اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

موضوع اسفاد

سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۴۱ ق.ظ

با سلام 

دوستانی که تمایل دارند در رابطه با موضوع اسفاد .

مطالب ،عکس،اشعار ووو 

می توانن در پی وی بنده در گروهها و یا نظرات وب انتقادات خود را بیان نمایند .و تصاویرشان را ارسال کنند  

تا در وب سایت اسفاد وطنم بدون هیچ دورنگی به نحو احسن انجام شود  . در خدمت دوستان هستیم 

فقط در رابطه با موضوع اسفاد 

شما می توانید عکسهای فرزندان ،مادران ،پدران را در این فایل به یادگار بسپارید . 

منتظر نظرات شما هستیم 

 

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۴۱
محمدعلی خالقی

بفرمایید چایی اتیشی

سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ق.ظ

 

 

 

کوههای مناطق زیرکوه دارای خواص دارویی زیادی هستند که اویشن کوهی از جمله انها می باشد 

و  در دامن طبیعت واقعا می چسبه 

 

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۱۰
محمدعلی خالقی

شاهرود شاسکوه ،بزرگترین شاهرود زیرکوه قاینات

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۵ ب.ظ

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۵
محمدعلی خالقی

کوچه های زیبا و دل انگیز اسفاد

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۵۷ ب.ظ

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۵۷
محمدعلی خالقی

مرحوم حاج میرزا حسن حسنی اسفاد

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۳۵ ق.ظ

بزرگان اسفاد 

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۳۵
محمدعلی خالقی

اهل قبور اسفاد

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۱۸ ب.ظ

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۱۸
محمدعلی خالقی

تصویر از قلعه کوه اسفاد و یادی از اهل قبور

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۰۹ ب.ظ

 

 

اولین محل سکونت اسفاد قلعه کوه اسفاد می باشد که به قله مزار اشی شهرت دارد . امروزه اثاری جز تیکه سنگ هایی پراکنده در بالای کوه بجا نمانده که نشانگر خانهایی ساخته شده در بالای این کوه بوده است 

ساخت این اثار هیچ روایت و هیچ تاریخی از خود در هیچ مقوله ای بجا نگذاشته ، اماقدمتی کهن ساله دارد.

 اهل قبور قبرستان و قبرهای گبری علامتی مشهود از شیرمردانی شجاع و قوی می باشد که شاید در لایه روبی قنات روستا زحمات زیادی کشیده اند و همین طور  در کانال های زیر زمینی و به روایتی که از پیششینه ی رجال کهن بجا مانده  از بالای  قلعه کوه به دهنگاه قنات هم کانالی حفاری شده جهت  رفت وا مد و سهولت برداشت اب شرب جلوگیری از حملات ناگهانی اشرار و...در هر صورت  زحمتات زیادی کشیده اند و یادگاران دیروز خود را بر رفاه امروز مردم بگذاشتن 

که امروز ما این اب و ابادی را مدیون گذشتگانیم 

روحشان شاد و یادشان گرامی 

 

 

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۰۹
محمدعلی خالقی

اسفاد روستایی زیبا در زیرکوه قاینات

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۳۷ ب.ظ

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۷
محمدعلی خالقی

بحث راهها در اسفاد

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۳ ب.ظ
 سلام و احترام یکی از مسائل و مشکلات کنونی اسفاد بحث راههاست. گشایش راهها موجب پیشرفت و گسترش ارتباطات و هموار نمودن موانع پیشرفت است. امروزه جایگزین شدن ابزار و ماشین آلات کشاورزی از جمله تراکتور و تیلر و حذف حیواناتی که برای شخم زمین های کشاورزی استفاده می شده اند باعث شده است تا جاده های مالرو جای شان را به جاده های ماشین رو بدهند. و شوارع و راهها و کوچه باغ های سنتی اسفاد به علت ظرفیت پایین اجازه تردد به خودروها و ماشین های کشاورزی نخواهند داد. خشکسالی . کم شدن آب قنات و تخریب دیوارها و کوچه باغها و کم ارزش بودن باغها و زمین ها و همچنین بروز شدن و روشن شدن افکار عمومی می تواند دلایلی باشد تا تغییراتی در راهها و کوچه باغها ایجاد شود. احداث راه پای چنار نمونه ای خوب و مطلوب از همت عمومی اسفادیها بود که هم اکنون نیز جریان دارد. عبور خودروها . موتورسیکلت و تراکتور و تیلر از کوچه باغها ،امنیت . آسایش و رفاه و پیشرفت را به دنبال خواهد داشت. دسترسی  سریع و آسان به زمین ها و باغها . حمل سریع و آسان محصولات . و رفاه و آسایش پدران و مادران ما و صدها منافع دیگر  از تبعات گشایش راهها ست. به منظور تسهیل در امر رفت و آمد در زمینهای کشاورزی از شرق به غرب و شمال به جنوب و یا برعکس پیشنهاد می شود کوچه های بزرگ قدیمی از شرق به غرب به همدیگر متصل شود : ۱-  از جاده آسفالت کل جوی دویلی تا دهانه کوچه رئیسی و به سمت سر میر محمدی و در انتها مسجد قلعه. ۲ - از مسجد قلعه به سمت حوض ملاحاجی بصورت مستقیم تا راه کنار رود کنار . ۳ از راه کنار رود باغ حاجی خداد بصورت مستقیم به سمت باغ آقای ملایی  و اتصال به‌ کوچه غل مه لی و اتصال به راه پای چنار. ۴ از دهانه کوچه رئیسی بصورت مستقیم به سمت پای چنار. ۵ از پوته خیک بصورت مستقیم و اتصال جاده ته نو از پشت باغ کنار به قبرستان پای چنار. ۶ راه ته شه له بصورت مستقیم و اتصال به پای چنار منتظر نظرات و پیشنهادات اسفادیهای محترم بخصوص بزرگان و دست اندرکاران  هستیم. هر چند ممکن است این موضوع امکان پذیر نباشد اما طرح مسائل و مشورت در باره رفع موانع با بزرگان و قدیمی ها و بیان دلیل و برهان و حذف برخی خواسته ها در جهت پیشبرد کارها  موجب بهبود شرایط و مشکلات در آینده خواهد بود . منتظر نظرات و پیشنهادات شما اسفادیهای محترم هستیم. اسماعیل کریمی اسفاد
   
   
   

 

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۳
محمدعلی خالقی

بهار 1398 زیرکوه قاینات اسفاد

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۶ ق.ظ

بعد از خشکسالی های مکرر در زیرکوه قاینات که این خشکسالی بیش از بیست سال به طول انجامید  . نوروز 1398نوروزی کاملا متفاوت بود که منطقه زیرکوه قاینات را زیبایی خاصی  فرا گرفت و باران های بهاری با خود سبزه و طراوت  را به ارمغان آورد و  دل مردم منطقه را شاد کرد و همنچنین نوروز 1399 هم این زیبایی برای دومین سال ادامه داشت و حکمت  خداوند بر مردم و اهالی این منطقه بارید . که این خیر و شر است که خداوند بندگان خود را بر آنچه خواهد می ازماید  . و امتحان می کند 

 

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۲۶
محمدعلی خالقی

دایی عزیزم کربلایی حسین علی قاسمی

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۴۸ ق.ظ

 

بزرگان اسفاد      

۳ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۴۸
محمدعلی خالقی

اسفاد قدیم . تصویر غلام حیدر کریمی و احمد محمدی

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۵۹ ب.ظ

نفر چهارم از بالا  غلام حیدر کریمی 

و نفر دوم از پایین   احمد محمدی 

 

اسفاد قدیم 

 

۱ نظر ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۵۹
محمدعلی خالقی

تصویر حاج اقای رجائی مکه مکرمه

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۰۳ ب.ظ

۰ نظر ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۰۳
محمدعلی خالقی

شعر به مناسبت هفته معلم

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۷ ب.ظ

 

حروف درس الفبا ی ما معلم بود
تمام صحبت ما یک صدا معلم بود

به روی تخته ی چوبی همیشه بی پایان
شروع نام خدابود، تا معلم بود

نگاه روشن دنیای کودکی هایم
به خشم و بوسه ی مادر ؤ یامعلم بود

خدا به وسعت ایمان به شکل هر واژه
ؤ جمله جمله ی ایثار ،با معلم بود

قسم به نام پیام آوران آگاهی
تمام درد بشر را دوا معلم بود

شکوه صبر وصلابت چو کوه می بارید
سه تیغ مهر ؤ سنگ بلا معلم بود

به دشتهای پر ازغنچه های پراحساس
گلی شکفته به نام وفا ،معلم بود

به هیچ زندگی و پوچ مرگ ،معنا داد
تمام بود و نبود شما معلم بود

به وقت گوش نهادن نشسته شاگردیم
در اوج خستگیش هم به پا معلم بود

هنوز پرسش بی پاسخی که می خواند
معلم عشق خدا یا خدا معلم بود؟

شعر برای روز معلم, شعر های روز معلم

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۷
محمدعلی خالقی

 

​​​​​​مرحوم هاشم کاظمی  

​​​​​​روز معلم بر تمام شما روشنگران راه علم و دانش بالخصوص تمامی معلمین بزرگوار اسفاد و معلمین خودم 

اقای غفاری حاج هادی  ،اقای غفاری حاج الله نظر  ، اقای یوسفپور ، حسنی ،نوروزی؛حقجو،بنی اسدی،سروری،غلامی،خانم جوانی،اقای خالقی،فردوسی،و دیگر دوستان که از قلم افتادن 

تبریک و تهنیت باد 

 

 

 

۱ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۵۷
محمدعلی خالقی

اسفاد وطنم . تصویر پی قلعه ی اسفاد

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۶ ق.ظ

۱ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۲۶
محمدعلی خالقی

نوروز 99 و یک کوهنوردی ساده (بازی با سنگ )

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۶ ب.ظ

۰ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۶
محمدعلی خالقی

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۲۳ ب.ظ

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۲۳
محمدعلی خالقی

بهار زیبای اسفاد .

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۳۵ ب.ظ

http://s10.picofile.com/file/8395525226/IMG_20190411_135251_546.jpg

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۳۵
محمدعلی خالقی

مرحومه مغفوره خانم مرضیه غلامی (والده کربلایی علی دادی )

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۴۲ ب.ظ

⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️

بِسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ،الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.

قطعاً ما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کاهش اموال و نفوس و فرزندان مى آزماییم. و تو ـ اى پیامبر ـ به شکیبایان نوید ده.

همانان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد مى گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمى گردیم.

(سوره بقره آیه۱۵۵و۱۵۶)

⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️

بانهایت تاسف وتاثر در گذشت مرحومه مغفوره خانم مرضیه غلامی  (والده کربلایی علی دادی) را به اطلاع دوستان وآشنایان می رساند

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

خانواده های محترم؛
دادی،داوودی،قلیزاده،نوری،عبدی و سایر منسوبین داغدار

مصیبت از دست دادن مادر مرحومه شما را صمیمانه خدمت شما تسلیت عرض نموده،از درگاه ایزدمنان برای آن مرحومه سفر کرده غفران الهی و برای بازماندگان صبری جزیل مسئلت دارم.

شادی روح شهدا،امام شهدا،شهدای مدافع حرم،شهدای سلامت،اموات جمع حاضر

بلاخص شادی روح مرحومه مغفوره منظوره

🏴رحمه الله من قراء الفاتحه مع الصلوات🏴

🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴

مراسم تشییع وتدفین فردا
پنجشنبه ۹۹/۲/۱۱
در روستای اسفاددبرگزار خواهد گردید

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۴۲
محمدعلی خالقی

اسفاد وطن من

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۱ ب.ظ

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۰۱
محمدعلی خالقی

دیدار از اقای اسفاد

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۳ ق.ظ

 

17/1/2008 

دیدار از اقای اسفاد همراه با دایی عزیزم میرزا کربلایی حسین علی قاسمی 

ان روز یک روز بهاری بود که همراه دایی عزیزم و خانواده به دیدن اقای اسفاد رفتیم . حال اقا بسیار مساعد و خوش بود و بسیار سرحال بودند  با هم ساعتها به مصاحبت نشستیم . یاد اسفاد قدیم و یاد خاطراتی از اسفاد کهن برایمان مرور شد . ان روزها خوش بودیم و بیشتر به این اوامر می پرداختیم .

سالانه حتما یک بار ان هم در روزهای اغازین بهار و عید دیدنی به عیادت اقا می رفتیم  . نه تنها خانواده ام و مادرم اعتقاد عجیبی به اقا داشتیم . بلکه این عشق در اکثریت مردم روستا  رواج بود . 

اقا بسیار محبوب و دوست داشتنی بودند . 

و امروز چیزی جز یاد و خاطرات ایشان برایمان باقی نمانده  

روحش شاد یادش گرامی  

خداوند بیامرزد  

روزگار غریبی ایست  و چه زود می گذرد 

 

 

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۳
محمدعلی خالقی

اسفاد قشنگ

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۳ ب.ظ

۲ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۳
محمدعلی خالقی

اسفاد روستای زیبایی ها بهار 99

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۴۴ ب.ظ

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۴۴
محمدعلی خالقی

تسبیح مرغ

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳ ب.ظ

 

 

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
قدر این سحر ها را بدانید
یک فضای معنوی و یک سفره معنوی پهن شده تا برای آخرت ذخیره کنیم
در این ماه شیطان در غل و زنجیر است
ماه مبارک رمضان
الذی انزلت فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان
التماس دعا داریم در این سحرهای نورانی 
برای شفاء مریض ها . رفع بلاها و بیماری ها و آمرزش اموات.
و گشایش امور.
دوش مرغی به صبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش
گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی ما خاموش.
برای همه  شما اسفادیهای عزیز آرزوی سلامتی داریم.
              ارادتمند کریمی آوای اسفاد

 

 

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۴۳
محمدعلی خالقی

طبیعت زیبا و سنتی اسفاد

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۲۸ ب.ظ

 

 

 

 

تصویر :: رضا اسماعیلی مدیر اسفاد خبر    

 

 

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۲۸
محمدعلی خالقی

مبحث خودکفایی در اسفاد قدیم

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۵۳ ق.ظ

 

  در بحث خودکفایی اسفادقدیم می پردازیم به بخش کشاورزیِ مردم که تمام مایحتاج شان را خودتولیدمیکردند.    
 حبوبات،غلات،سبزیجات،فرنگی جات،میوه ها و آزوقه ی دامها همه حاصل دسترنج  خودشان بود و اضافه بر مصرف خود را به فروش می رساندند. تهیه ی نان ارزنی،نان جو  و بعدها نان گندم که قوت اصلی آنها بود،در همه ی مراحل از تولید تا مصرف را خود بر عهده داشتند.بجای‌ابزار آلات کشاورزی و در حمل و نقل و مسافرتها حتی سفرهای خارج کشور مانند سفر حج ،درمان بیمارهای خاص و تحصیل علم از نیروی انسانی وحیوانات استفاده میکردند.در کنار کشاورزی، دامپروری نیز بود تا حتی به همسایه هم نیازی نداشته باشند. گاو ،گوسفند،اسب،شتر،الاغ وطیوری مثل مرغ وخروس وکبوتر و...پرورش می‌دادند.نه اینکه به سبکهای پیشرفته ی امروزی پرورشگاه،تولید،بازاریاب وبازار فروش داشته باشند بلکه در حدّ استفاده ی خود بود تا در تهیه ی انواع گوشت و فراورده های لبنی و پوشاک بی نیاز باشند گاوها را‌ برای شخم زمین جُغی میکردند و از اسب و شتر والاغ برای باربری و جابجاییها  بهره می بردند.خانمها علاوه بر امور خانه تخصصهای حرفه ای چون قالیبافی و پارچه بافی داشتند.پارچه های کرباس ،برای تهیه ی لباس ، آن هم نه به شیوه های مدرن کارخانه جات امروزی بلکه با دستگاههای قدیمی و مبتدی که از نی و چوب نخ ساخته می شد. از پشم گوسفندان برای تهیه ی کلاه، دستکش و جوراب و... استفاده می شد .در یک جمله ی ساده بگویم :  "مایحتاج شان تولید ملّی بود" . تولید از خرید شان خیلی خیلی بیشتر بود و ارز آوری و حفظ آن را بر خروج و از دست دادن آن مقدّم می دانستند یا بهتر است بگویم :  " شعار سران و سیاستمداران امروزی دنیا روخوانی و اندیشه ی پدران و نیاکانِ من و شمایی است که چندین و چند سال پیش با کمترین امکانات تحصیلی و رفاهی و  بدور از زندگی شهری  در کنج روستا زندگی میگذراندند "   که این جای بسی افتخار و بالندگی دارد.
با عرض پوذش از بزرگوارن مطالب فوق جهت اطلاع نسل جدید بود.   
احمد عظیمی اسفاد

 

 

 

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۵۳
محمدعلی خالقی

اردیبهشت 99 اسفاد زیبا

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۴۹ ق.ظ

۲ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۴۹
محمدعلی خالقی

تصاویر زیبای اسفاد

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۱ ق.ظ

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۵۱
محمدعلی خالقی

دیدار از حاج اقای رجائی

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۱ ق.ظ

۱ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۲۱
محمدعلی خالقی

مبحث دندان در اسفاد کهن ، اسفاد قدیم

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۷ ب.ظ

 

 

 

سلام و احترام
اسفادیهای قدیم چون از رژیم غذایی سالم ، طبیعی و ارگانیک برخودار بودند از دندانهای بسیار محکم و سالم برخوردار بودند اما بعلت عدم مراقبت از دندانها گاهی اوقات گرفتار دندان درد بودند.
بعلت نبود امکانات امروزی درد دندان واقعا دردآور و سخت بود و عفونت دندان موجب ورم قسمت های مختلف صورت می شد.
برای مقابله با درد دندان و تسکین درد اسفادیهای قدیم از مسکن های فراوانی استفاده می نمودند از جمله جک زردآلو . دود دادن دندان . پیه بز . بز انجیر . صمغ درخت کاج و غیره .
اما اگر این مسکن ها کارساز نبود مجبور بودند دندان را بکشند و این کار بدون داروی بی حسی و با انبر دست انجام می شد که واقعا رنج آور بود.
یکی دیگر از روشهای درد های دندان روشی به نام کخ کولوو و یا کشتن کرم های دندان بود.
اسفادیهای قدیم معتقد بودند مینای دندان توسط کرم ها خورده می شود که باعث درد می شود و باید این کرم ها از مینای دندان خارج شوند و این کار توسط مردان و زنان متبحر انجام می شد بدینصورت که ظرفی آب جلو دهان طرف روی زمین می گذاشتند و با دود کردن گیاه اسپخ انگور ، این دود را به فضای دهان می رساندند و با رسیدن این دود به اطراف دندانها کرمها از دندان خارج می شدند.
اسفادیها در قدیم بجای مسواک های امروزی از چوب مسواک که در اسفاد نیز وجود دارد و چوب صندل برای مسواک زدن استفاده می نمودند و بجای خمیر دندان بسیار مضر امروزی از ترکیب زغال و نمک برای ضد عفونی و شستن و  سفید کردن دندان ها استفاده می نموده اند.
امروزه نیز استفاده از همین ترکیب برای مسواک زدن توصیه می شود چرا که شیرینی موجود در خمیر دندان موجب خرابی دندان می شود و مضرات آن از منافع آن بیشتر است.
         پایدار باشید 
                 کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۲۷
محمدعلی خالقی
۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۸
محمدعلی خالقی

رمضان 1399

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۳۹ ب.ظ

 

 

ماه رمضان   

امسال  هم   به  شهر خدا  پا  گذاشتم
چون قطره، دست بر لب دریا  گذاشتم
باغی  پر از شکوفه و گل پیش روی بود
ابلیس نفس خویش، به صحرا گذاشتم
وقتی  طلوع  ماه  خدا   دیده   می شود
این   تحفه  را    برای   تقاضا   گذاشتم
میهمان حق شدم که مرا بال و پر دهد
بال شکسته  در  قفسی  ، جا  گذاشتم
شب های قدر ، فرصت زیبای عاشقی 
تا   مطلع  سپیده  ، به   امضا    گذاشتم
قرآن ، بهار  شهر خدا بود  این عجیب  !
در ماه ها ی    بعد ،   که  تنها   گذاشتم
آن  کوله بار   معصیتی   را  که آب برد
تایید  آن  به   توبه  در  این جا گذاشتم
دیگر «شمیم »عشق تو را  برگزیده است
پهلوی   هر   رذیله   چو   منها   گذاشتم

     شاعر  : مرتضی حسینی اسفاد

۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۳۹
محمدعلی خالقی

ماه میهمانی خدا

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۱۱ ق.ظ

🌙🌙🌙      ماه میهمانی خدا       🌙🌙🌙
                           السلام  ای ماه روزه  ماه ناب
                 داده خالق ارزشی حتی به خواب 
 ‌                 ماه برکت ، ماه نعمت ، ماه او 
                 جمع کن  بر  درگه  او  آبرو 
           ماه قرآن ، ماه  انفاق  و دعا 
       پهن کرده لطف خود بی ادعا 
     روزه دارد تندرستی  بر بشر
این هم ازالطاف خوب او دگر 
 ماه جوشن ماه  استغفار بود
حسّ خوبِ بندگی  در کار بود
قدر هم بر قدر او افزوده است
‌‌‌     تا سپیده آفتابی دیده  است 
        روزه در ادیان پیشین  سابقه 
          شد کُتُب فرضی به میزان همه  
           روزه داری جمله اعضا بهتر است 
              ارزش این روزه اجری دیگر است 
                 روزه تمرین هزاران خصلت  است
                ای (شمیم)‌ این ماه ،ماه رحمت است 

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد 

۰ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۶:۱۱
محمدعلی خالقی

مصاحبت گون و قاصدک معنی شعر

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۸ ب.ظ

 

 

 

مصاحبت گون و قاصدک 
روزی  قاصدک همچنان بر مرکب باد می تاخت  . و ازادی را بر اوج قدرت نظاره می کرد . بوته ی گون که در زیر خاک با غل و زنجیر بسته شده بود به قاصدک  می گوید . سلام  ای قاصدک که از صد دنیا ازادی .  خوشا به حالت . منو می بینی در چه وضعی افتاده ام . 
پیغامی  برایت دارم . ولی در پیغامم راز دار باشی  نکند دران پیمان بشکنی و سو استفاده کنی 
تو را که از هر دنیایی شاد و خندانی گاهی خبری هم از من بدبخت بگیر  . نگاهی به من بینداز سالهاست در این بیابان تک و تنها افتاده ام .قصه هایی دارم که هر تپنده ای  بشنود دلش را به درد خواهد اورد   .  نمی دانم . قاصدکها  دیگر خبری خوشی برایم نمی اورند .  نه اینکه نمی اورند نمی خواهم که بیاورند  همشون اهل نیرنگ و بازی شده اند . (استعاره به زمانه ی حیله و نیرنگ  ) دلی پر غم و غصه دارم  می خواهم برایت رازی بگویم 
شما که پیغام رسان هر دل ناامیدی شما که همیشه پیغام های خوش می اوری . و امید هر نامیدی ، برایت سخنی دارم 
  تو را در هر پیغامی که می شنوی راز  دار باش و ان را فاش نگوی  پیغام هر کسی را  به دست صاحبشان برسان و وفادار باش مثل (اسبت  باد ، وفا و مهربانی )
اگه در عهدت پیمان بشکستی تموم عمرت بیهوده زیستی و دل بشکستی تو تا موقعی پیروز و ازادی که سوار بر چرخ گردانت هستی (باد)اگر همیشه سواره هستی و از هر دولت ازادی گاهی هم از اسبت پایین بیا و دستی بر نیازمندان و ایتام بزن من  بدبخت  من بیچاره همه رو به یک چشم ببین ، نه اینکه لباس مندرس پوشیده ام بی اعتنا باشی  (فقرا و ایتام ) نه اینکه من بوته ی خاری بیش نیستم توجه نداشته باشی همه رو به یک چشم ببین  گر می خواهی از هر طوفان و بلایی در امان باشی تا حکمت خداوند بر تو بگیرد 
لیک عجل خبر نمی کند و تو را همچون طوفانی وحشی  نقش بر زمین می کند  . ان گه دیگر سواره نیستی و خواهی دانست پیاده  چه می کند و من در غل و زنجیر چه می کشم 

مفهوم معنای این شعر دنیای ظلم و ستم را می رساند که پر از نیرنگ و ریا شده دیگر معرفت معنایی ندارد . و سر انجام قوم ظالمین طوفان بلاست که به شکست مواجه خواهند شد و پیروز ان است که در اموار ستمدیدگان و ایتام تهی دستان یاری می رساند . و حکمت خداوند شامل حال انها می شود . 
معنی اشعار مصاحبت گون و قاصدک در پیشینه وب 
تدوین و نگاشت :: خالقی

 

 

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۸
محمدعلی خالقی

سنگ زدن به داماد در شب حنابندان

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۱۴ ب.ظ

 

باسلام
اکنون در سراسر کشور جهت حفظ رسوم قدیم برنامه ریزی میشود تا مردم هر دیار اصالت خود را حفظ نمایند که در این راستا روستای ما زیر صفر است نه اینکه حفظ رسوم نکرده ایم بلکه با پافشاری ندانسته برحذف انها بر امدیم وفکر نکردیم کسانی که این رسوم را پا نهادند چه ایده ونظری داشته وچه زحماتی در راه جا انداختن انها کشیداند .یکی از این رسوم حنا بندان بوده ، چند روز قبل از عروسی کسانی بودند که با پوست حیوانات دف ودهل درست کرده وشب حنا بندان بعد از حنا کردن دست وپای عروس وداماد و رقص وپای کوبی اقوام در خانه داماد تا صبح مشغول بیت خوانی وهمان سرصوت خوانی وضبط صدا که کاری بسیار ماندگار بود مشغول شادی وسرور بودند وکم کم که پیشرفت کردیم بعد حنا بندان وقتی دست وپای داماد را حنا می بستند ودست داماد بیچاره از زمین واسمان کوتاه بود با سنگ هایی که از قبل جمع اوری میشد به سرو کله داماد میزدند که این کار خیلی خیلی به اطرافیان حال میداد ولی اقوام درجه یک دلهره داشتند که با خوردن سنگ به چشم کسی عروسیشان به هم بریزد و با کمی تفکر به همت صمد اقا سنگ زدن تبدیل به قند وابنباتهای سفت شد که باز هم از خطرات ان کاسته نشد که هیچ بلکه بیشتر وبیشتر شد واین کار تا جایی ادامه پیدا میکرد که با پا در میانی بزرگان ویا قهر کردن انها ویا دعوا بدون تخلیه شدن افراد به پایان میرسید و از ان همه قوم وخویشی که در قدیم در کنار خانواده داماد میماندند چند جوان بیش نمانده وبعد یکی دو ساعتی انرژی انها به دلیل کمی جمعیت تمام میشد و ان بزم بسیار قشنگ قدیم که تا صبح بود به پایان میرسید .من که هر چه فکر میکنم که جایگزین سنگ که بحال هم هست چیز دیگری باشد به ذهنم نمیرسد فقط همین را بگویم در هر کار اگر افراط باشد خوب نیست وهمین افراط است که باعث حذف رسوم ما میشود ،،،،
کمی تامل،،،
با ارزوی بهترینها برای تمامی اسفادیهای عزیز در هر کجای جهان هستی که باشند
محمد علی غفاری

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۱۴
محمدعلی خالقی

والاتر از صفات پدیده ها

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۰۱ ب.ظ

 

 خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد و برتر است از آن که پسرانی داشته باشد و منزه است که با زنانی از دواج کند. اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند و فکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند تا صورتی از او تصور نمایند، حواس از احساس کردن او عاجز و دستها از لمس کردن او ناتوان است و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد و گذشت زمان تأثیری در او نمی گذارد، گذران روز و شب او را سال خورده نسازد و روشنایی و تاریکی در او اثر ندارد. خدا با هیچ یک از اجزاء جوارح و اعضاء و اندام و نه با عُرضی از اعراض و نه با دگرگونیها و تجزیه، وصف نمی گردد. برای او اندازه و نهایتی وجود ندارد و نیستی و سرآمدی نخواهد داشت، چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا و پائینش ببرد و نه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد، نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن، حرف می زند نه با زبان و کام و دهان، می شنود نه با سوراخهای گوش و عضو شنوائی، سخن می گوید نه با به کار بردن الفاظ در بیان، حفظ می کند نه با رنج به خاطر سپردن، می خواهد نه با به کار گیری اندیشه، دوست دارد و خوشنود می شود نه از راه دلسوزی، دشمن می دارد و به خشم می آید نه از روی رنج و نگرانی، به هر چه اراده کند، می فرماید «باش» پدید می آید نه با صوتی که در گوشها نشیند و نه فریادی که شنیده شود، بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند.

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۰۱
محمدعلی خالقی

تویی تکیه گاهمان در سختی و اسانی

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ

 

 


حیف که در آسانی‌ها تو را فراموش می‌کنیم!
چقدر بد است که وقتی گرفتاریم به یاد تو می‌افتیم؛

تا مشکلی، مرضی و یا گرفتاری دیگری به سراغمان امده ، سراغ دعا و توسل به درگاه تو را می‌گیریم. غافل از اینکه تو همان خدایی هستی که آسانی‌ها در سایه‌ی لطف تو  آسان شده‌اند؛ وگرنه همان رفاه و گشایش‌ها می‌توانست تبدیل به گرفتاری و مشکلات بزرگی شود.

 

 

 

 

 

 

 

۱ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۱۱
محمدعلی خالقی

مشاغل و سرگرمی های اسفاد قدیم

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۸ ق.ظ

+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر ۱۳۹۴ ساعت 11:21 توسط اسماعیل کریمی  | نظرات

مشاغل و سرگرمی های اسفاد قدیم

باسلام و احترام
اسفاد قدیم علاوه بر کارهای روزمره امروز،از جمله کشاورزی و دامداری و تجارت ،یک سری مشاغل و سرگرمی های دیگر نیز در آن دوران داشته اند که امروز کمتر در بین مردم مشاهده می شود. 
1-پرورش ابریشم و ابریشم بافی با استفاده از کرم ابریشم با تغذیه برگ درختان غیر پیوندی یا کُخی . 
2-تهیه گچ از کوره های گچ سوزی واقع در سرخستون میرآباد و پوشوون شه روود. 
3-تهیه آهن شخم زنی ، چارشاخ، بیل ، کلنگ ، داس و سوپاس. 
4- بافتن سبدهایی با چوب درخت خیک یا بادام کوهی مثل شیل و سفته قوت. 
5-تهیه نخ از پشم گوسفند با جلک و چرخ نخریسی برای بافت ریسمان ، کلاه و جوراب و شال گردن ( گرده پِچ) 
6-رنگرزی و رنگ نخهای بافتنی با استفاده از ترکیب رنگ و برگ درختان.
7- تهیه ماده ای  شوینده به نام اِشخار مثل تاید باسوختن بوته ای خار که مواد سفید کننده، برای شستن لباس بود و کار سخت و طاقت فرسایی بود که هم اکنون ضرب المثل آن وجود دارد. 
8-تهیه پتیر ، نان جو و نان ارزنی. 
9-کرباس بافی ، بافت قطیفه،گلدوزی برای رو انداز و رو لحافی، زیلو ، خورجین ، خاک کَش ، پلاس . 
10-تهیه آرد گندم و جو با آسیابهای آبی. 
11- تهیه تنور ، کلی (کرسی گلی) و سوت گلی از خاک تنور به رنگ قرمز از بازه خاک تنور
12-آوردن هیرم از بیابان جهت پخت نان.
13-چیدن کثیر ، بنه و انجیر کوهی و آویشن وزیره .
 
وخلاصه اسفادی های قدیم  در آن محیط منسجم و متمرکز و دوست داشتنی برا ی خودشان دورانی داشته اند و دستاوردها و هنرهای زیبایی بوجود آورده اند.

 

 

۰ نظر ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۲۸
محمدعلی خالقی

سپاهیان خدا

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۴۷ ب.ظ

 

 

این روزها چقدر ماجرای ابابیل و سپاه ابرهه برایم قابل درک‌تر شده است؛ پرندگانی کوچک با سنگریزه‌هایی در منقار که سپاهی مجهز را از بین بردند؛
و عجیب نیست اگر ویروسی که وزن آن در کل دنیا پنج گرم است، زندگی بشر مدرن را مختل کرده باشد؛
این بیماری عالم‌گیر به خاطر گناهان بشر باشد یا یک آزمایش الهی فرقی نمی‌کند؛ یک چیز مسلم است:
پای قدرت خدا که در میان باشد، تمام موجودات آسمان‌ها و زمین سرباز خدا می‌شوند:
«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»

سپاهیان آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست‏ (سوره فتح، آیه 7)

 

 

۱ نظر ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۴۷
محمدعلی خالقی

پخت نان در اسفاد کهن

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۲۳ ب.ظ

 

پخت نان در اسفاد قدیم

با سلام و احترام 
پخت نان در اسفاد قدیم که توسط زنان خانه دار انجام می شد کاری بسیار سخت و دشوار بود وعوارض جسمی زیادی در پی داشت که هنوز تبعات آن در بین زنان اسفاد و مادر های مان وجود دارد ، از سردرد و میگرن ، کمردرد و پادرد به خاطر گرم و سرد شدن بدن و غیره . 
به هر حال پخت نان با مراحل خاصی همراه بود که به طور اختصار به آن اشاره ممی شود : 
1- تهیه هیزم از بیابان توسط مردان : هیزم   طاغ ، اس کَم بُل ، تِ رِخ ، قَم بَ ری و کنده بنه و درختان . 
2- تهیه خمیر : این کار چندین ساعت قبل با مخلوط کردن آرد با آب ولرم (شیر گرم ) انجام می شد و پس از اضافه کردن مایه خمیر قبلی که خشک بود ، در روی سفره تنور ،خمیر ورز داده می شد و چند ساعت می ماند تا ور بیاد یا آماسیده بشود. بعد خمیر از داخل تغار برداشته می شد و بصورت جداگانه به حالت گرد در می آمد و بر روی تخته تنور قرار می گرفت. 

3-  شاخ کردن تنور : شاخ کردن یا روشن کردن آتیش تنور توسط مادر  و یا فرزندان با نظارت مادر انجام می شد و آنقدر این آتیش روشن می ماند که اول تنور در اثر حرارت سیاه می شد و بعد قرمز و و در نهایت سفید می شد و تنور آماده پختن نان می شد.  

4- در این مرحله مادر دستش را با آستین تنوری ( اَس تی تنور ) می پوشاند  و پس از خیس کردن دست و پاشیدن آب به محوطه تنور ، نانها را به دیوار تنور می چسباند. 
حرارت دیواره تنور و آتیش های کف تنور، واقعا غیر قابل تحمل بود و گاهی وقتها بعضی خمیر ها از دیواره تنور بر می گشت و روی آتیش و زغالهای قرمز کف تنور می افتاد و سوخته و کلوچ می شد. برای جابجایی آتیش از کفگیر استفاده می کردند که از سوراخی که در پایین تنور به نام   خول  بود انجام می شد.
با هر تنور حدودا  30-20 نان پخته می شد و گاهی هم برای بچه ها  خمیر های کوچکی به دیواره تنور می زدند که بسیار خوشکل و خوشمزه بود و نَ قووچ  نام داشت.  
پختن نان ارزنی ،  جو  ، قَ لِفی و چِل پَک نیز مرسوم بود. این نان ها روی تابه ( ته وه )  و چِل پک و ق لفی داخل قابلمه با روغن پخته می شد . برای خوشمزه کردن نان هم ، گاهی کنجد ، روغن ، بادیوون و جیج غاله و سیاه دانه به آن اضافه می کردند. 
پختن نان همراه با لوازمی بود که حتی این لوازم در جهیزیه عروس نیز موجود بود : سفره تنور ، آستین تنوری ، تخته تنور ، آتیش کش و کفگیر و تشت . 
از خدای متعال می خواهیم که دست های مهربان مادرانمان که بر آتش تنور تابید، تا نانی گرم و خوشمزه برایمان تهیه شود را از آتش جهنم محفوظ بدارد .  
درود می فرستیم به همه مادران زحمت کش و مهربان اسفاد .  
مرا گر دولت عالم ببخشند                 برابر با نگاه مادرم نیست

کریمی اسفاد 

۱ نظر ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۳
محمدعلی خالقی

تصاویر زیبا اسفاد قلب زیرکوه

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۲۴ ق.ظ

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۲۴
محمدعلی خالقی

گر وه شی -س مه رووق

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۴۸ ق.ظ

گُر وه شی - سُ مه رووق gor va shi - so ma roogh

باسلام و احترام
 
طبیعت اسفاد هم نعمت های خاص خودش را دارد  در فصل  زیبای بهار چنانچه بارندگی زیاد باشد معمولا ، روز بعد از بارندگی می توان  قارچ  پیدا کرد آن هم قارچ طبیعی که هم ساخته دست انسان نیست و هم طعم ولذت خاصی دارد و این همان قارچی است که اسفادیها به آن سُ مه رووق ، گُر وه شی یا ته بل که می گویند.  
                               
  روزهای پس از بارندگی های زیاد، می توان این نعمت خداوند را بچینیم . در دامنه کوه ، و در حاشیه رودخانه ها و جویبار ها و بخصوص در اطراف بوته گیاهی به نام گرواش  به راحتی دیده می شود . این قار چ به رنگ زرد کم رنگ و یا سفید است که به دلیل اینکه بیشتر در کنار بوته ای به نام گُرواش می رویید به گر  وه  شی نیز مشهور است. نوعی کوچک از خانواده قارچ که خیلی هم خوش مزه است، در زیر برگ گیاهی رشد می کند که این قارچ به ته بل که مشهور است. 
                
 البته چون اسفاد از نعمت بارندگی کم برخوردار است قارچ زیادی در آنجا نیست و معمولا قارچ در مناطق پربارش بیشتر می روید.
 شایان ذکر است نوعی هاگ شبیه خانواده قارچ در بیابان های اسفاد بخصوص در تپه های ماسه ای یا پل های قوم می روید که هم شبیه  سر اردک است که  به  اردک و یا آردک   مشهور است.
 این هاگ به اندازه 10سانتیمتر و به رنگ سفید شیری است و یا هم شبیه و همرنگ آرد،  که غذایی کاملا خوشمزه است.    
                                     
البته چیدن و جمع کردن قارچ در اسفاد صرفه اقتصادی ندارد و فقط جنبه تفریحی دارد چرا که دیدن مناظر زیبای طبیعت در فصل بهار شور وشعف خاصی به انسان می دهد.
                 

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:10 توسط اسماعیل کریمی  |

۰ نظر ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۸
محمدعلی خالقی

مراسم هزوم کشو در اسفاد قدیم

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۱۹ ب.ظ

 

هزوم کشو
یکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.
در زمان گذشته به علت اینکه  وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است. 

به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استفاده شود.
حدود 10الی 15 روز مانده به مراسم عروسی خانواده داماد، 20 نفر مرد(که اغلب کارشان همین بود) را به همراه 60 خر به بیابان می فرستادند تا هیزم بیاورند (که بیشتر از بوته تاق و کنده تاق بود) .
مراسم هیزم کشو با شادی همراه بود. موقعی که بارهای الاغ ها بار می شد واز بیابان به سمت روستا در حرکت بودند جوانان برای استقبال ازکاروان هیزم به همراه دف ودیره و خواندن اشعار، ترانه وسرصوت های محلی  وشادی کنان به سمت بیابان حرکت می کردند که گاهی اوقات تا جای حوض ملا نجف یا دم ریگ برای استقبال می رفتندوسپس پیشاپیش این کاروان به سمت روستا می آمدند. در روستا نیز مردان وزنان با دود کردن اسپند وذکر صلوات از بارهای هیزم استقبال می کردند.
خلاصه اینکه مراسم عروسی در گذشته خیلی شاد برگزار می شد تا جایی که برای مراسم هزوم کشو هم شادی می کردند.
از این بارهای هیزم حدود 10 الی 15خر (بار) هیزم به منزل داماد می رفت و همین مقدار را هم به خانه عروس می فرستادند. بقیه بارهای هیزم به عنوان تحفه وهدیه به بزرگان روستا از جمله کدخدا واقوام وخویشان  و...داده می شد.

برچسب‌ها: اسفاد, هزوم کشو

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:46 توسط حسین اسداللهی

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۹
محمدعلی خالقی

پای چنار اسفاد

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۲۹ ب.ظ

 

با سلام و احترام
قنات اسفاد به دوران اولیه اسلام و یا دوره ساسانیان بر می گردد زرتشتی ها اعتقاد داشتند در کنار آب که یکی از مظاهر پاکی بود برای دوام زندگی و برکت آن درخت سرو و یا چنار می کاشتند که خوشبختانه هر دو این درخت، در اسفاد غرس شده است.
چنار درختی، بلند قامت و تنومند، با ارتفاع 30-20 متر است که در محیط های مرطوب از رشد خوبی برخوردار است و همچنین از چوب آن در ساختمان های قدیم و از برگ آن برای درمان استفاده می کنند.
البته امروز صحبت از پای چنار است چرا که حتی مردم معاصر ما هم فقط وصف چنار اسفاد را شنیده اند ولی چنار روستای میرآباد می تواند گواهی بر اصالت چنار اسفاد باشد.
چنار میر آباد واقا تنومند و بزرگ بود و همان دوران مردم بسیار دوستش می داشتند تنه آن خالی و پوکیده بود وآنقدر بزرگ  بود که 15 نفر ایستاده داخل آن جا می گرفتند و همچنین لوازم و ظرف و ظروف مزار میرآباد را داخل تنه آن می گذاشتند وتفریحگاهی بسیار مفرح بود مردم از شاخه های بلند آن تاب می خوردند و در سایه سار آن لذت می بردند.
بنابراین همین ویژگی ها می تواند برای چنار اسفاد باشد چرا که آب قنات اسفاد ازآب قنات میرآباد بیشتر و بزرگ تر است، پس چنار اسفاد نمی تواند کوچک تر از آن باشد.
چنار اسفاد در سرچشمه قنات اسفاد قرار داشته که محل تقسیم آب قنات به سراسر کشتمان است و در این نقطه درختان انبوه از شاه توت گردو و سپیدار نیز وجود داشته است و وجود مسجدی با ایوان بلند فضایی معنوی به این منطقه داده است.
البته هنوز خشت و گل و ساروج خرابه های مسجد قدیم موجود است و جدیدا از همین مصالح مسجدی جدید بنام جواد الائمه در همین محل با تلاش حاج آقای رجایی و اهتمام مردم بنا شده است.
به هر حال چند شاخص مهم برای پای چنار است که این منطقه را از مناطق دیگر استثنا کرده است :
-وجود قبرستان قدیم و اصلی اسفاد که محل تجمع دسته های عزاداری در محرم و برات برای قرائت فاتحه شده است و هچنین در روز عاشورا قبلا از محل وقف آش بلغور یا به قول اسفادی ها غلوری تهیه می شد که شور و شعفی خاص در پای چنار داشت.
-تحویل و تحول  آب قنات،  توسط میر آب ها در این مکان و تقسیم آب با جوی های مختلف به سراسر کشتزار اسفاد.
-بعلت رطوبت کافی بیشتر فضای سبز اسفاد در این مکان قرار داشته و قبلا در تابستان گرم محل استراحت مردم برای استفاده از فضای سرسبز و خنک بخصوص در ماه رمضان بوده است.
-در قدیم مردم توجه خاصی به نگاه کردن به آب،  بجای نگاه در آینه داشتند و دیگر اینکه نوشیدن از این آب شیرین و گوارا و بی نظیر خالی از لطف نیست.
-در دوران قدیم در روز عروسی داماد را برای پوشیدن لباس نو دامادی گاهی اوقات به این مکان می آوردند.
-باتوجه به وجود آب روان در این نقطه و وجود سنگی صاف در زیر درخت گردو ، مردگان نیز در این نقطه شستشو می شدند و اصطلاح سنگ مرده شو هنوز زبانزد همه است.
-در فصل تابستان گله های گوسفند را برای شستشو به این مکان می آورند و با انداختن آنها به داخل جوی آب فضایی تماشایی ایجاد می شود.
به هر حال آنچه این شاخص ها را بوجود آورده است از برکت این چنار است که دیگر وجود خارجی ندارد و همچنین وجود چنار و پای چنار از برکت آب قنات اسفاد است که از زیباترین موهبت های الهی است.
خوشبختانه تعداد ۲ عدد درخت چنار به یاد ایام قدیم با همت برادران مهدی نظرجانی . سیدعلی اسماعیلی . رضا عابدینی غرس شده است باشد که یاد درخت چنار گذشته زنده شود
                                                   نسیم باد زشاسکوه می وزد آزاد                     
    بگو به حافظ و سعدی سفر کنند اینجا
چگونه مهر وطن را کسی برد از یاد              
    برای خوردن آبی زقلعه اسفاد                                                                         
دیگران کاشتند و     ماخوردیم                              
  ما بکاریم که دیگران بخورند. 
 

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 2:11 توسط اسماعیل کریمی

۲ نظر ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۲۹
محمدعلی خالقی

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۵۱
محمدعلی خالقی

سوره انعام ایه ۹۸

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۲ ب.ظ

اوست خدایی که از اسمان باران فرو بارد تا هر نبات به ان برویانیم و سبزه ها و دانه هایی که بر روی هم چیده شده پدید اریم . و از نخل خرما خوشه های پیوسته بر هم بر انگیزیم . و باغهای انگور ,زیتون و انار که برخی شبیه و برخی نامشابه به هم است خلق کنیم . شما در ان باغها هنگامی که میوه ی ان پدید اید و برسد به چشم تعقل بنگرید که در ان ایات و نشانه های قدرت خدا برای اهل ایمان هویداست. 

قران کریم 

 

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۲
محمدعلی خالقی

لشکر بی فرمانده

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۴۷ ق.ظ

چشمت، گوشت، شامه‌ات، چشایی‌ات، لامسه‌ات و خلاصه تمامی حواست اگر بدون هیچ عیب و نقصی هم کار کنند، یک چیز که نداشته باشی، همه‌ی آن‌ها لنگ خواهند بود!
عقل که نداشته باشیم، می‌شویم سیستم بدون پردازنده، می‌شویم مدرسه‌ی بی مدرّس، می‌شویم لشکر بی‌فرمانده!
امام یعنی همین!
«خدایی که برای حواس ما امامى گذاشته تا ادراک آن‌ها را تصحیح کند، چطور ممکن است همه این خلائق را در شک و سرگردانى و اختلاف وابگذارد و امامى براى آنها معین نکند .

 

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۴۷
محمدعلی خالقی

سخنی خوش

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۵۰ ب.ظ

رونق جان صفا بست گهی بستان را 

                   نغمه و چلچله مرغ غزل خوش خوان را 

می ببارید به دشت و چمن باز رسید 

                    بوی ریحان گل باغچه و ایوان را 

می رسد معجزه ای بعد شبی تار وسیه 

                    گوش باشد شنوا چشم دل عرفان را 

ای که بر دایره ای شعله کشد نور امید 

                     پشت هر ابر سیه ان گذرا  ایمان را 

ته هر کاسه مسکین شکوفا نگرت 

                     اندکی چشم به بهاری پس ان بوران را 

درس باشد از این قافله ی عمر عجیب 

                     گذرا غافل از ان توشه عمر  طوفان را 

عارفا گفت سخنی خوش تو را تا باشد 

                    زندگی را سخنی خوش بنشین میهمان را

شاعر خالقی (عرفان)   بهار ۱۳۹۹

۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۵۰
محمدعلی خالقی

مه در شوکله

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ق.ظ


با سلام و احترام
نسل قدیم اسفاد در تربیت فرزندان  روشها و شگردهای خاصی داشتند
جدا از اینکه وراثت . محیط .خود بر تربیت انسان بسیار تاثیر گذار است
اسفادیها جدا از این تاثیرات روشهای مختلفی در تربیت بچه ها داشتند
دین و مذهب .فرهنگ غنی اسفاد و الگوهای مهم ، ابزارها و روشهای دیگر از جمله تهدید . تشویق . تنبیه . ترس . زور و تحکم . مقایسه و داستان ها و افسانه ها از روشهای مهم تربیتی بود
یکی از روشهای تربیتی ترساندن بچه ها از محیط های خطرناک بوسیله موضوعات غیر واقعی و غیر مجسم نظیر آل و یا مه در شوکله بود
به اصطلاح امروزی مه در شوکله همان نیروی جاذبه است که انسان را از بلندی به طرف خود می کشاند
اینکه پشت بام . داخل حوض و یا فلان محل مه در شوکله دارد به این خاطر بود که بچه ها از آن محل ترسانده شوند.
امروز تحکم و زورگویی و ترساندن جای خود را به مشورت و شناخت و وقت بیشتر به آموزش و پرورش بچه ها داده است
بچه های امروز شجاع تر . کنجکاوتر و بسیار پرسشگر هستند و به همین جهت اون دیوار احترام قدیم را به هم ریخته اند
بچه های قدیم جرات ابراز وجود و پرسش گری نداشتند اگرچه احترام وجود داشت
البته در روشهای قدیم و نوین تربیتی افراط و تفریط وجود دارد که می توان با پیروی از الگوهای تربیتی قرآنی و دینی این مشکل را حل نمود
پیامبران و امامان و روش برخورد آنها با کودکان و فرزندان بهترین الگوی ما هستند تا آنجا که در حال رکوع و سجود ملاحظه بچه ها را داشتند.
پیروز و سربلند باشید.
کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

کوچه باغ های اسفاد

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۳۸ ب.ظ

۰ نظر ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۸
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۰۶
محمدعلی خالقی

بهار ۱۳۹۹اسفاد زیبا

يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۰۴ ب.ظ

۰ نظر ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۴
محمدعلی خالقی

داستان گربه های قابل تامل اسفاد وطنم

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۴۸ ق.ظ

معمولا تو یک عصر گربه ها عضوی از خانواده ها بودند و خانواده هایی رو می دیدیم که از انها مثل فرزندشان  نگهداری . و لذت اوقات خوششان را با انها سپری می کردند . 

خاطرات کودکی ما یه وجهه ی خوبی داشت با این موضوع , 

وقتی به خانه همسایه می رفتیم می دیدیم که گربه ای چاق و تپل و پشمالو و بسیار خوشکل در نزدیک ترین فاصله ی صاحبش روی لحافتی نرم و گرم با گرمایی از کرسی زمان , با خیالی ارامش ارمیده و خود را ملموس یا عضوی از خانواده می داند . 

ما که برامون این نمایش , بسیار قابل ستایش و نوین بود گاهی دستی بر پشمهای نرمش می زدیم و حسابی کیف می کردیم . 

در گوشه و کنار دوستان و نوجوانانی را می دیدیم که کفتر یا جوجه مرغ داشتند و با گربها میونه ی خوبی نداشتند و  بازتابی ضد و نقیض بر علیه گربها انجام می دادند . البته  انواع و اقسام گربه داشتیم  . گربه مهربان , گربه چاق , گربه دزد , گربه جوجه خور یا کفتر خور , گربه وحشی وووو

گربهای دزد واقعا بر این این عمل زشت عادت شده بودند و شکمشان را از این راه سیر می کردند . و اخر و عاقبتی نداشتند. یا روزی دم تله میومدن یا با تفنگ بادی می زدنشون و یا با وسیله ای داخل چاه می افتادن و یا در دورترین نقطه ممکن رها می شدن . بعضی هاشون هم دم به دم سنگ سار می شدن , گربهای مهربان هم داشتیم بسیار ناز نازی و دوست داشتنی زندگی عادی خودشان را می گذروندن  , گربهای وحشی خطرناک ترین گربه ها بودن  انها از انسانها واحمه ای نداشتند . و شاید بر سر و صورت انسان حمله می کردند البته موقعی که مورد اذیت و ازار قرار می گرفتند . 

خط برجسته این موضوع  واقعا گفتنی و قابل ستایشه که بعضی از این گربه ها در دورترین دست شاید بیست کیلومتر و بیشتر از ابادی رها می شدن اما با تمام احساس  دوباره خانه صاحبانشان را پیدا می کردند و همون اش و همون کاسه , سر سفره روی لحاف و بسیار دوست داشتنی, ان قدر از خود ناز و افاده نشان می دادند که هیچ موقع صاحبش دلش نمی یومد ان را از خودش دور کند . مرحوم حاج محمد تقی احمدی گربه ای داشتند که سالها مهر و محبت خود را در دل مرحوم جا کرده بود .( روحشان شاد )

 

ما می توانیم نتیجه ای از این داستان را بیان کنیم . 

در میان انسانها هم همچین خصلت هایی هست و نه تنها انسانها در تمام موجودات و زنجیره ی موجودات زنده این فلسه وجود دارد . 

چرا که این زنجیره باید بچرخد و اما چگونه بودن مهم ترین تدریس این  داستان است .  

روباه مرغ می خورد , کفتار روباه , لاش خور کفتار و شیر ها با کفتارها میونه ی خوبی ندارند و حتی در ذات  شیرهای نر خال سیاه رحم وجود ندارد چرا که بر نوزادان شیرهای ماده رحمی ندارند . و انها را می کشند . تا شیرهای ماده در تسلیم آنها باشند . 

این رقابت در تمام موجودات می توانیم ببینیم . 

اما اگر خلقت جهان و موجودات , فلسفه ی خوبی و نیکی رو رعایت کنند .حتما هیچ جبهه و جدالی در جهان نخواهد بود . و صلح و اشتی در جهان برقرار خواهد شد  و انچه که خداوند و اقا امام زمان می خواهد همان خواهد شد . 

 

 

۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۴۸
محمدعلی خالقی

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۲۸ ب.ظ

۰ نظر ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۲۸
محمدعلی خالقی

مرحوم حسین غلامی اسفاد

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ب.ظ

درگذشت نابهنگام مرحوم حسین غلامی اسفاد فرزند مرحوم غلامحسن غلامی را به خانواده‌های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم 

روحش شاد 

۰ نظر ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۴۰
محمدعلی خالقی

چرا زادگاهمان را دوست داریم

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۴۰ ق.ظ

انکس در انجا که افریده شده  زادگاه او به شمار می اید . و مهری چون مهر مادری و عشق و علاقه در او ایجاب می کند میهن خویش را دوست بدارد . 

این نوعی رویداد عاطفی و ذاتی در وجود انسان رشد می کند  و تا اخر حیات عمر با او همرا است . 

شاخهایی این پیوند را محکمتر می سازد مثل خاطرات کودکی خاطره هایی که ذهن هیچ وقت  انها را پاک نمی کند و یا روزهای شیرین , خانه های خشتی و اجدادی , اهل قبور اجدادی , خاطراتی مانند  نورزهای بهاری  چهار شنبه سوری ها , مراسمات محرم عاشورا تاسوعای حسینی و..

ما مفتخریم حتی بر دهاتی بودنمان  و این عنوان را شاید در بهترین سمت , شهر یا بهترین جای  اروپا با بهترین امکانات روزشان ترجیح بدیم و این افتخار را همچنان بر زبان عنوان می کنیم . 

اما هر داستان انچه در پایان دارد ان معمایی ایست که می ماند . روستاها بعلت موقعیت مکانی  دور افتاده و یا کمبود بودجه ,  عدم مدیریت و تفکر فکری  اساتید , و ولخرجی های نامساعد , بودجه هایی که اختصاص داده می شود و اما معلوم نیست در چه راه هایی  خرج می شود .  امروزه جای رشدشان را سلب کرده  است . و من که خودم و اجدادم به زادگاه خویش افتخار دارم  امروز که فرزندم پا به دنیای رنگین خودش می گذارد هیچ منیتی بر این داستان ندارد  چرا که  سالهاست دور از وطن  افتاده ایم وسالی یک بار اگر خدا یاری کند در چنین تعطیلاتی عیدانه یا تابستانه  پا به میهن خویش می سپاریم و یا انهایی که هنوز فرهنگ روستا را رنگین و پر رونق نگه می دارند و هنوز با اب و خاک گلی,  زیستن را تجربه میکنند باز هم فرزندش منیتی بر زادگاهش نخواهند  داشت . چرا که انجا افریده نشده اند .

چرا که انچه در رشد روستاها باید اتفاق بیفتد امروزه نمی افتد و جوانان به دلایلی شهر ها را ترجیح می دهند . 

مثل تدریس در شهرها  , اموزشگاههای مختلف   بیمارستانها , و شغلهایی که مربوط به شهرها می شود .

 

بعضی از اساتید دو پهلویی را می بینیم  (تلویزیونی )یا دو جانبه  که ترجیح می دن فرزندانشان در کشورهای خارجه زاده شوند  و مهر و موم کشور خارجه بر شناسنامه شان حک شود . 

می خواهم بگویم انها چگونه می توانن ایران را میهن خویش بدارند و یا کشور خویش را حفظ سازند . 

 

ایا امروزه در این عصر کسی هست موقعیت زادگاه خود را اسفاد اعلام بدارد . 

اما متولدین ۱۳۰۰داریم تا ۱۳۶۲که خودم یکی از انها هستم و به یقین می گویم من و ما زاده ی اسفادیم . 

درود بر اسفاد  درود بر وطن

 

 

 

۰ نظر ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۴۰
محمدعلی خالقی

بهار

يكشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۳ ب.ظ

 

بهار را خوش است 
شکوفه ارغوان را خوش است  
به یاد یار در ان شکوه سرخوشت 
دل دیار دردمند 
که کودکی گره به پای رنج خود 
ز رنگ رخ پریده شور کودکان کار را 
نشسته پیر مادری ز بهر لقمه نان خود  
ز ان  سکوت دختران لال و لب 
دل شکسته را چگونه وا شود 
 به من بگو ...
      شکوفه ،  ارغوان     
 در این جهان دردمند 
  چگونه خوش کنم  

   بهار را خوش است  
   شکوفه ارغوان را خوش است  
    خالقی (عرفان)

 

 

۰ نظر ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۰۳
محمدعلی خالقی

تبریک سال ۱۳۹۹

جمعه, ۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ

زمین نفسی دوباره می کشد

برگهای درختان رنگارنگ می شوند

گلهای طبیعت شکوفا می شوند 

پرندگان  در شکوفایی بهار نغمه ی شادی و سرور سر می دهند 

کابوس های غمین و خسته را دور می ریزیم 

و به استقبال بهار می رویم

دلاتون شاد 

روزگارتون همیشه سر سبز 

عید تون مبارک 

                                     سال خوبی داشته باشید 

 

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۵۷
محمدعلی خالقی

واقعه ای قطعی که قبل از پایان دنیا رخ خواهد داد

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۳ ق.ظ

 

پایان زندگی بر روی زمین خواه با برخورد شهاب سنگی بزرگ صورت بگیرد،
خواه با خاموش شدن خورشید رخ بدهد،
خواه با گسترش میکروب‌ها و ویروس‌های خطرناک اتفاق بیافتد،
و خواه اتفاق‌های وحشتناک دیگر، پایان دنیا و اتمام زندگی بشر را رقم بزند،
فرقی نمی‌کند!
هیچ کدام از این سناریوها نمی‌تواند مانع از یک اتفاق بزرگ شود؛
اتفاقی که باعث گسترده شدن عدالت در دنیا خواهد شد.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:
قسم به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانى خواهد کرد که فرزندم مهدى در آن روز ظهور نماید.

۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۵۳
محمدعلی خالقی

چگونه اماده مرگ شویم

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۲۰ ب.ظ


مرگ مرحله ای از خلقت است که انسان خواسته یا ناخواسته آن مرحله را که ورود در جهانی دیگر است تجربه خواهد کرد.
اگر وارد شدن در این مرحله همراه با آمادگی نفس باشد، نه تنها تلخی ترک دنیای فانی را نخواهد داشت، بلکه توأم با اشتیاق ورود در نشئه اخروی را در پی خواهد داشت.
ولی چنانچه این آمادگی در انسان وجود نداشته باشد مرگ بسیار دردناکی که در اثر جدایی از محبوب های کذایی است در پیش خواهد داشت.

به اسقبال مرگ بروید قبل از اینکه مرگ شما را درک کند
یکی از سفارشات مهم ائمه علیهم السلام در مورد مرگ، ایجاد آمادگی روحی برای مرگ است.
همچنانکه از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمودند:
بَادِرُوا الْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ وَ امْهَدُوا لَهُ‏ قَبْلَ‏ حُلُولِهِ‏ وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِه1
به استقبال مرگ و سختیهاى آن بشتابید و تا نیامده است خود را مهیّاى آمدنش سازید و پیش از آنکه مرگ برسد آماده آن باشید.
 
دعای امام زین العابدین علیه السلام
در سیره عبادی اولیای خدا نیز آمادگی برای مرگ یکی از مهمترین دعاهای ایشان از درگاه ایزد منان بوده است.
در روایت است که امام زین العابدین علیه السلام از اول تا آخر شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان این دعا را میخواندند:
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ‏ قَبْلَ‏ حُلُولِ‏ الْفَوْت‏2
خدایا دوری گزیدن از خوانه فریب (ناپایدار) و بازگشت به سوی خانه جاویدان و آماده شدن برای مرگ پیش از رسیدن آن را روزیم کن.
 
آمادگی برای مرگ به چیست؟
آمادگی برای مرگ بستگی دارد به مقدار توشه ای که انسان در اثر بندگی خداوند برای پس از مرگ خود آماده کرده است.
اگر چنانچه این توشه فراهم باشد، مرگ در واقع نعمتی است برای طی مقامات بهشتی با توشه از پیش آماده شده. و اگر این توشه فراهم نباشد، مرگ دروازه ای است برای ورود در عذاب آخرت.

به امیر المؤمنین علیه السلام عرض شد: آمادگی برای مرگ چگونه است؟
حضرت جواب فرمودند:
أَدَاءُ الْفَرَائِضِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ الِاشْتِمَالُ عَلَى الْمَکَارِمِ.
انجام واجبات، ترک محرّمات و برخوردار بودن محسنات اخلاقی.
ثُمَّ لَا یُبَالِی أَنْ وَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَوِ الْمَوْتُ وَقَعَ عَلَیْهِ.3
و چنین فردى برایش فرق ندارد که او بسراغ مرگ برود یا مرگ به سراغ او بیاید.
 
بهترین حالت مرگ برای بندگان
به امام سجاد علیه السّلام عرض شد:
"مَا خَیْرُ مَا یَمُوتُ عَلَیْهِ الْعَبْدُ"؛ بهترین حالت مرگ که بندگان در آن حال میمیرند چیست؟
حضرت جواب دادند:
"أَنْ یَکُونَ قَدْ فَرَغَ مِنْ‏ أَبْنِیَتِهِ وَ دُورِهِ وَ قُصُورِهِ". هنگامى که از ساختن خانه فارغ شده باشد.
عرض کردند: این مطلب را توضیح دهید.
امام‏ علیه السّلام فرمود:
"أَنْ یَکُونَ مِنْ ذُنُوبِهِ تَائِباً وَ عَلَى‏ الْخَیْرَاتِ‏ مُقِیماً یَرِدُ عَلَى اللَّهِ حَبِیباً کَرِیما"4
هنگامى که از گناهان توبه کند، و بر کارهاى خیر مداومت نماید، و محبوب و بزرگوار بر خداوند وارد شود.
 
حکایتی زیبا در باره آمادگی امام سجاد علیه السلام برای مرگ
شخصی به نام زهرى حضرت على بن الحسین علیهما السّلام را، شبى سرد و بارانى در حالى که بر دوشش آرد و هیزم حمل مى ‏کردند دید.
به محضر حضرت عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا این بار چیست؟
حضرت فرمودند:
"أُرِیدُ سَفَراً أُعِدُّ لَهُ زَاداً أَحْمِلُهُ إِلَى مَوْضِعٍ حَرِیزٍ"
قصد سفر دارم و براى آن توشه‏اى آماده کرده ‏ام که به مکان امن و محفوظى مى ‏برم.
زهرى عرض کرد: این غلام من است و بار شما را حمل مى‏ کند.
حضرت از دادن بار امتناع نمودند.
زهرى عرض کرد: من خودم آن را برمى ‏دارم و شما را خلاص مى ‏کنم.
حضرت فرمودند:
"لَکِنِّی لَا أَرْفَعُ نَفْسِی عَمَّا یُنْجِینِی فِی سَفَرِی وَ یُحْسِنُ وُرُودِی عَلَى مَا أَرِدُ عَلَیْهِ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ اللَّهِ لَمَّا مَضَیْتَ لِحَاجَتِکَ وَ تَرَکْتَنِی"
ولى من خود را از آنچه در این سفر نجاتم مى‏ دهد و ورودم بر آنچه اراده کرده‏ ام را نیکو مى‏ گرداند بی نیاز نمى ‏کنم، تو را به حقّ خدا به دنبال کار خودت برو و مرا رها کن.
پس زهرى مى ‏گوید: از حضرت منصرف شدم و به کار خویش پرداختم. بعد از چند روز دیگر که با آن جناب ملاقات کردم. به آن حضرت عرض نمودم: اى فرزند رسول خدا هیچ اثرى از سفرى که فرمودید در شما نمى ‏بینم.
حضرت فرمودند:
"بَلَى یَا زُهْرِیُّ لَیْسَ مَا ظَنَنْتَهُ وَ لَکِنَّهُ الْمَوْتُ وَ لَهُ کُنْتُ أَسْتَعِدُّ إِنَّمَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ تَجَنُّبُ الْحَرَامِ وَ بَذْلُ‏ النَّدَى‏ وَ الْخَیْر"5
آرى ای زهری؛ سفرى که تو پنداشتى مقصودم نبود؛ بلکه مرادم از آن مرگ بود و براى آن خود را آماده مى ‏کنم 

۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۲۰
محمدعلی خالقی

یک قدم تا مرگ

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۲۹ ب.ظ

اه ای خدای من 

اصلا امادگی مردن ندارم 

من که می دانم حتی یک ساعت تا مردنم حیات نیست 

به که بگویم با کی سخن باید گفت 

چه تلخ است بدانی که توشه ای نداری 

از ان همه روزهای قشنگ  

محبت , عشق , زندگی 

در اخرین دقایق زندگی

چنگ می زنم بر ریسمان حیات عمر 

و این پایان خوشی نیست 

چرا که برای مردن  اماده نیستم 

گر من هیچ ندانستم و لیک  هیچ توشه ای ندارم 

 تو را که امید زندگی ایست 

زندگی کن  نیکی کن محبت کن 

از انچه که خداوند به تو ارزانی کرده 

تا هیچ حسرت مردن نخوری 

که انچه داری از ان اوست 

 خالقی عرفان 

 

 

۰ نظر ۲۷ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۲۹
محمدعلی خالقی

ارایشگر خودتان باشید

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ب.ظ

این روزها با معضل بیماری و یا میکروب کرونا  که برای همه زبان زد و ترسناک شده است به ایده ای می پردازم بسیار مهم که سالهاست خودم با ان  امیخته شده ام . 

با توجه به لوازمی مثل قیچی , شانه , پیش بند و دستهای الوده و محیط شلوغ ارایشگاهها  که عامل اصلی میکروب و ناقل  بیماری ها  می باشند . چرا که نه  ارایشگر خودتان نباشید  . در یکی از روزها , حدود هشت سال قبل که برای اصلاح به ارایشگاه رفته بودم  شلوغی ارایشگاه  عذابم می داد و تایم زیادی از روز هدر می رفت . و از همه مهمتر هزینه ای که ملزم به پرداخت می شود که برای هر کسی بسیار مهم است . 

از اون روز دیگر تا امروز که حدود هشت سال می گذرد پامو  تو ارایشگاه نگذاشتم 

و خودم سعی کردم در این حرفه خود کفا باشم  ناگفته نماند تا سه چهار جلسه اول در اصلاح سر ناهمواریهایی ایجاد میشد  حتی یک دفعه پوست روی انگشتانم را بریدم که تا چند روزی انگشتانم خم و راست نمی شد ولی امروز بسیار خرسندم که هر هفته خودم با کمترین تایم ده دقیقه ارایشگر خودم هستم و دیگر در صف ارایشگاه نمی روم .

 این پیشنهاد هیچ گونه منیت ی ندارد  فقط جنبه مشوق دوستان ان هم در این روزهای کرونایی  اعلام می گردد . 

دوست دارتان 

 

 

 

۰ نظر ۲۷ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۳۹
محمدعلی خالقی

سوره شورای جز ۲۵

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۰۱ ب.ظ

 اوست خدایی که باران را پس از ناامیدی خلق می فرستد و و رحمت و نعمت خود را فراوان می گرداند و از جمله ایات قدرت او خلق زمین و اسمان هاست و هم انچه در ان ها از انواع جنبندگان پراکنده است و او بر جمع اوری انچه پراکنده است هر وقت بخواهد قادر است و انچه از رنج و مصاعب به شما می رسد همه از دست خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می کند و شما در زمین هیچ قدرتی ندارید و از کوچکترین قوای جهان زبون و عاجزید و غیر خداوند در عالم هیچ یار و یاوری نخواهید داشت . 

 

سوره شوری قران کریم 

۱ نظر ۲۷ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۰۱
محمدعلی خالقی

دلم هوای تو رو دارد اسفاد ای وطنم

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۷ ب.ظ

۳ نظر ۲۶ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۵۷
محمدعلی خالقی

حیوانات بهترین دوست انسان ها هستند

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۲۹ ب.ظ

حیوانات بهترین دوستان ما هستند . ان ها همراهان فوق العاده ای برای ما هستند . به ما حس خوب و مثبتی می دهند و به صاحبانشان بسیار وفادار هستند .  بر خی حیوانات به طرز باور نکردنی شجاع هستند و زندگی خودشان را برای انسانها به خطر می اندازند 

 

در زیر به داستانی واقعی  می پردازیم . 

جوانی بیست ساله بعلت نزاع خیابانی  با افرادی شرور مواجه می شود . شب بعلت وضعیت نامناسب و سر و صورت خونی به پشت بام  خانه اش می رود و شب را در انجا می خوابد . تا پدر و مادرش از وضعیت ان خبر دار نشوند .  از نیامدن جوان به خانه ساعتها می گذرد و خانواده اش سخت حزین می شوند .   دو روز از این ماجرا می گذرد و پدر و مادر  هیچ خبری از فرزندشان ندارند . به اتفاق همسایه ان روز با سگش به بیرون می رود  . وقتی همسایه از خانه بیرون می زند سگش با پارس کردنهای مکرر به بالای پشت بام میرود  گویا حسی در درونش او را باخبر می کند .  همسایه به دنبال سگ به پشت بام می رود و سگ همچنان با پارس کردنهای  مکرر  پتویی را به دندان می گیرد و مدام پارس می کند . وقتی همسایه پتو را بر می دارد  می بیند جوان در زیر پتو خوابیده  او را صدا می زند و اما او هیچ نمی گوید . تا اینکه می فهمد او نفس نمی کشد و مرده است . 

 

۰ نظر ۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۲۹
محمدعلی خالقی

یادی از اسفاد قدیم

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۲۲ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۲۲
محمدعلی خالقی

در گذشت مرحومه هاجر اخوندی

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۵۱ ب.ظ

 

 

 


🌑🌑🌑🌑
درگذشت مرحومه هاجر آخوندی(همسر مرحوم کربلایی میرزا مسیح) را خدمت خانواده محترم آخوندی و فامیل وابسته تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم. 
🌑🌑🌑🌑 خداوند بیامرزد   روحش شاد 

 

 

 

 

۱ نظر ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۵۱
محمدعلی خالقی

میلاد باسعادت امام علی مبارک باد

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۵ ب.ظ

مولود کعبه 

عشق   در کعبه  به پا  گشت ، خدا می داند
مولِد   شیر  خدا   گشت ، خدا  می داند
در شب حادثه  در جای پیمبر  خوابید
هجرت  دوست  روا  گشت ، خدا می داند
فاطمه کفو علی بود ، چنان  دسته گلی
از چه  قبرش  به خفا گشت  ،خدا می داند
یُطعمون است سه شب خاطره ی افطارش
سفره   لبریز  صفا   گشت ، خدا می داند
دست پرورده ی دامان رسول است علی
راه  او  جمله ،  وفا  گشت ،  خدا  می داند
علم در سینه ی  دریایی او مخفی  ماند
نکته  در  نکته  چها  گشت،   خدا می داند
بار ها گفت پیمبر که  وصی است علی
آخر  قصه   کجا ؟  گشت ، خدا   می داند
در غدیری که سراپا همه گوش اند ببین
اصل  مطلب به خطا  گشت ،  خدا می داند
خلق این گوهر ارزنده رها  کرد  رها
در حق  او  چه  جفا  گشت ؟ خدا می داند
از ره عدل به  شمشیر دنائت   افتاد
فرق  محبوب  دو تا   گشت  ،  خدا می داند
"مرتضی" چشم به دامان بلندش دارد
لطف او بر سر  ما  گشت ،  خدا می داند

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۵۵
محمدعلی خالقی

نشانه های اخلاص

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۵۸ ب.ظ

۱-عدم توقع از دیگران 

اگر کار برای خداست , انسان مخلص , چشمداشت تشکر و قدر دانی از غیر خدا ندارد . اگر قدرنشناسی و ناسپاسی هم دید , باز در عمل خویش ثابت قدم و استوار است . این نشانه ان است که برای خدا کار می کند . 

گاهی کسی بدون پول , خدماتی انجام می دهد ولی دوست دارد که مردم بدانند و بگویند که او بی پول کار می کند . این با اخلاص سازگار نیست 

گاهی اگر از کسان دیگر نام می برند ولی از دیگری اسمی برده نمی شود . اگر در دل ناراحت شود که چرا مرا مطرح نساختند . خللی در نیت و اخلاص اوست 

 

 

۰ نظر ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۵۸
محمدعلی خالقی

غش در معامله

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۲۸ ب.ظ

کالاهایی را می بینیم امروز از طریق رسانه ها و یا تلویزیون با اهدای جوایز و برند های مختلف مورد تبلیغات قرار می گیرد . یا مورد ترغیب مردم می شود.

و بازیگران  معروفی را می بینیم  برای تبلیغ کالا (حالا کالا هر چی می خواد باشه ) جلوی دوربین و تلویزیون ان را از مرغوبترین و پر کیفیت ترین کالا یا محصول توصیه می کنند .  تلویزیون  و هر نوع رسانه ای بدون غربال گری  براش هیچ اهمیتی ندارد کالا چه نوع کالایی باشد . ادامس  , گورجه , رب , پفک و...

چرا که در قبال تبلیغات قرادادهایی بسته می شود و پول دریافت می کنند . و ما انسانها هم بالجبار خواسته های فرزندانمان در کوچه و خیابان باید انها رابخریم .  بازیگر هم همین طور , برجسته ترین بازیگر ها برای قراردادهایی هویت و شخصیت خود را زیر سوال می برد و برایشان هیچ اهمیتی ندارد . یا اصلا مهم نیست و یا واقعا برایشان  قابل فهم نیست .

برای توسعه هر نوع کالا راهایی هست که نیازی به این جور تبلیغات نیست . 

چرا قیمت ها را پایین نمی اورند . بعنوان مثال همین پراید هر چه گرون تر می شود فروش بیشتر می شود و مردم بیشتر هجوم می اورند . یا مسکن ..

ایا این نوع معامله را چه می توان نامید . ایا غش در معامله می توان نامید . ایا این نوع معامله نوعی توهین و بازی با  مردم می تواند باشد . 

یا خود مردم در خواسته های خود نقش مهمی دارند .

بعنوان مثال :پفک که خود عامل سرطان است ویا افزودنیهایی که به رب گوجه فرنگی می زنند و به خورد ما انسانها می دن , ایا تبلیغات می تواند نقش مهم توسعه در فروش انها باشد . و این نوع تبلیغات نوعی نیرنگ و بازی با مردم  هست یا نه 

شما چه فکر می کنید . 

 

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۲۸
محمدعلی خالقی

حاج اقای رجایی این روزها در بستر بیماری

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۲ ب.ظ

برایشان ارزوی بهبودی و سلامتی داریم 

 

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۲
محمدعلی خالقی

ابهام در دامن دشت و باغ

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۴۲ ب.ظ

۰ نظر ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۴۲
محمدعلی خالقی

نامه ی چارلی به دخترش

پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۴ ب.ظ

من چارلی چاپلین هستم وقتی بچه بودی شبهای درازی بر بالینت قصه ها گفتم خواب که به چشمانم می امد . تعنه اش می زدم و می گفتم .اش ... برو  در رویای دختر خفته ام رویا می دیدم . دختری را می دیدم پری فرشته ای می دیدم که بر اسمان می رقصید و تماشاگرانی را می دیدم که می گفتند این دختر, دختر همان دلقک پیر است . بله امروز نوبت توست و تو در جامه ی حریر شاهزادگان می رقصی این رقصها با صدای کف زدن تماشاگران گاه ترا به اسمانها خواهد برد . برو انجا هم برو !اما گاهی نیز به روی زمین بیا و زندگی مردمانرا تماشا کن , زندگی ان رقاصان دوره گرد . کوچه های تاریک که با شکم گرسنه می خوابند و می رقصند . من یکی از انان بوده ام . بله این داستان زندگی من است . داستان دلقکی گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن اواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد . من طعم گرسنگی را چشیده ام , من درد بی خانمانی را کشیده ام . داستان من بکار تو نمی اید . از تو حرف بزنیم . بدنبال نام تو نام من هست . چاپلین 

با این نام چهل سال مردم را روی زمین خندانده ام و بیشتر از ان که انان خندیند من گریستم . در دنیایی که تو زندگی می کنی تنها رقص و موسیقی نیست . نیمه شب وقتی که از سالن باشکوه سینما بیرون می ایی ان تحسین کنندگان ثروتمند را فراموش کن  . اما حال ان راننده ی تاکسی را بپرس حال زنش را هم بپرس و اگر آبستن بود پنهانی پولی در جیب شوهرش بگذار !  با اتوبوس شهر را بگرد مردم را نگاه کن , زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاهکن  و دستکم روزی یک بار با خود بگو   من هم یکی از انها هستم  . اره تو یکی از انها هستی دخترم نه بیشتر . هنر پیش از انکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد , اغلب دو پای او را نیز می شکند . وقتی به انجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی همان لحظه صحنه را ترک کن  و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان انجا گهواره ی کولیان بوده در انجا رقاصه هایی مثل خودت خواهی دید زیباتر از تو چالاک تر از تو و مغرور تر از تو , انجا از نور افکن های سالن خبری نیست . نور افکن های کولیان رقاص تنها نور ماه است نگاه کن  ایا بهتر از تو نمی رقصند.  اعترافکن دخترم همیشه کسی هست که بهتر از تو برقصد . در خانواده چارلی هرگز کسی گستاخ نبوده است  من 

خواهم مرد و تو خواهی زیست و امیدم این است که هرگز در فقر زندگی نکنی و وقتی دو فرانگ خرج می کنی سومی را نگه دار و بگو این مال من نیست این مال یک مرد گمنام است . 

 

 

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۵۴
محمدعلی خالقی

مرحومه مغفوره فاطمه نظرجانی

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۳۴ ق.ظ

🖤🖤🖤🖤
درگذشت مرحومه مغفوره حاجیه خانم فاطمه نظرجانی همسر مرحوم حاج معین غفاری را به خانواده‌های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم
 

 

 

۱ نظر ۰۷ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۳۴
محمدعلی خالقی

سگی که واق واق می کنه لال می شه

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۴۲ ب.ظ

روزگار غریبی یست نازنین

هر چند که فرهنگ اپارتمان نشینی با فرهنگ ویلایی متفاوت است و باید اداب و رسوم اپارتمان نشینی رعایت شود  اما این مدلشو ندیده بودیم . 

اقا درسته شما حیوان دوست هستید و علاقه وفوری به حیوانات وسگ دارید  گرچه محیط اپارتمان جای مناسبی برای بعضی حیوانات نیست . گر چه تحت فشار و ممانعت ساکنین و همسایگان خود قرار گرفته اید  . ایا این واقعا درست و انسانی می باشد  حیوان زبان بسته را بعلت ممانعت در محیط اپارتمان لال کنی 

به حق چیزهای ندیده و نشنیده 

اقا سگ دوسته و اونو خیلی دوست داره دلش نمیاد از خودش دور کنه بعلت این که صدای سگ مزاحمتی برای همسایه ها نداشته باشه با دکترش صحبت می کنه و اونو لال می کنه و حیوان باید تا اخر عمر دیگه ساکت باشه . 

حیوان خود زبان بسته هست . لالشم بکنی که دیگه ...

 

 

۴ نظر ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۴۲
محمدعلی خالقی

مصاحبت گون و قاصدک

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۲ ب.ظ

سلام ای قاصدک بر مرکب باد 
جهان در زیر پایت گشته ازاد 
چه دنیایی از این زندان و بیداد
گون در زیر خاک زنجیر و فریاد
همی پیغام دارم من برایت 
نباشد فاش پیغامم شفاعت 
تو را باشد زدنیا شاد و خندان 
چه آگه باشد از فقدان و زندان
مرا بین سالها در بند خاکم 
پیامی را برایت هدیه دارم 
بشین تا من برایت قصه گویم 
همه شب ناله هایم گریه خونم 
ندیدم خوش ز هر قاصد پیامی 
همه بازیچه و نیرنگ و بازی 
تو را رازی باشد انچه دیدی 
ز هر پیغام نهفته یک امیدی 
زهر پیغام در ان پیمان نگه دار 
مثال اسب زین دار و وفادار 
همه عمرت بود بیهوده بسیار 
ز پیغامی که بشکستی دل یار 
تو را تا باشد ان زین زیر پایت 
مثال چرخ گردان  ناخدایت 
چو از اسبت بیا پایین پیاده 
بزن دستی سر  و رویم افاده
تو گر درس محبت پند گیری 
زهر نیرنگ در حکمت پذیری 
عجل دیدی که ناگه در کمین است 
چو طوفان بلا نقش  زمین است
خالقی     ۲/۱۲/۱۳۹۸

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۴۲
محمدعلی خالقی

شعری از اخوان ثالث

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۳۵ ق.ظ

قاصدک! هان، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی، اما،‌ اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست
مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که
فریبی تو، فریب
قاصدک هان، ولی … آخر … ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۳۵
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۰۲ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۱۵
محمدعلی خالقی

سجده شکر

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۵۰ ب.ظ

به شکرانه ی نعمت های بی پایان و بی شمار خداوند . پس از نماز ،سر بر خاک نهادن،و نعمت های او را به یاد آوردن و شکر گفتن و حمد کردن این محبت خدا را در دل انسان می افزاید . 

حتی اگر چیزی نگوییم و  پیشانی و صورت  را بر زمین نهادن یعنی شکر گفتن

 ولی بهتر است ذکرهایی چون شکر الله یا حمد الله گفته شود .

 

 

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۵۰
محمدعلی خالقی

تقدیم با عشق به مادر عزیزم

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۱۱ ب.ظ

برو ای قاصدک 

حال مرا دیگر نمی پرسی 

کجای قصه ات گیرم 

که بر این زخم سنگین ترک خورده 

دگر حالی نمی پرسی 

برو ای قاصدک  با هر سوار سرخوشت از باد 

تو را رقصان تورا شادان 

چنین خوش باد 

اگر مغموم می بارم 

اگر لبریز گریانم 

اگر فردای فرداها 

تو را بادی وزید 

بر روح بی جانم  

    سلامی را رسان 

    بر تک چراغ روشن و شیدا 

بگو من عاشقم  تنها  

             بگو مادر ..... 

              تو را من دوست می دارم   

شاعر خالقی (عرفان)

 

 

۲ نظر ۲۷ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۱۱
محمدعلی خالقی

تقدیم به مادرم

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۳۱ ب.ظ

برو ای باد 

برو تا ان سوی خواب عطشناک کبوترها 

در انجا بر فراز گنبد نیلی 

زنی را خسته و مغموم

بر درگاه می بینی 

که با چشمان مخمورش 

تمام کوچه را 

در انتظار و حسرت دیدار می کاود 

بگو با مادرم ای باد 

تو را کی برده ام از یاد 

ترا کی برده ام از یاد 

   بهمن ماه ۱۳۹۸  علیرضا حسنی تقدیم به مادر 

 

۱ نظر ۲۷ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۳۱
محمدعلی خالقی

تو را اباد می خواهم (اسفاد)

شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ

دلم تنگ است برای دیدن یک لحظه ات در خواب 

تو را ای سرزمین زاد و اجدادی بهار زندگی

ای وطن  عشق پرستوهای عاشق  

 نازنین بی تو چگونه سر کنم اما هوای تو درون سینه ام خالی 

تو را اباد می خواهم 

نشستم در درون خانه ای تاریک دلم پر می کشد در باغ و بستان ها شکوفه ارغوان ان کلبه ای خاکی 

تو را اباد می خواهم 

قاصدک  گر می روی ان سو دیار من 

پیامی می رسانی  این چنین می گفت فلانی 

 تو را اباد می خواهم 

من و کوه امید ارزوهای خیالم 

که هورا می کشم از هر نفس در دل امیدی هست 

صدایی می رسد هست هست 

تو را اباد می خواهم 

شاعر خالقی اسفاد 

 

۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۱۲
محمدعلی خالقی

عکسی زیبا و خاطره انگیز با اقایان حسنی (حسینی)

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۳۶ ب.ظ

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۳۶
محمدعلی خالقی

رکوع در نماز

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۵۱ ب.ظ

عظمت پروردگار , انسان را به رکوع و کرنش وا می دارد , و خدایی او , بنده را به تواضع وا می دارد . 

رکوع خم شدن در برابر عظمت او اظهار  بندگی و اطاعت است 

گردن را می کشیم , یعنی اماده ایم که سر در راهت بدهیم . 

خم می شویم یعنی کبریای تو مارا به تعظیم وا می دارد و در برابر بزرگی و بی همتایی تو الف قامتمان دال می شود و سرو قامتمان می شکند . 

 

 

 

۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۵۱
محمدعلی خالقی

وقتی وارد گیم سنتر شدم مردی همراه پسر بچه ی شش ساله اش روی صندلی نشسته بود و یک بازی خشن را با هم بازی می کردند . او در مرحله ای از بازی دچار بحران شده بود و از من خواست تا ان مرحله را بگذرانم .  گفتم این بازی برای سن فرزندت  مناسب نیست و خشن است  شاید در خو و اخلاقش تاثیر بگذارد . 

گفت :چند روزی هست دچار افسردگی شده و مرا به شدت اذیت می کند . گفتم فکر نمی کنی مال همین بازی ها باشه ؟گفت:ان هم تاثیر گذار است ولی خواهر چهار ساله اش که با هم , هم بازی بودند را از  دست داده .  گفتم چرا ؟گفت بعلت مسمومیت ان را به بیمارستان امام رضا بردم  بعد از دو روز حالش مساعد شده بود وقتی خواستم او را ببرم به اسرار گفتند فردا او را خواهید برد . همسرم ان شب در بالینش تا به صبح  بعنوان همراه نشسته بود ساعت سه شب سرمی را به او متصل می کنند و او بعد از چند دقیقه در دم می میرد . گفتم چرا ؟او سکوت می کند و بعدی چند دقیقه اشک در چشماش حلقه می زند و می گوید سرم اشتباهی بهش متصل می کنند . برای چند ساعتی سردردی عجیب گرفتم 

بعضی ها برایشان  بسیار ساده و زود گذر است اما من به راحتی از این مساعل نمی توانم  بگذرم .

هر چند تقدیر و قسمت نوعی پیامد الهی است اما چرا فرزندی که با خون و دل بزرگ می شود باید با یک اشتباه و سهل  انگاری از دست برود 

چرا و چه باید کرد نمی دانم 

پزشک قانونی علت این ماجرا را تشخیص نداده چرا علت مشخص نیست . 

ایا به سادگی می توان از ان گذشت 

یا وجدان انسانها  , پول و پارتی نقشی در این ماجرا دارد . 

او بعلت سادگی بعد از یک ماه مدعی شکایات می شود . 

او در شرکتی خصوصی فعالیت داشت و دیگر بعلت مرگ فرزندش انجا را ترک می کند و به زادگاه خود (تربت حیدریه ) باز می گردد . 

تدوین  و نگاشت خالقی 

 

۲ نظر ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۴۹
محمدعلی خالقی

به یاد مرحوم ملا حسن صادقی

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۳۴ ب.ظ

آن روزها که وسایل ارتباطی امروز وجود نداشت، جارچی تنها وسیله ارتباطی روستا به حساب می آمد. دعوت برای مراسم عروسی یا دفن و ختم مردگان، اعلام اشیاءگمشده یا پیدا شده، قرق کشتمان و اعلام همه خبرهای دیگری که باید به گوش همه مردم می رسید، به عهده او بود.
    خدابیامرز حسن صادقی، که مردم اسفاد او را حسن مدسین (حسن محمدحسین)می خواندند، از قدیم این نقش را بر عهده داشت و در عرف روستا، دشتبو (دشتبان) خوانده می شد. اسفاد قدیم که به درستی آن را قلعه اسفاد می خواندند - و در کتابهای تاریخی هم به نام قلعه ثبت شده است - از خانه هایی پیوسته و متصل به هم تشکیل می شد که دالان هایی سرپوشیده، قسمت های مختلف آن را به هم مرتبط می ساخت.
     تنها، کوچه اصلی قلعه که از پایین (زیر قلعه)، تا پای چنار ادامه داشت ، روباز بود و همه مکانهای عمومی مانند مدرسه، آسیاب، حوض پایین (آب انبار عمومی) ، مسجد پایین، مسجد بالا، حوض بالا، حمام، آسیاب آبی، و ... به ترتیب، در طول این کوچه بنا شده بود و کوچه های فرعی سرپوشیده از آن منشعب می شدند.
      با آنکه روستا کوچک بود، اما دسترسی به همه خانه ها از طریق این کوچه های سرپوشیده و پیچ در پیچ کار آسانی نبود. هرگاه قرار بود مردم برای مراسم عروسی دعوت شوند، ملاحسن (و گاه برادر مرحومش کربلایی محمد) به نیابت از صاحب مجلس به یک یک خانه ها سر می زد و از جلوی درب منزل آنها را دعوت می کرد. خودش مردها را دعوت می کرد و همسرش زن ها را . همین کار برای مراسم ختم (پُرسه) هم تکرار می شد. البته علاوه بر این دعوت، برای بزرگان روستا و فامیل نزدیک عروس یا داماد، باید بزرگترهای خانواده عروس و داماد هرکدام شخصاٌ دعوت می کردند.
       آن روزها قلعه اسفاد در دو طبقه بنا شده بود. طبقه اول مخصوص نگهداری دامها و علوفه بود و طبقه دوم برای زندگی اهالی. پیوستگی خانه ها به حدی بود که رفت و آمد عادی مردم در پشت بام ها و تجمع آنها در آنجا برای گپ زدن آسان بود.
     غروب هر روز، اغلب مردم به پشت بام قلعه می رفتند. به هر سو نگاه می کردی، می توانستی گروههای چند نفری را ببینی . پیرزن هایی که در حال قلیان کشیدن گپ می زدند، دخترانی که گل دوزی می کردند، پسرهایی که با سروصدای زیاد به تیله بازی (تٌشله بازی) سرگرم بودند و جوان هایی که با ضبط صوتی در دست، آهسته قدم می زدند.
       موقع اذان، از چند گوشه بام روستا، بانگ اذان بلند می شد. به طور همزمان چند مؤذن با فاصله ای کمتر از 200 متر، اذان می گفتند و مردم آرام آرام پشت بام را ترک می گفتند.
      تابستانها، مردم پشت بام می خوابیدند... خاطره های شیرین پشت بام را نمی توانم فراموش کنم... آسمان بسیار کوتاه به نظر می آمد و ستاره ها بسیار روشن و درخشان بودند. ماه را به آسانی می توانستی حس کنی. ما بچه ها آزاد بودیم که هرجا دلمان می خواست و تا هر وقت می خواستیم، بازی کنیم. در دنیای کودکی دقایقی طولانی به ماه خیره می شدیم تا خانه خدا را در داخل آن پیدا کنیم و یا سهم خودمان را از ستاره ها بچینیم ...
     پاسی از شب که می گذشت و هر خانواده ای در جای خود قرار می گرفت، اگر خبر تازه ای وجود داشت، یا چیزی گمشده یا پیدا شده بود، ملاحسن دشتبان آن را اعلام می کرد. لازم نبود فریاد بزند. در سکوت شب روستا، به راحتی می شد از هر نقطه ای صدای او را شنید. طنین صدایش را از حدود 35 سال پیش هنوز به خاطر دارم... خوبست از برادر مرحومش کربلایی محمد هم (که او را کبلمٌد می خواندند) یاد کنم که او هم همین نقش را داشت.
      ملاحسن، بجز این نقش، مسئولیت اداره حمام قدیم را هم بر عهده داشت که البته آن حمام خزینه ای قدیمی، از دوره کودکی من، حدود 35 سال پیش، تعطیل شد. من استفاده از آن حمام را در سنین 3 تا 4 سالگی به زحمت به یاد دارم. 
      هرسال، شب عید که مردم پلو می پختند، رسم بود که از هر خانواده یک بشقاب غذا به خانه دشتبان برود. در یک شب، ده ها بشقاب پلو به خانه آن بنده خدا سرازیر می شد و نمی دانم که آن خانواده با این همه غذای پخته چه می کردند!
     بعد از زلزله سال ۱۳۵۸و بازسازی روستا، آن آداب و رسوم از میان رفت اما دشتبان، نقش خبررسان را برای مراسم عروسی و عزا و مانند آن، ادامه داد. او همچنین، آچار فرانسه ای برای مردم بود که برخی از کارهای خدماتی آنها را هم انجام می داد و مهمترین کار او در روستای جدید، چرخاندن حمام جدید روستا بود...
     زندگی او و همسر مرحومش، پایان دردناکی داشت. در زلزله سال 1376، همسر ملاحسن، فداکارانه برای نجات بچه هایش از بیرون خانه به درون رفت و پس از آنکه همه بچه ها را به بیرون فرستاد، خود زیر آوار ماند... ملاحسن هم که برای مراقبت از بچه های کوچکش، چند سال بعد ازدواجی دوباره داشت، در شهریور سال 1385، به هنگام بازگشت از یک عروسی در راه مشهد به اسفاد، دچار سانحه تصادف شد و درگذشت.
     آن دو به نظر من به گردن اسفادی ها حق بزرگی داشتند . 
با ذ کر صلوات و فاتحه نثار روحشان می کنیم . 
دکتر کریمی اسفاد 

 

۱ نظر ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۳۴
محمدعلی خالقی

۲ نظر ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۰۰
محمدعلی خالقی

شناخت قبله

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۲:۰۶ ق.ظ

نماز باید به سوی قبله باشد . قبله ی ما کعبه ی مقدس است . گر چه خدا در طرف خاصی نیست که به او رو کنیم چرا که در هر طرف رو کنیم خدا انجاست . اما برای گرامیداشت خاطره ی ابراهیم , بنیانگذار خانه ی توحید . هم برای هماهنگی و نظم عبادت کنندگان , و اسرار دیگر , ماموریم که قبله ی نمازمان را کعبه قرار دهیم 

از این رو امت اسلام.نماز و دعا و ذبح حیوان و خواب و خوراک را به سوی قبله انجام می دهد . 

 

۳ نظر ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۰۶
محمدعلی خالقی

افت ریا و گناه

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۵۴ ق.ظ

کشاورزی که محصول زحمات طاقت فرسایش با جرقه ای می سوزد و دود می شود , اب زلالی که در ته لیوان گوارا , شیرین , که با افتادن مگسی کثیف می شود . 

عبادت هم گاهی با افت ریا و خوره ی گناه و منیت از بین می رود  و ارزشی نخواهد داشت 

 

۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۵۴
محمدعلی خالقی

خرمنکوبی

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۱۳ ب.ظ

فرآیند خرمنکوبی از ابتدای تابستان که با خرمن جو شروع میشود تا اوایل زمستان که خرمن ماش و لوبیا، پایان بخش این کارناوال زیبا هست ادامه دارد،‌سوار شدن روی دروازه و خرمن کوبی سنتی از آرزوهای ما بچه ها بود و بعدها هم که خرمن کوبی صنعتی جریان داشت قرار گرفتن در جلوی خرمنکوب و تخلیه زیر بخور و همچنین تهیه آب برای رادیاتور تراکتور از عمده فعالیت های نوجوانان بود. چه شبهایی که بنده شخصا در سر خرمن خوابیدم و خاطرات زیبایی که در همسایگی خرمن داشتیم. نیمه های شب که جریان باد برعکس شده و شوباد شروع میشد انگار طلوعی دوباره برای خرمن نشینان بود صدای قلبر و چقل و چیگ از گوشه و کنار به گوش میرسید و نوای زیبای دوبیتی های محلی در دل شب گوش نواز هر رهگذری بود. صبحدم نیز که جریان باد قطع شده و هوا خنک بود نوبت جاکردن ملو کاه و کیسه گندم و حمل آن با الاغ به منازل بود خط قرمز خرمن، پیش باد بود که ما کوچکترها گاهی اوقات بدون ملاحظه از روی آن رد میشدیم و خیلی وقت ها هم تنبیه میشدیم پیش باد با شاخه هایی از مشبد و درمنه احاطه شده بود و کاهی که از پیش باد رد میشد چندان کاربردی نداشت چون خیلی نرم و اصطلاحا خاک کاه بود کجر هم درشت ترین قسمت کاه بود که تنها با چقل گرفته میشد و برای خوراک الاغ  کاربرد داشت قلبر که سوراخ های کوچک تری نسبت به چقل داشت برای چرخش گندم و گرفتن خاک و تخم گیاهان هرز از گندم،کاربرد داشت.
اسفاد خبر 

۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۱۳
محمدعلی خالقی

 حاج اباذر غفاری , حاج حسینعلی غفاری , حاج میرزا حسن حسنی ,  اقای امین الله غفاری , اقای طاهر قاسمی و اقای فرامرز حسنی 

بعضی از چهره ها قابل شناسایی نیستند . و من حضور ذهن ندارم 

۱ نظر ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۴۹
محمدعلی خالقی

سگی که واق واق می کنه نمی گیره

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۱۹ ب.ظ

به اتفاق چند نفر از دوستان در یکی از روزهای تعطیل به میهمانی دوست قدیمی ام رفتیم . او در یکی از بهترین مکان و اراضی شاندیز باغی داشت که از هر نوع میوه در ان وفور بود . باغی مجلل از تمامی میوه خانه باغ , استخر , مجهز به اماکانات دوربین و حراست , سگ های نگهبان و..

بعد از گفتگوی صمیمانه و دوستانه و یک نهار مفصل برای قدم زدن در باغ رفتم . درختهای میوه گیلاس ,سیب , هلو , توت , گردو ,  گیلاس ها بیشتر از هر میوه ای  نمایان بود . گویا فصل گیلاس بود 

مساحت  باغ به هکتار می رسید  . در حالت خلسه خودم قدم می زدم  . افکارم در چند جهت حیران بود 

گویا روحم از جسم جدا شده بود . جوب های اب , پروانه ها , حلزونها را رصد می کردم . 

یک لحظه صدای سگهای نگهبان بلند شد و دوستانی که همراهم بودم به سمت من می دویدن  

گفتم چه شده ؟ گفتن سگها ما را دنبال کردند , هر یک از انها به هر سو می دویدن و از درختان بالا می رفتند . پاره ای از ترس مرا فرا گرفته بود و در خودم مانده بودم که یاد حرفی افتادم . وقتی سگها دوستان را دنبال می کردند به سمت من امدند و در هر سو و شاخه های درختان بالا رفتند . من در همان جایی که بودم نشستم و تکان نخوردم  . سگها بعد از دنبال کردن دوستان در حالی که داشتند پارس می کردند به سمتم امدند . وقتی دیدن که در جای خود نشسته ام و تکان نمی خورم انها هم بعد چندی پارس کردن در نزدیکی ام نشستند و ارام شدند بعد از چندی نوازش و ارامش انها گویا با من دوست شده بودند و دیگر پارس نمی کردند . دوستان را دیدم که از درختان پایین امدند و گفتند تو نترسیدی که تو را گاز بگیرند .

گفتم سگی که پارس می کنه نمی گیره 

روز خوبی بود و اتفاق نوینی ,  این مصداق گاهی برای انسانهایی که زیاد صحبت می کنند و چیزی بارشون نیست صدق می کند . هر چند که سگها وفادارترین حیوانات هستند . و باید از انها درس وفا اموخت 

سگی که واق واق می کنی نمی گیره 

 

۱ نظر ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۱۹
محمدعلی خالقی

علی رضا حسنی اسفاد

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۰۷ ب.ظ

۱ نظر ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۷
محمدعلی خالقی

صدای شتر

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ق.ظ

حضرت ایت الله العظمی اراکی فرمود :

حاج شیخ عباس قمی در ایام فاطمیه در منزل حاج سید علی بلور فروش منبر می رفت . در یکی از این 

مجالس که من هم شرکت داشتم به گوش خود شنیدم که گفت :من در نجف اشرف که بودم روزی با شخصی که سنش کم و ا وایل بلوغش بود . گویا سید محمد پسر حاج اقا حسینی قمی که این موزه (موزه حرم معصومه ) را او ساخته  قصد کردم به زیارت قبور وادی السلام بروم همین که از دروازه پا به بیرون گذاشتم صدایی به گوشم رسید . مثل صدای شتری که پشت او زخم باشد و پشتش داغ بگذارند . 

عربها رسمشان این است که اهن سرخ کرده با اتش را روی زخم شتر می گذارند نعره ای می زند  یک همچو صدایی که در ان وقت از شتر بروز می کند . به گوش رسید به طفل همراهم گفتم صدایی به گوش نمی اید 

گفت :نه

ما هر چه نزدیک تر می شدیم صدا بلند تر می شد تا رسیدیم به قبرستان  , دیدیم سر قبری جماعتی حلقه زدند و این صدا از وسط انهاست به او گفتم صدا را نمی شنوی ؟

گفت نه معلوم است انها یک جنازه ای اورده اند و این صدا از ان جنازه است  . این مکاشفه بوده است . 

 

 

۰ نظر ۰۴ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۵۹
محمدعلی خالقی

اسفاد مهد زعفران زیرکوه

چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۳۵ ب.ظ


اسفاد همانطور که از لحاظ فرهنگی . اجتماعی . دینی و مذهبی همیشه پیشرو بوده است از لحاظ صنعت و کشاورزی نیز منحصر به فرد بوده است محصولات کشاورزی و صنعتی اسفاد تا مور ( مرو ) و سرخس و هرات رفته است .
می توان گفت اسفاد اولین نقطه کشت زعفران در منطقه زیرکوه است .
وجود آب شیرین و زمین مرغوب باعث شده است که این روستا از قدیم از رونق فراوانی برخوردار باشد.
اولین بار مرحوم حاج محمد نوروزی پیاز زعفران را از منطقه مهموئی قائن به اسفاد می آورد و به کاشت زعفران می پردازد.

(یاد و خاطره مرحوم حاج محمدنوروزی و مرحومه همسرشان را گرامی میداریم)

اوایل زعفران ارزشمند نبود و همه زعفران نداشتند و همچنین پر کردن گل یک دور همی تفریحی بود و اگر هم دستمزدی در کار بود به این صورت بود که هم وزن زعفران گل پر شده ، گل دریافت می کردند و  فروش زعفران نیز در بیرجند می گرفت. حاج محمد نورزی فردی مومن . متعهد .بسیار زحمتکش و متبحر در کار کشاورزی بود که حتی تا آخرین لحظات عمر به کار پر برکت کشاورزی مشغول بود و  ما اسفادی ها باید به خودمون افتخار کنیم که از اولین زعفران کاران منطقه زیرکوه هستیم.
کشت زعفران تحول مهمی در منطقه ایجاد کرده است و باعث بالارفتن سطح درآمد مردم منطقه و اشتغال زایی شده است و حتی صدور پیاز زعفران از سال ۶۳ به منطقه تربت حیدریه از منطقه زیرکوه بویژه اسفاد بوده است. خشکسالی دهه گذشته، زلزله و کاهش آب قنات موجب رکود در بخش تولید زعفران شده است اما با افزایش آب قنات و گسترش امکانات زیربنایی و صنعتی شدن کشاورزی ، کشت زعفران دوباره رونق گرفته است .
امروز با اصلاح نظام آبیاری و زمین های کشاورزی و صنعتی کردن آبیاری و مکانیزه کردن روشهای برداشت محصول می توان در بخش تولید زعفران رونق ایجاد نمود تا موجبات رفاه و درآمد منطقه فراهم شود.
گسترش ارتباطات اسفادیها از کلانشهرها به اسفاد و  امکانات زیربنایی اسفاد و رونق  ساخت و ساز بهتر است به کمک تولید بخش کشاورز بیاید تا میزان راندمان تولید بالا رود. حتی اسفادیهای مقیم مشهد و قائن و بیرجند بهتر است در بخش پر کردن گل زعفران همکاری نمایند و کانونهایی برای توزیع گل زعفران تشکیل شود. انشاالله که همکاری همگانی موجب رونق اقتصادی اسفاد و محرومیت زایی بشود.
                         کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۳۵
محمدعلی خالقی

يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۴۵ ق.ظ

آرشیو 12 مهر سال 1395 وبلاگ اسفادخبر
esfadnews.blogfa.com
 
 
جلو   رفت  تا  که  نماید  مقال
بدیدش که مرده است طبق روال
چنان  بود  خونش  به  روی  زمین
تو گویی که  بوده  به  میدان مین
یکی چشم، باز و یکی بسته بود
گمانم به ناگه  به  ره جسته بود
دهانش  شده  بود دریای خون
شغال نگون بخت،بختش نگون
بگفتاش سیخل،تو را  چون شده است؟
که بستر تو را یکسره خون شده است؟
بگفتا به ناگه پریدم  به راه
پرایدی مرا زیر  گرداند، آه
بگفتاش سیخل همین برشغال
مرا هست اینک دگر یک سوال
به اسفاد نبود مگر خانه ات
نباشد به آنجا مگر  لانه ات؟
چه سازی به آبیز  اینک بگو
که نبود مرا طاقت   گفتگو
بگفتا   به  آبیز  یک  جلسه  بود
همی جلسه در پشت مدرسه بود
به همراه دیگر شغالان به تاخت
برفتیم چون خویش باید بساخت
بگفتاش سیخل که جلسه چه بود
مگر داشت بر حال تو لیک سود؟
بگفتش به ما  هست  روباه پیر
همی سرور و صاحب و اوکبیر
هم او دختری داشت که شد عروس
شغالان  همی  کرده   آنجا  جلوس
بگفتاش سیخل که چون قصه شد؟
که زیر آمدی و تو  را  غصه  شد؟
چنان بانگ برخاست ازاین  شغال
زمین و زمان شد به سیخل زوال
میان  همه  هوهوها  یک  شغال
بدید تکه  گوشتی  به  زیر  جوال
به دندان گرفت تکه گوشت و بجست
به اسفاد چون  آهویی  مست مست
ز بعد همه اووو و اووو.و سرور
گرفتم  به  اسفاد   ره   با   غرور
به اندوه گفتا  رسیدم پگاه
سحرگاه  بر  کوچه پاسگاه
خیالم همه تخت و آسوده بود
به امید  آن  پشته  جاده  بود{سرعت گیر}
که سرعت بگیرد ز چرخ و فلک
دریغا  گرفت جان  من  ایدمک
رسان این پیامم به جمع شغال
تو ای سیخل عاقل و  با کمال
که مردم فدای رفیقان  شدم
فدای همش تکه ای نان شدم
که دنیا نیرزد به  یک  اررنی
نباید که سر زد به هر برزنی
به   آبیز   هرگز   مبادا   روید
که من رفتم و روی من کس ندید
شب پیش گفتا پدر این سخن
ز   آبیز  دلبند  من  دل بکن
همی سیخلان در کمین تواند
چنان که  پدر  جد  تو را بدند
نکردم نصیحت ز  بابام  گوش
چو جدم نمودم تصادف به دوش
سپس گفت ای  روبه حیله ساز
چرا تو زدی اینقدر حرص  و آز؟
کنون که نداری به دنیا امید
ز سیخل برایت بود  یک نوید
همی تیغ  اول  زنم  بر  دلت
به دنیا فقط هست این حاصلت
زنم تیغ دوم  به  چشمان تو
که باشد نگاهت به دامان تو
دگر تیغ سوم  زنم  بر دو  گوش
به وقت شنیدن تو باشی به هوش
زنم تیغ چارم به ساق دو پا
به باغ اهالی مرو  در  خفا
بود   تیغ   پنجم   نثار   زبان
که خلقی زهوهوی تودرامان
ششم تیغ را من زنم بر دمت
که شاهد نگیری دمت بر امت
زنم  تیغ  آخر  به لبهای  تو
دگر خلق راحت ز نجوای تو
شاعر:حسین مقتدر{مقتدر}
 
جوابیه  برای شاعر آبیز
ای سیخلان که طبع شما گرمی و تب است
وقت پیاز  خوردن تان  نیمه ی  شب   است
آن  تیغ های   تیز  که   جای    سپر    شده
جائی که خورد، ذهن بگوید که عقرب است
اخلاق  و  شعر  ضابطه   دارد ،  برای    خود
نه این خزعبلات  که از جهل  بر   لب است
این بحث ها  نداشت  ، برای  تو  آب   و نان
این مردمی که جمله ز یک دین و مذهب است
ما  هم   شهید   داده     برای    نظام    خود
جانم   فدای  رهبر   خوبان   و   مکتب  است
گفتی  شغال ،  جد   من  و  تو  ز  آدم  است
نابخردی و خیره سری این چه مطلب است ؟
شاعر !  چراغ     راه    برای    نجات     بود !
گفتند عده ای که چنان ماه و کوکب است
شاعر  همیشه   درد    جوامع   به  دفترش
او را نه حرص جاه و جلالی و منصب است
ما  هم  به  جان  هم  که  بیفتیم    ناگهان !
بازار   و   کار   دشمن    گویا   مرتب  است
دارد کلیله  ،  دمنه  حکایت   به  صفحه ای
خر از برای خاطر  آن دو ، چو   مرکب است
در   تلگرام   ، حرمت     خود    را    نگاه  دار
شاعر همیشه  لحن  کلامش   مودب  است
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد 
 
و این هم جوابیه دوم آقای مقتدر
 
من کی خطاب نمودم کسی شغال؟
یک طنز بود مثل همیشه،همه  روال
اسفادیان  همه ز برایم  چو دسته  گل
اما  دریغ  و  حیف  ندادند  این  مجال
شعر بود بودو لیک صحبت من باشمانبود
اینگونه شعر از  من  شاعر  بود محال 
 
شعر گفتم من ز سیخل وشغال
سوء ظن گشته است بر اسفاد،حال
کی  خطابم  بود   بر  اسفادیان؟
حیف شد برداشت سوئی ای امان
 
 
البته آقای احمد عظیمی هم جواب دندان شکنی به آقای مقتدر دادند که در پیشینه وبلاگ موجود است.

۱ نظر ۲۹ دی ۹۸ ، ۰۰:۴۵
محمدعلی خالقی

شعری زیبا از برای جدال سیخل و شغال

شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۱۰ ق.ظ

۲ نظر ۲۸ دی ۹۸ ، ۰۲:۱۰
محمدعلی خالقی

گیاه خار و خسک و پرنده کوچکی به نام ابن تمره

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۴۷ ب.ظ

 

حیله ابن تمّره در استفاده از خار خسک

و امّا در باره پرنده کوچکی که به آن «ابن تمّره» می گویند: روزی در لابه لای شاخه های درختی لانه کرد. ناگاه دید ماری عظیم بر لانه اش مشرف گشته و دهان را گشوده است. پرنده سخت در تشویش و اضطراب افتاد و در پی چاره می گشت که ناگاه گیاه «خار خسک» را مشاهده کرد و آن را یافت. آن را برداشت و در دهان مار افکند. مار نیز آنقدر به خود پیچید که جان داد. راستی اگر تو را از این خبر آگاه نمی کردم به ذهن تو و دیگران خطور می کرد که «خار خسک» چنین سود و مصلحتی داشته باشد یا از پرنده ای کوچک یا بزرگ چنین حیله و چاره ای برآید؟ از این و بسیاری از اشیای دیگر درس عبرت بگیر و بدان که منافع و فواید بی شماری دارند ولی باید حادثه ای رخ دهد یا خبری از آنها ذکر گردد تا [این سودها] دانسته شود.

۰ نظر ۲۶ دی ۹۸ ، ۲۳:۴۷
محمدعلی خالقی

از کثرت نسل ماهی ها

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۳۷ ق.ظ

 

اینک در کثرت نسل ماهی و ویژگیهای آن تأمل و اندیشه کن. اگر می بینی که در درون یک ماهی آنقدر تخم (خاویار) هست که به شماره نیاید، به خاطر آن است که کار بر ماهیخواران که شماره آنها اندک نیست آسان گردد. حتی درندگان جنگلها هم برای شکار ماهی به آب پناه می آورند. در این وقت این حیوانات اگر ماهی را بیابند آن را از آب می ربایند. حال که درندگان خشکی ماهی می خورند، پرندگان ماهی می خورند، مردم ماهی می خورند و حتی ماهیان هم ماهی می خورند حکمت و تدبیر چنان به کار آمد که ماهیها این گونه در شماره نیایند و فراوان باشند.

گستردگی حکمت آفرینشگر و کوتاهی دانش آفریدگان

هر گاه که خواستی از گستردگی حکمت آفرینشگر و کوتاهی دانش مخلوقان آگاه گردی به ماهیها، حیوانات آبی، صدفها و دیگر آبزیانی که در آبها زندگی می کنند و در شماره نیایند بنگر. و تو از منافع این آفریدگان آگاه نمی گردی مگر اندکی که بر اثر برخی از حوادث رخ می نماید. مثلا مردم هنگامی به فایده نوعی حلزون پی بردند که رنگ قرمز را شناختند [داستان این کشف این گونه بود]: هنگامی که سگی در ساحل آب در گردش بود حلزونی را یافت. آن را خورد و خونش دهان او را رنگین کرد. [آنگاه که دهان سگ را دیدند] مردم به زیبایی آن رنگ پی بردند و از آن به عنوان رنگ استفاده کردند و دیگر مواردی که مردم گاه گاهی بر اثر بروز وقایعی به آنها پی می برند.

۱ نظر ۲۵ دی ۹۸ ، ۰۳:۳۷
محمدعلی خالقی

سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۲۴ ب.ظ

👈 ضمن عرض تسلیت ایام غم انگیز فاطمیه، به این بهانه سروده ای جانسوز تقدیم می گردد....👇
                       ===============
یادمان باشد که مادر را زدند
نی غلط گفتم که حیدر را زدند

دختری کو از پدر محروم بود
بعد مولا در جهان مظلوم بود

بلکه از مولای خود مظلوم تر
او که بود از هر کسی معصوم تر

در به پهلویش زدند از ظلم و کین
ناله ای زد پر فغان، شد بر زمین

حق بابایش پیمبر شد ادا
اجر و پاداش رسالت شد جفا

خانه ای کو در زمین مهدیس بود
فاش گویم، مادرم قدیس بود

بر درش آتش زدند با افتخار
عده ای انسان نمای نابکار

در ورودش پیک حق هم اذن داشت
با متانت بر درش پا می گذاشت

عده ای بی اذن او وارد شدند
با وقاحت قاتل ماجد شدند

عده ای شیطان صفت، انسان نما
از زمین بردند سنا و هم ثنا

سینه ای بشکست در آن حادثه
صورتی شد نیلی از آن حادثه

آه سرد از دل کشید آن نازنین
پشت در شد از جفا سقط جنین

محسنش کردند شهید ای وای من
با فشاری بس شدید ای وای من

غسل او با جان مولایش چه کرد
بس که از هجر نگارش ناله کرد

الغرض بس کن "خلیل" این نامه را
در سما افکنده ای این ناله را
            ====================
شاعر: ابراهیم حسینی، دی ما 1398...

۱ نظر ۲۴ دی ۹۸ ، ۱۹:۲۴
محمدعلی خالقی

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۴۰ ب.ظ

۳ نظر ۲۲ دی ۹۸ ، ۱۲:۴۰
محمدعلی خالقی

اسیاب ابی قدیم در اسفاد

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۴۸ ب.ظ


آسیاب آبی قدیم

 گندم از مهمترین غلات اصلی غذای انسانها می باشد گندم از زمان قدیم  تا به امروز  در کشتزارها ومزارع  در سرتاسر ایران وجهان  کشت می شد و از مهم ترین مشاغل بوده که بدون آن زندگی دچار بحران و مشکل می باشد
در قدیم  بیشتر مردم کشاورز بودند  وکشت گندم  از شغل اصلی آنها محسوب می شد ولی با پیشرفت زمان وتکنولوژی امروز رو به کاهش یافته است .
 در قدیم دونوع  کشت گندم داشتیم دیمه و اوه همون آبی   به این صورت بود که تخم گندم را در زمین شیار شده می پاشیدن و روی انها را هموار یا به قول اسفادیها ماله کرده تا گندم پوشیده شده و آب می خورد تا موقع برداشت محصول 
 برداشت آن با ابزارهای مخصوص درو به صورت بغل جمع اوری شده و باری گندم را با ترفند ماهرانه ای با ریسمان بسته وبا الاغ در خرمنگاه ذخیره  می کردند بعد با گاو یا الاغ نرم کرده وقسمت کاه وگندم را با ابزاری به نام چیگ و غلبر یا غربال  به وسیله باد جدا می کردند . کاه در کاهدون ذخیره می شد وگندم هم به اسیاب برده می شد تا  آرد شود
در اسفاد قدیم دو آسیاب آبی بود که به وسیله آب کار می کرد:
 یکی در کنار باغ حاجی علی محمد جعفری از آقای  حاج میرزا حسن حسنی
 ودیگری از حاج میرزا حسن عطایی که  شرح ان به این روال می باشد
 حوضچه ای به عمق حدودا ده متر وقطر حوض دو متر که از آب قنات پر  می شد . هنوز در آن زمان جوانان خاطره هایی از آن را به یاد دارند. 
 اثارش تا قبل از زلزله ۷۶ به یادگار مانده بود که از آن  برای اب تنی وشنا  استفاده می کردند وپایین این حوض شکافی داشت که اب از این منبع خارج می شد ودر پره ای چوبی بزرگ به وسیله ی چوبی ماحرانه به سنگ اسیاب وصل بود .  به این توضیح که وقتی اب از خروجی خزانه به پره ریخته می شده پره شروع به حرکت  کرده وچوبی که به سنگ آسیا از طریق پره وصل بوده سنگ هم شروع به چرخش می کرد . 
سنگ آسیاب تشکیل شده از یک سنگ محرک وسنگ ثابت که بر زمین استوار بوده وسنگ محرک بر روی ان به گردش در می آمد.
این سنگها به وسیله ادمهای کار کشته  از بهناباد که شخص خاصی مسئول آن بوده از کوه منتخب و  چیده ( تراشیده وگرد ) می شد. 
سنگ ها محموله سنگین بوده وبه متراژ حدودا یک و نیم  یا دومتر قطر داشت و وسط آن سوراخی داشته که با اهرم شروع به چرخش می شد.
 این سنگ هم تا چند سال قبل در درب قلعه قدیم اسفاد بود
سنگ ثابت  بر زمین استوار  دارای برجستگی به داخل بوده که گندم به وسیله دولچه از سکویی که محل استقرار گندوم بود . کم کم در گلوی سنگ ریخته وسنگ در حال چرخش با سنگ ثابت باعث نرم شدن گندم می شد . 
 سنگ ثابت یک طرفش دارای شکافی بود که به وسیله ناودون آرد نرم شده به داخل حوضچه ای ریخته واز حوضچه به وسیله شاگردک به داخل جوال یا کیسه منتقل می کردند وسرش را با نخ می بستند وبه وسیله الاغ به خانه ها روانه ومورد استفاده قرار می گرفت 
از سنگ آسیاب غافل نشیم  چون قدمت و آثار باستانی آن پرچمی سرفراز از  اسفاد قلب زیرکوه دارد.
 در پایان فاتحه ای بخوانیم  برای  این بزرگ مردان حاجی میرزا حسن حسنی و خواجه معین وحاجی میرزا  حسن عطایی با ذکر صلوات بر محمد ال محمد

محمد علی خالقی-احمد محمدی اسفاد

۰ نظر ۲۰ دی ۹۸ ، ۱۴:۴۸
محمدعلی خالقی

نمایش در اسفاد

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۴۷ ب.ظ

 

با سلام و احترام 
از قشنگ ترین کارهایی که در اسفاد قدیم انجام می شد اجرای تئاتر یا نمایش کمدی و دراماتیک برای عموم مردم بود و معمولا 22 بهمن روز جشن پیروزی انقلاب اسلامی اجرا می شد. 
اوج این کار ، زمان جنگ و در محل مدرسه قدیم یا انجمن اسلامی، که بالاتر از چهار راه و روبروی منزل آقای شهریاری بود برگزار می شد ، تمرین بازیگران ، تهیه لباس گریم و ساختن سن نمایش با نیمکت های چوبی و کشیدن چادری بر روی چارچوب آن ، کار ی واقعا  سخت در آن محیط باز و سرد بود. بعضی وقتها پایه های شل و ول نیمکتها باعث حرکت سن می شد. و از همه هیجان انگیز تر پرده متحرک جلو سن بود. 
از چند روز قبل بچه ها منتظر اجرای نمایش بودند و در صبح روز اجرای نمایش ، همزمان با پخش سرودهای انقلابی مثل 22بهمن و الله الله و بوی گل و سوسن ... و مادر مادر ، به سمت محل اجرا حرکت می کردیم. 
مردم از زن و مرد در آن محیط باز و سرد زمستانی جمع می شدند و به محض کنار رفتن پرده نمایش برنامه ها شروع می شد. 
تلاوت قرآن ، اجرای سخنرانی و سرود و دکلمه و در نهایت که بخش مهم و اصلی برنامه ها بود اجرای نمایشنامه های طنز و آموزنده بود.
اسفادی ها بیشتر به نمایشنامه های کوتاه و طنز علاقه دارند و به علت اخلاق شوخ طبعی که دارند استعداد و توانایی اجرای این نمایش تقریبا برای اکثر افراد وجود دارد. 
اجرا با لهجه شیرین اسفاد آن هم با آن گریم های خنده دار و آن ابتکار عمل ها واقعا لذت بخش است. یادم میاد در یکی از آن نمایش ها ، یکی از بازیگران  رفت روی سن و با لهجه شیرین اسفاد گفت  : (صبا برفتم به هه زم کمر مه بشکه ) .   و یا شیرین کاری ها، نمایش دکتر و پزشک و مسابقات ماست خوری و برگردان شعر ، شادی فراوانی در وجودمان ایجاد می کرد که تا سال آینده شیرینی اش در کام ما همچنان می ماند.  
از مشهورترین نمایشنامه هایی که تاکنون به روی صحنه رفته است می توان به نمایشنامه های بلال حبشی ، ابوذر ، قیس ابن مصهر صیداوی، و عالم قبر اشاره نمود.
به هر حال اجرای نمایش زنده آن هم با آن کمبود امکانات ،کاری بسیار سخت بود و فقط  عشق و علاقه به این کار بود  که باعث می شد بازیگران ، نمایشنامه های به این قشنگی را یک شبه و از یک یا دوشب قبل آماده می کردن که این کار،  واقعا قابل تحسین است. 
اینجانب خودم در کارهای نمایشی زیادی حضور داشتم و از نزدیک با مشکلات تهیه و اجرای آن ،آشنا هستم اما هم اکنون، باز هم حاضرم بخصوص در  مشهد ، در مناسبت ها با یک گروه ثابت و فعال این کار را ادامه بدهیم.  

اسماعیل کریمی 

۰ نظر ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۳:۴۷
محمدعلی خالقی

سردار دلها

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۱۰ ب.ظ

شعری در رابطه با سردار دلها شهید  قاسم سلیمانی 

نام قاسم حک شده بر سینه ام 
 اشک خون میبارد از دیده ا م 
راه  حق  و  راه مولا  و علی 
بوده است یک عادت دیرینه ام 
عشق ما بوده است سردار ولی 
آن که نامش در جهان شت منجلی
خار گشته چشم دشمن نام او
لرزه ای  انداخته است  افکار او
گشت عاصی دشمن پست وذلیل
تا که ریخت خونش دربیت علی 
از  فراقش  عالمی  نالان  شده 
چشم دوست ودشمنش گریان شده 
یک سخن جا مانده است از این کلام 
تا رسد بر دشمنانش این پیام 
راه  او  راه  ولایت راه ماست 
انتقام سخت دشمن کار ماست 

شعر :محمد رضا خالقی 

 

 

۱ نظر ۱۶ دی ۹۸ ، ۱۳:۱۰
محمدعلی خالقی

تسلیت شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ق.ظ

بعضی ادما بدون دلیل دوست داشتنی هستند .

یعنی اینکه ستاره وجودشون سرشار از محبوبیت و جذابیت است . این ادما خیلی کم اند . و خیلی به ندرت  پیدا می شند . سردار سلیمانی یکی از این افراد بود . که هیچ موقع از یادها نخواهد رفت .

همان طور که چشماش منو یاد امام می ندازه از چهره اش هم  شهامت شجاعت  مهربانی را می شه  فهمید . او پدر ایران بود که با بودنش امروز من و تو در ارامشی خیال ارمیده ایم . و امنیت را احساس می کنیم او نه تنها برای ایران بلکه برای هر ملت مظلومی  همچون شیری شجاع پر بار بود . 

گر چه امروز هر شغال و کفتارهایی با مرگ شیر مردی  احساس شادمانی دارند بدانند ما نه تنها یک سلیمانی را از دست داده ایم  بلکه هزاران سلیمانی دیگر را در صحنه داریم 

شهادتت مبارک شیر مرد ایران 

 

۰ نظر ۱۴ دی ۹۸ ، ۱۱:۰۹
محمدعلی خالقی

غلام حیدر کریمی

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۲ ب.ظ

چهره های منحصر به فرد اسفاد
آقای غلامحیدر کریمی 
آقای غلامحیدر کریمی که به تازه گی به سفر کربلا مشرف شده است  فردی شوخ طبع و پرتلاش که از سال ۷۰ ساکن مشهد است
و از همان سالهای اولیه هیات و دوره قرآنی خانگی ،مشارکت فعال در این زمینه داشته  و در امورات عمومی و مناسب های ۲۸ صفر بعنوان هماهنگ کننده و انتظامات مشارکت فعال داشته است .
ایشان هم اکنون ساکن گلبهار است و آنچه بعنوان ویژگی انحصاری و امتیاز می توان برای ایشان نام برد
تخصص در تولید مواد رزین است.
ایشان توانسته است تجارب شخصی زیادی در خصوص تولید سنگ ساب موزاییک در قالب های سه تایی و شش تایی و سنگ نواری بدست آورد و ضمن انجام ترکیبات شیمیایی تجربیات زیادی در این زمینه نیز کسب نموده است.
همچنین بصورت تجربی توانسته است به طراحی تولید دستگاه ساب موزاییک بپردازد .
یکی دیگر از توانمندی های ایشان تولید ترکیبات رزین برای سطح پوست کن های سیب زمینی در کارخانجات چیپس و سطح معابر عمومی نظیر پل های هوایی است که استفاده از این مواد موجب عدم سر و لیز خوردن در سطح صاف می شود
و می توان گفت ایشان از معدود افراد تولید کننده سنگ رزین برای سنگ سابی است .
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهترین ها داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

۱ نظر ۱۳ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۲
محمدعلی خالقی

چشم درد و راهب

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۴۲ ب.ظ

فردی از درد زیاد خواب به چشم نداشت. او برای مداوای چشم انواع قرص و دارو ها را استفاده کرد اما چشم دردش خوب نشد . به راهبی شناخته شده و مقدس  مراجعه کرد . راهب به او گفت تو باید برای مدتی به هیچ رنگی جز رنگ سبز نگاه نکنی  او پس از بازگشت از نزد راهب به تمامی مستخدمان خود دستور داد بشکه هایی سبز رنگ بخرند و هر انچه در اطراف و خانه ی اوهست همه رو سبز رنگ کنند . 

پس از مدتی رنگ ماشین خانه لباس و هر انچه به چشم می خورد را سبز رنگ کرد . چشم درد او به مرور تسکین یافت و کاملا خوب شد . او برای تشکر نزد راهب رفت تا ادای احترام کند راهب گفت خوب چه شد . چشم دردت خوب شد . او  فرمود بله ولی گرانترین مداوایی بود که تا کنون وجود داشته است . گفت چطور بر عکس ارزانترین مداوایی بود که کرده بودم . او فرمود من تمام ثروتم را برای رنگ امیزی و خرید فروختم  تا چشمم خوب شود . 

مرد راهب به مریض گفت تنها کافی بود عینک سبز رنگی بخری هیچ نیازی به این همه مخارج نبود . 

 

برای یک کار نمی توانی تمام دنیا را تغییر دهی بلکه با تغییر چشم اندازت می توانی دنیا را به کام خود در اوری .

اسان بیاندیش و راحت زندگی کن 

 

 

۰ نظر ۱۱ دی ۹۸ ، ۱۵:۴۲
محمدعلی خالقی

اسفاد قدیم عکس حاجی اقای فردوسی

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۱۹ ب.ظ

۱ نظر ۱۰ دی ۹۸ ، ۲۲:۱۹
محمدعلی خالقی

نماز در ایات قران

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۵۱ ق.ظ

درباره اوقات نماز خداوند در آیه ۱۱۴ هود و سوره ۱۱ میفرماید: 
نماز را در دو طرف روز و پاره ای از شب بر پا دار... 
منظور از دو طرف روز ظاهراً قبل از طلوع و بعد از غروب خورشید میباشد. یعنی نماز صبح و مغرب. 
و در آیه ۷۸ بنی اسرائیل (اسراء) سوره ۱۷ میفرماید: 
نماز را از غروب خورشید تا تاریکی شب و سپیده صبح بخوان... 
در این دو آیه نماز بصورت صلوة، آمده است. 
آیه ۱۳۰ طه سوره ۲۰ میفرماید: 
... قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن و قسمتی از شب و اطراف روز با ستایش خداوندت او را تسبیح بگو ... 
آیه ۳۹ و ۴۰ ق سوره ۵۰ میفرماید: 
... قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب و قسمتی از شب و بعد از سجده ها با ستایش خداوندت را تسبیح بگو. 
آیه ۴۰:۵۵ سوره مومن (غافر) میفرماید: 
... برای گناهت طلب آمرزش کن و شب و صبح با ستایش، خداوندت را به بزرگی یاد کن. 
آیه ۴۸ و ۴۹ طور سوره ۵۲ میفرماید: 
... وقتی بلند میشوی و قسمتی از شب و موقع ناپدید شدن ستارگان خداوندت را تسبیح بگو. 
آیه ۴۱ و ۴۲ احزاب سوره ۳۳ میفرماید: 
ای افراد باایمان خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب او را بپاکی ستایش کنید. 
آیه ۱۷ و ۱۸ روم سوره ۳۰ میفرماید: 
خدا را موقعی که روز را به شب و شب را به روز میرسانید بپاکی یاد کنید 
و شب و ظهر در آسمان ها و زمین ستایش به خدا اختصاص دارد. 
منظور از تسبیح خداوند او را به بزرگی و پاکی یاد کردن است. 
بعضی از این تسبیح گفتن ها بعداً بصورت نماز درآمده است. 
حمد یعنی ستایش خدا در موقع ظهر هم بعداً بصورت نماز ظهر درآمده. 
خداوند در آیه ۱۰۳ نساء سوره ۴ میفرماید: 
...نماز در اوقات معینی بر افراد باایمان واجب شده. 
نماز برای این واجب شده که انسان بیاد خدا و روز قیامت (روز جزا) باشد و کار زشت و ناروا نکند. 
چون خداوند در آیه ۴۵ عنکبوت سوره ۲۹ میفرماید: 
آنچه از قرآن به تو وحی شده بخوان و نماز را بپا دار. چون نماز از کارهای زشت و ناپسند جلوگیری میکند. مسلماً یاد خدا بزرگتر است... 
پس نماز برای این واجب شده که انسان بیاد خدا و روز قیامت باشد و کار زشت و ناروا نکند. 
بنابراین مسلمان باید بداند که برای این منظور نماز میخواند نه اینکه خدا به نماز او احتیاج دارد و نماز برای انسان سازی است 
و مطابق ابتداء آیه بهتر است فرد مسلمان قبل از نماز مقداری قرآن بخواند. 
تا از دستورها و نظرهای خداوند اطلاع پیدا کند. 
اگر عربی نمیداند باید ترجمه قرآن را به این منظور بخواند. 
خداوند در آیه ۲۰:۱۴ طه به موسی (ع) میفرماید:
نماز را برای اینکه بیاد من باشی بر پا دار. 
درباره ذکر نماز خداوند در آیه ۱۷:۱۱۱ سوره اسراء (بنی اسرائیل) میفرماید: 
بگو ستایش (بزرگداشت) فقط برای خدائی است که فرزندی ندارد و در فرمانروائی هم شریکی ندارد 
و ضعیف نبوده که احتیاج به مددکاری داشته باشد و او را هرچه بیشتر بزرگ دار. 
آیه ۹ جمعه سوره ۶۲ میفرماید: 
ای افراد باایمان، وقتی ندای نماز جمعه داده شد به نماز بشتابید و خرید و فروش را رها کنید. 
اگر علم داشته باشید متوجه میشوید که اینکار بنفع شما است. 
چنین تاکیدی در مورد نمازهای دیگر نشده. 
درباره نماز قصر: نماز شکسته آیه ۴:۱۰۱ سوره نساء میفرماید: 
وقتی در سفر هستید، اگر میترسید که کافران صدمه ای به شما بزنند اشکالی ندارد که از نماز خود کم کنید (نماز را شکسته بخوانید) 
چون کافران دشمن آشکار شما هستند. 
می بینیم که این نماز، نماز خوف، نماز ترس از حمله دشمنان است نه نماز سفر که بعد بخواهند مقدار مسافتی که باید طی شود محاسبه شود. 
آیه ۴:۱۰۲ هم نماز پیغمبر (ص) را در موقع جنگ بیان میکند. 
آیه ۴۳ بقره سوره ۲ میفرماید: نماز را بپا دارید و زکات بدهید و با رکوع روندگان به رکوع بروید. 
و آیه ۷۷ حج سوره ۲۲ میفرماید: 
ای افراد باایمان رکوع و سجده کنید و خداوندتان را بندگی (اطاعت محض) کنید و کار خوب بکنید تا رستگار شوید. 
آیه ۵۳:۶۳ سوره نجم هم میفرماید: 
خدا را سجده و عبادت کنید. 
آیه ۹۸ حجر سوره ۱۵ میفرماید: 
با ستایش خداوندت او را تسبیح کن و از سجده کنندگان باش. 
آیه ۱۷:۱۱۰ سوره اسراء (بنی اسرائیل) میفرماید: 
... نمازت را بلند نخوان آهسته هم نخوان، حالتی بین این دو حالت را داشته باش. 
ولی بجای اجراء این دستور بعضی نمازها را بلند میخوانند و بعضی آهسته. 
آیه ۷۴ واقعه سوره ۵۶ میفرماید: 
بنام فرمانفرمای بزرگت تسبیح بگو. 
که در رکوع گفته میشود و آیه اول سوره اعلی سوره ۸۷ میفرماید: 
بنام فرمانفرمای بلند مرتبه ات تسبیح بگو. 
نام خداوندت را منزه و پاک ساز که در سجده گفته میشود.

۰ نظر ۰۷ دی ۹۸ ، ۰۵:۵۱
محمدعلی خالقی

یکی از شغلهای پر درامد امروز ما وکالت می باشد

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۱۰ ب.ظ

وکالت یکی از شغلهای پر درامد و ابرومند امروز جامعه ماست  مستلزم به هوش و استعداد بالا برای افردی که  ره رو  این رشته می باشند . 

به تفسیرو توضیح بیاناتی در رابطه به ان  می پردازیم .

معنی وکیل  , بستن عقدی ایست که به موجب ان یکی از طرفین طرف دیگر را برای انجام کاری نایب خود قرار می دهد . 

ما می دانیم که امروزه تمامی ما انسانها برای پول زندگی می کنیم . درس می خونیم می جنگیم . شاید برای توجیه عملی دروغ بگوییم و هزاران مبحث دیگر 

هیچ کس از داشتن پول زیاد بدش نمی یاد . 

حتی یک وکیل در مبحث یک دعوا از موکل ها از طرفی که پول بیشتر گرفته باشد  به نفع ان مذاکره خواهد کرد . بدون توجه به حق و عدالت 

یک وکیل  یا یک قاضی  برای انجام کاری پول دریافت خواهد کرد و در دعوایی که حتی مجرم مقصر باشد بدون  توجه به واقعیت حکم خواهد کرد .

شاید قتلی را موجب شده باشد. شاید دزدی کرده باشد شاید از دیوار خانه ی کسی بالا رفته باشد و هزاران شایدهای که موجب  ان  حبس و شلاق می باشد تا درسی باشد برای دیگران  اما پوستی کلفت شرم و حیا را از انان  سلب کرده است .

او باید دروغ بگوید و بر علیه مجرم قضاوت کند و هزاران دروغ ,شاهد و مدرک دیگر را جمع اورد تا بتواند دفاعیت خود را در برابر یک مجرم اثبات کند . چرا که  پول (رشوه) دریافت کرده است .

این چه پول و چه شغل کثیفی ایست و ایا این پول بر سر سفره یک خانواده حلال می باشد  که ...

 یک مادر بی گناه باید سر چوبه دار سرش از تنش جدا شود 

یا یک فرزند خردسال بعلت اختلافات خانوادگی از پدر و مادر خود جدا شود . 

و یا قتلی که بموجب ان چند خانواده و فرزند اواره کوچه خیابان شوند . 

امروزه بعضی از قضات گرامی ما بر صندلی گردان  با لباسی مقدس و مبارک انقدر در ناز و نعمت ارمیده اند و پاره ای از  کبر و غرور انها را فرا گرفته که به ارباب رجوع حتی اجازه صحبت کردن نمی دهند . ایا تو غیر از این صندلی و غیر از این سمت در بیرون از این جایگاه   ارزشی خواهی  داشت . سو استفاد بعضی از افراد سود جو و کوته فکر را بد باور و مغرور کرده که انسانیت را فراموش کرده اند . 

ببین پول این کاغذ کثیف چه  غیر ممکن هایی را ممکن می کند.

 رشوه گرفتن امروزه در جامعه ما چه  افراد بی گناهی را راهی زندان و چوبه دار می کند  . و چه مجرمانی را  از چوبه دار پایین می کشد .

ناگفته نماند هستند وکلای خوب و قضات شاخص که حق و عدالت را خوب می شناسند و خوب اجرا می کنند . 

ووای به حال مظلومیت  وای به حال بی کسی

بی پدری , بی مادری , اوارگی , بیچارگی  بی پولی 

نگاشت  خالقی اسفاد 

 

 

 

 

۲ نظر ۰۴ دی ۹۸ ، ۲۰:۱۰
محمدعلی خالقی

۲ نظر ۰۴ دی ۹۸ ، ۱۲:۳۶
محمدعلی خالقی

احادیث

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۳۰ ق.ظ

 

 

همچنان که از بوته ی خار انگور چیده نمی شود 

بدکاران به جایگاه نیکوکاران نمی روند 

پس هر راهی را که می خواهید بپیمایید 

زیرا هر راهی را که بروید به اهل ان وارد شوید 

پیامبر خدا 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۳ دی ۹۸ ، ۰۶:۳۰
محمدعلی خالقی

رستگاری

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ق.ظ

در سکوت شب نگاهی خسته روئیده

ساز آرامش دل اندوه مردی را نوازش می کند 

چون قطره ی آبی که بر گلبرگ زرد ی ارمیده 

شاپرک ها یاسمن ها را ببین غمگین و دلتنگ اند چرا 

دور از نسیم  عطر  مهر دلگیر و پابندند چرا 

ای آسمان 

باران نمی بارد چرا 

رنگ ظلمت در سیاهی خون می بارد 

پرده ای تاریک و ظغیان در نگه ویرانه رندخارد 

دشنه در قلبم شده اه ای خدای من

لیک من با خشم می گویم 

چشم بر هم می نهم تا بگذرد این روزگار من 

حجت ا باز آی  ببینم  رستگاری  من

شعر خالقی (عرفان)

 

 

۱ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۰۰:۳۳
محمدعلی خالقی

یلدای 98مبارک

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۳ ب.ظ

با آداب و رسوم شب یلدا آشنا شوید 

از آیین های رایج و معروف و مرسوم شب یلدا می توان به آتش روشن کردن،قصه گویی ریش سفیدان و بزرگان،خوردن تنقلات و تفآلی بر حافظ اشاره کرد. 
آتش روشن کردن در یلدا 
از آنجایی که آتش روشن کردن در دیدگاه گذشتگان نماد روشنی و خورشید بود و همچنین بعضی ها آن را برای رفع تاریکی و نحسی اهریمن میشناختند از این رو برای فراری دادن تاریکی ها و قوای اهریمن آتش روشن می کردند تا محفلی گرم در کنار یکدیگر ایجاد کنند. 
قصه خوانی و مثل گویی در شب یلدا 
در شب یلدا خانواده ها دور هم جمع می شوند و به شعرخوانی ها و داستان خوانی بزرگ تر ها و پیرتر ها گوش فرا می دهند.قصه هایی غیر واقعی و کوچک که قهرمان های آن پریان و دیوها و جانوران هستند و مطمئنا شنیدنش برای هر کودکی خوشایند و جذاب می باشد. 
و بسته به فرهنگ هر شهر یا استانی قصه های مربوط به خودشان نقل میشود به عنوان مثال قصه حسین کرد شبستری در میان آذربایجانی ها و داستان های شاهنامه در بین خراسانی ها رایج می باشد. 
فال حافظ و شاهنامه خوانی در شب یلدا 
شاهنامه خوانی و فال حافظ در شب های یلدا یکی دیگر از سرگرمی های ایرانیان می باشد و از دیرباز مرسوم بوده است چنانچه برای تفآل زدن به حافظ مخاطب مورد نظر نیت می کند و بزرگ مجلس که قرار است فال بگیرد از او می خواهد این جمله را با خود تکرار کند:ای حافظ شیرازی، تو کاشف هر رازی، من طالب یک فالم، بر من نظر اندازی… 
و سپس دیوان را باز کرده و غزل بالای سمت راست را خوانده چراکه جواب تفآل می باشد اگر با وسط غزل مواجه شدند فال باید از ابتدای غزل یعنی صفحه پشت خوانده شود.پس از اینکه غزل خوانده شد آن را تفسیر می کنند .چنانچه فال با محتوای مثبت از آب در آمد یعنی فال خوب است اما اگر منفی بود یعنی بد است البته نا گفته نماند تمامی غزلیات حافظ محتوایی روحیه بخش و عاشقانه دارند. 
و همچنین شاهنامه خوانی جزء جدایی ناپذیرترین برنامه های شب یلدا می باشد که از دیرباز رایج می بوده است شاهنامه ها اگر با شیوه نقالی خوانده شود جذابیتش صد چندان می شود . شانس بزرگی هست که در خانواده تان چنین شخصی را داشته باشید. 
چیدمان سفره شب یلدا 
چیدن سفره شب یلدا با انواع خوراکی ها و تنقلات یکی از آیین های این شب بیادماندنی می باشد که شامل آجیل های مخصوص و میوه هایی همچون انار و هندوانه و دیگر تنقلات داخل آن قرار می دهند.جالب است بدانید در دوران گذشته سفره ای با اسم میَزد پهن می شده است و از میوه های خاص خشک و تر و آجیل و یا به اصطلاح زرتشتیان لُرک در سفره استفاده میشده است که یکی از اجزای اصلی سفره می باشد و در حقیقت ولیمه این جشن به شمار می رود.از سایر اجزا می توان به عطردان،آتشدان،بخوردارن و بَرسَم اشاره کرد.بَرسَم ابزاری برای دعا خوانی می باشد که از فلز نقره و برنج و یا شاخه گیاهی خاص درست می شود. 
میوه های مخصوص شب یلدا 
اصلی ترین میوه شب یلدا انار می باشد چرا که گذشتگان آن را مایه برکت و باروری می دانستند و این تفسیر را بخاطر دانه های زیاد آن مطرح کردند و همچنین رنگ قرمزی که دارد نماد خورشید و شادی است.در حقیقت خوردن و وجود انار در سفره شب یلدا به علت اعتقاد به تاثیر جادوی سرایتی آن بوده است به طوری که با خوردن انار و توسل کردن به آن نیروی باروری و برکت را در خود بالا می بردند. 
قداست میوه انار از دوران بسیار قدیمی برای همه ثابت شده است و حتی دارای جایگاه ویژه ای در میان ادیان بزرگ جهان داشت چراکه در افسانه ها و اساطیر هم نام آن ذکر شده است.انار در دین زرتشتی از مقدسات محسوب می شود و از درختان مینوی است و جالب است بدانید در مراسم دینی زرتشتیان از شاخه ها و میوه آن بکار می رود. 
و اما هندوانه هم همانند انار یکی از خاص ترین میوه های شب یلدا است ولی سوالی که اینجا مطرح است این است که اول سرما خوردن هندوانه کمی عجیب نیست؟باید بدانید همانطور که هندوانه یک میوه تابستانی است بنابر این علاوه بر رنگ سرخش یادآور حرارت و گرمای تابستان و همچنین نماد خورشید می باشد. 
البته از سایر میوه ها و مرکبات همچون پرتقال،سیب،خرمالو،گلابی و یا حتی کدو تنبل و لبو هم می توان استفاده کرد. 
 
میوه های شب یلدا

آجیل ها و تنقلات خوشمزه شب یلدا 

آجیل و تنقلات مخصوص از جمله مغز پسته ،بادام،گردو،فندق و در کنار آن توت و انجیر خشک یکی از گزینه های مهم تر از شام در شب یلدا می باشد.همانطور که می دانید نگهداری طولانی مدت میوه ها در گذشته راحت نبود برای همین برای مصرف و نگهداری بسیاری از میوه ها اقدام به خشک کردن آن ها می کردند. 
غیر از مواردی که در متن فوق ذکر شد از گندم ،تخمه هندوانه ،نخود برشته و شاهدانه نیز در شب یلدا می توان مصرف کرد. 
 

۱ نظر ۳۰ آذر ۹۸ ، ۲۳:۴۳
محمدعلی خالقی

شک و تردید خداوند

پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۱۰ ب.ظ

 

هنوز در عظمت و خلقت افرینش و دنیای امروز ما افرادی وجود دارند که در شناخت خداوند تردید می کنند . 

دونفر در بین راه بعنوان مسافر سوار کردم آنها هنوز سوار نشده بودند باهم در جدال صحبت بودند .

در مورد ادیان شعرا عرفان و خدای یکتا بحث می کردند . یکی از آنها خداوند را قبول نمی داشت .

حتی در مورد روزه و نماز هم اعتقادی نداشت و اقرار می داشت روزه گرفتن برای انسان ضرر دارد  دوستش سعی می کرد متقاعدش کند که به هیچ راهی راضی نمی شد اشعاری از خیام  را عنوان می کرد  برای توجیه خودش  بر علیه خداوند . که خدایی وجود ندارد. لحظه ای  گفتم تو شیعه ای  یا سنی  تا دین و مذهبش را بفهمم  گفت من سنی ام گفتم سنی هستی یا سنی زاده  چیزی نگفت  گفتم تو سنی زاده ای در هر صورت هر چه هستی به خودت مربوط است . 

 یعنی در مکانی بوجود آمده ای که ادیان و اجداد تو سنی بودند هر کسی در پیشینه خود با توجه به دین و مذهبش افریده شده و به سختی می تواند تغییر کند . گفتم خورشید را نگاه کن آیا می شه باورش را با ان  همه بزرگی و روشنایی انکار کرد و یا ماه و یا ستارگان بی انتها   او در هر سوالی برای خودش جوابی می داشت که خورشید تیکه ای جدا شده از یک ستاره ای است و زمین همه همین طور 

خوب درست مبدا این ستاره بگو کجاست  و مبدا زمین چگونه است  و مبدا انسان چگونه است 

باز هم برای خود جوابی توجیه می داشت که هیچگاه قانع نبود 

اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم مجالی برای زندگی کردن نمی ماند .

گاهی اوقات باید بدون توضیح بر واقعیت مخلوقات و قدرت خداوند که در اطراف می بینیم لذت ببریم  و حقیقت را باور کنیم . 

مثل غروب خورشید و یا طلوع زیباییش

یا هزار پایی که با هزاران پا با هماهنگی به راهش ادامه می دهد 

یا پیدایش شب و روز 

اکسیژن   باران   ابر  آسمان   کوه 

که گردآورنده این عظمت و بزرگی کسی نیست جز خداوند یکتا 

 

 

 

۱ نظر ۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۹:۱۰
محمدعلی خالقی

ستاره ی آسمونی

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۹ ق.ظ

 

تا حالا دقت کردین هر آدمی توی آسمون یک ستاره داره  یه ستاره که همیشه دوست داشتنیه و تو آسمون برات یه جا گذاشته  همون ستاره ای که همیشه واسه خودمون انتخاب می کردیم و روش انگشت می ذاشتیم 

  اون ستاره مال توست اون ستاره  مواظبته  که یه وقت رو زمین گیر نکنی که یادت باشه همیشه ماندنی نیستی و یادت باشه که یه روزی آسمونی می شی و می ری پیشش و اون موقع که رفتنی شدی اونم می یفته رو زمین 

به نظر من هر کسی رو زمین یه همدم و مونس داره  یه کسی که میتونی راحت باهاش تموم حرفاتو بزنی   تموم مشکلاتتو شادیهاتو غماتو

 اون مادره مادر مهربونی که از اون بوجود اومدی شاید بعضی حرفارو نتونی به نزدیک تربن کست ، داداش  همسر خواهر یا فرزندت بزنی ولی وقتی با اون درد دل می کنی عقده دلت خالی می شه و آروم می شی 

البته یه کوهی هم رو زمین وجود داره که اون پدره  پدر هر ادم همون کوهی که تو کودکی از سر و کولش بالا می رفتیم  و بازی گوشی می کردیم  مثل دماوند مثل سبلان 

وقتی مجردی حتی یک لحظه هم این حرفا برات معنایی نداره  وقتی بزرگ می شیم  و ازدواج می کنیم  اون موقع است که لذت و شیرینی  فرزند رو تجربه می کنیم اون وقت می فهمیم که پدر و مادر بودن چیه  اون وقت می فهمیم که فرزند  داشتن چقدر سخته 

 گاهی با  دنیای بازیگوشی فرزندمان یاد و خاطرات کودکی مون زنده می شه و یادمان می یاد که ای کودکی شیرین بودی چو عسل و خاطرات کودکی ات در ذهن مرور می شه 

چه دنیای عجیبی ایست چقدر لذت بخش و چه شیرین و چه با احساس است کودکی  اره کودکی و چه گوهر گرانی ایست فرزند اما چرا باید به این اسانی از دستش داد 

فرزندی که با خون و دل بزرگ می کنی  این چه تقدیر و سرنوشتی ایست 

کاش همون کلبه خاکی بود و همون خونه شلوغ  همون کرسی بود همون دگدون اتشی  کاش زندگی دنده عقب داشت   کاش همون جمع بود و همون خواهر و برادر 

خداوندا تموم پدر و مادرارو حافظ باش  و سایشون رو مستدام بدار 

 

 

 

۱ نظر ۲۷ آذر ۹۸ ، ۰۲:۱۹
محمدعلی خالقی

در گذشت مرحومه خیر النسا رمضانی

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۰ ق.ظ

 

 


درگذشت نابهنگام مرحومه خیرالنسا رمضانی همسر کربلایی ابراهیم علیپور را به خانواده‌های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم 

 

روحش شاد 

 

 

۲ نظر ۲۶ آذر ۹۸ ، ۰۰:۵۰
محمدعلی خالقی

شعر مرتضی حسینی اسفاد

شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۳۴ ب.ظ

 

وطنم اسفاد
آن جا که بیشتر به  نظر یاد است
سرسبزی  و   طراوت   اسفاد    است
جایی که از  بهشت   برین   بهتر
آن ده  که   کوهپایه   و  آباد  است
تاریخ   با   شکوه  و   جلال   تو
از    دورها     نشانه    و   بنیاد   است
بیش از هزار و سیصد و اندی سال
سروی  که   ایستاده   و  آزاد   است
چون خوش گوار آب قنات آن
غم دیده ای که خورده ازآن شاد است
صبح اش   بسان  صبح  نشابوری
عصرش  قیاس  خطه ی  بغداد  است
در محفل  عزای   مُحرّم  خوب
در   دسته ها   حماسه   و  فریاد  است
در قبله گاه  محکم  او   شاسکوه
سنگین  و  ریشه دار  چو  اوتاد است
در   دوستی   همیشه   وفا   دارند
چون قصه ها که  گفته  ز فرهاد است
از  دین  شمرده اند  وطن خواهی
اسفاد ،  عشق، جای  چه  ایراد است ؟
وابستگی هر کسی از چیزی است
شاعر!  به  عشق  روی  تو معتاد است
مردان  با   فضیلت   آن ،   محبوب
زن،  با کمال  چون گل  شمشاد  است
گل  دسته های  سرخ   شهیدانت
آن   آهوان  که  زخمی  صیاد   است
دارد "شمیم"  مهر  وطن  در  دل
هر  چند    غبار   فاصله   ایجاد  است
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم)

۰ نظر ۲۳ آذر ۹۸ ، ۱۵:۳۴
محمدعلی خالقی

ما ادما

شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۲ ب.ظ

بعضی ادما جلد زرکوب ،بعضی جلد زخیم و بعضی جلد نازک دارند 

بعضی ادمابا کاغذ کاهی و بعضی با کاغذ  سفید و مرغوب چاپ می شوند 

بعضی ادما ترجمه شده هستند . بعضی از ادما تجدید چاپ می شوند , بعضی از ادما هم فتوکپی ادمای دیگرند .

بعضی از ادما سیاه سفید چاپ می شوند و بعضی از ادما صفحات رنگی دارند .

بعضی از ادما تیتر و فهرست دارند . روی پیشانی بعضی از ادما نوشته اند هر گونه استفاده ممنوع است . 

بعضی از ادما قیمت روی جلد دارند . بعضی از ادما با چند درصد تخفیف به فروش می روند. بعضی از ادما بعد از فروش پس گرفته نمی شوند .

بعضی از ادما نمایشنامه اند ودر چند پرده نوشته می شوند . 

بعضی از ادما فقط جلد و سرگرمی دارند بعضی از ادما معلومات عمومی هستند . 

بعضی از ادما خط خوردگی دارند بعضی از ادما غلط چاپی دارند .

از روی بعضی ادما باید مشق نوشت و از روی بعضی ادما باید جریمه نوشت .

بعضی از ادما را باید چند بار بخوانیم تا معنای انها را بفهمیم 

بعضی از ادما را باید نخوانده دور انداخت . 

۱ نظر ۲۳ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۲
محمدعلی خالقی

تو را آباد می خواهم

پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۲۱ ق.ظ

 


بیا دستی برسون اسفاد و آباد کنیم
بیا  با  همت خود از  قُدما  یاد کنیم
مسجد و حوض  و  شجر  بخشیدند
بیا بر پا  همه سازه های اجداد کنیم
با همه بی سر  و سامانی اوضاع بیا 
بستیزم  ز  جوانان  گره  آزاد   کنیم
گل امید  بکاریم به دل  قشر  جوان 
و جوانان  وطن  طالب  اسفاد کنیم 
کسب و کاری بزنیم حجره و یا دکانی
بیا   احیا‌   هنرِ   حاجیِ  قناد   کنیم
یا علی گوی که با یاری و همکاری تو
میشه اسفاد مونو بهزِ  فرحزاد کنیم
سربلندیش بخواهیم چو سرو کُهنش
که ببالیم و شود  نامشو  فریاد کنیم

Ahmad Azimi

 

 

۰ نظر ۲۱ آذر ۹۸ ، ۰۱:۲۱
محمدعلی خالقی

شیوه نوین آبیاری در اسفاد

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۰۲ ب.ظ

با سلام و احترام
شیوه های نوین آبیاری در اسفاد
افزایش جمعیت . مهاجرت معکوس اسفادیها از شهر به روستا . تسهیل راهها و ارتباطات اجتماعی و تغییرات نظام سنتی به مدرن و بهره وری پایین .باعث شده است رویکرد و نگرش  جوانان نسبت به استفاده از ابزار های مدرن در بخش کشاورزی نسبت به قدیم تغییر کند .
هم اکنون زمین های موات و بایر زیادی در اسفاد و حومه وجود دارد که آباد کردن این زمین ها تاثیر فراوانی در آبادی منطقه . محیط زیست . اشتغال زایی . گسترش بخش گردشگری و بالا بردن سطح درامد مردم منطقه خواهد داشت.
تسطیح اراضی . اصلاح نظام آبیاری سنتی و کشاورزی احتیاج به فکر و تلاش جهادی دارد.
وجود تپه های ماسه ای و آب شیرین منطقه باعث خاک حاصلخیز و کاشت تقریبا بیشتر محصولات کشاورزی شده است
اما با وجود کاشت محصولات نظیر زعفران . زرشک . انگور . گندم . جو . چغندر قند . کلزا . هندوانه و خربزه و سایر میوه ها و صیفی جات ، 
هنوز یک برند خاص بجز زعفران در منطقه  نظیر باغ های زیتون رودبار . باغ های گردوی مهدیشهر سمنان و باغ های سیب ارومیه و غیره با وجود همجواری با کشور افغانستان وجود ندارد تا تحول و شکوفایی در سطح عمومی منطقه  بوجود آورد 
نظام سنتی کشاورزی و اخلاق سنتی کشاورزان موانعی بر سر راه این کار است.
امروزه می توان در هریک از باغ و زمین های کشاورزی استخر و حوض انبار احداث نمود و بهره وری محصولات را بالا برد.
جمع شدن جوی آب قدیم و استفاده از لوله های آب ، برای انتقال آب به نقاط دور دست و غیر آب گیر از جمله این موارد است.
پیاده کردن آبیاری قطره ای و بارانی . جایگزین کردن لوازمی برای باز و بسته کردن مسیر آب به جای برق و جوب ضروری است
این روش ها علاوه بر بهره وری موجب آسانی کار برای پدران سالخورده ما خواهد بود.
و حتی می توان حجم آبی که از قنات در شب آبیاری می شود در چندین استخر مثلا ۸  استخر دویست هزار لیتری ذخیره نمود تا کل آبیاری در روز انجام شود
چرا که زمین های اسفاد بعلت کوهپایه بودن از شیب خوبی برای فشار آب برخوردار است.
حجم آب قنات ما از ساعت ده شب تا ۶ صبح اگر ذخیره شود کم تر از دومیلیون بشکه نفت روی نفتکش های بزرگ است.
امید است دست اندرکاران . جوانان شهر گشته اسفاد و مدیران و بزرگان و مسئولین اسفاد در حال و آینده فکری برای بهره وری و تسهیل امور برای خودمان و پدران سالخورده مان و آینده گان بکنند.
آب قنات اسفاد از گواراترین آبهای ایران است 
و همین آب ماهانه میلیون ها لیتر در شب های زمستان به ریگ بیابان فرو میرود که می توان این آب گوارا را برای فصل بهار در همان بیابان ذخیره نمود و همان منطقه را تبدیل به باغهایی سرسبز کرد و با کاشت زمین های بیابان برای کل استان دامپروری نمود.
همه چیز را همگان دانند 
منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم
پایدار و سربلند باشید.
           کریمی آوای اسفاد

۱ نظر ۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۲
محمدعلی خالقی

صعود کوهنوردان به شاسکوه

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۴ ق.ظ

۰ نظر ۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۱:۲۴
محمدعلی خالقی

صندلی چرخ دار

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۲۲ ق.ظ

صندلیِ چرخ دار من یک عذر خواهی به تو بدهکارم باید اعتراف کنم که از همان زمان که شناختمت از تو متنفر بوده ام ، درست از همان زمان که هیچ مهد کودک و پیش دبستانی مرا قبول نمی کرد، درست از همان زمان که گمان کردم دیگر نخواهم توانست به مدرسه بروم،من تو را مسبب همه ی این اتفاقات می دانستم .
اکنون بعد از گذشت بیست سال تو تنها دوستِ همیشه همراهِ من بوده ای، تو تنها کسی بودیکه در تمام این سال ها حسرت هایم را با تمام وجود حس کردی و هیچ نگفتی البته شاید اگر تو هم از نعمت سخن گفتن بهره مند بودی زبان به اعتراض می گشودی.
متشکرم از بیست سال همراهی بی دریغت ویلچرجان😍
پاورقی:از عزیزانی که این کپشن را می خوانند تقاضا می کنم که چند دقیقه ای خود را شبیه من تصور کنند آن گاه خواهند دید که زندگی چه قدر می تواند زیبا باشد اگر بتوانی قدم بزنیو کفش بدون بند بپوشی و صبح با خیال راحت چای بنوشی
+حسرت های آدم گاه آنقدر کوچک است که نمیتوانی حتی راجع به آن ها با دیگران هم کلام شوی چون هیچ گاه تو را نخواهند فهمید.
+قبلا گفته بودم معلولیت محدودیت نیست اما هست معلولیت یک محدودیت بزرگ است.

فاطمه قاسمی اسفاد 

۱ نظر ۱۳ آذر ۹۸ ، ۰۲:۲۲
محمدعلی خالقی

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۱ ب.ظ

'

۱ نظر ۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۲:۵۱
محمدعلی خالقی

کلی

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۵ ب.ظ

وقتی کُلّی جای کرسی را گرفت
در قدیم دسترسی به منابع انرژی از قبیل سوخت های فسیلی ، برق و گاز کمتر بود و مردم در مناطق دور دست و محروم بخصوص در روستاها انرژی گرمایی را از آتش و هیزم تامین می کردند . تهیه غذا پخت نان و تامین انرژی گرمایشی از موارد‌ استفاده از این سوخت بود .
لذا مردم در نبود امکانات از خاک و گل با طرح های ابتکاری وسیله هایی متناسب‌ با نیاز خود می ساختند که دیگدان ، تنور و کُلّی از جمله سازه های سنتی مردم اسفاد در بخش موضوع مورد بحث ما بود .
در یکی از مناطق کوهستانی اسفاد نوعی خاک قرمز رنگ  معروف به خاک تنور وجود داشت که بسیار سفت ومحکم بوده و از قدرت چسبندگی بالایی برخوردار بود لذا دوام چند ساله بخصوص در برابر آتش داشت . این خاک با توجه به این خواص مثبت کاربردهای مختلفی داشت . بدین صورت که استاد این خاک را بعد از کندن سخت و خرد کردن با پتکچه ، یکی دو روز خیسانده و خوب ورز می داد و بدون استفاده از قالب ، در اندازه ها و تخت و قوس های دلخواه ، بصورت قالب مانند در می آورد و از آن قالبها، وسیله ها و شکلهای مورد نظر خود را می ساخت که تنور ، کندیک ( سیلوی کوچک خانگی ) و کلّی از جمله سازه های هنری استادکار این حرفه بود . 
اینجا‌ به معرفی مورد بحث مان یعنی《کلی》 ، یکی از هنرهای دستی این استادکار می پردازیم . 

   کلّی
کلی یک آتشدان سنتی قدیمی بود که گنبدی یا هرمی شکل ساخته می شد و در بالای آن سه دریچه به اندازه ی مچ دست تعبیه می شد .
 این دریچه ها برای آن بود که اسکل ( آتشِ زغال ) از آنجا بارگیری و بعداً خاکستر  آن را از آنجا تخلیه کنند و هم گرمای بیشتری نسبت به بدنه از آنها خارج شود و هم اینکه از فاصله ی مابین دریچه ها که به اندازه ی ساق دست بود به عنوان دستگیره ی حمل آن نیز استفاده گردد .
کلّی یک وسیله ی گرمایشی بود که در واقع کار کرسی آتشی را انجام می داد ولی در مقایسه با کرسی مزیت هایی داشت : 
۱ ) جنس آن بجای چوب از نوعی خاک مخصوص بوده پس قابل اشتعال نبود .
۲ ) ضریب ایمنی آن بیشتر بود لذا پا و لحاف به داخل آن نمی رفت و خطر آتش سوزی آن تقریباً صفر بود .
۳ ) سیّار و قابل حمل بوده و فقط شبهای سرد به خانه منتقل می شد .
۴ ) آتشدان آن سرخود بوده نیازی به منقل مخصوص نبود .

۵ ) جداره ای ضخیم و پیوسته داشت که ماندگاری گرما را بیشتر می کرد . 
۶ ) کوچک و سبک بود و‌ جای کمی را اشغال می کرد . 

Ah.Azimi.(ه.ش) 1397

۱ نظر ۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۵
محمدعلی خالقی

چراغ توری

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ب.ظ

چراغ توری
وسیله ای رویایی که چندین سال روشنایی بخش منازل ما بود
در آن سالهای سخت که نه برق بود و نه گاز و نه آب. و نفت هم سهمیه ای بود.
چراغ توری زینت بخش محافل ما بود.
چراغ توری که با سوخت نفت و هوا روشنایی داشت و تور سفید و صورتی زیبایش در اکثر دکان ها وجود داشت.
در قسمت بالای سیاه رنگ آن توری با نخ محکم خودش بسته می شد و قسمت وسط شیشه گرد آن بود و در قسمت پایین مخزن نفت با اون درب و درجه زیبایش  و تلمبه کوچک باد آن قرار داشت .
وقتی تور  بسته می شد باید آهسته روشن می شد تا تور پاره نشود و معمولا تور را آغشته به الکل می نمودند تا راحت تر روشن شود.
و وقتی تور روشن میشد اگر مواظبت می شد برای چندین بار قابل استفاده بود واگر بر اثر تکان های شدید تور می ریخت و باید تعویض می شد.
گاهی اوقات تور سوراخ می شد و یا سیاه می شد.
چراغ توری معمولا برای مهمانی ها و عروسی ها استفاده می شد و برای همه اوقات نبود و از چراغ گردسوز و چراغ بادی و یا فانوس برای روشنایی استفاده می شد.
در سحرهای فصل برداشت گل زعفران برای روشنایی نیز استفاده می شد
هم روشنایی داشت و هم گرما .
و بخاطر تاریکی محیط ،نورش فضای زیادی را روشن می کرد.
در سوز و سرمای سحر گاهی برداشت گل زعفران  از گرمایش برای گرم کردن دست ها استفاده می شد.
گاهی اوقات بچه ها برای اینکه از کار برداشت گل فرار کنند حمل چراغ توری را بر عهده می گرفتند.
به هر حال نور و گرمای زیبایش و نور آن که از پشت گل های زعفران سایه های درازی  ایجاد می کرد برای ما خاطره انگیز بود.
امروز امکانات آب . برق . گاز . تلفن . اینترنت در اسفاد موجب رفاه و آسایش شده است و دیگر اثری از وسایل قدیمی نیست و فقط خاطره ای از این وسایل در اذهان باقی مانده است.
سختی های گذشته انسانهای مقاوم تری را پرورش داده و آسایش امروز انسانهای آسیب پذیر تر پرورش داده است.
چه عالمان و بزرگانی که با نور فانوس و چراغ گرد سوز و مسیرهای طولانی و در شرایط سخت به جایی رسیدند
امیدواریم قدر داشته های خودمان را بهتر بدانیم و شاکر نعمت های الهی باشیم.
                     کریمی آوای اسفاد

۱ نظر ۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۲:۲۰
محمدعلی خالقی

مورچه های کارگر

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۱۹ ب.ظ

روی صندلی چوبی به اتفاق یکی از دوستان نشسته بودیم  و از طبیعت پارک ملت لذت می بردیم . نزدیک عصر بود  سرم را از قسمت بالای صندلی پایین انداختم تا خستگی بدن و شانهایم را دور بریزم . چشمم به تعدادی مورچه افتاد که به ردیف ستونی دنبال هم راه می رفتن  چند ثانیه خیره گشتم تا راهشان را بجویم 

در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند وقتی خودمو راست کردم زیر صندلی را دیدم که با نرمه هایی از کیک و شیرینی ازدحام مورچه ها را به خود جلب کرده بود و هر یک از مورچه ها به اندازه توان در دهان گرفته بودند و حمل می کردند  مورچها مدام در رفت و امد بودند تعدادی به ستون در حال رفت و تعدادی در حال برگشت همه شون در حال تلاش بودند مورچه ای را دیدم که بیش از وزنش با خود حمل می کرد و طمع زیاد  او را فرا گرفته بود ستون مورچه ها را دنبال کردم در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند سبزه ها را کنار زدم  و انها را یافتم انقدر در ان محل رفت و امد کرده بودند که قسمت سبزه ها از بین رفته بود بیش از هفت و هشت متر بعد از سبزه ها درختی بزرگ و تنومند بود  تا جایی که چشم کار می کرد انها را می دیدم که بدنبال هم از تنه ی درخت بالا می رفتند . مورچه ای را از قسمت شروع دنبال کردم تا قسمت پایان ،  او در جدال  با مشکلات زیادی روبرو می شد در چال و چوله هایی زیادی افتاد از درخت بالا می رفت و می افتاد و دوباره از نو دنبال می کرد ولی هیچ وقت خسته و نامید نمی شد تا به مقصد برسد . تعدادی از مورچه ها در ثانیه های اخر توسط پرندهایی بلعیده می شدند . و پایان ان همه مشقت و تلاش مرگ بود 
به فکر رفتم که امروز زندگی ما انسانها همانند مورچه های کارگر بی ارزش است آدمی در دوران حیات سختی و زحمت می کشد ناگهان فرشته مرگ می اید و او را می برد 
آنچه زحمت کشیده و آنچه از دار دنیا جمع کرده همه هدر می رود . مال ،ثروت ، مونس ، فرزند ، مادر  
همه را تا پای گور با خود می اورد اما آنجا آنها را از او می گیرند و نه چراغی نه مونسی و نه ثروتی  جز ایمان و عمل صالح
تدوین و نگاشت خالقی اسفاد 
داستان : پارک ملت مشهد  1384

۲ نظر ۱۰ آذر ۹۸ ، ۱۶:۱۹
محمدعلی خالقی

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۴ ق.ظ

نپ

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۴
محمدعلی خالقی

مرحوم غلام علی اسحاقی روحش شاد

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۸ ب.ظ

۱ نظر ۰۸ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۸
محمدعلی خالقی

سگ بد صورت از جنازه خارج شد

چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۲۹ ب.ظ

شخصی نقل می کرد : من با جماعتی همرا جنازه یکی از رجال دولت ناصر الدین شاه  بودیم . و به عتبات و عالیات می رفتیم . در یکی از منزل ها جنازه را نزدیک خود گذاشته و مشغول صحبت بودیم . ناگهان دیدیم تابوت به حرکت در آمد و سگی بد صورت از میان ان بیرون امد .چون ان کیفیت را مشاهده کردیم تعجب نموده کنار تابوت امدیم وچیزی جز کفن در تابوت نیافتیم .

ما هم با چوب شبیه جنازه ساختیم و بصورت میتی درون کفن پیچیدیم و اطراف ان را با پارچه و شمع بستیم و به عتبات و عالیات نقل دادیم و و نکات شریفی  دفن نموده و مراجعت نمودیم . 

ان شخص می گوید من او را شناختم ولی برای احترام اسم  او را نبردم 

سیر و سیاحت عجیب در عالم ارواح 

 

 

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۳:۲۹
محمدعلی خالقی

قلعه حسن بایخان شاهرخت

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۳۶ ق.ظ

قلعه‌ی حسن بایخان شاهرخت، یادگاری از دوران اسماعیلیان
قلعه‌ی حسن بایخان در بخش مرکزی شهرستان زیرکوه و دهستان پترگان و در سه کیلومتری شمال روستای #شاهرخت بر فراز قله ای مشرف به روستا و بارگاه امام زاده سعداله، واقع شده است.

به گزارش پایگاه خبری زیرکوه نیوز،قلعه‌ی حسن بایخان در بخش مرکزی شهرستان زیرکوه و دهستان پترگان و در سه کیلومتری شمال روستای شاهرخت  بر فراز قله ای مشرف به روستا و بارگاه امام زاده سعداله، واقع شده است.
بنا بر روایات و منابع، این قلعه متعلق به قرن پنجم هجری و دوره اسماعیلیان است که به عنوان مقر اسماعیلیان محسوب می شده.
قلعه‌ی حسن بایخان در شاهراه هرات به قاین و  بر فراز کوهی منفرد قرار گرفته و با توجه به این‌که دسترسی به قلعه از تمام قسمت‌های کوه امکان‌پذیر است و تقریبا در هیچ بخش کوه، عارضه یا پرتگاه وجود ندارد که جلوی مهاجمان را بتواند بگیرد، در تمام قسمت‌های قلعه از حصار و برج برای افزایش استحکام بنا استفاده شده است.
سه آب‌انبار در قسمت‌های مختلف قلعه دیده می‌شوند؛ یک آب‌انبار به‌صورت دایره، یکی به‌صورت مستطیل و سومی به‌شکل سه دایره‌ی متقاطع است که در یک ردیف قرار گرفته‌اند. 
مصالح به‌کار رفته در ساخت قلعه، سنگ، آجر و ملات ساروج است و فضای معماری قلعه شامل حصار، برج‌ها، آب‌انبارها و فضاهای مسکونی است. این اثر تاریخی  در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

 

۰ نظر ۰۵ آذر ۹۸ ، ۰۸:۳۶
محمدعلی خالقی

بازیهای قدیمی اسفاد

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۳۷ ب.ظ

بازیهای قدیمی اسفاد
در زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسی
آسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که یا نیازی  به وسیله و ابزار‌ بازی نبود یا اگر هم نیاز به ابزار بود ، این 
ابزار حاصل تفکر و هنر دستان خودشان بود . 
مثل توشله  که با سنگ درست می کردند . 
این بازیها آنقدر منظری زیبا و دیدنی داشت که بواسطه ی 
استقبال تماشاچیان ، عدم محدودیت سنی و افتخار حضور بزرگترها ، ازدحام بینندگان هر لحظه رو به فزونی‌ بود .
مثلاً می دیدی که مردی با شصت‌ سال سن همراه جوانان 
پانزده ساله و با شور و شوق کودکانه بازی می کند و بازی آنها را گرم و جذاب می نماید . این بازیها در کنار درس ، کار 
کشاورزی و هزاران مشغله ی دیگر ، هم یک ورزش و هم یک تفریح بجا و ضروری بود تا خستگی جسمی و روحیِ همه ی اقشار بخصوص جوانان را بزداید و به قول معروف تخلیه انرژی شده آنان را بجای انحرافات 
به مسیر درست زندگی سوق دهد .
این بازیهای اسفاد عبارت بودند از : 
۱) شَ کُر  بازی
۲) کوت توشله خراب
۳) ریگ بازی
۴) قطار بازی
۵) دارِ فهم
۶) چِش ور بستنک
۷) حاجی نمکَو   نمک بِسَو
۸) توشله بازی
۹) تبرک بازی
۱۰) تَپ تپ خمیر
۱۱) درنه بغل دینگ
۱۲) مِخ دُرنه
۱۳) اُرَنگ اُرَنگ
۱۴) هفت سنگ
۱۵) گرگم گله می گیریم
۱۶) عمو زنجیر باف
۱۷) القدر دینگَو
۱۸) آهنگرو ، سیسینگرو
۱۹) گل یا پوچ
۲۰) از ایی کلاهک دودِ میه
۲۱) الک دولک
۲۲) تیران بازی
۲۳) تو و خط بازی
۲۴) لخشک بازی
۲۵) ایی نخودک ایی کشمکشک
۲۶) باد (تاب تاب)
۲۷) تایر گلونک
۲۸) اتل ، متل
۲۹) پَلپَلیس بازی
اگر توجه کنید مقدمات و ابزار همه ی این بازیها در خود اسفاد تهیه می شده و نیاز به خرید وسیله بازی نبوده است.

1398.2.3  Ah Azimi

۱ نظر ۰۴ آذر ۹۸ ، ۲۲:۳۷
محمدعلی خالقی

تعریف دکتر شریعتی از فقر واقعی

شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۲ ب.ظ

می خواهم بگویم ....

فقر همه جا سر می کشد 

فقر گرسنگی نیست 

عریانی هم نیست 

فقر چیزی را نداشتناست ولی ان چیز پول نیست 

طلا و غذا نیست 

فقر همان گرد و خاکی ایست که بر کتاب های فروش نرفته ی یک کتاب فروشی می نشیند 

فقر تیغه ی برنده ی ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خورد می کند 

فقر کتیبه ی سه هزار ساله ایست که روی ان یادگاری نوشته اند 

فقر پوست موزی ایست که از پنجره ی یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود 

فقر شب را بی غذا سر کردن نیست

فقر روز را بی اندیشه سر کردن است

 

 

۱ نظر ۰۲ آذر ۹۸ ، ۲۲:۵۲
محمدعلی خالقی

برادران قاسمی محمدی احمدی

پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۱۸ ب.ظ

۲ نظر ۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۴:۱۸
محمدعلی خالقی

اسفاد خبر در ایتا

پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۲۶ ق.ظ

 

 

با سلام و عرض ادب خدمت اسفادیهای عزیز 

با توجه به قطع تلگرام و اینترنت تا اطلاع ثانویه و وصل نت دوستان فعال می توانند به اسفاد خبر در ایتا ملحق شوند 

 

لینک اسفاد خبر در ایتا 

http://eitaa.com/joinchat/3640655885C63a0a5ed32

 

 

 

۱ نظر ۳۰ آبان ۹۸ ، ۰۲:۲۶
محمدعلی خالقی

صدای بوق ماشین توجهم را به خود جلب کرد . ماشین را در حاشیه خیابان نگه داشتم  . ماشینی گران قیمت با رنگ آلبالویی از ماشین پیاده شد تا برای ابراز علاقه محبتش را نشان دهد . چهره اش کاملا تغییر کرده بود او یکی از دوستان قدیمی و هم سن وسال من بود .

ماشینی گران قیمت و خوشگل که می شد با پول ان چند تا خانه خرید و یا هزاران کودک بی سرپرست را پوشش داد

بعد از خداحافظی هر دو سوار ماشین شدیم ولی با دنیایی متفاوت

کاملا می شناختمش چون از همبستگان نزدیک بود . شاید آرزوی چنان  ماشینی برای هر یک از شما  اتفاق افتاده 

اما وقتی در حال رانندگی با ماشین ساده خودم بودم موضوعی مرا به آرامش کشید که هیچ گاه حسرت نداشته هایم را نخواهم خورد . 

ثروتی که در ان ایمان و تقوا نباشد هیچ ارزشی نخواهد داشت . 

خالقی اسفاد

 

۰ نظر ۲۹ آبان ۹۸ ، ۰۰:۲۰
محمدعلی خالقی

مقایسه عکس العمل اعضای خانواده

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ق.ظ

 

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم

برادرم گفت چرا چتری با خود نبردی ؟

خواهرم گفت چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی 

پدرم گفت :تنها وقتی سرما بخوری ، متوجه خواهی شد 

مادرم گفت :باران احمق

مادر این است !

 

 

 

۰ نظر ۲۹ آبان ۹۸ ، ۰۰:۰۱
محمدعلی خالقی

سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۲ ب.ظ

۱ نظر ۲۸ آبان ۹۸ ، ۲۳:۴۲
محمدعلی خالقی

قلعه ی دل

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۲۱ ق.ظ

 

 

دل انسان همانند قلعه ای محکم و قوی از موادی  ساخته شده که هیچ انسانی نمی تواند وارد شود . شما می توانید با این مواد قلعه دلتان را محکم محکم نموده تا هیچ نیرویی نتواند وارد قلعه دلتان شود . 

وان مواد چیزی جز ....

خشم ،نفرت گله و شکایت ،غرور و کبر، تعصب ، بدبینی و... نیست 

فقط مواظب باشید در ان احساس خفگی نکنید . 

 

 

 

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۸ ، ۰۸:۲۱
محمدعلی خالقی

پنجشنبه است و یاد مرحوم حاج محمد تقی احمدی

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ب.ظ

۱ نظر ۲۳ آبان ۹۸ ، ۲۲:۵۸
محمدعلی خالقی

شخصیت عصبانی زمانه ما

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۵۷ ب.ظ

 

مردی پاکتی به من  داد گفت : فردا اول صبح آن را به اداره می بری و جواب نامه را می گیری ، گفتم : چشم  . می گن سابقه خیاط جماعت بد است و همیشه در دوختن پارچه بد قولی می کند . فردا نگویی خوابم برد و دیر شد اداره باز نبود . فردا نگویی پاکت رو فراموش کردم ببرم ،  فردا نگویی دفتر دار نیومده بود . 

اصلا بیخیال ولش کن پاکتم رو پس بده !

و اما هیچ نگفتم . 

گمرک مشهد 

 

 

۴ نظر ۲۲ آبان ۹۸ ، ۲۳:۵۷
محمدعلی خالقی

برای زیستن

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۳۱ ب.ظ

در دنیایی زیستن که وخامت درد و زخم  هر روز بیشتر از دیروز  بر انسان می افزاید و زندگی انسان را لکه دار می کند . انسانهایی متفاوت با افکار متفاوت پیر جوان دوست همسایه حراف دزد و.....

ادمها حیات خوش را از انسانها  سلب می کنند . 

برای زیستن و خوش بودن باید بهترین بود و بهترین راه را منتخب نمود . و با مزاج و افکار آنها ساخت 

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم آورد . بلکه ان است که هر فرد باید بیاموزد که با معایب و افکار دیگران انان  را بپذیرد و تحسین نماید . 

سکوت یکی از بهترین نبرد ها در برابر افراد نادان و منفور انگیز می باشد . 

برای زیستن گاهی سکوت بهترین جبهه است 

تفاوت آدمی و انسانیت در قوه عقل و شعور است 

خالقی (عرفان)

 

۱ نظر ۲۲ آبان ۹۸ ، ۱۶:۳۱
محمدعلی خالقی

خوبی و بدی

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۳۳ ق.ظ
۱ نظر ۲۱ آبان ۹۸ ، ۰۱:۳۳
محمدعلی خالقی

شگفتا از شما که برای رفتن نیز آماده نیستید

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ق.ظ

صاحب دلی برای اقامه نماز به مسجد رفت . نماز گزاران همه او را می شناختند 

خواستند که بعد از نماز بر منبر رود و پند گوید او نیز پذیرفت . 

نماز جماعت تمام شد چشمها همه به سوی او بود . 

مرد صاحب دل بر خواست بر پله اول منبر نشست .

بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود . آنگاه خطاب به جماعت گفت : مردم هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست برخیزد .

کسی بر نخواست .گفت حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است برخیزد . کسی بر نخواست 

گفت :شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید . 

 

 

۰ نظر ۲۰ آبان ۹۸ ، ۱۱:۰۹
محمدعلی خالقی

عشایر، زندگی ساده و دوست داشتنی

جمعه, ۱۷ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ب.ظ

۱ نظر ۱۷ آبان ۹۸ ، ۱۲:۰۱
محمدعلی خالقی

طمع زیاد

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۰۲ ق.ظ

داستان آموزنده 

 

مردی در زمینی مشغول زراعت  بود و زمین بزرگی را تصاحب شده بود. فردی طمع کار و حیله گر هر روز بر  مزرعه مرد کشاورز نظری می داشت و هر چند وقت بر سر زمین با هم به جدال می پرداختند .

مرد طمع کار به آنچه که می داشت هیچ گاه قانع نبود . جدال او نه تنها با مرد کشاورز می بود . بلکه با دیگر اهالی  ده که کنار ملک او املاکی داشتند هم به جنگ و دعوا می انجامید و  از او راضی نبودند . 

او اب و املاک زیادی را در ده تصرف کرده بود و در هر همسایگی املاک خود نظری هم به ملک همسایه می داشت .

روزی از مرد طمع کار خبری نبود و او در گوشه از زمینش که چند هکتار زمین بود دار فانی را وداع گفت و سرانجام  او از ان همه ملک و زمین که تصاحب شده  بود . از برایش  قبری ساختند که طول ان کمتر از دو متر و عرض ان کمتر از یک متر بود . 

.انسان به چه مقدار زمین نیاز دارد 

ثروتمند کسی است که به کمترین نیاز دارد نه بیشترین سرمایه را دارد 

  نگاشت ...خالقی اسفاد 

 

 

 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۸ ، ۰۳:۰۲
محمدعلی خالقی

آرزوهایی که حرام شدند

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۵۱ ق.ظ

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کرد به لستر گفت آرزو کن تا برآورده کنم. لستر با زرندگی آرزو کرد دو آرزوی دیگر داشته باشد بعد با هر کدام از ان دو آرزو آرزو کرد  3 آرزوی دیگر داشته باشد آرزوهایش شد 6 آرزو . با هر کدام از ان شش ارزو  سه آرزوی دیگر خواست و از ان آرزویش برای داشتن آرزوی دیگر استفاده کرد تا وقتی که تعداد آرزوهایش به 5 میلیارد و 7 میلیون و 18 هزار و 34 آرزو ! بعد آرزوهایش را پهنکرد روی زمین و مشغول  شد . کف می زد ، می رقصید جست و خیز  می کرد آواز  می خواند و با داشتن آرزوهایش بیشتر و بیشتر آرزو می کرد . دیگران  می خندیدند و گریه می کردند و عشق می ورزیدند و محبت می کردند . 

لستر وسط آرزوهایش نشست و آنها را روی هم ریخت تا مثل تپه ای از طلا شد . 

بعد شمردن را آغاز کرد آنقدر شمرد تا پیر شد و آرزوهایش دور برش تلمبار شده بود  . آرزوهایش را شمردند حتی یکی هم کم نشده بودهمه نو بودند و برق می زدند . بفرمائید آرزو ؟! چند تا بردارید 

اما به یاد لستر که در دنیای سیبها و بوسه ها و کفش ها  همه ی ارزوهیش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد باشید . 

 

 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۸ ، ۰۲:۵۱
محمدعلی خالقی

نظر رسول خدا به اهل بلا

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۲۸ ب.ظ

در صدر  اسلام مسلمین افتخار می کردند که وعده غذایی در خدمت رسول الله باشند تا به برکت سفره شان بیفزاید 

روزی مردی حضرت را دعوت کرد و رسول خدا هم پذیرفت پس از لحظاتی سفره گسترده شد . رسول خدا ناگهان  دید که مرغی بر سر دیواری تخمی گذاشت تخم  مرغ سر خورد و پایین افتاد . میان در میخ بزرگی کوبیده شده بود تخم مرغ میان آن میخ قرار گرفت و نشکست . رسول خدا تعجب کرد . میزبان جلو آمد و عرض کرد یا رسول الله شما بر سر سفره ای وارد شده اید که تا بحال بلایی بر ان وارد نشده است . رسول خدا به محض شنیدن این سخن بر خواست و از خانه بیرون رفت . صاحب منزل گفت چه شده است چرا بلند شده اید . رسول خدا فرمود :: من هر گز بر سر سفره ای که بلا نازل نشده باشد و صاحبش در سختی و رنج نبوده نمی نشینم چرا که معلوم است که خداوند نظری بر ان ندارد 

هر اتفاق بد و حادثه را با دل و جان بپذیریم  و با لبخند شکر گذار خداوند باشیم .که خداوند رئوف و مهربان است . 

 

۰ نظر ۱۴ آبان ۹۸ ، ۱۵:۲۸
محمدعلی خالقی

قرآن مجید -طارق

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۵۹ ق.ظ

 

 

 

سوره طارق 1-10
قسم به آسمان و قسم به طارق و چگونه توانی طارق آسمانی را بدانی  طارق همان کوکب درخشان است که نورش فرو رود 
قسم به اینان که هر شخصی را مراقب و نگهبان است  انسان مغرور در بدو خلقت خود بنگرد 
که از چه آفریده شده است 
از اب نطفه جهنده ای خلقت گردیده 
که از میان صلب پدر و سینه مادر بیرون آمده
او البته در زنده کردنش دوباره پس از مرگ قادر است روزی که اسرار باطن شخص آشکار شود
و ان روز قوتی در خویش و یاوری بر نجات خود نیابد

 

 

 

 

 

۱ نظر ۱۴ آبان ۹۸ ، ۰۵:۵۹
محمدعلی خالقی

سرنوشت کیهانی شما

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۱ ق.ظ

آذر با شهریور = نیروبخش 

آذر با مهر =لذت بخش 

آذر با ابان = کارد و پنیر 

آذر با آذر = لذت توام با آشوب 

آذر با دی = مغایرت زیاد 

 

دی با فروردین =با جدل 

دی با اردیبهشت = زندگی با آینده ای زیبا 

دی با خرداد  =  پیوندی سخت 

دی با تیر =پیوندی با شکوه 

دی با مرداد = اختلاف زیاد 

دی با شهریور = عجیب 

دی با مهر = برنده ای ندارد 

دی با ابان = خیلی عجیب 

دی با آذر = نامناسب 

دی با دی = طولانی و پا برجا 

دی با بهمن = کمی مخوف 

دی با اسفند =عشقی و شهوانی 

 

بهمن با اردیبهشت =خیلی خودسر و لجوج 

بهمن با خرداد =پیوندی سرد 

بهمن با تیر =خیلی مضر 

بهمن با مرداد =بسیار دلکش 

بهمن و شهریور =ناهماهنگ 

بهمن و مهر =بسیار عالی 

بهمن و ابان =مغایر یکدیگر 

بهمن و آذر =نیازمند جد و جهد

بهمن و دی =با کمی ناخالصی 

بهمن و بهمن =واقعی و شگفت انگیز 

بهمن و اسفند =احتمال ناخوشی 

 

 

اسفند و فروردین =نیازمند به گذشت 

اسفند و اردیبهشت =یک پیوند عالی 

اسفند و خرداد =نیازمند به بصیرت 

اسفند و تیر =شیفته ی یکدیگر 

اسفند و مرداد =روح رمانتیک 

اسفند و شهریور =آرام و حامی 

اسفند و مهر =عشق افسانه ای 

اسفند و ابان =سراسر شادی و اعتدال 

اسفند و آذر =مشکلات زیاد 

اسفند و دی =احساسات واقعی 

اسفند و بهمن = یکدیگر را درک کنید 

 

 

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۸ ، ۰۰:۲۱
محمدعلی خالقی

زعفران زیرکوه قاین اسفاد

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۵۱ ق.ظ

۱ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۱۱:۵۱
محمدعلی خالقی

شهادت امام هشتم امام رضا تسلیت باد

سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۰۹ ب.ظ

3

۰ نظر ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۴:۰۹
محمدعلی خالقی

فصل برداشت زعفران اسفاد

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ب.ظ

۰ نظر ۰۶ آبان ۹۸ ، ۲۳:۳۸
محمدعلی خالقی

انفاق

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۰۴ ب.ظ

 

مثل کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند بذری است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یکصد دانه باشد .

 

هر دانه ای در هر زمینی هفت خوشه که در هر خوشه صد دانه باشد نمی رویاند 

بلکه باید دانه سالم ،زمین مستعد ،زمان مناسب ،و حفاظت کامل باشد . انفاق نیز همین طور است باید از مال حلال با قصد قربت بدون منت با شیوه نیکو و غیره باشد . 

انفاق تنها پاداش اخروی ندارد بر خلاف برخی ها که فکر می کنند جزای  کار نیک فقط در آخرت است .

قرآن کریم سوره بقره 261

۰ نظر ۰۴ آبان ۹۸ ، ۲۱:۰۴
محمدعلی خالقی

مرحوم هاشم کاظمی روحش شاد

جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۳۷ ب.ظ

۱ نظر ۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۷:۳۷
محمدعلی خالقی

سوگند به خدا

پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۰۴ ق.ظ

      و خداوند را دستاویزی برای سوگندهایتان قرار ندهید 

 

امام سجاد از قبیله بنی حنیفه زنی داشت که یکی از دوستانش به او خبر داد که این زن دشمن امام علی (ع) است 

امام او را طلاق داد ان زن با آنکه مهریه اش را گرفته بود از روی دروغ ادعای مهریه کرد و به حاکم مدینه شکایت کرد و مطالبه ی چهار صد دینار مهریه اش را کرد . حاکم به امام عرض کرد یا سوگند بخورید یا مهریه اش را بپردازید .

امام سجاد سوگند نخورد . و به امام باقر امر کرد مهریه اش را بپردازید 

امام باقر (ع) فرمودند :مگر حق با شما نیست .

فرمودند :چرا ولی خداوند را بزرگتر از این می دانم که به نام مبارکش در مقام دعوی مال دنیا قسم بخورم . 

کتاب -حمیم1

 

 

۱ نظر ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۱:۰۴
محمدعلی خالقی

داستان (حمیم1)

چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۰۲ ب.ظ

در روایتی از صفوان جمال که از یاران امام کاظم بود نقل شده که می گوید :خدمت امام رسیدم فرمود:ای صفوان همه کارهای تو خوب است جز یک کار 

عرض کردم :فدایت شوم ،چکار؟فرمود :اینکه شتران خود را به هارون کرایه می دهی !گفتم: به خدا سوگند در مسیرهای عیاشی و هوس بازی و صید حرام به او کرایه نمی دهم  تنها در راه مکه در اختیار آنها می گذارم . فرمود ای صفوان !آیا از آنها کرایه می گیری ؟! عرض کردم بله ،فرمود : آیا دوست داری که زنده بمانند و بر سر کار باشند تا کرایه تو را بپردازند . گفتم بلی این خیلی خوب است . 

فرمود : کسی که بقای آنها را دوست بدارد از آنها است و هر کسی که از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود . 

                                                                   کتاب  - حمیم 1

 

۱ نظر ۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۴:۰۲
محمدعلی خالقی

حس موسیقی شارستان

دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۲ ق.ظ

آب در شارستان جاری بود 

کوه در سبزه ی دانایی بود 

شار از لذت شوق می لغزید 

حس موسیقی دل پیدا بود 

                            بوته را شادی بود 

                            بلبلی بی دانش می نوشید 

دختری زیبا رو پا بر آب می شویید

    گاه هر تنهایی شیدا بود 

    قلعه ای بر یک اوج 

    نبض سعادت می داشت 

    آسمانش مهتاب 

مادری بر یک بام فال ستاره می چید 

مهر او جاری بود 

دست او جادو بود 

        تا که آن شارستان جاری بود 

        لذت نور چراغ می تابید 

        قلعه بیداری بود 

                      شاعر :خالقی 

 

۲ نظر ۲۹ مهر ۹۸ ، ۱۱:۰۲
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۲۷ مهر ۹۸ ، ۲۲:۰۹
محمدعلی خالقی

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۳:۵۷ ق.ظ

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۸ ، ۰۳:۵۷
محمدعلی خالقی

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ق.ظ

9

۱ نظر ۲۴ مهر ۹۸ ، ۱۱:۲۹
محمدعلی خالقی

هر آن چه که خداوند بزرگ مقدر می‌فرماید، هیچ بنده‌ای را توان تفسیر آن نیست و بر آن چه که حکمت متعالیه‌اش تعلق می‌گیرد، هیچ کس را جرأت تعبیر و تعدیل نمی‌باشد لذا بر آن چه که می‌دهد شاکریم و بر نداده‌هایش صبر می‌کنیم چه سخت است باور نبودنش و قبول ندیدنش 

با نهایت تاسف به اطلاع دوستان و آشنایان می رساند 

مراسم تشییع و تدفین حاج میرزا احمد اسدالهی ساعت 10صبح امروز روستای اسفاد می باشد

روحش شاد 

 

۲ نظر ۲۲ مهر ۹۸ ، ۱۰:۱۷
محمدعلی خالقی

يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۱ مهر ۹۸ ، ۲۱:۱۷
محمدعلی خالقی

پائیز 98 اسفاد زیبا

شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۹ ب.ظ

۲ نظر ۲۰ مهر ۹۸ ، ۲۱:۵۹
محمدعلی خالقی

اسفاد امروز

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۷ ق.ظ

هم اکنون اسفاد در سکوتی آرام و ملال آور سپری می کند . اکثر خانه ها به خانه سالمندان مبدل می باشد . مردم  زندگی سخت و اندوه گینی را سپری می کنند 

گاهی سالخودهایی را می بینی در کنار مخابرات و یا مسجد بصورت مجمعی گرد آمده اند و با توجه  به فصل  زعفران به شخم زدن مزارع و خارزنی می پردازند . فعلا مقدمات آماده سازی زعفران فرا رسیده  اکثرا زمینها  برای شخم زدن از تیلر و دستگاهای نوین استفاده می کنند ولی گاهی هم از بستن چهار پایان و هفت شاخ و چهار شاخ استعمال می شود . مردم سخت در کارو تلاشن ، با افزایش اب ساکنان شهرهای مشهد و تهران و حومه با تعطیلات هفته و مرخصی  فعالیت بیشتری دارند . کیشمان طرف ابیز کثیر مزارع زیر کشت رفته و کماکم به کیشمان ان طرف رود می پردازند . 

فروش سبزی و انار و میوه در شهر حاجی آباد منبع ناچیزی جهت درآمد برای اسفادیهای مقیم می باشد . که برای همه یک جنبه  عمومی  دارد

چه فرهنگی و باز نشته و چه جوان و کشاورز ،این نوعی خوش بینی و خوشایندی است . 

فروش انار در شهر حاجی آباد به پنج تا شش تومان می رسد 

فروش پیاز سه هزار تومان می باشد 

اناب مرغوب کیلویی 20 هزار تومان و درجه یک تا 25 به فروش می رسد 

زعفران نگین مثقالی 42 و دسته 32 هزار تومان است 

اب لوله کشی طبق قبل هنوز با مشکل قطع و وصل از معضل اصلی روستا می باشد . 

 

 

 

 

 

۱ نظر ۱۷ مهر ۹۸ ، ۰۰:۵۷
محمدعلی خالقی

نفرین الاغ

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۳ ب.ظ

اواسط تابستان  موقع برداشت گندم و جو بود . من دروی گندم با داس  اصلا دوست نداشتم چرا که کاری بسی سخت و ملال آوری  بود .

بارها با داس انگشتان خود را می بریدم . گاهی به حالت ایستاده و بیشتر نشسته مسیر طولانی را پشت سر می گذاشتم  . بعد مدتی جهت رفع خستگی که کمر خود را راست میکردم  با وزش بادی ملایم به پشتم که حسابی عرق کرده بود احساس درد و سرما می کردم  برای همین به بهانه های مختلف از زیر کار در می رفتم ودر کنار زمینی که از برآمدگی بیشتر خاک بر خوردار بود به پشت دراز می کشیدم تا کمر دردم خوب شود . یا به بهانه چایی اتیشی از زیر بار شانه خالی می کردم .البته بزرگترها اصلن اصراری به کار کردن ما بچه ها نداشتند . اما دوست داشتیم  و کمک می کردیم . 

وقتی از زیر بار در می رفتم آنها از غیبت مان آگاه بودند و با اشاره ی سر به رفتار من می خندیدند . به هر حال چون کاری سخت و دشوار بود بیشتر وقتها کارهای ساده تر مثل بغل کردن و جمع  کردن گندم ها را انجام می دادیم 

مسیر خرمنگاه تا کشتزار نسبتا دور بود و بزرگترها گندم های جمع اوری شده را با ریسمانی می بستند و با انداختن طناب از روی ان و گره زدن تبدیل به باری دولنگه می شد که هر لنگه آن در یک طرف الاغ قرار می گرفت و برای من که در بین بار سوار می شدم و سواری می گرفتم لذت بخش بود که با چوب دستی کوچکی که همیشه همراهم بود الاغ را به خرمنگاه هدایت می کردم . البته گاهی بار گندم به یک طرف کشیده می شد و من خود را در طرف دیگر بار می انداختم تا بار میزان شود یا گاهی با سنگ هایی که در طرف بار که از وزن کمتر برخوردار  بود به میزان بار می پرداختم .و این جذاب بود چرا که هم موقع رفتن به خرمنگاه سواره بودم و هم موقع برگشت . در بین راه جوب ها و درختان کجی بودند که راه را بند می آوردند و باعث خوردن یک طرف بار و گیر کردن باری می شد بعنوان مثال راهی که از کنار خانه کبله علی و ملا رضا می گذشت و گاهی هم شاخ و برگ افتاده ای که از داخل باغ به کوچه آویزان بود به سرم می خورد   روزی چند باری را به خرمنگاه می بردم که حدودا تا قبل از نهار ظهر به پنج و شش باری می رسید . پافشاری زیاد و تاختن الاغ بیچاره سخت اورا می ازرد و من هم جهت این که در تسریع کار افزوده باشم در موقع برگشت باشلاق زدن الاغ  را می تاختم تا زودتر برسم . 

برای آخرین مسیر سوار الاغ شدم و در راه برگشت به کشتزار پنج شش بار با شلاق محکم به الاغ می زدم و الاغ بیچاره هر بار پاهای خودش را بلند می کرد تا شلاق به او برخورد نکند . ندایی در درونم می گفت دیگه بسه گناه داره 

بیشتر از این نمی تونه بدو همین که در حال شلاق زدن بودم   نمی دونم که چطور شد که شلاق دور زد و به چشم چپم برخورد کرد همه چیز در دیدگاهم تار و سیاه شد و تا ساعتها جلوی خود را تار می دیدم و این بود که نفرین الاغ باعث صدمه خوردن چشمم شد . و زان پس به آرامی و طبق روال به راهم ادامه می دادم.

گاهی این قدر الاغ خسته می شد که آخرین راه را برای در رفتن از زیر بار و فشار کار و گرسنگی خسپاندن خودش بود جایی که همیشه به ان مکان آرامش می گرفت خاکی نرم و رس بود که می نشست و دیگر بلند نمی شد . 

این هم خاطره ای بود از نفرین الاغ 

مشکلات امروزه و فشار زندگی خاطرات کودکی را از یاد برده گرچه می دانم تمامی شما دوستان و آشنایان از این خاطرات بیشتر از ما گذرانده اید و بیشتر می دانید . اما گاهی تداعی خاطرات باعث دلگرمی و لبخندی بر لبانمان می شود که امیدواریم این لبخند برایتان مستدام باشد . 

پیروز و سربلند باشید 

 

۲ نظر ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۴:۱۳
محمدعلی خالقی

به یاد مرحوم حاج محمد حسین جعفری

جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۴۰ ب.ظ

 

روحش شاد یادش گرامی 

 

 

۱ نظر ۱۲ مهر ۹۸ ، ۲۲:۴۰
محمدعلی خالقی

وحدت و همدلی

يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۶ ب.ظ

از برای برادر مومن 

اساس هر جمع و گروه از سطح خانواده تا جامعه وحدت و همدلی می باشد 

یک قطره اب نفع مهمی ندارد و تشنه ای را سیراب نمی کند اما وقتی قطرات جمع شوند ناممکن ها را ممکن می کند 

 حضرت محمد (ص) می فرماید وحدت و همدلی در نماز جماعت یک رکعت ان معادل 24 رکعت به فرادی می باشد 

 

 

۴ نظر ۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۹:۳۶
محمدعلی خالقی

آسمان آبی بود

شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۳:۲۴ ب.ظ

 

فرسوده دل و جانم 
آشفته ای  در خوابم 
                          رهسپار اندر شب

                          خوابی شده آزارم 

 

        در شبی تار و سیاه

        قایقی می سازم
               دور از همهمه خوابستان 
      آسمان است آرام 

      وستاره هایی که می درخشند در یک قاب سیاه 

       مثل زیبایی ماه

       همه جا تاریک است 

      نوری از زمزمه عشق چراغانی است 
      نقطه نقطه نور در جشن چراغستان 
      مثل یک نقاشی  مثل یک رویا 

      می درخشیدند در هلهله ساحل شب 


می روم بالاتر 
در شبستان سحر  پی ان نور امید 
که چراغ دل تنها شده ی زخم مرا مرحم بود 
                                      روشن و مهتابی  


        لحظه ای بود ...

        یادم آمد که چرا  آسمان آبی نیست 

                                                    در دل تاریکی 

                                                    هیچ در جو نبود

                                                   حتی اکسیژن و اب 
                                                    گیج در مبهم راه

                                                   غرق در ان  دل دریای سیاه


    نیمه شب تا به سحر نا امید خسته ی راه
    شدم آن سالک بیخوابه ی راه
    عجبا غافل از آن خورشید  بالای سرم 
                                       
                                       لحظه ای می دیدم 
                                       آسمان آبی  بود 
                                                                   شاعر :خالقی (عرفان)     

 

 

برای پی بردم به اسرار خداوند راههای زیادی هست که درکی دشوار نیست 

یکی از راههای عرفان و خداشناسی درک زیبایی ستارگان می باشد که آسمانی را در دل تاریکی زیور انداخته  گویا نقاشی چیره دست به زیبایی و قشنگی ستارگان پرداخته   اگر توانستید فلسفه ای  از تنها یک ستاره را درک  باشید و به روشنایی و سفر و مسافت ان اندکی بیاندیشید تنها به گوشه ای ناچیز از قدرت الهی  و عظمت پروردگار پی برده اید. انسان را در این علم چه جهلی باشد که قدرت الهی را در شب و روز و زیبایی ستارگان انکار کند . مگر از نفرین شده ها باشد که آتش دوزخ جایگاه اوست .

 

 

 

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۸ ، ۱۵:۲۴
محمدعلی خالقی

شعری از مرحوم مظفر کریمی

جمعه, ۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۲ ب.ظ

ای سر زمین با صفا اسفاد                 ای مهد ایمان و وفا اسفاد

 ای ملک آبـاء و نیـاکانم                       ای خاک پاکت توتیا اسفاد

 

 کـوه بلنـدت افتخـار آمیز                       یـادآور تـاریخ پربـارت

 بر بام آن شاسکوه و میلاکوه                در دل نهفته گنج اسرارت

 

 آویخته برشانه از هر سوی                  چون جعد مویش شاخه انجیر

آن پیچ و تاب دره شه رود                    انداخته بر گردنش زنجـیر

 

ویرانه های قلعه کوه آن                      دارد نشان از مردمی با هوش

سنگ مزارش را چو یک فرزند               بگرفته با صد مهر در آغوش

 

بر دامن کـوه بٌنیجـی پهن                      آرامگـاه رفتـگان تــو

چشم انتظار یک دعای خیر                    از هر که باشد میهمان تو

 

پیشانی تو سجده گاهی داشت             با نقشی از آن مسجد دیرین

طاق بلند و خشت دیوارش                   یک شاهکار از مردم پیشین

 

پای چنارت بود بس آباد                        با شاخه های جوز و اسپیدار

با آن درختان بلند و سبز                       آن سبزه های رسته بر دیوار

 

آب قناتت مثل اشک چشم                   صاف و زلال از چشمه کاریز

آن نعمت پاک خـداونـدی                       شیرین و دلچسب و خیال انگیز

 

آن جوی پرپیچ و خم و باریک                 مانند رگ در جان باغستان

با کوچه هایی تنگ و ناهموار               راه عبور از قلعه تا کشمان

 

در سینه ات از سال های دور              خوابیده صدها راز ناگفته

از حمله های ازبک و قزاق                   داری هزاران خواب آشفته

 

بر گـرده ات زخمی ز بیگانه                  آن دشمن ویرانگـر و غـدار

 برجای مانده داغ ها بر دل                    از شش شهید لاله گون رخسار

  

بر دوش تو بـار گـران غـم                      از کـوچ غمبار جـوانانت

خم گشته پشتت از غمی دیگر              نابـودی رسم نیـاکانت

 

کو آن عروسی های شادیبخش            آن شاپری و اسب زیبایش

«در واکنـو»هـای حنابنـدان                   با دف زدن ها و حناهایش

 

آن کودکی های پر از شادی                 آن تشله بازی های پشت بام

آن قصه گویی های طولانی                 در شب نشینی های بعدشام

 

آن پیرمردان «جلک» در دست                آن پشم ریسی های مردانه

آن گپ زدن های در قلعـه                     با شوخ طبعی های رندانـه

 

آن دست و بازوهـای بافنـده                  نخ ریسی و کرباس و گلدوزی

مندیل و شال و زیلو و خورجین              قالیچه بافـی و لحاف دوزی

 

آن کشت و کار آبـه و دیمه                    گاو و جُِغ و عاصا و گاوآهن

چَایگ و چِغِل در باد گرم تیر                   دروازه چرخـنده بر خـرمن

 

یادش بخیر آن کیسه های گل               آن زعفران خوشبو و خوش نام

گل ورزدن پیش از طلوع صبح                گل بـاز کردن دور هم تا شـام

 

یادش بخیر آن گله های گاو                  هر شام با پستان پـر از شیر

با فِــلهِ شیرین و دوغ ترش                   ماست و قروت و مسکه و سرشیر

 

یادش بخیر آن شیر دوشیدن                 در صبح دلچسب بهارانت

بزغـاله های سرکش گلـه                     با های و هوی گله دارانت

 

یـاد تغـار و آتش مطبخ                          یاد نقـوچ تـازه و لمبه 

یاد کماچ ارزن و چِکمال                         با قٌرمه و جـزغاله دمبه

 

یادش بخیر آن نوحه خوانی ها                آن مسجد تاریخی و زیبا

صوت دل انگیـز علم بنـدان                      با آن علـم بـردار نابینا

 

آن آسیـای آبـی و نفتـی                        با کیسه های آرد ارزن کـو ؟

آن خرده آهن های بشکسته                 در کارگـاه  ذوب آهن کـو؟

 

کو آن اذان گوهای خوش آواز                 کو چاوشی خوان تو ای اسفاد

کو دشتبان سخت کـوش تو                    کـو آسیـابان تو ای اسفـاد

 

اینها همه میراث پیران بود                     از خواجه و از رعیت و میرزا

میراث بانانت کجـا هستند                      کـو آن جوان های غیور ما

 

در زیر پایت دشتی از لاله                      در حسرت برگشتن یاران

شاید که برگردیم ما روزی                     همراه ابـر و بـارش باران

 

 

                                  دکتر مظفر کریمی ـ فروردین ماه 1393

۲ نظر ۰۵ مهر ۹۸ ، ۲۲:۰۲
محمدعلی خالقی

انالله و انا الیه راجعون

پنجشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۸، ۰۳:۲۰ ب.ظ

 

 

هر آن چه که خداوند بزرگ مقدر می‌فرماید، هیچ بنده‌ای را توان تفسیر آن نیست و بر آن چه که حکمت متعالیه‌اش تعلق می‌گیرد، هیچ کس را جرأت تعبیر و تعدیل نمی‌باشد لذا بر آن چه که می‌دهد شاکریم و بر نداده‌هایش صبر می‌کنیم چه سخت است باور نبودنش و قبول ندیدنش 

با نهایت تاسف به اطلاع دوستان و آشنایان می رساند 

مراسم تشییع و تدفین حاج محمد حسین جعفری فردا جمعه 5/7/98 ساعت 9 صبح روستای اسفاد می باشد 

مرگ دارد قرآن می خواند

مرگ در دشت شقایق خفته

مرگ پشت در می کوبد 

مرگ در بیابان دارد بذر گندم می کارد 

مرگ دارد به من می نگرد 

مرگ دارد شعر می خواند 

                                  روحش شاد یادش  گرامی 

 

۱ نظر ۰۴ مهر ۹۸ ، ۱۵:۲۰
محمدعلی خالقی

مرگ

سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۹ ب.ظ

 مرگ در خنده ی بزم بشر است  

 مرگ در سانحه گرگ گرسنه است  

 مرگ در پشت چراغ سبز است 

 مرگ در زاده ی کودک گهی نامرد است 

 مرگ در سفره هفت سین 

 مرگ در خواندن قرآن 

 مرگ در تنگ یک ماهی قرمز نشسته  است به کمین 

 مرگ پشت در می کوبد 

 ساز یک گیتار است 

 مرگ در بیابان دارد بذر گندم می کارد

 مرگ گاهی دارد آبی گوارا می نوشد 

مرگ در ذهن شکوفه جاری است 

 مرگ در فکر کبوتر هوای قفس است 

 مرگ بر ریشه یک کاج تبر می کوبد 

 مرگ در حنجره ی  اقاسی 

 مرگ در روزنه ی ایمان است 

مرگ در دشت شقایق خفته

 مرگ دارد به من می نگرد 

 مرگ دارد شعر می خواند 

 شاعر خالقی (عرفان)

 

 

 

۱ نظر ۰۲ مهر ۹۸ ، ۱۶:۴۹
محمدعلی خالقی

سری پنهان

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۳۷ ب.ظ

ساز آواز  گلستان و انارستانها

کرم در قلب اناری می زیست 

تاک بر قامت گردوی بلند می رقصید 

طوقی زرد در تاک  نوک بر دانه ی انگور می زد 

سرو در قامت رعنایی خود گستاخ بود 

                لانه ی مور در ریشه ی سرو پنهان بود 

                 بید مجنون در خود می لرزید 

                 شاخه هایش نگران 

       دارکوبی بر قلب درخت می کوبید 

       و کلاغ هایی که بر بام درختان کاج 

                        هر روز بر زمین و بشریت نگرند 

         و چنین بود قانون طبیعت در ....

          سری پنهان 

                                                            خالقی  اسفاد 

 

 

 

۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۳۷
محمدعلی خالقی

سخنی از حضرت علی (ع)

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۱۶ ب.ظ

 

 

         از نادانی همین بس تو را که به دانشت ببالی 

         

 

 

 

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۶
محمدعلی خالقی

در امتداد جوب

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۳۹ ب.ظ

عکس گنجشک در اینه ی اب افتاد 

  بادی شاخه ها را  رقصاند 

 تصویر گنجشک در اینه اب محو شد  

  کودکی در امتداد جویبار پدرش را  جویید 

         تیکه چوبی در اب    انداخت  

          در علف های نرم میل دوید  

         در افقی جوب پایش سر خورد  

         کفشش در اینه اب تند رفت  

          دستانش  خراشید  

تند در ماجرای کفش دوید 

از شور افتادن بی تامل  پا شد 

شیرین و  بازیگوش      

کودکی پیدا بود     

شاعر خالقی عرفان 

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۳۹
محمدعلی خالقی

موسیقی باد

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۰۳ ق.ظ

یاد ان کوچه و ان اب زلال

کوه سارش که موسیقی باد 

اب را جوشش و ارامش مردان خیالش 

در گلستان , چرخش سرخ اناری رها در جویبارش 

ماه تابش نفس نغمه ان مرغ سحر خوان 

ودر ان پایین دست  یاد دهی در ده زارش 

بوی گندم  و ان ابی و صاف اسمانش 

گلی نام شقایق در دامن رنگین

چشمه ای پیر و کهن غرش و جوشان 

بوی نیلوفر و پونه 

 بوی سبزه علف و عطر و خیار 

باغ همسایه دیوار به دیوار 

در دلم یاد و هوایی ایست 

مثل موسیقی و تار

مثل باران با ترانه

مثل ان شار چراغش

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۰۳
محمدعلی خالقی

روایات

چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۴۵ ب.ظ

احدی از شما

به کثرت نماز و روزه و زکات و قربانیش 

یا سایر عباداتش  افتخار نکند . 

که خداوند عز و جل

داناتر است به کسیکه پرهیز گار شود از شما 

 

 

۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۴۵
محمدعلی خالقی

راستی و تباهی

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ق.ظ

از روزی که انسان بر روی زمین ظاهر گشت با دو نیروی راستی و تباهی سرنوشت انسان رقم خورد 

چشمهای انسان نقش مهمی در انچه می بیند و اطاعت می کند دارد . انچه چشم می بیند به عقل دستور می دهد و عقل اجرا می کند 

ما تصور کنیم این دو نیرو هر ان ما را دنبال می کنند . یکی خدایی و دیگری شیطانی  نیروی خدایی ما را به سمت خداوند  راهنما می کند و صدایی شیطانی هر لحظه روبرو و پشت سرمان ظاهر می شود تا ما را گمراه کند . 

چشمهایمان اول چیزی است که این دو نیرو را مشاهده می کند و به عقل انتقال می دهد. نیروی خدایی  به ما می فهماند که مواظب چشمهایمان باشیم و بر هر گناه و تباهی ببندیم و نیروی شیطانی سعی در گمراه کردن ما به سوی گمراهی و ظلمت و کج راهی دارد

شیطان بزرگ کسی بود که بر پیامبران و ادم رحم نکرد و ادم را از بهشت برین بیرون انداخت و او باعث اولین قتل در روی زمین شد که توسط فرزند ادم اتفاق افتاد

ما در سرزمینی رها شده ایم که پر از فتنه و اشفتگی ایست و چه بسا که خواهیم دید چه افرادی در جهان دیگر که چشمهایشان را از دست داده اند و ارزو خواهیم کرد کاش چشم نداشتیم و نمی دیدیم  انچه را که امروز می بینیم 

 

امروزه چشمهای انسان از عقل پیشین گرفته اند 

چشم اولین روزنه ایست که از طریق تباهی عقل را از دست می دهد 

و کاش انسان انسانتر سرنوشت خود را رقم بزند 

خالقی اسفاد 

 

۰ نظر ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۲۰
محمدعلی خالقی

داس بی دسته ما

پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۵۷ ب.ظ

داس بی دسته ما 

روزها و سالهایی  

علف هرزه ان باغچه را می چیند 

پدری پیر     کمری تا خورده     دستهایش چه زمخت

داس بی دسته ما گنج گرانی ایست 

که به دست پدری پیر به زمین می کوبد 

هرزه را می جوید , می شوید 

باغچه را اباد است . 

و درختانی که در ان سر به فلک اراسته 

پدری پیر اما ...

عمر را باقی نیست  

گوشه ای بنشسته 

مالکانی هر سو چشم شوریده ای بنگارند 

 و در ان باغچه ابادی به جدال پردازند 

پدر !!؟

فرزندان   پسرانم     

من اگر می دانستم که ز ان موهبت و عشق جدال بر می خواست 

هیچ بر هرزه ی ان باغچه ی ابادی داس بی دسته خود را , نمی کوبیدم 

هرزه را اتش سرخی ایست که در هر مزرع

تخم ان افشاند 

باغ را فتنه ای از مور و ملخ انگیزد 

من نمی دانستم فتنه از عشق به پاست 

داس بی دسته ما .....

شاعر:خالقی (عرفان)

۱ نظر ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۵۷
محمدعلی خالقی

تسلیت مراسم عاشورا تاسوعا ی حسینی اسفاد

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۰۴ ب.ظ

۱ نظر ۲۰ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۰۴
محمدعلی خالقی

ماه محرم

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۳۲ ب.ظ

ماه محرم 
شال عزا  به  سر  ز  عزای  محرم  است
خون گریه گر کنی به نظر باز هم کم است
تنها  نه جن و انس در این غُصه  سوگوار 
در عرش بانگ نوحه از این حجم ماتم است 
هر سال  با شکوه تر از سال های  پیش 
افراشته به لطف خدا  قد  پرچم  است 
آری !  حسین از  من  و  او  پاره  تنم 
گلواژه از رسول همان ختم اعظم است 
باید دوباره رخت عزا  را به تن  نمود 
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است "
هفتاد و دو ستاره  به روی زمین نشست 
در خیمه العطش به فراسوی  شبنم است 
سرها چه گفته اند که تاریخ گریه کرد ؟
بالای نیزه حجت حق مرد اعلم است 
آری دوباره  ماه  محرم  شروع   شد !
ارباب بر زبان  شما  خیر مقدم  است
هر چه که گفته اند چنان ذره ای بود
یک قطره در برابر امواج این یم است 
این دل کباب می شود از شرح ماجرا 
هر چند نام خوب شما نیز مرهم است 
عباس ،  ای  رشید  علمدار  کربلا 
ما را ببر که آن حرمین نیز با هم است 
باید  دو باره  واقعه  را  بررسی کنند 
اما ببین  قلم چه نویسد ، قدش خم است 
تنها نه این زمان به عزایش نشسته ایم 
از ابتدای  خلقت  حوا  و  آدم است
گر تشنه رفته اند  به سوی جنان حق 
سیراب از  نگاه پیمبر  و  زمزم  است 
گفتا "شمیم "  اجر مرا هم حساب کن 
آن لحظه ای که خاطر من سفره غم است 
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم)

۱ نظر ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۳۲
محمدعلی خالقی

حق الناس در صف گاز

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۴۴ ق.ظ

ان زمان صف گاز برای گاز زدن مشکل و وقت گیر بود چرا که پمپ گاز تازه راه اندازی شده بود . و مردم از بنزین استفاده می کردند  بنزین لیتری صد تومان بود  که یهویی افزایش یافت و لیتری هزار تومان شد . اکثرا با این موضوع اشنایی دارند . صف گاز انقدر شلوغ می شد که گاهی به شمارش انها می پرداختیم و بیش از سی و چهل ماشین تا نوبتمان فاصله بود . بر این اساس گاهی جازدن هم باعث دعواهایی می شد برای چندمین بار هر وقت که می خواستم ماشینم را گاز بزنم بدون نوبت به اپراتور دستگاه مراجعه می کردم چرا که از دوستان صمیمی و نزدیکم بود . و حتی دوستانم را بی نوبت به معرفی می پرداختم . روزی صاحب خانه را برای بردن به جایگاه همراهی کردم.تازه از عملم بسیار خوشنود بودم . هنوز به جایگاه نرسیده بودم بیش از سی ماشین در صف انتظار بودند . لحظه ای صاحب خانه در جایگاه توقف نمود او را به قسمت اپراتور معرفی کردم . و او بدون توجه به من به صف انتظار روانه شد . گفتم چرا حاج اقا نمی رین داخل برین بدون نوبت گاز بزنین اپراتور از دوستانم هست مشکلی نیست . 

او در جوابم سکوت کرد و بعدی چندی گفت.حق الناس می دونی چیه ؟جواب این جماعت تو صف را چگونه باید پرداخت . سکوت زبانم را بسته بود و بدنم.خشک شده بود . جرعت حرف زدن نداشتم .و زان پس هر گاه خواستم برای گاز زدن ماشینم به جایگاه بروم سخن مردی بزرگ را تداعی می کردم و صف انتظار را علامت سکوت می دانستم . 

,و حتی چراغ راهنما  , بوغ زدن , سبقت گرفتن و حتی راه رفتن و پیشین گرفتن ,صف نانوایی و.... را حق الناس می دانم

خالقی اسفاد 

۰ نظر ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۴۴
محمدعلی خالقی

جناب اقای غلام حیدر عباسی

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۱۹ ب.ظ

جناب آقای غلامحیدر عباسی
جناب آقای ... از میرزاهای با اخلاق ، خونگرم و توو دل بروِ اسفاد است که بواسطه ی این خوی و منش انسانی اش با  همه می جوشد و همه دوستش دارند .
 همه با او راحت و بدون تعارف اند .
 کمتر کسی نام کوچکش را میداند و همه او را با فامیل صدا می کنند.
 او از فرهنگیان فرهیخته اسفاد و مسلط به هنر خوشنویسی است که در عصر خود با قلم زیبایش گفته های بزرگان دینی ، سیاسی و علمی را بر دیوارهای اسفاد خوش می نگاشت.
در روزگار نوجوانی و جوانی صاحبذوق و اهل دل بود .
 در شکارِ کبک با 《 دُودَر 》تبحر خاصی داشت که گویا این ذوق و هنر ارثی و در ژن او بود . می گویند کبک از دستش پرید و او در اوج تیزی و چابکی در یک متری آسمان آن را گرفت . در انتهای شاهرودِ اسفاد به نام خودش یک درخت انجیر داشت که تابستانها زیر آن《 دُودَر ‌》می کاشت .
 یاد دارم که در توشله بازی هم مهارت داشت .
 رشته ورزشی اش  والیبال بود و با روحیات ورزشی اش جوانان را به سمت و سوی ورزش سوق می داد .
گاهی به جهت جدّی شدن بازیکنان ، برای بازی شرط
می گذاشت ، شاید یک کیک و‌ نوشابه، هرچند ناچیز‌ ولی با همان ، بازی جذاب تر می شد .
.پایه گزار مسابقات والیبال در سطح اسفاد و روستاهای مجاور مانند  آبیز ، فندخت و استند می شد.
 از والیبالیست های صاحب نام اسفاد در دهه ی شصت بود که به جرات میتوان گفت در استان‌ و حتی در سطح کشور حرفهایی برای گفتن داشت ولی افسوس که غالباً در مناطق محروم استعدادهای درخشان بی نام و نشان می مانند .
از داشته ها وخصوصیاتش میشود بیشتر گفت ولی ضیغ وقت و جدال با ذهن دست را به نشانه ی تسلیم بالا می برد.
مرد قصه ما کسی نمی تواند باشد به جز
 آقای غلامحیدر عباسی !!! فرهنگی باز نشسته ، که این روزها فارغ از این شغل ، در اسفاد به کار کشاورزی مشغول است .
جناب آقای عباسی
 سلام و عرض ارادت ؛  پوزش میطلبم از اینکه راحت صحبت کردم چون دوستتون دارم .
  توفیق روزافزون و‌ عاقبت بخیری شما عزیز بزرگوار ‌آرزوی ماست .
Ah Azimi 1398.4.20
احمد عظیمی اسفاد

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۱۹
محمدعلی خالقی

کار افرین صنعت فرش اسفاد قدیم

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۳۲ ب.ظ

کارآفرین صنعت فرش در اسفاد در دهه ۵۰ ( آقای حاج محمد کلوخ قنبری)
به نقل از خودشان:
به دنبال ایجاد کارگاه تولید فرش در بهمن آباد توسط کربلایی عبدالله ساغدری با ایشان آشنا شدم و با تشویق آن بزرگوار تصمیم به ایجاد کارگاه در اسفاد گرفتم🏭 
با اختصاص سه اتاق از باغ منزل مسکونی( سر تخت آقا میر)وبرپا کردن ۶ دار قالی و اجاره ۱۱ نفر آقا و خانم 👩‍👧‍👧👨‍👧‍👦کار بافت قالی ۶ متری با نقشه ریز ماهی و زیر نظر آستا علی از شیرگ آغاز شد👨‍⚖
هر دوماه سه تخته فرش بافته میشد- ساعت کاری پرسنل روزی ۱۰ ساعت بود و دستمزد کارگران سالی ۹۰ تومان
 پس از بافت فرش ها برای فروش به بیرجند منتقل میشد🚚
پس از یک سال با توجه به دوری محل سکونت_ آستا علی و کربلایی عبدالله تصمیم به رفتن گرفتند ومن درمدت کوتاه بالاجبار تمام موارد لازم رااز ایشان آموختم بطوری که صفر تا صد کار را خودم انجام می دادم( نقشه کشی- رنگرزی _ تنیدن_ تنظیم _ نقشه خوانی _ کنترل بافت و۰۰)🧮📖📝
مواد اولیه (پشم )مورد نیاز را از منطقه تهیه و پس از حلاجی دربیرجند مجددبه منطقه بر می گرداندم و در اسفاد و میرآباد توسط خانم های خانه دار با چرخ دستی و جلک به نخ تبدیل می شد🧶 سپس نخ وارد مرحله شستشو و رنگرزی می گردید⭐️رنگرزی با(پوست گردو و برگ انگور ورنگهای صنعتی ) در نیم بشکه وبا چراغ فر نفتی بزرگ انجام میشد- پس از خشک کردن نخ های ر نگ شده در آفتاب _نخ ها به گرونه تبدیل شده و مورد استفاده بافت قرار می‌گرفت🧶🧶🧶🧶
محیط کارگاه کاملا صمیمی وبا انرژی بود و برای افزایش راندمان و روحیه دادن به افراد از رادیو گرام و پخش آهنگ استفاده میکردم🎼📻هرکدام از بافنده ها که در روز تعداد دم بیشتر میبافت در آخر وقت از یک دور موتور سواری( ایژ باک سفید جفت لول) به عنوان پاداش استفاده می کرد و این باعث ایجاد رقابت شده بود🛵🏍 با احتساب افراد در حاشیه تقریبا ۳۰ نفر مشغول کار بودند👨‍👨‍👧‍👧👨‍👩‍👦‍👦
رونق بسیار خوبی حاکم بودوکار به خوبی پیش می رفت تا اینکه با شروع انقلاب اسلامی ورکود دربازار فرش؛ روز به روز تولید کمترشد✋  ودر نهایت کارگاه به تعطیلی کشانده شد😪🙅‍♂
به امید روزی که دوباره درکشور عزیزمان🇮🇷 و مخصوصا منطقه زیرکوه صنعت و تولید داخلی رونق بگیرد ❤️ انشالله‌❤️موفق و پیروز باشید داودقنبری تیرماه ۹۸⭐️⭐️

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۳۲
محمدعلی خالقی

پنجشنبه یاد مرحوم حاج میرزا محمد خالقی اسفاد

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۱۶ ب.ظ

۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۱۶
محمدعلی خالقی

تلخ ترین روز خدمت

چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۵۵ ب.ظ

صدایی   سرشار از نا امیدی و اندوه از پشت شیشه ی دفتر منشی می امد . او اقرار می داشت ... تو که از زندگی من خبر نداری  , بابا مشکل دارم   می خوام برم مرخصی  

نمی تونم واستم . 

یکی از دوستانم به نام اکبر فلاح منشی گروهان بود 

گفتم چه شده است اکبر ؟ گفت ,  امروز پسته میگه نمی تونم واستم و منم نیرو ندارم

حالا نمیشه یکاریش کنی ؟حتما مشکل داره , گفت نه نمی تونم تو خودت میدونی که نیرو نداریم . چیکار کنم چاره ای نیست . 

چند روز قبل برای هوا خوری از برجک ها سر می زدم  تعداد پنج عدد برجک به فاصله معیین در حاشیه ی کوه تعبیه  شده بود .برجکی سخت ترین منطقه نگهبانی بود .  ان روز چند  دقیقه ای با هم خلوت کرده بودیم منم دلم گرفته بود . نشستم برایم سیگار روشن کرد و از مشکلاتش می گفت تازه ازدواج کرده بود   دلی پر درد داشت از خانواده  و مشکلاتش می گفت  از زندگی سیر شده بود در طی شش ماه دو دفعه فراری شد و دوباره باز گشت 

و بالاخره اخرین نگهبانی اش را با اسرار منشی گروهان و بالجبار با  تیری که در  گیج گاهش چکانده بود  برای همیشه به این دنیای نامرد خاتمه داد .

. ساعت یازده صبح بود که صدای تفنگ از برجک بالا امد . فرمانده پادگان از موقعیت اگاه شد  و با چند تا سرباز خود را به محل حادثه رساندند . متاسفانه نتوانستم او را ببینم   اشک در چشمانم حلقه زده بود و نتوانستم گریه هامو پنهان کنم رفتم داخل دفتر و حسابی با گریهام خودم را دلداری دادم  چون فقط من از زندگی اش خبر داشتم . 

روز بدی بود و خاطره تلخی که امروز هر موقع برام تجدید یاداوری  می شود  اشک در چشمان حلقه می زند گویا در گردنم دینی مانده که باید بپردازم یا خودم را مقصر می دانم چرا که می توانستم معقولانه مشکلش را حل کنم .

روحش شاد 

خدمت سربازی ابیک قزوین  

 

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۵۵
محمدعلی خالقی

نوزاد اشغالی

يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۳۲ ب.ظ

چند روز پیش ماجرای را شنیدم که ذهنم را به چالش کشید و باعث شد ساعت ها در فکر فرو روم و بیاندیشم که ادمها به کجا می روند و چرا بعضی ها بویی از انسانیت نبرده اند ...

ماجرا از این قرار بود ...

که خانم همسایه مان برای بردن اشغال ها به کوچه می رود تا پلاستیک اشغال را در کانکس شهرداری بیاندازد . صدایی ضعیفی از ناله موجودی کوچک به گوش می رسید با این خیال که بچه گربه ای , داخل اشغال ها گیر کرده باشد با دقت بیشتری داخل کانکس را نگاه می کند و با کمال تعجب و ناباوری موجودی را می بیند که کودکی دو روزه  یا یک روزه بیش نیست . ان کوچولو با کمال بی رحمی در داخل اشغالها فرو رفته بود . سر و پایی کثیف و پوست سوخته اش خبر از گذراندن ساعتهایی متوالی راومی داد که افتاب و گرما پوست نازکش را سوخته بود و لبهایش از بی غذایی کبود می زد . که بی حال و ضعیف اخرین تلاشش را برای صدا کردن مادر بی رحمش به کار می برد که با ناله ضعیف خود خانم همسایه را از موقعیت خودش اگاه می سازد . 

خانم همسایه سریع اقدام می کند و با حالی زار نوزاد را به داخل خانه می برد و بعد از دادن کمی اب لبان خوشکیده اش را تر می کند و جان می گیرد . 

و بعد از استحمام نوزاد او را در اغوش می گیرد تا بی قراری اش را ارام کند . کوچولوی نازنین از فرط خستگی و ماندگی بعد از خوردن به خوابی ارام و عمیق در اغوش تصور مادری  فرو می رود تا دنیای رنگیش را در  خواب ببیند . و بیاموزد امروز به من و تو که ما انسان هستیم . 

این داستان واقعی می باشد . 

خالقی (عرفان)

۰ نظر ۰۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۳۲
محمدعلی خالقی

تولد بیست سالگی

جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۱۴ ب.ظ

بیست ساله شده ام
بیست سالی که پر بود از نشیب و فراز، پر بود از امید و نا امیدی، پر بود از اشک و لبخند.
غم و غصه هایش گاه از صبر من بیشتر بود ، آن قدر که زبان به شکوه گشودم و یقه ی خدا را گرفتم اما آرام که می شدم از او می خواستم که آغوشش را برایم باز کند و او بی منت مرا بغل می گرفت و برایم لالایی می خواند تا خوابم ببرد.
قصه ی غم ها را کوتاه می کنم ، امروز روز تولد بیست سالگی من است ، روزی که همیشه منتظرش بودم و برایش هزاران نقشه کشیده بودم، با خود عهد کرده بودم که در دهه ی دوم زندگی انسان تر باشم و بهتر زندگی کنم.
امروز دیگر تکرار نخواهد شد و من دوباره بیست ساله نخواهم شد، اگر خواست خدا در این باشد که من 10سال آینده را ببینم باید طوری نفس بکشم و زندگی کنم که حسرت روزهایی که گذشت با من نماند  و در سی سالگی مرا از پا درنیاورد.
امروز من نه یک سال که ده سال بزرگ تر شده ام درست به اندازه ی تفاوت از ده تا بیست سالگی.
ای کسانی که ایمان آورده اید و عمر زندگی تان بیش از بیست سال است، چه کردید که زندگی برایتان رنگی تر باشد؟
از زبان یک دختر معلول فاطمه قاسمی 

------------------------------------------------------

 

برایتان آرزوی موفقیت و پیروزی در تمامی امور دارم 

بهاران تقدیم تو باد

تولدت مبارک    💖💖💖💖💖💖  

خالقی 

 

۰ نظر ۰۱ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۱۴
محمدعلی خالقی

۵شنبه ای دیگر با اقای اسفاد روحشان شاد

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۳۵ ب.ظ

۰ نظر ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۳۵
محمدعلی خالقی

یادی به گذشته

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۰۶ ق.ظ

۰ نظر ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۶
محمدعلی خالقی

شات خواب

سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۵۳ ق.ظ

و وقتی کوه ها در حرکت در ایند و بر زمین متلاشی گردند , و از اسمان تیکه هایی بزرگ اهن و سنگ فرو ریزند , و اسمان نیلگون  دراید , فرزند از پدر و مادر جدا گردد و دست هیچ کس پناه نخواهد بود 

و هیچ کس نتواند و نداند که چه شده است  

هر کس پی اعمال خود در اید 

و ان روز روز موعود خواهد بود .

 

 

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۰۵:۵۳
محمدعلی خالقی

گردوی اسفاد

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۲۸ ب.ظ

۰ نظر ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۲۸
محمدعلی خالقی

دزد با مرام و با معرفت

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۴ ب.ظ

محله ای از کثرت دزدی ورد زبان بود 

و همگی دزد محله را می شناختند . دزد بیچاره گر چه می دانست از چه کسی باید دزدی کند مرام و معرفتی بر هم محله هایش  هم می داشت و تنها از ماشینی دزدی می کرد که پلاک شهرستان می بود . 

شبی دست رفاقت و دوستی با دزد مانع دزدی شدن شد و مبلقی به رضایت دزد تقدیم حضورش شد 

او بسیار از این حرکت خرسند بود و هر گاه ملاقات حضور بر می خورد لبخندی بر لبانش نقش می بست و دیگر ان محله از هر نوع دزدی بیمه گشت .

گر چه با مشکلاتی که عنوان می کرد حق بجانب بود ولی گاهی راهنمایی می تواند در عمل راه گشا باشد .

گاهی عملی نیک و مثبت انقدر توجیه و قانع کننده است که هیچ تیر و تفنگی نمی تواند کاربردش را داشته باشد . 

خالقی اسفاد 

۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۴
محمدعلی خالقی

از ماست که بر ماست (داستان مسؤلیت پذیری)

پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۰۵ ب.ظ

روزگاری  سالکی خانه به دوش روزگارش را در دوره گردی می گذراند و از ان شهر به ان شهر سفر می کرد تا لقمه نانی دراورد . 

سرگردانی و اوارگی امانش را بریده بود و گرسنگی و تشنگی سخت او را می ازرد .

در راه به جنگلی بزرگ و سرسبز که رودی روان در ان جاری بود برخورد می کند . در ورودی جنگل به درختی پیر و کهنسال وارد می شود و از درخت تقاضای ماندن در جنگل را دارد تا باقی عمرش را در جنگل بگذراند  او اجازه زندگی در جنگل را می گیرد . و درخت پیر درخواستش را قبول می کند  . او از چوب درختی تبری می سازد و درختان را یکی یکی برای ساختن کلبه ای قطع می کند و از گوشت حیوانات و گیاهان هر روزش را با خوبی و خوشی می گذراند . 

تا این که درختان از دستش می نالند و شکایتش را نزد درخت پیر عنوان می کنند . درخت پیر می گوید چه شده است 

انها می گویند او از چوب ما تبری ساخته و تمامی درختان را نابود می کند و جنگل رو به نابودی ایست  باید کاری بکنیم و جلویش را بگیریم و گر نه همه ما خواهیم مرد 

درخت پیر می گوید . اری از ماست که بر ماست 

تدوین و نگاشت , خالقی 

 

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۵
محمدعلی خالقی

دو قرت نیمش باقیه

پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ق.ظ

 

روزی حضرت سلیمان عرض کرد: پروردگارا، اگر اجازه بفرمایی من می خواهم تمام موجودات زنده را در یک روز مهمان کنم. ندا رسید که یا سلیمان این کار برای تو امکان ندارد. اما حضرت سلیمان با اصرار تمام اجازه یک وعده ناهار دادن به همه ی حیوانات وحشی و پرندگان و جانوران صحرا و دریای دنیا را گرفت. مدت سه سال تمام تدارک و تهیه غذا را دید و به قدری در بیابانها و دره ها غذا و چیزهای خوراکی به دستور حضرت سلیمان تهیه شد که به حساب نمی آمد.
بالاخره آن روزی که باید حضرت سلیمان ناهار بدهد فرا رسید. نزدیکی های ظهر همان روز نهنگی که بزرگی و وزنش به حساب نمی آمد، در دریا هرچقدر جستجو کرد و به این طرف و آن طرف رفت چیزی پیدا نکرد و نزدیک بود از گرسنگی تلف شود.
سر از دریا بیرون آورد و گفت: ای پروردگار، من امروز تمام دریا را گشتم اما چیزی پیدا نکردم بخورم. ندا از خداوند رسید که همه ی موجودات را امروز سلیمان غذا می دهد، برو خدمت او. نهنگ آمد به نزدیکی قصر سلیمان، دید تمام اطراف قصر تا چشم کار می کند آذوقه هست. می خواست مشغول خوردن شود که نگهبانان کاخ مانع شدند. یکی از نگهبانان به حضرت سلیمان خبر داد و حضرت فرمود: به نهنگ بگو صبر کن تا ظهر شود و همه جانوران جمع شوند، آنوقت همه باهم غذا بخورید. اما نهنگ در جواب گفت من هروقت گرسنه ام باشد غذا می خورم و ظهر و عصر ندارم.
حضرت سلیمان فرمود به نهنگ بگویید هرچه می خواهد بخورد و برود. نهنگ سریع مشغول خوردن شد و در مدت کمی کلیه آذوقه ای که در عرض سه سال جمع آوری شده بود بلعید. چون سیر نشد و دید دیگر غذا نیست، آمد جلوی قصر حضرت سلیمان و یک لبش را پایین و لب دیگرش را بالای قصر گذاشت و خواست قصر را هم بخورد.
حضرت سلیمان که این صحنه را دید دست به سوی آسمان بلند کرد عرض کرد: پروردگارا این چه رازی است؟ ما را از دست این حیوان نجات بده. گفتند: که این نهنگ روزی سه قورت غذا می خورد. این همه غذا که تو تهیه کردی تازه نیم قورتش بود و دو قورت و نیمش باقیه 

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۱
محمدعلی خالقی

دنیای تناقض امروز ما

سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۲۰ ب.ظ

امروزه قدرت اگاهی بیشتری داریم اما فهم کمتر 

امروزه خانه های مجلل و درامد بیشتر داریم اما استفاده نادرست می کنیم 

امروزه پیشرفت علمی و اقتصادی بیشتری داریم اما اگاهی کمتر 

دیروز عید بزرگ مسلمین عید قربان بود تمام کشتارگاه ها مملو از خیرین و مردم نیک همیشه در صحنه , چندین خیر با علامت و نشان معتبر که گرداننده ی مردانی بزرگ با چهره هایی شاخص و فهیم را از نزدیک تجربه کردم . 

مردانی نیرومند و قوی با میراث بزرگ و منبع درامد بالا که سالهاست پشتیبان این مهم هستند . 

ناگفته نماند شماری برجسته و خود نما هم اکران نمایش داشتند و گر چه به ظاهر برچسب  خیریه  به خود چسبانده اند حتی در عمل هم تظاهری کوته فکر و غیر هضم دارند .

افرادی با اعمالی شاقه توجهشان را به دیگران جلب می کنند و شخصیتشان را نشان می دهند 

حیوان حیوان است و در قیاس با انسان متغییر 

اما انسان را خداوند بر تمام حیوانات متمایز ساخته و از هر نوع میوه و گوشت حیوانات را برای خوردن انسان حلال دانسته  و مورد استفاده قرار داده 

و برتری انسان در حیوان برای هر کسی مشخص است 

ادمها بلند قامت شده اند  ظاهر ها مرتب اما شخصیت ها پست شده است . در بین خیرین شاخص و خوش ظاهر که این مثال را به خود وصله می زد , عملش را عنوان می کنم 

حیوان زبان بسته دستش را چنان می کشید که بدنش بر یک سو و پاهایش بر اسمان می رقصید که اقا میخواهد  گوسفندی را قربانی کند و می خواهد عملی خداپسندانه انجام دهد . اقا این چه کاری ایست 

یا فردی با مدل بالاترین ماشین و چهره ای برجسته و لباس هایی انکات کرده که لاشه گوسفندش را برای  شقه کردن به جلو می اندازد . را دیدم که تعصبم را بر انگیخت . و به مصاحبت و قانعیتش پرداختم 

اگه می خوای کار خیر انجام بدی و خداوند را خوشنود سازی که در همه عمل باید نیکو باشی جا زدنت چیه , پارتی چیه زیر میزی چیه  

مگر می شود سر خداوند را هم شیره مالید در ان دنیا می خواهی چه کنی 

امروز درامد بیشتر , شخصیت مهمتری داریم ولی اصول اخلاقی ضعیف تری , فضای بیرون را فتح کرده ایم ولی فضای درون رانه   , اتم را فتح کرده ایم اما تعصبمان هنوز پابرجاست . 

عیدتان مبارک اعمالتان مورد مقبول حق  پیروز باشید 

 

۰ نظر ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۰
محمدعلی خالقی

خوشبختی در ...

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۶ ب.ظ

اگر فردا با حداقل سلامتی از خواب بیدار شدید , شما خوشبختر از میلیون ها انسانی هستید که تا اخر هفته زنده نخواهند ماند 

 اگر غذایی در یخچال دارید , لباسی بر تن , سقفی بر روی سر شما ثروتمند تر از .....,درصد مردم جهان هستید 

اگر هرگز خطر جنگ , تنهایی , شکنجه , اسارت , زندان را تجربه نکرده اید شما خوشبختر از ........نفر در جهان هستید 

اگر در کنار خانواده فرزند , پدر و مادر زندگی می کنید جزو افراد خوش شانس دنیایید 

 

 

۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۶
محمدعلی خالقی

زندگی

جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۲۱ ب.ظ

گاه تلخ است زندگانی گاه زهر 

گاه آرام است او را گاه نهر

هست دریا پر تلاطم گه در او 

هست ارام موج بر موج روی او 

گه با تلخی نسازد موج را 

غرق سازد زندگانی اوج را 

اندر ان غواص بودی پر توان 

زان نگه دارد جانت در جهان 

بر لب دریا نشین و عمر بین 

زندگی دریای پر امواج بین 

من در این عشقم ز دریا خسته ام 

زندگی را عهد و پیمان  بسته ام 

از کم ازاری نباشد  هر دمی  

مهر را در عشق و پیمان بسته ای

گر تو را باشد ز  سودا زندگی 

اصل  باشد  جاودان  مردانگی 

    شاعر : خالقی (عرفان)

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۲۱
محمدعلی خالقی

حاج سید علی واعظ

پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۳۸ ب.ظ

 

 

 

۰ نظر ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۸
محمدعلی خالقی