بی حسی و با انبر دست انجام می شد که واقعا رنج آور بود.
یکی دیگر از روشهای درد های دندان روشی به نام کخ کولوو و یا کشتن کرم های دندان بود.
اسفادیهای قدیم معتقد بودند مینای دندان توسط کرم ها خورده می شود که باعث درد می شود و باید این کرم ها از مینای دندان خارج شوند و این کار توسط مردان و زنان متبحر انجام می شد بدینصورت که ظرفی آب جلو دهان طرف روی زمین می گذاشتند و با دود کردن گیاه اسپخ انگور ، این دود را به فضای دهان می رساندند و با رسیدن این دود به اطراف دندانها کرمها از دندان خارج می شدند.
اسفادیها در قدیم بجای مسواک های امروزی از چوب مسواک که در اسفاد نیز وجود دارد و چوب صندل برای مسواک زدن استفاده می نمودند و بجای خمیر دندان بسیار مضر امروزی از ترکیب زغال و نمک برای ضد عفونی و شستن و  سفید کردن دندان ها استفاده می نموده اند.
امروزه نیز استفاده از همین ترکیب برای مسواک زدن توصیه می شود چرا که شیرینی موجود در خمیر دندان موجب خرابی دندان می شود و مضرات آن از منافع آن بیشتر است.
         پایدار باشید 
                 کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۲۷
محمدعلی خالقی

مشاغل و سرگرمی های اسفاد قدیم

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۸ ق.ظ

+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر ۱۳۹۴ ساعت 11:21 توسط اسماعیل کریمی  | نظرات

مشاغل و سرگرمی های اسفاد قدیم

باسلام و احترام
اسفاد قدیم علاوه بر کارهای روزمره امروز،از جمله کشاورزی و دامداری و تجارت ،یک سری مشاغل و سرگرمی های دیگر نیز در آن دوران داشته اند که امروز کمتر در بین مردم مشاهده می شود. 
1-پرورش ابریشم و ابریشم بافی با استفاده از کرم ابریشم با تغذیه برگ درختان غیر پیوندی یا کُخی . 
2-تهیه گچ از کوره های گچ سوزی واقع در سرخستون میرآباد و پوشوون شه روود. 
3-تهیه آهن شخم زنی ، چارشاخ، بیل ، کلنگ ، داس و سوپاس. 
4- بافتن سبدهایی با چوب درخت خیک یا بادام کوهی مثل شیل و سفته قوت. 
5-تهیه نخ از پشم گوسفند با جلک و چرخ نخریسی برای بافت ریسمان ، کلاه و جوراب و شال گردن ( گرده پِچ) 
6-رنگرزی و رنگ نخهای بافتنی با استفاده از ترکیب رنگ و برگ درختان.
7- تهیه ماده ای  شوینده به نام اِشخار مثل تاید باسوختن بوته ای خار که مواد سفید کننده، برای شستن لباس بود و کار سخت و طاقت فرسایی بود که هم اکنون ضرب المثل آن وجود دارد. 
8-تهیه پتیر ، نان جو و نان ارزنی. 
9-کرباس بافی ، بافت قطیفه،گلدوزی برای رو انداز و رو لحافی، زیلو ، خورجین ، خاک کَش ، پلاس . 
10-تهیه آرد گندم و جو با آسیابهای آبی. 
11- تهیه تنور ، کلی (کرسی گلی) و سوت گلی از خاک تنور به رنگ قرمز از بازه خاک تنور
12-آوردن هیرم از بیابان جهت پخت نان.
13-چیدن کثیر ، بنه و انجیر کوهی و آویشن وزیره .
 
وخلاصه اسفادی های قدیم  در آن محیط منسجم و متمرکز و دوست داشتنی برا ی خودشان دورانی داشته اند و دستاوردها و هنرهای زیبایی بوجود آورده اند.

 

 

۰ نظر ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۲۸
محمدعلی خالقی

پخت نان در اسفاد کهن

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۲۳ ب.ظ

 

پخت نان در اسفاد قدیم

با سلام و احترام 
پخت نان در اسفاد قدیم که توسط زنان خانه دار انجام می شد کاری بسیار سخت و دشوار بود وعوارض جسمی زیادی در پی داشت که هنوز تبعات آن در بین زنان اسفاد و مادر های مان وجود دارد ، از سردرد و میگرن ، کمردرد و پادرد به خاطر گرم و سرد شدن بدن و غیره . 
به هر حال پخت نان با مراحل خاصی همراه بود که به طور اختصار به آن اشاره ممی شود : 
1- تهیه هیزم از بیابان توسط مردان : هیزم   طاغ ، اس کَم بُل ، تِ رِخ ، قَم بَ ری و کنده بنه و درختان . 
2- تهیه خمیر : این کار چندین ساعت قبل با مخلوط کردن آرد با آب ولرم (شیر گرم ) انجام می شد و پس از اضافه کردن مایه خمیر قبلی که خشک بود ، در روی سفره تنور ،خمیر ورز داده می شد و چند ساعت می ماند تا ور بیاد یا آماسیده بشود. بعد خمیر از داخل تغار برداشته می شد و بصورت جداگانه به حالت گرد در می آمد و بر روی تخته تنور قرار می گرفت. 

3-  شاخ کردن تنور : شاخ کردن یا روشن کردن آتیش تنور توسط مادر  و یا فرزندان با نظارت مادر انجام می شد و آنقدر این آتیش روشن می ماند که اول تنور در اثر حرارت سیاه می شد و بعد قرمز و و در نهایت سفید می شد و تنور آماده پختن نان می شد.  

4- در این مرحله مادر دستش را با آستین تنوری ( اَس تی تنور ) می پوشاند  و پس از خیس کردن دست و پاشیدن آب به محوطه تنور ، نانها را به دیوار تنور می چسباند. 
حرارت دیواره تنور و آتیش های کف تنور، واقعا غیر قابل تحمل بود و گاهی وقتها بعضی خمیر ها از دیواره تنور بر می گشت و روی آتیش و زغالهای قرمز کف تنور می افتاد و سوخته و کلوچ می شد. برای جابجایی آتیش از کفگیر استفاده می کردند که از سوراخی که در پایین تنور به نام   خول  بود انجام می شد.
با هر تنور حدودا  30-20 نان پخته می شد و گاهی هم برای بچه ها  خمیر های کوچکی به دیواره تنور می زدند که بسیار خوشکل و خوشمزه بود و نَ قووچ  نام داشت.  
پختن نان ارزنی ،  جو  ، قَ لِفی و چِل پَک نیز مرسوم بود. این نان ها روی تابه ( ته وه )  و چِل پک و ق لفی داخل قابلمه با روغن پخته می شد . برای خوشمزه کردن نان هم ، گاهی کنجد ، روغن ، بادیوون و جیج غاله و سیاه دانه به آن اضافه می کردند. 
پختن نان همراه با لوازمی بود که حتی این لوازم در جهیزیه عروس نیز موجود بود : سفره تنور ، آستین تنوری ، تخته تنور ، آتیش کش و کفگیر و تشت . 
از خدای متعال می خواهیم که دست های مهربان مادرانمان که بر آتش تنور تابید، تا نانی گرم و خوشمزه برایمان تهیه شود را از آتش جهنم محفوظ بدارد .  
درود می فرستیم به همه مادران زحمت کش و مهربان اسفاد .  
مرا گر دولت عالم ببخشند                 برابر با نگاه مادرم نیست

کریمی اسفاد 

۱ نظر ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۳
محمدعلی خالقی

گر وه شی -س مه رووق

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۴۸ ق.ظ

گُر وه شی - سُ مه رووق gor va shi - so ma roogh

باسلام و احترام
 
طبیعت اسفاد هم نعمت های خاص خودش را دارد  در فصل  زیبای بهار چنانچه بارندگی زیاد باشد معمولا ، روز بعد از بارندگی می توان  قارچ  پیدا کرد آن هم قارچ طبیعی که هم ساخته دست انسان نیست و هم طعم ولذت خاصی دارد و این همان قارچی است که اسفادیها به آن سُ مه رووق ، گُر وه شی یا ته بل که می گویند.  
                               
  روزهای پس از بارندگی های زیاد، می توان این نعمت خداوند را بچینیم . در دامنه کوه ، و در حاشیه رودخانه ها و جویبار ها و بخصوص در اطراف بوته گیاهی به نام گرواش  به راحتی دیده می شود . این قار چ به رنگ زرد کم رنگ و یا سفید است که به دلیل اینکه بیشتر در کنار بوته ای به نام گُرواش می رویید به گر  وه  شی نیز مشهور است. نوعی کوچک از خانواده قارچ که خیلی هم خوش مزه است، در زیر برگ گیاهی رشد می کند که این قارچ به ته بل که مشهور است. 
                
 البته چون اسفاد از نعمت بارندگی کم برخوردار است قارچ زیادی در آنجا نیست و معمولا قارچ در مناطق پربارش بیشتر می روید.
 شایان ذکر است نوعی هاگ شبیه خانواده قارچ در بیابان های اسفاد بخصوص در تپه های ماسه ای یا پل های قوم می روید که هم شبیه  سر اردک است که  به  اردک و یا آردک   مشهور است.
 این هاگ به اندازه 10سانتیمتر و به رنگ سفید شیری است و یا هم شبیه و همرنگ آرد،  که غذایی کاملا خوشمزه است.    
                                     
البته چیدن و جمع کردن قارچ در اسفاد صرفه اقتصادی ندارد و فقط جنبه تفریحی دارد چرا که دیدن مناظر زیبای طبیعت در فصل بهار شور وشعف خاصی به انسان می دهد.
                 

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:10 توسط اسماعیل کریمی  |

۰ نظر ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۸
محمدعلی خالقی

مراسم هزوم کشو در اسفاد قدیم

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۱۹ ب.ظ

 

هزوم کشو
یکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.
در زمان گذشته به علت اینکه  وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است. 

به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استفاده شود.
حدود 10الی 15 روز مانده به مراسم عروسی خانواده داماد، 20 نفر مرد(که اغلب کارشان همین بود) را به همراه 60 خر به بیابان می فرستادند تا هیزم بیاورند (که بیشتر از بوته تاق و کنده تاق بود) .
مراسم هیزم کشو با شادی همراه بود. موقعی که بارهای الاغ ها بار می شد واز بیابان به سمت روستا در حرکت بودند جوانان برای استقبال ازکاروان هیزم به همراه دف ودیره و خواندن اشعار، ترانه وسرصوت های محلی  وشادی کنان به سمت بیابان حرکت می کردند که گاهی اوقات تا جای حوض ملا نجف یا دم ریگ برای استقبال می رفتندوسپس پیشاپیش این کاروان به سمت روستا می آمدند. در روستا نیز مردان وزنان با دود کردن اسپند وذکر صلوات از بارهای هیزم استقبال می کردند.
خلاصه اینکه مراسم عروسی در گذشته خیلی شاد برگزار می شد تا جایی که برای مراسم هزوم کشو هم شادی می کردند.
از این بارهای هیزم حدود 10 الی 15خر (بار) هیزم به منزل داماد می رفت و همین مقدار را هم به خانه عروس می فرستادند. بقیه بارهای هیزم به عنوان تحفه وهدیه به بزرگان روستا از جمله کدخدا واقوام وخویشان  و...داده می شد.

برچسب‌ها: اسفاد, هزوم کشو

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:46 توسط حسین اسداللهی

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۹
محمدعلی خالقی

مه در شوکله

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ق.ظ


با سلام و احترام
نسل قدیم اسفاد در تربیت فرزندان  روشها و شگردهای خاصی داشتند
جدا از اینکه وراثت . محیط .خود بر تربیت انسان بسیار تاثیر گذار است
اسفادیها جدا از این تاثیرات روشهای مختلفی در تربیت بچه ها داشتند
دین و مذهب .فرهنگ غنی اسفاد و الگوهای مهم ، ابزارها و روشهای دیگر از جمله تهدید . تشویق . تنبیه . ترس . زور و تحکم . مقایسه و داستان ها و افسانه ها از روشهای مهم تربیتی بود
یکی از روشهای تربیتی ترساندن بچه ها از محیط های خطرناک بوسیله موضوعات غیر واقعی و غیر مجسم نظیر آل و یا مه در شوکله بود
به اصطلاح امروزی مه در شوکله همان نیروی جاذبه است که انسان را از بلندی به طرف خود می کشاند
اینکه پشت بام . داخل حوض و یا فلان محل مه در شوکله دارد به این خاطر بود که بچه ها از آن محل ترسانده شوند.
امروز تحکم و زورگویی و ترساندن جای خود را به مشورت و شناخت و وقت بیشتر به آموزش و پرورش بچه ها داده است
بچه های امروز شجاع تر . کنجکاوتر و بسیار پرسشگر هستند و به همین جهت اون دیوار احترام قدیم را به هم ریخته اند
بچه های قدیم جرات ابراز وجود و پرسش گری نداشتند اگرچه احترام وجود داشت
البته در روشهای قدیم و نوین تربیتی افراط و تفریط وجود دارد که می توان با پیروی از الگوهای تربیتی قرآنی و دینی این مشکل را حل نمود
پیامبران و امامان و روش برخورد آنها با کودکان و فرزندان بهترین الگوی ما هستند تا آنجا که در حال رکوع و سجود ملاحظه بچه ها را داشتند.
پیروز و سربلند باشید.
کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

چرا زادگاهمان را دوست داریم

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۴۰ ق.ظ

انکس در انجا که افریده شده  زادگاه او به شمار می اید . و مهری چون مهر مادری و عشق و علاقه در او ایجاب می کند میهن خویش را دوست بدارد . 

این نوعی رویداد عاطفی و ذاتی در وجود انسان رشد می کند  و تا اخر حیات عمر با او همرا است . 

شاخهایی این پیوند را محکمتر می سازد مثل خاطرات کودکی خاطره هایی که ذهن هیچ وقت  انها را پاک نمی کند و یا روزهای شیرین , خانه های خشتی و اجدادی , اهل قبور اجدادی , خاطراتی مانند  نورزهای بهاری  چهار شنبه سوری ها , مراسمات محرم عاشورا تاسوعای حسینی و..

ما مفتخریم حتی بر دهاتی بودنمان  و این عنوان را شاید در بهترین سمت , شهر یا بهترین جای  اروپا با بهترین امکانات روزشان ترجیح بدیم و این افتخار را همچنان بر زبان عنوان می کنیم . 

اما هر داستان انچه در پایان دارد ان معمایی ایست که می ماند . روستاها بعلت موقعیت مکانی  دور افتاده و یا کمبود بودجه ,  عدم مدیریت و تفکر فکری  اساتید , و ولخرجی های نامساعد , بودجه هایی که اختصاص داده می شود و اما معلوم نیست در چه راه هایی  خرج می شود .  امروزه جای رشدشان را سلب کرده  است . و من که خودم و اجدادم به زادگاه خویش افتخار دارم  امروز که فرزندم پا به دنیای رنگین خودش می گذارد هیچ منیتی بر این داستان ندارد  چرا که  سالهاست دور از وطن  افتاده ایم وسالی یک بار اگر خدا یاری کند در چنین تعطیلاتی عیدانه یا تابستانه  پا به میهن خویش می سپاریم و یا انهایی که هنوز فرهنگ روستا را رنگین و پر رونق نگه می دارند و هنوز با اب و خاک گلی,  زیستن را تجربه میکنند باز هم فرزندش منیتی بر زادگاهش نخواهند  داشت . چرا که انجا افریده نشده اند .

چرا که انچه در رشد روستاها باید اتفاق بیفتد امروزه نمی افتد و جوانان به دلایلی شهر ها را ترجیح می دهند . 

مثل تدریس در شهرها  , اموزشگاههای مختلف   بیمارستانها , و شغلهایی که مربوط به شهرها می شود .

 

بعضی از اساتید دو پهلویی را می بینیم  (تلویزیونی )یا دو جانبه  که ترجیح می دن فرزندانشان در کشورهای خارجه زاده شوند  و مهر و موم کشور خارجه بر شناسنامه شان حک شود . 

می خواهم بگویم انها چگونه می توانن ایران را میهن خویش بدارند و یا کشور خویش را حفظ سازند . 

 

ایا امروزه در این عصر کسی هست موقعیت زادگاه خود را اسفاد اعلام بدارد . 

اما متولدین ۱۳۰۰داریم تا ۱۳۶۲که خودم یکی از انها هستم و به یقین می گویم من و ما زاده ی اسفادیم . 

درود بر اسفاد  درود بر وطن

 

 

 

۰ نظر ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۴۰
محمدعلی خالقی

به یاد مرحوم ملا حسن صادقی

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۳۴ ب.ظ

آن روزها که وسایل ارتباطی امروز وجود نداشت، جارچی تنها وسیله ارتباطی روستا به حساب می آمد. دعوت برای مراسم عروسی یا دفن و ختم مردگان، اعلام اشیاءگمشده یا پیدا شده، قرق کشتمان و اعلام همه خبرهای دیگری که باید به گوش همه مردم می رسید، به عهده او بود.
    خدابیامرز حسن صادقی، که مردم اسفاد او را حسن مدسین (حسن محمدحسین)می خواندند، از قدیم این نقش را بر عهده داشت و در عرف روستا، دشتبو (دشتبان) خوانده می شد. اسفاد قدیم که به درستی آن را قلعه اسفاد می خواندند - و در کتابهای تاریخی هم به نام قلعه ثبت شده است - از خانه هایی پیوسته و متصل به هم تشکیل می شد که دالان هایی سرپوشیده، قسمت های مختلف آن را به هم مرتبط می ساخت.
     تنها، کوچه اصلی قلعه که از پایین (زیر قلعه)، تا پای چنار ادامه داشت ، روباز بود و همه مکانهای عمومی مانند مدرسه، آسیاب، حوض پایین (آب انبار عمومی) ، مسجد پایین، مسجد بالا، حوض بالا، حمام، آسیاب آبی، و ... به ترتیب، در طول این کوچه بنا شده بود و کوچه های فرعی سرپوشیده از آن منشعب می شدند.
      با آنکه روستا کوچک بود، اما دسترسی به همه خانه ها از طریق این کوچه های سرپوشیده و پیچ در پیچ کار آسانی نبود. هرگاه قرار بود مردم برای مراسم عروسی دعوت شوند، ملاحسن (و گاه برادر مرحومش کربلایی محمد) به نیابت از صاحب مجلس به یک یک خانه ها سر می زد و از جلوی درب منزل آنها را دعوت می کرد. خودش مردها را دعوت می کرد و همسرش زن ها را . همین کار برای مراسم ختم (پُرسه) هم تکرار می شد. البته علاوه بر این دعوت، برای بزرگان روستا و فامیل نزدیک عروس یا داماد، باید بزرگترهای خانواده عروس و داماد هرکدام شخصاٌ دعوت می کردند.
       آن روزها قلعه اسفاد در دو طبقه بنا شده بود. طبقه اول مخصوص نگهداری دامها و علوفه بود و طبقه دوم برای زندگی اهالی. پیوستگی خانه ها به حدی بود که رفت و آمد عادی مردم در پشت بام ها و تجمع آنها در آنجا برای گپ زدن آسان بود.
     غروب هر روز، اغلب مردم به پشت بام قلعه می رفتند. به هر سو نگاه می کردی، می توانستی گروههای چند نفری را ببینی . پیرزن هایی که در حال قلیان کشیدن گپ می زدند، دخترانی که گل دوزی می کردند، پسرهایی که با سروصدای زیاد به تیله بازی (تٌشله بازی) سرگرم بودند و جوان هایی که با ضبط صوتی در دست، آهسته قدم می زدند.
       موقع اذان، از چند گوشه بام روستا، بانگ اذان بلند می شد. به طور همزمان چند مؤذن با فاصله ای کمتر از 200 متر، اذان می گفتند و مردم آرام آرام پشت بام را ترک می گفتند.
      تابستانها، مردم پشت بام می خوابیدند... خاطره های شیرین پشت بام را نمی توانم فراموش کنم... آسمان بسیار کوتاه به نظر می آمد و ستاره ها بسیار روشن و درخشان بودند. ماه را به آسانی می توانستی حس کنی. ما بچه ها آزاد بودیم که هرجا دلمان می خواست و تا هر وقت می خواستیم، بازی کنیم. در دنیای کودکی دقایقی طولانی به ماه خیره می شدیم تا خانه خدا را در داخل آن پیدا کنیم و یا سهم خودمان را از ستاره ها بچینیم ...
     پاسی از شب که می گذشت و هر خانواده ای در جای خود قرار می گرفت، اگر خبر تازه ای وجود داشت، یا چیزی گمشده یا پیدا شده بود، ملاحسن دشتبان آن را اعلام می کرد. لازم نبود فریاد بزند. در سکوت شب روستا، به راحتی می شد از هر نقطه ای صدای او را شنید. طنین صدایش را از حدود 35 سال پیش هنوز به خاطر دارم... خوبست از برادر مرحومش کربلایی محمد هم (که او را کبلمٌد می خواندند) یاد کنم که او هم همین نقش را داشت.
      ملاحسن، بجز این نقش، مسئولیت اداره حمام قدیم را هم بر عهده داشت که البته آن حمام خزینه ای قدیمی، از دوره کودکی من، حدود 35 سال پیش، تعطیل شد. من استفاده از آن حمام را در سنین 3 تا 4 سالگی به زحمت به یاد دارم. 
      هرسال، شب عید که مردم پلو می پختند، رسم بود که از هر خانواده یک بشقاب غذا به خانه دشتبان برود. در یک شب، ده ها بشقاب پلو به خانه آن بنده خدا سرازیر می شد و نمی دانم که آن خانواده با این همه غذای پخته چه می کردند!
     بعد از زلزله سال ۱۳۵۸و بازسازی روستا، آن آداب و رسوم از میان رفت اما دشتبان، نقش خبررسان را برای مراسم عروسی و عزا و مانند آن، ادامه داد. او همچنین، آچار فرانسه ای برای مردم بود که برخی از کارهای خدماتی آنها را هم انجام می داد و مهمترین کار او در روستای جدید، چرخاندن حمام جدید روستا بود...
     زندگی او و همسر مرحومش، پایان دردناکی داشت. در زلزله سال 1376، همسر ملاحسن، فداکارانه برای نجات بچه هایش از بیرون خانه به درون رفت و پس از آنکه همه بچه ها را به بیرون فرستاد، خود زیر آوار ماند... ملاحسن هم که برای مراقبت از بچه های کوچکش، چند سال بعد ازدواجی دوباره داشت، در شهریور سال 1385، به هنگام بازگشت از یک عروسی در راه مشهد به اسفاد، دچار سانحه تصادف شد و درگذشت.
     آن دو به نظر من به گردن اسفادی ها حق بزرگی داشتند . 
با ذ کر صلوات و فاتحه نثار روحشان می کنیم . 
دکتر کریمی اسفاد 

 

۱ نظر ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۳۴
محمدعلی خالقی

خرمنکوبی

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۱۳ ب.ظ

فرآیند خرمنکوبی از ابتدای تابستان که با خرمن جو شروع میشود تا اوایل زمستان که خرمن ماش و لوبیا، پایان بخش این کارناوال زیبا هست ادامه دارد،‌سوار شدن روی دروازه و خرمن کوبی سنتی از آرزوهای ما بچه ها بود و بعدها هم که خرمن کوبی صنعتی جریان داشت قرار گرفتن در جلوی خرمنکوب و تخلیه زیر بخور و همچنین تهیه آب برای رادیاتور تراکتور از عمده فعالیت های نوجوانان بود. چه شبهایی که بنده شخصا در سر خرمن خوابیدم و خاطرات زیبایی که در همسایگی خرمن داشتیم. نیمه های شب که جریان باد برعکس شده و شوباد شروع میشد انگار طلوعی دوباره برای خرمن نشینان بود صدای قلبر و چقل و چیگ از گوشه و کنار به گوش میرسید و نوای زیبای دوبیتی های محلی در دل شب گوش نواز هر رهگذری بود. صبحدم نیز که جریان باد قطع شده و هوا خنک بود نوبت جاکردن ملو کاه و کیسه گندم و حمل آن با الاغ به منازل بود خط قرمز خرمن، پیش باد بود که ما کوچکترها گاهی اوقات بدون ملاحظه از روی آن رد میشدیم و خیلی وقت ها هم تنبیه میشدیم پیش باد با شاخه هایی از مشبد و درمنه احاطه شده بود و کاهی که از پیش باد رد میشد چندان کاربردی نداشت چون خیلی نرم و اصطلاحا خاک کاه بود کجر هم درشت ترین قسمت کاه بود که تنها با چقل گرفته میشد و برای خوراک الاغ  کاربرد داشت قلبر که سوراخ های کوچک تری نسبت به چقل داشت برای چرخش گندم و گرفتن خاک و تخم گیاهان هرز از گندم،کاربرد داشت.
اسفاد خبر 

۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۱۳
محمدعلی خالقی

اسفاد مهد زعفران زیرکوه

چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۳۵ ب.ظ


اسفاد همانطور که از لحاظ فرهنگی . اجتماعی . دینی و مذهبی همیشه پیشرو بوده است از لحاظ صنعت و کشاورزی نیز منحصر به فرد بوده است محصولات کشاورزی و صنعتی اسفاد تا مور ( مرو ) و سرخس و هرات رفته است .
می توان گفت اسفاد اولین نقطه کشت زعفران در منطقه زیرکوه است .
وجود آب شیرین و زمین مرغوب باعث شده است که این روستا از قدیم از رونق فراوانی برخوردار باشد.
اولین بار مرحوم حاج محمد نوروزی پیاز زعفران را از منطقه مهموئی قائن به اسفاد می آورد و به کاشت زعفران می پردازد.

(یاد و خاطره مرحوم حاج محمدنوروزی و مرحومه همسرشان را گرامی میداریم)

اوایل زعفران ارزشمند نبود و همه زعفران نداشتند و همچنین پر کردن گل یک دور همی تفریحی بود و اگر هم دستمزدی در کار بود به این صورت بود که هم وزن زعفران گل پر شده ، گل دریافت می کردند و  فروش زعفران نیز در بیرجند می گرفت. حاج محمد نورزی فردی مومن . متعهد .بسیار زحمتکش و متبحر در کار کشاورزی بود که حتی تا آخرین لحظات عمر به کار پر برکت کشاورزی مشغول بود و  ما اسفادی ها باید به خودمون افتخار کنیم که از اولین زعفران کاران منطقه زیرکوه هستیم.
کشت زعفران تحول مهمی در منطقه ایجاد کرده است و باعث بالارفتن سطح درآمد مردم منطقه و اشتغال زایی شده است و حتی صدور پیاز زعفران از سال ۶۳ به منطقه تربت حیدریه از منطقه زیرکوه بویژه اسفاد بوده است. خشکسالی دهه گذشته، زلزله و کاهش آب قنات موجب رکود در بخش تولید زعفران شده است اما با افزایش آب قنات و گسترش امکانات زیربنایی و صنعتی شدن کشاورزی ، کشت زعفران دوباره رونق گرفته است .
امروز با اصلاح نظام آبیاری و زمین های کشاورزی و صنعتی کردن آبیاری و مکانیزه کردن روشهای برداشت محصول می توان در بخش تولید زعفران رونق ایجاد نمود تا موجبات رفاه و درآمد منطقه فراهم شود.
گسترش ارتباطات اسفادیها از کلانشهرها به اسفاد و  امکانات زیربنایی اسفاد و رونق  ساخت و ساز بهتر است به کمک تولید بخش کشاورز بیاید تا میزان راندمان تولید بالا رود. حتی اسفادیهای مقیم مشهد و قائن و بیرجند بهتر است در بخش پر کردن گل زعفران همکاری نمایند و کانونهایی برای توزیع گل زعفران تشکیل شود. انشاالله که همکاری همگانی موجب رونق اقتصادی اسفاد و محرومیت زایی بشود.
                         کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۳۵
محمدعلی خالقی

نمایش در اسفاد

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۴۷ ب.ظ

 

با سلام و احترام 
از قشنگ ترین کارهایی که در اسفاد قدیم انجام می شد اجرای تئاتر یا نمایش کمدی و دراماتیک برای عموم مردم بود و معمولا 22 بهمن روز جشن پیروزی انقلاب اسلامی اجرا می شد. 
اوج این کار ، زمان جنگ و در محل مدرسه قدیم یا انجمن اسلامی، که بالاتر از چهار راه و روبروی منزل آقای شهریاری بود برگزار می شد ، تمرین بازیگران ، تهیه لباس گریم و ساختن سن نمایش با نیمکت های چوبی و کشیدن چادری بر روی چارچوب آن ، کار ی واقعا  سخت در آن محیط باز و سرد بود. بعضی وقتها پایه های شل و ول نیمکتها باعث حرکت سن می شد. و از همه هیجان انگیز تر پرده متحرک جلو سن بود. 
از چند روز قبل بچه ها منتظر اجرای نمایش بودند و در صبح روز اجرای نمایش ، همزمان با پخش سرودهای انقلابی مثل 22بهمن و الله الله و بوی گل و سوسن ... و مادر مادر ، به سمت محل اجرا حرکت می کردیم. 
مردم از زن و مرد در آن محیط باز و سرد زمستانی جمع می شدند و به محض کنار رفتن پرده نمایش برنامه ها شروع می شد. 
تلاوت قرآن ، اجرای سخنرانی و سرود و دکلمه و در نهایت که بخش مهم و اصلی برنامه ها بود اجرای نمایشنامه های طنز و آموزنده بود.
اسفادی ها بیشتر به نمایشنامه های کوتاه و طنز علاقه دارند و به علت اخلاق شوخ طبعی که دارند استعداد و توانایی اجرای این نمایش تقریبا برای اکثر افراد وجود دارد. 
اجرا با لهجه شیرین اسفاد آن هم با آن گریم های خنده دار و آن ابتکار عمل ها واقعا لذت بخش است. یادم میاد در یکی از آن نمایش ها ، یکی از بازیگران  رفت روی سن و با لهجه شیرین اسفاد گفت  : (صبا برفتم به هه زم کمر مه بشکه ) .   و یا شیرین کاری ها، نمایش دکتر و پزشک و مسابقات ماست خوری و برگردان شعر ، شادی فراوانی در وجودمان ایجاد می کرد که تا سال آینده شیرینی اش در کام ما همچنان می ماند.  
از مشهورترین نمایشنامه هایی که تاکنون به روی صحنه رفته است می توان به نمایشنامه های بلال حبشی ، ابوذر ، قیس ابن مصهر صیداوی، و عالم قبر اشاره نمود.
به هر حال اجرای نمایش زنده آن هم با آن کمبود امکانات ،کاری بسیار سخت بود و فقط  عشق و علاقه به این کار بود  که باعث می شد بازیگران ، نمایشنامه های به این قشنگی را یک شبه و از یک یا دوشب قبل آماده می کردن که این کار،  واقعا قابل تحسین است. 
اینجانب خودم در کارهای نمایشی زیادی حضور داشتم و از نزدیک با مشکلات تهیه و اجرای آن ،آشنا هستم اما هم اکنون، باز هم حاضرم بخصوص در  مشهد ، در مناسبت ها با یک گروه ثابت و فعال این کار را ادامه بدهیم.  

اسماعیل کریمی 

۰ نظر ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۳:۴۷
محمدعلی خالقی

شیوه نوین آبیاری در اسفاد

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۰۲ ب.ظ

با سلام و احترام
شیوه های نوین آبیاری در اسفاد
افزایش جمعیت . مهاجرت معکوس اسفادیها از شهر به روستا . تسهیل راهها و ارتباطات اجتماعی و تغییرات نظام سنتی به مدرن و بهره وری پایین .باعث شده است رویکرد و نگرش  جوانان نسبت به استفاده از ابزار های مدرن در بخش کشاورزی نسبت به قدیم تغییر کند .
هم اکنون زمین های موات و بایر زیادی در اسفاد و حومه وجود دارد که آباد کردن این زمین ها تاثیر فراوانی در آبادی منطقه . محیط زیست . اشتغال زایی . گسترش بخش گردشگری و بالا بردن سطح درامد مردم منطقه خواهد داشت.
تسطیح اراضی . اصلاح نظام آبیاری سنتی و کشاورزی احتیاج به فکر و تلاش جهادی دارد.
وجود تپه های ماسه ای و آب شیرین منطقه باعث خاک حاصلخیز و کاشت تقریبا بیشتر محصولات کشاورزی شده است
اما با وجود کاشت محصولات نظیر زعفران . زرشک . انگور . گندم . جو . چغندر قند . کلزا . هندوانه و خربزه و سایر میوه ها و صیفی جات ، 
هنوز یک برند خاص بجز زعفران در منطقه  نظیر باغ های زیتون رودبار . باغ های گردوی مهدیشهر سمنان و باغ های سیب ارومیه و غیره با وجود همجواری با کشور افغانستان وجود ندارد تا تحول و شکوفایی در سطح عمومی منطقه  بوجود آورد 
نظام سنتی کشاورزی و اخلاق سنتی کشاورزان موانعی بر سر راه این کار است.
امروزه می توان در هریک از باغ و زمین های کشاورزی استخر و حوض انبار احداث نمود و بهره وری محصولات را بالا برد.
جمع شدن جوی آب قدیم و استفاده از لوله های آب ، برای انتقال آب به نقاط دور دست و غیر آب گیر از جمله این موارد است.
پیاده کردن آبیاری قطره ای و بارانی . جایگزین کردن لوازمی برای باز و بسته کردن مسیر آب به جای برق و جوب ضروری است
این روش ها علاوه بر بهره وری موجب آسانی کار برای پدران سالخورده ما خواهد بود.
و حتی می توان حجم آبی که از قنات در شب آبیاری می شود در چندین استخر مثلا ۸  استخر دویست هزار لیتری ذخیره نمود تا کل آبیاری در روز انجام شود
چرا که زمین های اسفاد بعلت کوهپایه بودن از شیب خوبی برای فشار آب برخوردار است.
حجم آب قنات ما از ساعت ده شب تا ۶ صبح اگر ذخیره شود کم تر از دومیلیون بشکه نفت روی نفتکش های بزرگ است.
امید است دست اندرکاران . جوانان شهر گشته اسفاد و مدیران و بزرگان و مسئولین اسفاد در حال و آینده فکری برای بهره وری و تسهیل امور برای خودمان و پدران سالخورده مان و آینده گان بکنند.
آب قنات اسفاد از گواراترین آبهای ایران است 
و همین آب ماهانه میلیون ها لیتر در شب های زمستان به ریگ بیابان فرو میرود که می توان این آب گوارا را برای فصل بهار در همان بیابان ذخیره نمود و همان منطقه را تبدیل به باغهایی سرسبز کرد و با کاشت زمین های بیابان برای کل استان دامپروری نمود.
همه چیز را همگان دانند 
منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم
پایدار و سربلند باشید.
           کریمی آوای اسفاد

۱ نظر ۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۲
محمدعلی خالقی

اسفاد امروز

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۷ ق.ظ

هم اکنون اسفاد در سکوتی آرام و ملال آور سپری می کند . اکثر خانه ها به خانه سالمندان مبدل می باشد . مردم  زندگی سخت و اندوه گینی را سپری می کنند 

گاهی سالخودهایی را می بینی در کنار مخابرات و یا مسجد بصورت مجمعی گرد آمده اند و با توجه  به فصل  زعفران به شخم زدن مزارع و خارزنی می پردازند . فعلا مقدمات آماده سازی زعفران فرا رسیده  اکثرا زمینها  برای شخم زدن از تیلر و دستگاهای نوین استفاده می کنند ولی گاهی هم از بستن چهار پایان و هفت شاخ و چهار شاخ استعمال می شود . مردم سخت در کارو تلاشن ، با افزایش اب ساکنان شهرهای مشهد و تهران و حومه با تعطیلات هفته و مرخصی  فعالیت بیشتری دارند . کیشمان طرف ابیز کثیر مزارع زیر کشت رفته و کماکم به کیشمان ان طرف رود می پردازند . 

فروش سبزی و انار و میوه در شهر حاجی آباد منبع ناچیزی جهت درآمد برای اسفادیهای مقیم می باشد . که برای همه یک جنبه  عمومی  دارد

چه فرهنگی و باز نشته و چه جوان و کشاورز ،این نوعی خوش بینی و خوشایندی است . 

فروش انار در شهر حاجی آباد به پنج تا شش تومان می رسد 

فروش پیاز سه هزار تومان می باشد 

اناب مرغوب کیلویی 20 هزار تومان و درجه یک تا 25 به فروش می رسد 

زعفران نگین مثقالی 42 و دسته 32 هزار تومان است 

اب لوله کشی طبق قبل هنوز با مشکل قطع و وصل از معضل اصلی روستا می باشد . 

 

 

 

 

 

۱ نظر ۱۷ مهر ۹۸ ، ۰۰:۵۷
محمدعلی خالقی

نفرین الاغ

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۳ ب.ظ

اواسط تابستان  موقع برداشت گندم و جو بود . من دروی گندم با داس  اصلا دوست نداشتم چرا که کاری بسی سخت و ملال آوری  بود .

بارها با داس انگشتان خود را می بریدم . گاهی به حالت ایستاده و بیشتر نشسته مسیر طولانی را پشت سر می گذاشتم  . بعد مدتی جهت رفع خستگی که کمر خود را راست میکردم  با وزش بادی ملایم به پشتم که حسابی عرق کرده بود احساس درد و سرما می کردم  برای همین به بهانه های مختلف از زیر کار در می رفتم ودر کنار زمینی که از برآمدگی بیشتر خاک بر خوردار بود به پشت دراز می کشیدم تا کمر دردم خوب شود . یا به بهانه چایی اتیشی از زیر بار شانه خالی می کردم .البته بزرگترها اصلن اصراری به کار کردن ما بچه ها نداشتند . اما دوست داشتیم  و کمک می کردیم . 

وقتی از زیر بار در می رفتم آنها از غیبت مان آگاه بودند و با اشاره ی سر به رفتار من می خندیدند . به هر حال چون کاری سخت و دشوار بود بیشتر وقتها کارهای ساده تر مثل بغل کردن و جمع  کردن گندم ها را انجام می دادیم 

مسیر خرمنگاه تا کشتزار نسبتا دور بود و بزرگترها گندم های جمع اوری شده را با ریسمانی می بستند و با انداختن طناب از روی ان و گره زدن تبدیل به باری دولنگه می شد که هر لنگه آن در یک طرف الاغ قرار می گرفت و برای من که در بین بار سوار می شدم و سواری می گرفتم لذت بخش بود که با چوب دستی کوچکی که همیشه همراهم بود الاغ را به خرمنگاه هدایت می کردم . البته گاهی بار گندم به یک طرف کشیده می شد و من خود را در طرف دیگر بار می انداختم تا بار میزان شود یا گاهی با سنگ هایی که در طرف بار که از وزن کمتر برخوردار  بود به میزان بار می پرداختم .و این جذاب بود چرا که هم موقع رفتن به خرمنگاه سواره بودم و هم موقع برگشت . در بین راه جوب ها و درختان کجی بودند که راه را بند می آوردند و باعث خوردن یک طرف بار و گیر کردن باری می شد بعنوان مثال راهی که از کنار خانه کبله علی و ملا رضا می گذشت و گاهی هم شاخ و برگ افتاده ای که از داخل باغ به کوچه آویزان بود به سرم می خورد   روزی چند باری را به خرمنگاه می بردم که حدودا تا قبل از نهار ظهر به پنج و شش باری می رسید . پافشاری زیاد و تاختن الاغ بیچاره سخت اورا می ازرد و من هم جهت این که در تسریع کار افزوده باشم در موقع برگشت باشلاق زدن الاغ  را می تاختم تا زودتر برسم . 

برای آخرین مسیر سوار الاغ شدم و در راه برگشت به کشتزار پنج شش بار با شلاق محکم به الاغ می زدم و الاغ بیچاره هر بار پاهای خودش را بلند می کرد تا شلاق به او برخورد نکند . ندایی در درونم می گفت دیگه بسه گناه داره 

بیشتر از این نمی تونه بدو همین که در حال شلاق زدن بودم   نمی دونم که چطور شد که شلاق دور زد و به چشم چپم برخورد کرد همه چیز در دیدگاهم تار و سیاه شد و تا ساعتها جلوی خود را تار می دیدم و این بود که نفرین الاغ باعث صدمه خوردن چشمم شد . و زان پس به آرامی و طبق روال به راهم ادامه می دادم.

گاهی این قدر الاغ خسته می شد که آخرین راه را برای در رفتن از زیر بار و فشار کار و گرسنگی خسپاندن خودش بود جایی که همیشه به ان مکان آرامش می گرفت خاکی نرم و رس بود که می نشست و دیگر بلند نمی شد . 

این هم خاطره ای بود از نفرین الاغ 

مشکلات امروزه و فشار زندگی خاطرات کودکی را از یاد برده گرچه می دانم تمامی شما دوستان و آشنایان از این خاطرات بیشتر از ما گذرانده اید و بیشتر می دانید . اما گاهی تداعی خاطرات باعث دلگرمی و لبخندی بر لبانمان می شود که امیدواریم این لبخند برایتان مستدام باشد . 

پیروز و سربلند باشید 

 

۲ نظر ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۴:۱۳
محمدعلی خالقی

صبح یک روز قشنگ

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ب.ظ

هر روز با صدای قوقولوی خروس و جیک جیک گنجشکان بیدار می شدم 

پدر بزرگم تمام حیواناتش را اسم می گذاشت و انها را با اسمشان صدا می کرد . اسم خروسش جعفر بود .پرده ای  گل دوزی شده که عکس چند عدد گل و گلدان  و ایه ای از قران که در بالای ان حلالی گلدوزی شده بود را کنار می زنم پنجره ی دولنگه ی چوبی که از شرق به سمت خورشید باز می شود  زنجیرش را بر میخ کوبیده دیوار اونگ می کنم 

افشانی سرخ رنگ  از طلوع خورشید هر روز از کوههای مشرق (کوه های بمرود )در  اطرافش رنگین می شد . پشت کوه افغانستان امروزی و سرزمین ایران کهن بود  .

پنجره ای دو لنگه  از غرب به سمت قبله  منظره زیبایی از باغستان و خانه همسایه را نمایش می دهد . نمای زیبای شاسکوه و میلاکوه  بر قامت ابادی  نشان قدرت و استواری سایه اش را هر روز بر ده می پوشاند 

 درختان بزرگ انار انجیر گردو و انگور طبیعت دل انگیزی را به رخ می کشد

تعدادی انار اونگی و داسی در شکاف دیوار آویزان است 

صدای جغدی که هر روز بر روی بام بلند با صدای ناهنجار و خاص خودش گردنش را بالا و پایین می اورد . 

از طبقه بالا به طبقه همکف  نزدیک به ده پله گلی و شیب دار که موقع پایین امدن  به تسریع می افزاید .احشام  در طبقه همکف بودند و طبقه بالا نشیمن  بود . 

درب طویله را باز می کنم تعدادی گوسفند و گاوی با صدای نرم و مهربان سعی می کند بیرون گریزد . سطلی را بر می دارم و در ب چوبی یک لنگه باغ را که با صدای خشک قیژ قیژ در یک پاشنه می چرخد باز می کنم  نگاهی به پایین و بالای کوچه می اندازم جوب ابی روان در یک متری درب باغ جاری است . و در کنار درب باغ , حوض ابی است که هر پنج روز از اب قنات  سریز می شود . 

تعدادی زنبور زرد لانه ای در بالای حوض تعبیه کردند و بازیگوشی کودکانه گاهی بر لانه جسارت می کند  . بدنم گویا  به زهر زنبور عادت کرده هر چند گاهی سر و صورتم را می گزیدند . روزی از روزها که زنبور دستم را گزیده بود پدرم دستم را می مکید و مقداری گل بر روی ان می گذاشت گرچه کودکی نامفهوم بودم و این برایم همیشه سوال بود ولی بعد از نیش زدن و چند دقیقه با گلی که بر روی زخمم می گذاشتم  از درد خبری نبود .

ترجیح می دهم سطل را از جوب اب پر کنم . سطل را در جوب می گذارم سبزه های اطراف جوب به حدی زیاد است که اب را در خود گم کرده است صدای جیرجیرک و حرکت حلزونها در میان سبزه ها به چشم می خورد  . سطل اب را در کنار گاو می گذارم . کمتر از دو دقیقه سطل اب پنج لیتری را با ولع تمام سر می کشید و گاهی هنوز پوزش را به علامت تشنگی به ته سطل می مالد . 

ظرفی از جنس جیر لاستیک ، که قسمت وسط ان بریده شده بود را از سطل اب پر می کنم تا بعد از کاه خوردن تشنه نمانند 

پدرم مقدمات دوشیدن گاو را فراهم می کند و من در ان فاصله از درخت انجیری زرد بالا می روم تا در شاخهای ان خود را سواری  دهم و گاهی هم چند تا انجیر رسیده له شده را در دهانم می گذارم . 

همان که در شاخهای انجیر تاب می خورم پیرمردی با فرزندش را در پایین دست می بینم که یونجهای درو شده را در خورجین گذاشته و ان را دو نفره  بالای الاغ می گذارند . مقداری یونجه روی زمین را در بین بار و دو طرف خورجین پهن می کنند 

پیرمردی عصا به دست در سه راهه سنگاجی کنار درخت توتی نشسته و به گذر اب می پردازد . 

صدای گنجشکان و انبوهی از پرندگان به گوش می رسد . گوساله ای بازیگوش در فضای باغ بالا و پایین می پرد و تعدادی مرغ و خروس مشغول تغذیه هستند . صدای مردی سوار بر الاغ از دور دست می اید دیوار باغ به اندازه قد یک انسان از سنگ و گل و خاشاک پوشیده شده است . چند تا زن  بقچه ای از لباس را بر روی سرشان حمل می کنند و در کنار جوب اب به شستن انها می پردازند . دیوار باغ و درختان برای خشک کردن لباسها مناسب ترین مکان برای پهن کردن است  . بادی ملایم لباسها را تکان می دهد و تعدادی از لباس ها را بر روی زمین می اندازد . 

امار جمعیت ده بیش از دویست  خانوار در محیطی که قلعه نامیده می شد در مساحت سه هکتار , خانه هایی دو الی سه طبقه چسبیده به هم و فشرده زندگی می کنند  کثیر انها جهت ادامه ی حیات همین روال را سپری می کنند ,  زندگی ارام , بدون دغدغه و نیرنگ 

انجا زادگاهمان بود وطن اجدادی  سرزمینی که در ان چشم به جهان گشوده ایم  ولی امروز دست بی رحم سرنوشت بر ان تقدیر جدایی افکند و روزگاری نا مروت همه رو در هم پاشید . 

کاش هر دل درد پنهانی نداشت   خالقی اسفاد وطنم 

۱ نظر ۰۸ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۱۲
محمدعلی خالقی

کسبه اسفاد قدیم در چند دهه گذشته

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۴ ق.ظ

تعداد کارگاه اهن ریزی که قبلا هم به ذکر بیان پرداخته شده 

کارگاه اهن ریزی میرزا عباس قلی قاسمی 

کارگاه اهن ریزی خواجه میرزا علی خالقی

 هنوز بقایای کارگاه  وهمچنین بعضی از وسایل  وابزار کار موجود است

کارگاه سنتی اهن ریزی خواجه سعادت قلی  موسای(اسباب شخم زنی)

کارگاه آهن ریزی میرزا حسین احمدی

البته اینها تااوایل دهه 50میباشد وبعد از آن به شرح زیر است :

از بالای  روستا

حاج محمداقای شهریاری خرید وفروش احشام مانند گوسفند . شتر وغیره وهمچنین دارنده اولین ماشین روستا که یه جیپ بود

حاج میرزا محمد خالقی  خرید  و فروش قالیچه گوسفند  ,موتور  , 

حاجی عباس غلامعلی زاده خرید وفروش گوسفند واولین گله دار روستا

از پی قلعه حاج محمد کلوخ قنبری گارگاه قالی بافی واولین آموزشگاه قالی بافی در روستا

حاج محمد صادق اکبری کارگاه قنادی ابتدادر منزل باغ سرای شان کوچه پی قلعه وبعد در منزل مرحوم کاظمی و بعد  کربلایی محمد صادقی وبعد هم منزل حاج حسینعلی کاظمی

میرزا ابراهیم خالقی  خواربار فروشی وپارچه فروشی ابتدا در منزل پی قلعه وبعد در مغازه حاج اسماعیل شمسی در قلعه

حاج عباس عابدینی بزازی  دوره گرد

اقای حاج محمد نوروزی در ساخت وساز ادوات کشاورزی

  اقای غلام محمد اسماعیلی  خواربار فروشی در مغازه سر منزلشان

اقای خواجه اسدالله یاری خواربار فروشی روبری خانه کربلایی حیدر عابدینی که اواخر در شهرک جدید بود 

ابزار کشاورزی ملا عباس عبدی ( اره , چاقو , داس و غیره)

حاج میرزا حسن حسنی آسیاب

حاجی محمد ناظر عطایی خرید وفروش ملک خودرو ,زعفران , گوسفند , شتر وگاو اولین تاجر به تمام معنا

خواجه اسماعیل شهریاری  خواربار فروشی

کربلایی غلامحسن اسداللهی خواربار فروشی

حاج محمد رضا ظاهری خواربار فوشی 

اقای حاج محمد کلوخ اسداللهی اولین جوشکاری  ودرب وپنجره سازی

حاج غلام نبی شهریاری خواربار فروشی

موارد بالا تا اوایل دهه 70 وبعضی ها بعد ازان نیز فعال بودند

واما بعد از دهه 70تا دهه90

اقای محمد کاظمی خواربار فروشی

اقای مهدی شهریاری خواربار فروشی منزل اقای شمسی  وهم اکنون در شهرک فعالیت دارند

اقای رجب قلی زاده  خواربار فروشی

این چند مورد در زیر قلعه بودند  واما از اواخر دهه60 که شهرک نشینی شروع شد ومردم به شهرک جدید نقل مکان کردند موارد زیر برای خدمت به همشهریان  راه اندازی شد

اقای ملاحسن صادقی حمام دار نمونه ومتصدی فروش نفت وبه قدرت می توان گفت در سطح زیرکوه نمونه ای  بی نظیر چون  خدمت زیادی به مردم روستا نمود .

اقای حبیب شهریاری موتور سازی

اقای رضا اسحاقی جوشکاری وموتور سازی وآپاراتی

برادران شهریاری  خواربار فروشی

اقای محمد تقی واحدی  خواربار فروشی

اقایان نوروزی  خواربار فروشی غظنفر وحاج رضا  وبعد ها نیز هادی اقا هنوز هم حاج رضا در کار خرید وفروش ماشین وهادی اقا نیز ادویه مشغولند

اقایان علیپور اقا صادق واقا اسماعیل در کار خرید وفروش وتعمیر موتور سیکلت

اقای قلی زاده  اولین نانوای اسفاد که به نام خانمشان بود و این نان تنوری بود که مردم  سفارشاتشان را از قبل می دادند. و در مغازه میفروخت (بیشتر به مغازه غلام رضا می شناختند )

اقای محمد اقای قاسمی وحاج محمد حسن  محمد حسینی نانوایی  هنوز به صورت مجزا فعالیت دارند

اقای حیدر حسنی  خواربار فروشی

حاج حسن ابراهیمی  شرکت تعاونی روستایی وصندوق تعاون روستا (بچه خاله )

این شرحی بود بر کسبه اسفاد در چند دهه ی اخیر

 نگارش , محمد رضا خالقی  

با توجه به نظرات دوستان و ارتقا به زیر پرداخته می شود 

…………………………………………………………………………


کارگاه قنادی حاج آقای اکبری ابتدا پی قلعه سپس منزل مرحوم کاظمی، بعد منزل مرحوم صادقی و در نهایت منزل خودشان در انتهای شهرک.

مرحوم حاج محمد نوروزی مغازه بقالی متصل به منزلشان هم داشتند که درب فلزی قرمز رنگی داشت.

پایین تر از مغازه مرحوم نوروزی مغازه حاج حسینعلی عظیمی با درب چوبی بزرگ و پایین تر از آن و روبروی منزل مرحوم ملارجب عابدینی مغازه حاج میرزا محمد، پدر اینجانب و آقای یاری، بدون هیچ فاصله ای وجود داشت که در حقیقت یک منطقه تجاری بود و متصل به محل سکونت نبود در اینجا درخت توت خمیده مرحوم کربلایی محمد ملکی هم بود که سایه خنک آن پاتوق مشتریان و آسیاب بان بود.

روبروی منزل مرحوم کربلایی حیدر(بره) مغازه آقای شهریاری که بعدها به آقای ابوذر غفاری واگذار شد از ابتکارات آقای غفاری یخچال ویترینی بود که گویا نفتی بود و نیازی به برق نداشت و کمپوت های خنک را اولین بار ایشان وارد اسفاد نمودند.

مغازه کربلایی غلامحسن اسدالهی بیشتر ظروف پلاستیکی بود و مغازه حاج محمدرضا ظاهری هم بیشتر لوازم منزل بود.

مغازه های برادران جعفری، آقای هادی یعقوبی و آقای جعفر یوسفپور هم در شهرک مربوط به دهه اخیر است و در قلعه بالایی هیچ مرکز تجاری وجود ندارد

رضا اسماعیلی 

……………………………………………………………………

ماشا الله به حافظه ی آقا محمدرضا 

یادمه در شهرک جدید که راه افتاد آقای محمد میری هم مدتی کنار منزلشان مغازه داشتند. همچنین بچه های دایی تون کربلایی حسینعلی قاسمی که منزلشون در مجاورت شرکت تعاونی بود.

احمد محمدی 

۳ نظر ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۴
محمدعلی خالقی

مزار اشی از نظر مرحوم مظفر کریمی

دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۳۲ ب.ظ

مزار (به معنی زیارتگاه) ریشه در اعتقادات دینی ما ایرانیان دارد که در ایران پیش از اسلام نیز به نامهای دیگری وجود داشته است. بجز حرم امامان معصوم علیهم السلام، که کعبه عشق و ارادت شیعیان است، مکان های دیگری نیز به عنوان مزار شناخته می شود که محل دفن امامزادگان و دیگر بزرگان دین است و یا ممکن است نشانه ای از آنان داشته باشد، مانند قدمگاه حضرت امام رضا (ع) در نیشابور که نشان حضور و استقرار ایشان در آن مکان است. در مجموع مزارها بهانه ای است برای عشق ورزیدن  و ابراز ارادت به بزرگان دین و راهنمایان انسان.


    اگر این جمله آخر را به عنوان فلسفه مزار بپذیریم، هر مکان یا نشانه ای که ما را به یاد خدا اندازد و بهانه ای شود که با او درد دل کنیم و فرمانهای او را به خود و دیگران یادآوری نماییم، می تواند مزار باشد.


     مزار آشی در اسفاد نیز از جمله این مزار هاست که محل دفن کسی نیست اما نشانه ای از قدرت خداوند است :


 در شیب تند قله ای که به نام همین مزار خوانده می شود، سنگی بزرگ و کروی شکل به تنه باریک یک درخت وحشی تکیه داده و در حالی که زیر پای آن خالی بوده و هر آن می توانسته است سقوط کند، سالهاست که همان جا قرار گرفته است.




 طی این سالهای طولانی، باران و برف تغییرات بسیاری در دامنه و قله این کوه و دیگر کوههای همجوار آن ایجاد کرده و زلزله های این دو دهه سنگ ها و صخره های زیادی را از بالای کوه به پایین پرت کرده است. به طوری که دهانه ابتدایی شاهرود و ادامه آن تا سنگابها و دره گلستو، کاملا با ۱۵ سال پیش متفاوت است، اما سنگ مزار همچنان بر جای خود ایستاده است.


    نمی خواهم این وضعیت سنگ مزار را به مقدسات ربط دهم و مردم اسفاد هم چنین اعتقادی ندارند. اما هر چه هست، این سنگ در گذشته های نه چندان دور، بهانه ای بود تا خانواده ها را از درون منزل به دامنه کوه بکشاند. آن روزها مسافرت رفتن و زیارت امام هشتم (ع) در مشهد به آسانی امروز نبود. رفتن به مزار شاسکوه هم از عهده هرکسی ساخته نبود. مزار آشی فرصت مناسبی را فراهم می کرد که برخی درد دل ها با خدا گفته شود. 


   در آنجا آش نذری می پختند، دعا می خواندند، از خدا حاجت می خواستند و به درختی که تکیه گاه سنگ است، تکه پارچه ای گره می زدند تا حاجت شان برآورده شود. البته امروز دیگر مزار آشی رونق گذشته را ندارد ... بدرود تا بعد.


اسفاد قدیم

۳ نظر ۰۳ تیر ۹۸ ، ۱۶:۳۲
محمدعلی خالقی


هنوز شهرک بنا نشده بود.

 ابتدای اسفاد یک تقاطع بود و به نوعی دروازه ی ورودی روستا.یک چهارراه استراتیژیک ، که از سمت شمال از راه بوته ی خیک و حوض نیکبخت به آبیز  و از شرق به دیمه زار  اسفاد و روستای چاه پایاب و از سمت جنوب از راه قدیم گوگری به میرآباد وصل میشد. غرب چهارراه ورودی اسفاد بود که به دو قله ی معروف شاسکوه و میلاکوه منتهی می شد.در یک حاشیه ی چهارراه مدرسه ی راهنمایی قرار داشت.این مدرسه اهدایی موقت مرحوم حاج حسین صیامی بود.مردی با ایمان ، خیّر ، قاری قرآن با اطلاعات عمومی بالا که برای تاسیس مدرسه راهنمایی ، منزل خود را چندین سال رایگان در اختیار عموم قراردادند تا زمینه ی پایه گذاری و تاسیس این پایه ی آموزشی در اسفاد فراهم شده باشد.(خدایشان بیامرزد).روبرو ، مغازه آقای حاج مصطفی ابراهیمی و کنار آن بعدها مغازه ی آقایان شهریاری وپائین تر آن مغازه ی آقای رجب قلیزاده بود. بهترین خاطره ی این چهار راه ورود و خروج مینی بوس های مسافربری اسفاد-قاین و ماشینهای کاسبان دوره گرد به روستا بود که در این میان کَبله شیخ عباس از همه وفادارتر و مداوم تر بود.به سمت بالا که می رفتی به کارگاه قنادی سنتی مرحوم حاج محمد صادق اکبری می رسیدی که دو پله از کوچه پائین تر بود . کارگاهی با دیگهای مسی بزرگ ، سینی های قالبگیری قند ، یک فر بزرگ و سایر ابزار مخصوص و سنتی، که این کارگاه پر آوازه بعدها به ملک مرحوم کربلایی محمد صادقی انتقال یافت .روبروی قنادی آب انباری بود معروف به کُر ، که مقداری از آب وقف روستا جهت گَوگله و دیگر حیوانات در آن ذخیره می شد و یک درخت توت ِ نه چندان خوش احوال آنجا به سختی زندگی میگذراند و روبروی آن مغازه ی آقای کاظمی  . 

به واسطه ی این کُر و اینکه اینجا پایین قلعه بود اینجا را سرِ کُر یا زِرقلعه می گفتند . بعداز اینجا مغازه آقای کربلایی غلام نبی شهریاری بود . مغازه ای با درب دو لنگه ای توسی رنگ چوبی که یک درب ورودی هم به حیاط ایشان داشت.بعدِ ایشان منزل آقای حاج محمد کلوخ اسدالهی بود. مردی صبور ، آرام و مشتریمدار که درکنارکشاورزی ،بنزین فروشی و کارگاه جوشکاری داشتند و صدای دیزل هندلی آن نوید حضور مقرر  و راه اندازی کار مشتریان را می داد . درست روبروی این کارگاه جوشکاری واحدصنفی آقا ظاهری بود که نسبت به سایر مغازه ها مجهز تر می نمود و درخت توتی با تنه ای ناودونی شکل وسط کوچه خودنمائی می کرد.بعداز این درخت ، کوچه  سه الی چهار متر عریض تر میشد و این پهنای وسیع تا منزل مرحوم کربلایی حیدر عابدینی ادامه داشت. در ابتدای این پهنای وسیع منزل و نجاری مرحوم حاج غلامرضا نجفی بود، مردی  بسیار سخت کوش و متبحر و مجرب که در عصر خود شناخته شده بودند. متبحر گفتم چونکه هر کاری بدستشون می چسبید و در خیلی کارها استاد بودند از جمله در شکار با اسلحه ی شکاری و " دو در" و "حلقه مو" و نیز تله ی دو بال که برای حیوانات دزد و مخرب مانند سیخل ، روباه و شغال بکار میرفت.

حرفه ی نجّاری بعد از کشاورزی شغل دوم ایشان بود که در نبود امکانات پیشرفته ی امروزی با ابزاری مختصر و مقدماتی از قبیل ارّه درشت بُری ، تیشه ، پَرما(دریل دستی)،اسکنه(موقار) و چکش کارهای بزرگی انجام 

می دادند و وسایلی از قبیل دربهای چوبی ، نردبان ، دروازه خرمنکوبی ، چَیگ ، جُق ، ماله ، اسباب گَورونی یا شخم زمین ، بافت انواع سبد ، سَفته قوت ، شیل و قفسِ پرنده از مهارتها و هنرهای دستی ایشان بود .در چند قدمی نجاری مغازه آقای اسدالهی و ربروی ایشان اولین مدرسه ی رسمی آموزش و پرورش در اسفاد بود که برای متولدین تا دهه۵۰ پر از خاطره است.خاطرات درس در چادر،خاطره با شهیدان اسماعیلی،حسینی و شفیعی و زیر توپ زدنها که مرسومترین بازی بود. روبروی مدرسه مغازه آقای شهریاری بود که بعدها به آقای غفاری واگذار شد. در ادامه ی مسیر به آسیاب گازوئیلی می رسیدی که گویا صدای تپ تپ آن هنوز بر مخ منِ همسایه می کوبد. اینجا به چند دلیل پاتوق جوانان آن روزهابود : ۱) وجود درخت توت تنومند و نه چندان شاقولِ مرحوم ملا خالقداد با سایه ای خنک و دلنشین که می شد سرپا روی تنه اش راه رفت. ۲) حضور مداوم آقای اسماعیل حسنی متصدی آسیاب بعنوان بهترین همدم اهالی . ۳) وجود سه باب مغازه آقایان یاری،اسماعیلی و غفاری مجاور هم . همه ی اینها زمینه های یک  پاتوق پر رونق بودند . در چند قدمی آنها مغازه حاج حسینعلی عظیمی محل خرید و فروش قالیچه با معیار اَیاق ، فروش انواع پارچه،لوازم التحریر،زعفران و گل زعفران،ارزن،پیازتخم،چغندرتخم وسایر بذرهای مرغوب بود.سپس مغازه آقای نوروزی و در ادامه ی کوچه مغازه آقای حاج حسن ابراهیمی،مردی صبور و با‌ گذشت که در ناملایمات اخلاقی از کوره در نمیرفت و همه ی اسفادیها پسرخاله و دختر خاله اش بودند،همان که سالها متصدی شرکت تعاونی اسفاد بود.برایش آرزوی توفیق داریم.-

نویسنده :احمد عظیمی 

۱ نظر ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۰
محمدعلی خالقی

بهار زیبای 1398 اسفاد

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۳۰ ب.ظ

سلام خدمت اسفادیهای عزیز

در ایام کهن اسفاد قدیم همچنان روزهایی چون بهار امسال بهار98  سالهایی بر پیکر خود بهارستان را تجربه می کرد که در نگاشت هایی دوستان  عشق و خاطرات کهن را به قلم در آوردند 

نگارش شاهرود قدیم که مراتب تکمیلی در پیشینه ی همین سایت موجود است به تالیف در امده همچنان قدیم مثل امسال به دیدن رود می رفتیم و واقعا تماشایی بود که صدای شار تا دوردست ها می امد

فصل بهار چند سالی ، قبل از سال 76 در اسفاد  همچنان زیبایی و شور  شوق را بر خلقت کائنات رنگارنگ و زیبا می کرد انگار نقاش چیره دست با قلم زیبایش  جلوه ای از بهار را نقاشی می کرد

همه جا همچون بهشت زیبا بود هر چیزی لذت خودش را داشت کوه دشت دره باغها  مزارع درختان  گل ها  شکوفه ها و بوی بهار که هر حیوانی را از خانه به بیرون می کشید.

در هر کوچه  باغ ها و مزارع صداهای دلنواز هم شهریهایمان به گوش می رسید  سر هر کوچه باغ صاحبان باغها بر لب جوب اب لذت حیات و بهار  را در سکوت و آرامش تجربه می کردند 

امروز از اون سالهای دیرین سالهاست که همچنین بهاری پیکرش را گلگون نکرده بود با شروع مکرر باران از ابتدای سال  آرزویی دوباره تکرار در دلمان زنده شد دیروز بعلت شدت شدید باران شاهرود اسفاد جان گرفت و با غرش خود سکوت شاسکوه را در هم شکست و خاطرات گذشته کهن را باری دیگر تداعی کرد 


امسال خداوند نعمتش را افزون کرد و خیر و برکت را به بندگانش اعطا نمود 

و این تجربه را برای حامیانش که تا به امروز اهش را به دل آرزو داشتند  به حضور تجربه کردند و ان ایام گذشته که بهترین ایام و خاطره های مردم عزیز بود  امروز به رویت وحضور  دیدند که اگر خداوند بخواهد  کویر و دشت هم می تواند بهشت باشد 

بعد از چند سال نوروز 1398 سال بهار سال زیبایی و شکوفایی  بهشتی دوباره اسفاد را به دامن خود شکفت و بهاری رنگارنگ و زیبا را برای بندگانش به نقاشی کشید 


۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۳۰
محمدعلی خالقی

تدریس در اسفاد قدیم و خاطرات مرحوم مظفر کریمی

سه شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ ب.ظ

یادی از درگذشتگان (1)

     درگذشت تأثر انگیز مرحوم حاج محمد رضا آخوندی را به همه همولایتی ها و بخصوص خانواده و بازماندگان داغدارش تسلیت می گویم.ایشان با آنکه بخش عمده ای از زندگی اش را در تهران گذراند، اما خاطره آهنگ خوش اذان گفتنش بر بام اسفاد قدیم فراموش شدنی نیست. از جناب آقای سعید جمالیان که این موضوع را یادآوری کردند، بسیار ممنونم. برای روح آن مرحوم آرزوی مغفرت و رحمت می کنم و برای بازماندگان محترمش از درگاه خداوند آرزوی صبر دارم. اما این موضوع بهانه ای شد برای یادآوری بخشی از خاطرات اسفاد قدیم.


    شاید ریشه نام فامیلی آقایان آخوندی نیز برای شما جالب باشد. در اسفاد قدیم، به مکتبدار ده که به کودکان آموزش قرآن می داد، آخوند می گفتند. خدابیامرز، پدر آقایان آخوندی چنین جایگاهی داشت. من دوره ایشان را درک نکرده ام اما در کودکی بارها نام آخوند میرزا مسیح و آخوند ملاوهاب را از زبان مادربزرگم به نیکی شنیده ام. ایشان برای آنها تقدس ویژه ای قائل بود. آن دو در تربیت قرآن خوانها و احیای فرهنگ قرآنی در اسفاد قدیم نقش مؤثری داشته اند.


    اگر توجه کنیم که در آن دوران مدرسه به سبک امروز وجود نداشته و تنها راه باسواد شدن مردم همین مکتب قرآن بوده است، می توانیم نقش آخوندها را در آموزش عمومی و ترویج فرهنگ دینی بیشتر درک کنیم.




   در دوران کودکی ما نیز ، با آنکه مدرسه ها به سبک جدید وجود داشت، اما مکتب قرآن همچنان پابرجا بود. آخوند ما، مرحوم کبله (کربلایی) خدایار عاجزی بود که من بخش زیادی از موفقیتم را در زندگی، مدیون ایشان و همسرشان هستم. شاید شرح بیشتری از این موضوع برای شما هم جالب باشد:


    در حدود پنج سالگی ام، یک روز دوست همبازیم آقای محمد علی شفیعی، که همسایه دیوار به دیوارمان بود، مرا با خود به محل مکتبخانه برد. آن روز مکتب تعطیل بود اما با توضیحات ممدعلی، ترس من از مکتب تا حدود زیادی ریخت. تا آنکه در صبح یک روز زمستانی، هنگامی که از خواب بیدار شدم، از پدرم شنیدم که قرار است به مکتب بروم. خوشم نیامد. یواشکی از خانه بیرون رفتم به منزل عمویم (خدابیامرز خواجه اسحاق) پناه بردم و در زیر کرسی پنهان شدم. اما دقایقی بعد پیدایم کردند و پس از کمی مقاومت، راضی شدم که به مکتب بروم. خانه آخوند در باغستان بود و با قلعه فاصله ای نسبتاٌ طولانی داشت.


    اولین برخورد آخوند با من بسیار صمیمانه بود. ایشان مراسم معارفه را با یک دعا شروع کرد و سپس با چند تعارف شیرین، دلهره ام را از بین برد. پیش از آن، حمد و سوره و نماز را از پدر بزرگم (خدابیامرز خواجه حیدر) و بی بی یاد گرفته بودم. دیدن بعضی از افراد آشنا در بین شاگردان مکتب، بخصوص همسایه ام محمد علی فردوسی، که چندسالی از من بزرگتر و بسیار مهربان بود، به من روحیه ای مضاعف داد و اولین روز مکتب را به خوبی شروع کردم .


   اما روزهای بعد همه چیز عادی شد و بخصوص از وقتی که آقای فردوسی که دوره اش را تمام کرده بود، دیگر نیامد، مکتب برای من وضعیتی غریبانه به خود گرفت. علاقه چندانی به یاد گرفتن نداشتم. با بچه های همسن و سالم نمی توانستم رفیق شوم و مسیر رفت و برگشت به خانه برای من بسیار دلهره آور بود.


   برنامه درسی مکتب با مدرسه های امروزی به کلی متفاوت بود. در هر وقت از سال می توانستی وارد مکتب شوی و دوره آموزشی به طور انفرادی، را از اول شروع کنی. برنامه درسی هرکس از دیگری جدا بود و هرکس متناسب با استعداد و تلاش خود پیش می رفت. درس با تمرین حروف الفبا و حروف ابجد آغاز می شد. قواعد اعراب را که یاد می گرفتی، می توانستی جزء سی ام را از آخر (سوره های کوچک) شروع کنی. هر درس را که خوب از بر می شدی، اجازه می یافتی که درس بعدی را بخوانی. سوره «عم»، آخرین سوره سی پاره (جزء سی ام) به منزله امتحان نهایی در یک مرحله بود که با اتمام آن، اجازه ورود به درس قرآن داده می شد.


   از درسهای آن روزها فقط دو خاطره به یاد دارم  که هرکدام می توانست بر زندگیم تأثیری نامطلوب بگذارد. نخست از سوره «الطارق». آخوند از من خواسته بود که این سوره را شب در منزل مرور کنم و من نخوانده بودم. هنگامی که در پاسخ آخوند که از من پرسید؛ دیشب این سوره را خوانده ای،  با سادگی و صراحت گفتم نه، ایشان سیلی محکمی به صورتم زد. این سیلی از نظر من پاسخ راستگویی ام بود و مرا به شدت آزرده خاطر کرد.


    خاطره بعدی مربوط به سوره «عبس» است. در نبود آخوند، مبصر کلاس مسئولیت اداره مکتب را بر عهده گرفته بود. در مقابل مبصر ترس و دلهره کمتری داشتم. به همین دلیل از او خواستم که درس عبس را از من امتحان بگیرد. تنها دو اشتباه داشتم که وقتی یاد گرفتم، به من اجازه داد سوره بعدی که «والنازعات» بود، شروع کنم. شروع درس والنازعات برای من بسیار هیجان آور بود زیرا که تنها یک درس به پایان «سی پاره» مانده بود و در واقع به امتحان نهایی می رسیدم.


   آخوند که آمد، با خوشحالی نزدش رفتم و گفتم که سوره عبس را در حضور مبصر خوانده ام و او به من اجازه داده که والنازعات را شروع کنم. آخوند گفت دوباره بخوان . چشمانم سیاهی رفت. دلهره تمام وجودم را گرفت. بی اختیار گفتم : حالا که فراموش کرده ام ... همه بچه ها خندیدند و آخوند با سیلی محکمی پاسخم را داد. حسابی توی ذوقم خورده بود. دوباره از درس بیزار شدم...


   بالاخره مدتی گذشت. سیپاره به انتها رسید و قرآن را آغاز کردم. هنوز دو صفحه بیشتر از قرآن نخوانده بودم که اتفاق دیگری افتاد و مسیر زندگیم را تغییر داد. امروز حدود 35 سال از آن روز می گذرد و من تأثیر آن روز را در همه موفقیت هایم حس کرده ام.


   در هوای معتدل بهار، کلاس در فضای باغ تشکیل می شد. بچه ها در سایه درخت ها نشسته بودند و هرکس جداگانه درس را زمزمه می کرد. آخوند برای انجام کاری بیرون رفته بود و اداره مکتب را به همسرش سپرده بود. اسماعیل ملکی (دوست صمیمی و قدیمی ام که اکنون دبیر آموزش و پرورش هستند)، مبصر ما بود. همسر آخوند از ما خواست که هر سئوالی داریم از مبصر بپرسیم.


   من احساس کردم که در غیاب آخوند درس را بهتر می فهمم. دو صفحه اول قرآن را خواندم و تنها دو کلمه را از مبصر پرسیدم. بقیه را به نظر خودم درست خوانده بودم. این موضوع را با خوشحالی به همسر آخوند گفتم و ایشان، بدون اینکه مرا امتحان کند، از بچه ها خواست که همه برایم کف بزنند ...


   هیجان تمام وجودم را گرفته بود. اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده بودم. نمی دانم از آن به بعد چه شد اما روزهای بعد را به یاد می آورم که قرآن را با صوت بلند می خواندم و آخوند تحسینم می کرد. گاه اتفاق می افتاد که ایشان در کنار کوچه باغ، رهگذری را نگه دارد و قرآن خواندنم را به او نشان دهد.


   خبر در بین همه آشناها پیچیده بود که فلانی با این سن کم، قرآن را با صوت می خواند. هر روز با پدرم صوت قرآن را تمرین می کردم... دوره قرآن را به سرعت تمام کردم و روزی که وارد مدرسه شدم، پیشاپیش، می توانستم درس ها را به خوبی بخوانم. بچه های سال دوم و سوم دورم جمع می شدند و با تعجب درسها از من می پرسیدند. یادم می آید که از کل کتاب فارسی اول، پیش از آنکه درس را شروع کنیم، تنها چند کلمه را که در آن حروف ویژه فارسی (گ، ژ ، چ ، پ) بود، بلد نبودم...


   این شرح طولانی را از این جهت گفتم که تأثیر یک تشویق بجا را در زندگی خود یادآوری کرده باشم. نمونه چنین تشویق های تأثیرگذاری را در زندگی خود و دیگران بسیار دیده ام.


    بار دیگر به روح همه درگذشتگانی که از آنها نام بردم و من توفیقات خودم را در زندگی مدیون آنها هستم، درود می فرستم و برای آنها که زنده اند، آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر دارم.  


+ نوشته شده در پنجم آبان ۱۳۸۶ ساعت توسط مظفر کریمی  

۱ نظر ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۴۲
محمدعلی خالقی

حوض کجار

سه شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ق.ظ

 

 

عکس فوق خاطراتی از اسفاد کهن  یادآور  بیان ذیل است 

این حوض  در آخرین سالهای دهه هفتاد به انقضای خودش خاتمه داد و دیگر کاربردی مصرفی نداشت هر چند امروز اثارش به یادگار نقش زمین است 

اولین کشت های دیم در بیابان های اسفاد بسیار در شرایط سخت و دشوار بود  توسط چهارپایان کل این مسیر را در رفت اما بودند و کل آن زمینها را با الاق و گاو شخم می زدند  برداشت آنها با دست انجام می شد که ماهها به طول می انجامید 

 در زمان قدیم از خار و خاشاک آغل درست می کردند  

بعد از مدتی چادر روانه شد . وسیله ای ایمن تر و بهتر از آغل و سایه بان بود  که از ورود حشرات و خزندگان یا حیوانات وحشی در امان تر بود 

من یک سفر چهار روزه از کودکی جهت گندم درو به یاد دارم که در خاطرات کودکی ام  این چهار روز گویا یکسال به طول انجامید 

معمولا چند خانواده نزدیک با هم در کشت گندم شراکت داشتند 

پدرم با حاج حسین علی عظیمی و خواجه غلام علی عظیمی و فرزندانشان در کشت شریک بودیم و با هم همکاری می کردنیم   در قدیم همت و پشتکار اقوام و خویشان بیشتر بود و پیشرفت کار هم در تسریع بیشتری صورت می گرفت

 بدون همت دوستان کار پیشرفتی نداشت و خسته کننده بود 

 

این حوض گاهی بعلت بفور برف و باران تا اواخر تابستان اب داشت 

تفکر خوردن آب حوض در این عصر و زمان اصلا قابل فهم نیست 

اما چگونه مردم کهن از این اب استفاده می کردند و هیچ نوع مریضی به سراغشون نمیومد . 

به یاد دارم تو اتوبوس چهل نفر آدم با یک لیوان آب می خوردند و هیچ نمی شد اما امروز با این تشکیلات بهداشتی و ماسک و .. چه عزیزانی رو از دست دادیم 

اطراف این حوض همیشه صدایی از حضور پرندگان و حشرات در شنود بود 

زنبورهای قرمز مجال اب خوردن نمی دادند 

خاطرات کودکی از برگشت این سفر چهار روزه به آبادی برایم گویا افتخار بزرگی بود  آفتابی گرم و سوزان سر و صورت مان را سوزانده بود .

کشت گندم و برداشت آن در ان زمان مشقت های زیادی داشت 

خاطرات اسفاد قدیم همچنان مانگار و زیاد است و کتابها حرف هم از گفتنش کم می آورد 

یادش بخیر 

خالقی اسفاد 

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۰۰
محمدعلی خالقی

نوخوانک

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳ ق.ظ
با سلام و احترام اکثر شما جنگ خانماسوز شوروی باید یادتون باشد لرزش و صدای گلوله های توپ شوروی به راحتی در منطقه ما شنیده می شد . جنگی که باعث تغییرات و تحرکات اجتماعی جامعه افعانستان شد. در این جنگ نزدیک به ۷۰۰۰ آواره افغانستانی ، با شرایط بسیار سخت و دشوار مجبور به زندگی در غربت شدند و در منطقه زیرکوه ساکن شدند. اکثر آنها در چادرهای مویی و سوله های بزرگ در روستاهای نوار مرزی و زیرکوه اسکان داده شدند. مهمان نوازی و کمک های ملت شریف ایران و کمک های سازمان ملل باعث شد تا آوارگان چندین سال در ایران زندگی کنند و جذب جامعه ایرانی شوند. علاوه بر تعداد زیادی آواره که در محله فیروزآباد میرآباد بودند در اسفاد نیز نزدیک ده خانوار ساکن بود. یکی از افغانستانی هایی که همه اسفادی ها می شناسند گل محمد بود گل محمد و پسرش حسین کار چوپانی روستا را بر عهده داشت و از این راه درآمد داشت. آنها در پشت منزل آقای میرزا حسن واحدی و پشت باغ محمد ولی عابدینی ساکن بودند و تقریبا با همدیگر قوم خویش نزدیک بودند افغانستانی ها مردمانی خونگرم و بسیار زحمت کش هستند اکثر کارهای سخت و دشوار را انجام می دادند. گل محمد نیز چند تا بچه داشت و نوخوان کوچک ترین بچه او بود. نوخوان با آن سن کمش تقریبا با همه بچه ها ارتباط داشت و هم صحبت می شد و در کارهای وکشاورزی . خارزنی . انبار بری . به مردم کمک می کرد. او چوپان خلوومه گل و یا خلوومه چرون نیز بود و کارش را به خوبی انجام می داد. او یک دوچرخه کوچک نیز داشت و بر ترک آن یک نصفه ۱۷ کیلویی روغن بسته بود و برای حمل بار استفاده می کرد. گل محمد چون همسایه ما بود بیشتر اوقات نوخوان با ما بازی می کرد. یک روز بسیار سرد زمستانی که روی یخ های آب کر مندلی لخشک می کردیم نوخوان نیز خواست با دوچرخه از روی یخ های کر رد شود که به وسط کر که رسید در یخ ها فرو رفت و نزدیک بود از سرما یخ بزند. مادر نوخوان علاقه فراوانی به فرزندانش داد و با شرایطی سخت چندین سال به کار آشپزی و پخت نان و نگهداری فرزندانش در داخل چادر و محیط باز که در تابستان گرم و زمستان سرد بدون حمام و دستشویی ، بود مشغول بود و از او همین شعر در خاطرم مونده نوخوان نوخوانک نوخوانک مه مثال بره دنبالک مه یار گلنار الهی مادر نوخوان بمیره که گل ممد زن دیگر بگیرد و بالاخره با پایان یافتن جنگ شوروی افغانستانی ها به وطن شان بازگشتند. پایدار باشید کریمی آوای اسفاد
۰ نظر ۱۶ دی ۹۷ ، ۱۰:۳۳
محمدعلی خالقی

درخت جوز ملک سوا

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۵۸ ق.ظ



درخت جوز  در اسفاد قدیم قانونش در حکم یک سفارتخانه بود. یعنی حریم  یک درخت جوز در حکم ملک شخصی محسوب فرد  می شد .

درخت جوز درختی بسیار بزرگ و پر برکت و پر درآمد بود که جلوه ای بسیار زیبا به باغها و معابر و کوچه باغها داده بود.

جوز یا گردو دوست و شبیه ترین ماده به مغز انسان است و ماده ای بسیار مغزی و سرشار از آهن و کلسیم و فسفر و پتاسیم است.

در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها درخت گردو داشتند و توجه و عنایت خاصی به این درخت داشتند.

خوابیدن در زیر این درخت بعلت شاخه های پربار و فراگیر و داشتن دی اکسید کربن زیاد مکروه بود و  برگ آن نیز  دارای بویی خاص و ضد پشه است و از پوست گردو و تنه درخت و همچنین برگ درخت برای رنگ در رنگرزی استفاده می کردند . گلبرگ درخت که شبیه خوشه انگور است نیز گربه جوز نام داشت.


فصل برداشت گردو اواخر تابستان بود و چون معمولا اکثر درختان مالکیت مشترک داشتند. چیدن گردو و یا جوز  ته کنی  از آداب و مراسم و هماهنگی خاصی برخوردار بود.

جوز ته کنی از کارهای سخت و پرخطر بود چرا که درخت های جوز کنار جوب های سنگ فرش و همچنین کنار دیوار باغ که پوشیده از سه ور و که دیسک و خار و خاشاک بود ، روئیده بود و از درختان بسیار مرتفع و شاخه سار بلند بود.


آنقدر شاخه های بلند داشت که چیدن گردو با دست و یا بالا رفتن از درخت غیر ممکن بود و چیدن جوز با چوبی صاف و بسیار بلند به نام  جوز روئه  انجام می گرفت .

هدایت جوز روئه و انداختن گردو ها کار افراد خاصی بود و قدرت بدنی خاصی را می طلبید و کاری دشوار و خسته کننده بود.

 بعد از چیدن گردو ها کار شمارش و تقسیم گردوها به تعداد مالکین بر اساس درصد شراکت انجام می شد . 

گاهی اوقات همه شرکاء حضور نداشتند و یا از سهمی اندک برخوردار بودند که همین هم برایشان ارسال می شد.

دنبال کردن گردو ها . جمع کردن . پرت شدن گردو ها به سر و کله افراد ، پشت بام ، کوچه ، لای بوته ها ، شاخه ها و در نهایت په سه کردن و انداختن جوز های باقیمانده در بالای شاخه سارها سهم و غنیمت  کودکان بود.


و آخرین برنامه مراسم، کندن پوست گردو یا کچل و یا کل کردن آن بود که دست و  انگشتان ما رو پیر می کرد و تا چندین روز رنگ و بوی گردو خوراک جان دستان ما می شد.

 گردوی کاغذی و اس که لوک اسفاد ، هم منبع غذایی خوبی بود و هم منبع درآمد و همه خانواده ها از آن برخوردار بودند.

در دهه شصت بعلت طرح سیمان کردن جوب ها و قطع ارتباط ریشه درختان با منابع آب ، تمامی درختان زیبای جوز خشک شد و در آن زمان کاش خروجی هایی کوچک،  برای آبیاری درختان از جوبهای سیمانی ایجاد می شد تا این اتفاق بسیار تلخ بوجود نیاید.

هر درخت گردو  5 تا 100 هزار گردو داشت که منبع درآمد خوبی برای خانواده ها بود.


امروزه نیز با توجه به وجود  باغها و مراتع اسفاد در کوهپایه  و کاهش آب قنات ، تنها راه استفاده مفید از آب قنات ، احیاء باغها با احداث حوض و آب انبار و انجام آبیاری قطره ای است و کاشت درختان گردو با روش آبیاری قطره ای در این منطقه بازدهی خوبی خواهد داشت و کمک به اقتصاد خانواده و ترویج اقتصاد مقاومتی خواهد بود.

                               کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۱۳ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۸
محمدعلی خالقی

تجارت و اقتصاد دهه 60 70 اسفاد

شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۵:۳۵ ب.ظ

مراکز تجاری و فعالان اقتصادی اسفاد درسالهای 60تا70 «قلعه » 

ازپایین قلعه

#پخش فرآورده های نفتی اسفاد مرحوم صادقی

#بقالی اقا رجب قلیزاده

#بقالی مهدی اقا شهریاری

#شرکت تعاونی مصرف اسفاد

#خواروبار فروشی ولوازم قالیچه محمد آقا کاظمی

#خرید و فروش دام سنگین حاجی عطایی و حاجی صادقی

#خواروبار فروشی اقای غلام نبی شهریاری

#لوازم خانگی آقای ظاهری

#کارگاه جوشکاری اقای محمد کلوخ اسداللهی

#میوه فروشی وبقالی اقا ابوذر 

#مکز خرید و فروش زعفران .گل .قالیچه. حاجی عطایی

#لوازم التحریر وخرازی اقای یاری

#آسیاب دیزل حاجی حسنی 

#خشکباروحبوبات حاج میرزا محمد غفاری 

#خشکبار و حبوبات عظیمی واسماعیلی


#عطاری و خواروبار فروشی کربلایی سیدمحمد تقی موسوی

#لوازم خانگی برادران اسداللهی و غلامعلی زاده

#پلاستیک جات ولوازم خانگی اقای محمد حسینی

#تولیدی نبات . آبنبات. قند انقلاب  دکتر صادق اکبری


#کارگاه قالی بافی حاج محمد کلوخ قنبری با حداقل ۵نفر بافنده

#همچنین مرکز فرهنگی و کتابخانه شهید صدوقی به مدیریت اقای فردوسی وعبدی

#######################کاسبان سیار.

#حاجی محمد رحیم محمدی

#کربلایی سید معصوم .« متخصص محاسبه متراژ اراضی درخرید و فروش»

#حاج غلامحسین واحدی امور دام 

#ملا عباسعبدی تولید دستکش .جوراب. کلاه وشکسته بند 

#حاجی عباس عابدینی «بززازی»

#حاج عبدلعلی کریمی خرید و فروش موتور سیکلت « مزدا دو کابین 2000یاش بخیر»

#حاج علی اکبر واحدی «ابزار آلات کشاورزی»

@@@@@@@@@@@@@@@@نگارش داود قنبری ۹۶

۰ نظر ۱۷ آذر ۹۷ ، ۱۷:۳۵
محمدعلی خالقی
در گذشته از منابع  مذکور همچنین درتکرار ذیل از اسفاد و هویت های شاخص در نگاشت ها یاد شد 
امروز مروری بر مراتب تکمیلی در رابطه با اولین  کارخانجات آهن ریزی و شاخص ها از اسفاد کهن که همیشه پرچمی سرفراز داشته می نگاریم 
با توجه به روایات رجال کهن مقالات در رابطه ذکر شده بر می گردد به حدود 220 سال قبل یعنی سه سه نسل گذشته  که پیشین این مقوله به شرح  بیان است 
مرحوم میرزا عباس قلی قاسمی پدر بزرگ کربلایی حسین علی قاسمی یکی از متملکین و گله داران و سهام داران اراضی در اسفاد و روستاهای مجاور بمرود و اسفدن بوده اند 
طبق روایات در اسفاد کهن معاملات ی مثل پشم  کرک  گوسفند   روغن  چایی خشک بار و البسه   منبع روزی و گذران زندگی از عناوین مهم حیات مردم  بوده 
وهمان طور که هر طایفه حال امروز اسفاد در پیشین خود از هر یار و دیار بوده اند که گذر زمان مجمع این بزرگان را به مهاجرت اسفاد جهت اسکان وا داشته بعنوان مثال افغانستان  کردستان  همدان  فندخت زاهدان  و شهرهای مجاور طبق مسافرتها و صادرات هایی که به شهرها انجام می شده اموار خود را می گذراندند 
مرحوم میرزا عباس قلی در یکی از مسافرتها به افغانستان  اولین کارخانه آهن ریزی را طبق نمونه برداری از افغانستان به اسفاد به بهره برداری می رساند که جایگاه ان در کنار خانه میرزا غلام عباس قاسمی واقع بوده 
که بعد از ان کارخانه هایی توسط آقایان خواجه محمد تقی عظیمی و خواجه میرزا علی خالقی و خواجه سادات قلی موسایی راه اندازی شد .
که در کل به مراتب تکمیلی چهار کارخانه ذوب آهن در اسفاد قدیم موجود بوده که در کنار هم با خوبی و خوشی اوقات خود را می گذراندند که این پیشینه خود پرچمی فراز از اسفاد عزیز است 
امروز بر این نگاشت نیک دانسته م از این چهره ها به فرزانه گی یادی شود تا برای نسل جدید با تمام مشقت کاری و سختی ان دوران که در گذشته به شرح کار و تولید کارخانه ها پرداخته شد به نام نیک نهادینه ای باشد تا بماند یادگار به پاس زحمات نیاکان و بزرگ مردان غیور و ارجمند به برکت صلوات بر محمد و ال محمد 
روح همگی شاد یادشان گرامی 
خالقی اسفاد 
۰ نظر ۰۸ آذر ۹۷ ، ۲۱:۴۰
محمدعلی خالقی