ای سر زمین با صفا اسفاد ای مهد ایمان و وفا اسفاد
ای ملک آبـاء و نیـاکانم ای خاک پاکت توتیا اسفاد
کـوه بلنـدت افتخـار آمیز یـادآور تـاریخ پربـارت
بر بام آن شاسکوه و میلاکوه در دل نهفته گنج اسرارت
آویخته برشانه از هر سوی چون جعد مویش شاخه انجیر
آن پیچ و تاب دره شه رود انداخته بر گردنش زنجـیر
ویرانه های قلعه کوه آن دارد نشان از مردمی با هوش
سنگ مزارش را چو یک فرزند بگرفته با صد مهر در آغوش
بر دامن کـوه بٌنیجـی پهن آرامگـاه رفتـگان تــو
چشم انتظار یک دعای خیر از هر که باشد میهمان تو
پیشانی تو سجده گاهی داشت با نقشی از آن مسجد دیرین
طاق بلند و خشت دیوارش یک شاهکار از مردم پیشین
پای چنارت بود بس آباد با شاخه های جوز و اسپیدار
با آن درختان بلند و سبز آن سبزه های رسته بر دیوار
آب قناتت مثل اشک چشم صاف و زلال از چشمه کاریز
آن نعمت پاک خـداونـدی شیرین و دلچسب و خیال انگیز
آن جوی پرپیچ و خم و باریک مانند رگ در جان باغستان
با کوچه هایی تنگ و ناهموار راه عبور از قلعه تا کشمان
در سینه ات از سال های دور خوابیده صدها راز ناگفته
از حمله های ازبک و قزاق داری هزاران خواب آشفته
بر گـرده ات زخمی ز بیگانه آن دشمن ویرانگـر و غـدار
برجای مانده داغ ها بر دل از شش شهید لاله گون رخسار
بر دوش تو بـار گـران غـم از کـوچ غمبار جـوانانت
خم گشته پشتت از غمی دیگر نابـودی رسم نیـاکانت
کو آن عروسی های شادیبخش آن شاپری و اسب زیبایش
«در واکنـو»هـای حنابنـدان با دف زدن ها و حناهایش
آن کودکی های پر از شادی آن تشله بازی های پشت بام
آن قصه گویی های طولانی در شب نشینی های بعدشام
آن پیرمردان «جلک» در دست آن پشم ریسی های مردانه
آن گپ زدن های در قلعـه با شوخ طبعی های رندانـه
آن دست و بازوهـای بافنـده نخ ریسی و کرباس و گلدوزی
مندیل و شال و زیلو و خورجین قالیچه بافـی و لحاف دوزی
آن کشت و کار آبـه و دیمه گاو و جُِغ و عاصا و گاوآهن
چَایگ و چِغِل در باد گرم تیر دروازه چرخـنده بر خـرمن
یادش بخیر آن کیسه های گل آن زعفران خوشبو و خوش نام
گل ورزدن پیش از طلوع صبح گل بـاز کردن دور هم تا شـام
یادش بخیر آن گله های گاو هر شام با پستان پـر از شیر
با فِــلهِ شیرین و دوغ ترش ماست و قروت و مسکه و سرشیر
یادش بخیر آن شیر دوشیدن در صبح دلچسب بهارانت
بزغـاله های سرکش گلـه با های و هوی گله دارانت
یـاد تغـار و آتش مطبخ یاد نقـوچ تـازه و لمبه
یاد کماچ ارزن و چِکمال با قٌرمه و جـزغاله دمبه
یادش بخیر آن نوحه خوانی ها آن مسجد تاریخی و زیبا
صوت دل انگیـز علم بنـدان با آن علـم بـردار نابینا
آن آسیـای آبـی و نفتـی با کیسه های آرد ارزن کـو ؟
آن خرده آهن های بشکسته در کارگـاه ذوب آهن کـو؟
کو آن اذان گوهای خوش آواز کو چاوشی خوان تو ای اسفاد
کو دشتبان سخت کـوش تو کـو آسیـابان تو ای اسفـاد
اینها همه میراث پیران بود از خواجه و از رعیت و میرزا
میراث بانانت کجـا هستند کـو آن جوان های غیور ما
در زیر پایت دشتی از لاله در حسرت برگشتن یاران
شاید که برگردیم ما روزی همراه ابـر و بـارش باران
دکتر مظفر کریمی ـ فروردین ماه 1393