اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

به یکی از دوستای املاکی شاهنامه زنگ زدم 
گفتم سلام علیکم ، گفت بفرمایید 
گفتم آقا ببخشید یک ساختمون ۵۰۰ متری دو طبقه  میخوام که ویوش به سمت دریا باشه یک درخت بید مجنون بزرگ  هم داشته باشه 
خودم بالا بشینم پایین رو هم می خوام گاوداری بزنم دارین 
خندید و گفت بله که داریم 
گفتم میدان  هفت خانم ، من اینجا شش خان بیشتر نمی بینم کجایی شما ، یکیش کمه ، گفت خان خودتی 
خندیدیم و شناخت 
گفتم مغازه کجاست  گفت شاهنامه ۵
گفتم گوشی دستت الان ۱ ام ، ۳ ام و اینم ۵
گفتم الان سر ۵ ام همین که زده حسن زاده درش بسته است  ، همینه ؟؟
گفت آره گفتم مغازه یه گل کم داره 
گفت گل!!!! ، گفتم آره،  گفت گل چی ؟؟؟
گفتم خودت دیگه ، مگه گل نیستی 
گفت گیجم کردی برادر 
من نیستم. گفتم خودم می دونم که نیستی ؟؟؟

گلها همیشه و هر جایی نیستند . 

فقط تو بهار  شکوفا می شن 

 

  • محمدعلی خالقی

 

رفته بودم جمعه بازار دور دور 

داشتم ایرپاد ها رو نگاه می کردم  دیدم ،

فروشنده از کیفیت و قابلیت هاش داشت توضیح می داد 

بچه اش هم داشت گریه می کرد 

اون تو این آشفته بازار سعی می کرد منو قانع کنه  تا جنسش رو بفروش برساند 

گفتم همینو بده ، بعد هم بچه تو ساکت کن 

وقتی بچه شو ساکت کرد گفتم که یک نگاه به دور و برت بکن  می دونستی شجاع ترین شیر زنی که امروز دیدم تو این گرگ بازار تو بودی ، گاهی باید به روزگار لعنتی لبخند زد.  

روزت خوش 

یه ایرپاد تو جیبم بود بهش نشون دادم ، گفت این که روش زده کالیفورنیا  خخخ

الکی می گی ،  

اشک های زیبای دخترت الماس‌ه

  • محمدعلی خالقی

اوقات فراغت در اسفاد قدیم
با سلام و احترام
در اسفاد قدیم اصلا اوقات فراغت و آسایش یرای دانش آموز وجود نداشت چرا که یک دانش آموز هم پای پدر و مادر به انجام کارهای فراونی مشغول بود.
همان اوایل تعطیلات ، بره بزغاله ها رگا (رها و یا از شیر گرفتن) می شدند و نگهداری و چراندن آنها تا اواخر تابستان برعهده بچه ها بود.
تقریبا همه خانواده ها از این بره بزغاله ها داشتند و هرکدام از دانش آموزان به اتفاق دوستان بصورت گروهی با قاطی کردن بره بزغاله ها به چرای آنها در کوه و دشت می پر داختند.
و اینکار از صبح علی الطلوع آغاز و تا غروب ادامه می یافت.
البته خود این کار و تهیه اقلام و لوازم و خوراکی برای این مدت زمان ، بازی ها و شوخی ها و کار گروهی به ما درس کار و مسولیت و صبر و شکیبایی می آموخت.
در کنار این کار شرکت در جمع آوری محصولات کشاورزی و باغداری و انجام کارهای مربوط به آن از دیگر برنامه های اوقات فراغت بود.
توت تکانی و جمع کردن توت خشک . چیدن زردآلو . انگور . انجیر و انار . چیدن و جمع کردن برگ درختان . چیدن علف و سو کردن خیت های پیاز و گندم و ماش و لوبیا و شلغم و چغندر. جمع کردن پنبه . شرکت در درو گندم و جو و خرمنکوبی و خوابیدن در سر خرمن . کمک در آبیاری باغ و زمین های کشاورزی . رفتن به هیزم و کمک در شاخ کردن تنور و آوردن آب آشامیدنی از پای چنار . نگهداری زمین های ارزن و شلغم با نصب ده وول و مترسک و گذاشتن کاغذ روی پل های خیت . خلت خلت کردن . بردن کیسه های جو برای گوسفندان رمه . شرکت در برف روبی و ریزکردن شلغم و چغندر و درست کردن ترید . خار زنی و انبار بری و چارشاخ زنی و گل ورزنی و سوز کولی و پیاز کنی و هموار کاری دیگر اوقات فراغتی برای ما نمی گذاشت.
و اگر ما احساس مسولیتی و همکاری نداشتیم و گهگهای از زیر کار در می رفتیم باز هم  این کارها باید انجام می شد که فقط از عهده پدر و مادر بر می آمد و باز هم سنگین ترین کفه بر روی دوش آنها بود تا زیر چرخ روزگار له نشویم.
منصفانه نیست که اوقات فراغت فانتزی امروز را با آن دوران یکی بدانیم.
درگیر بودن بچه های امروز با گوشی و تبلت و کامپیوتر و شبکه های کودک و دوچرخه و اسکیت و اسکوتر و نقاشی و طراحی و شنا و زبان و غیره قابل مقایسه با فقط  یک ساعت درو کردن گندم دیم  در گرمای طاقت فرسای کجار و مسیله و خه شه زه ری  و دشت خونه نیست .
کمی به بچه هایمان درس مسولیت بیاموزیم حتی پیامبر را هم هنگام تولد به دامان طبیعت فرستادند تا روانشناسی و جامعه شناسی و خداشناسی را با نگاه در آثار پروردگار بهتر بیاموزد و برای تعامل با هم نوعان خود با فرایند اجتماعی شدن آشنا شود .
حالا در کنار این همه کار و تلاش دوران کودکی و نوجوانی، هم یک سری تفریحات برایمان  وجود داشت و هم از خوراکی های متفاوتی  بهره مند بودیم که این زحمات برایمان شیرین می شد.
شرکت در بازیها و تفریحاتی نظیر تبرک بازی . دار و قه هم . چل چل . ریگ بازی . حلقه دینگو . اهن گروو سیسن گروو. تایر بازی .تشله بازی . کبک گیری با دو در و گرفتن و دنبال کردن پرندگان مثل جل و چقووک و کفتر  .خرسواری. تله سنگی . درست کردن تشله . دو در . په لخمون و درست کردن کاردستی هایی نظیر مه له . آسا . زینه په یه . دروازه . چیگ ،  که اینها همه سرگرمی های آن دوران بود.
در مدرسه نیز برخی کارها جزء وظایف بچه ها بود .
درست کردن تخته پاک کن نمدی . آوردن گچ و دفترنمره از دفتر . تزیین کلاس در ایام خاص. جارو زدن کلاس و آوردن جارو درمنه و سه ور برای طول سال .و روشن کردن بخاری.
اما خوراکی ها
انار . انجیر . انگور . هندونه و خربزه ته په لزی .کیشته .
و  جوز . تخم مرغ و مسکه و سرشیر . ماست چکیده . گورجه و سبزی که با نان تنوری مصرف می شد و نقوچ و چل پک و گوشت داغ و دل بندی و غیره .
خلاصه اون زمان اقتصاد مقاومتی به معنای واقعی در منزل و مدرسه در جریان بود و خودمان تامین کننده همه چیز بودیم اما الان هم با کمک تکنولوژی و صنعت می توانیم بهتر از آن  می توانیم باشیم . 
 کریمی اسفاد   97

  • محمدعلی خالقی

گفته بود 
سوپر محل جنب نانوایی بود 
نانوایی همیشه شلوغ بود 
هیچ موقع تحمل شلوغی و تجمع رو نداشت
ترجیحا همیشه از سوپر نان می خرید
سوپر هم نان هایش همیشه تازه و نرم بود 
یک روز که نان خریده بود، نانش بیات بود او اعتراض کرد 

بقال گفت چند ساله داری از من نون می گیری صدات در نیومد با یک نون بیات خشمتو نشون دادی برادر 
کارهای خوب هیچ موقع به چشم نمیاد 
کافیه یه بار با یه حرکت اشتباه دوربریات رو بشناسی

با خودمم 

ببخش کاکو منو  خخخ

  • محمدعلی خالقی