اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

۰ نظر ۰۵ آذر ۰۲ ، ۱۷:۰۵
محمدعلی خالقی

 

کینه از اشک چنین می پرسد 

نیست بین غم و شادی ز میان دل تو 

تو برای غم خود گریانی 

یا از این حادثه شوق چنین لبریزی

من از آن آمده ام که میان غم و شوق دل تو فتنه کنم 

اشک در ذائقه ای می گوید 

در میان دل من کینه ی  تو نیست عذاب 

اشک در من شده است مرهم من 

که تو را با چند اشک

 از دلم می شویم 

من فرو می ریزم 

بر تمام دردها ،نیرنگها 

حتی تو 

بنشین و بنگر 

 تا غبار هر درد 

بزدایم و بشورم با اشک 

اشک را هدیه کنیم 

اشک را هدیه کنیم 

شاعر ::::؛خالقی (عرفان) اسفند ۹۷

به امید روزی که هر انسان با هر نیت و دلی که داره قلبامون رو  با عشق ،پاکی یکرنگی به همدیگه هدیه کنیم .

مثل این شعر تمام کینه ها دردها و نیرنگها را با قطره اشکی بر دل بشوریم و دور بریزیم 

نیکوست هر انسان طبق آیین کتاب مقدسش که آن را باور دارد و دوست می دارد و می پرستد گذشته و آینده خود را بنگرد و بیاراید 

حتی آنگه که دیر شده است خداوند رئوف و مهربان است و توبه پذیر هیچ گاه دیر نیست

 بزرگ و عاقل کسی است که در هر اتفاق بد  بتونه خودشو کنترل کنه و صبور باشد توجیه رو بزاریم کنار اگه بخوام یک موضوع کوچیک رو توجیح کنیم بزرگ میشه و اونوقت قادر به کنترلش نیستیم  و دیگه موضوع کوچیک نیست بلکه یک فاجعه است 

لبخند  بهترین هدیه است در برابر اتفاقات بد 

و بزرگترین اتفاقات هدیه ایست از جانب پروردگار  

منتظر هر حادثه یا  ( هدیه )  در زندگی مون باشیم و با لبخند بپذیریم 

اشک شوقی رو به هم هدیه کنیم وبزداییم و بشوریم آن دلی را که به درد و غم خود آغشته است



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۴ آذر ۰۲ ، ۱۰:۳۱
محمدعلی خالقی

 

 

 

 دوست

دل به دل جاده و اتوبان است
 دوستی ها، چو از دل وجان است
دوستش دارم و نمی دانم 
از چه طاهر ز من گریزان است 😂

ادامه بدین.


کنیه میرزا بود. خودش خان است
اوسکونت به مرکز استان است

 
قلب ایران به کوی شاه رضا
مشهد  اندر دل خراسان است

یک نَصَب دارد او ز  مادر خود
پدر ش گرچه از بزرگان است

جد او  طنز وهجو را استاد
قلمش همچونان ادیبان است

کت وشلوار چون که میپوشد 
شیک پوش هچو ان رئیسان است

بوده اورا علاقه ای وافر 
الحق اوسینه چاک پیکان است

صافکاران زدست او دلخون 
اونمونه زبهر ایشان است

دل اوصاف  وچهره اش خندان
اوگلی در میان  یاران  است

سخنانش که طنز بهر دلم 
هدیه همچون زلال باران است

اهل گردش و بی خیال است  او
گاه در رشت وگه به تهران است

چون به تهران رود  یقین دانم 
او فقط لاله زار و شمران است
 
 سال را خدمتش به خلق عیان 
استراحت فقط زمستان است 

یاد م‌  امد. ز. ،کودکی هایش
روز هایی که او دبستان است

درخوراکی  و پَسَهء جوزا 
دست  و دلباز چون‌کریمان است
 
پر انرژی وخوب وخوش جمعی
 همکلاسان  وهم  رفیقان است

احمدی   کاظمی ، تقی زاده
 حکمتی پور  هم  زایشان است

هم سلیمی محمدی ایضا
عابدینی زآن عزیزان است

شهریاری کریم پور وخودم 
گفتن نامشان چه اسان است 

 غم گرفته  است عصر این جمعه 
دل من پیش ان سه خوبان است

شاد باد روحشان ازین وادی 
فاتحه هم نثار ایشان است

ای کریمی  تمام   کن.   شعرت
یار  خوب بس عزیز چون جان است 

۰ نظر ۰۳ آذر ۰۲ ، ۱۴:۵۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۳ آذر ۰۲ ، ۱۱:۵۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۲ آذر ۰۲ ، ۰۹:۴۰
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۹ آبان ۰۲ ، ۱۸:۵۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۲ ، ۱۷:۴۹
محمدعلی خالقی

در سکوت خود 

 

                         شاخه ی  گلی 

 

                  دامن کویر 

 

                        دشت بی صدا    

 

                   زیر بوته سنگ      

 

                     لاغر و نحیف 

 

                      زار می زند     

 

          باد می وزد

 

               لحظه ها   زلال       

 

 

                   دشت بود  و  دشت      

 

 

                       سنگ بود  و  سنگ          

 

 

            ا و زیر لب دل شکسته بود 

 

                   خالقی عرفان 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۵ آبان ۰۲ ، ۱۵:۲۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۵ آبان ۰۲ ، ۱۰:۴۰
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۵ آبان ۰۲ ، ۰۹:۰۲
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۲ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

تلنگر

 

چه دنیای خوب و قشنگی 

فصلها می چرخند 

فصل زیبای بهار , فصل پاییز قشنگ , 

کبککان می خوانند 

و نسیم از هر سو بوی ریحان و شقایق رو به هم آمیخته 

صبح زیبایی از نور شفق می تابد 

و غروبی دیگر  , شب به زیبایی و تاریکی خود خاموش است 

چه قشنگ است اینجا  , همه رنگ است دنیا 

همه جا ازادی  , همه جا جشن و سرور 

ابرها سایه ای از اتش خورشید قشنگ , بر زمین می پوشند 

اسمان ابی بود 

 , نور مهتابی از قرص ماه بود تابان 

و درختانی از هر نوع میوه  , ارام خوابیده 

 که تو باشی و من  

زندگی هم زیباست 

اگر از قافله عمر خبری نیست . 

شاید !!!!شاید!!!!!شاید!!!!! ان سوتر در جهانی دیگر

 زندگی هست زیبا ?  که در این کوته عمر , به تلنگری ز هم پاشیدن  و دگر هیچ که هیچ  ……………________________

کاش یک لحظه  در این جشن و سرور 

من می دانستم  ?

زندگی زیبا بود 

زندگی یعنی چه ؟

شنبه ۵ مرداد ۹۸

 

خالقی عرفان 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۳ آبان ۰۲ ، ۲۳:۴۳
محمدعلی خالقی

 

 

آدمهای ساده قلب های مهربان و وسیعی دارند  دید باز و صبر زیاد 

برای همه کس لبخند به لب دارن 

دلسوخته که باشی  بد هیچی کی رو نمی خوای  بوی ناب و انسانیت در وجودت جا گرفته

باور دارم بهترینها از آن توست 

بهبودی مبارک داداش 

 

👌👌👌👌👌💕💕💕💕💕💕💕

 

۰ نظر ۲۳ آبان ۰۲ ، ۱۶:۵۵
محمدعلی خالقی

خر نگو شاسی بلند شهر ما 
خر نگو ورگو الاغ آن کیمیا

خودروی  ملی بود  او ،نَی، خر  است
او ز هر ماشین ومرکب بهتر است 

نه  کنون بنزین تورا میخواهد ت
نه پلیس خشمگین  میخواندت

هم و غم بیمه ات هرگز مباد
ترس از جریمه ات هرگز مباد

آن صدای بد اگر دارد الان
یا که شر است یا که می باشد جوان 

گر  که  دارد  سرعتی  کم  آن الاغ
باشد او لنگ ، یا که می باشد چلاغ

او همه تحریم   را دور می زند 
دا ئما او سر به باغ سور  میزند

هر کجا او رفته ماشین کی رود
کوه او رفته است شاهین کی رود

داده او هر خودرویی را آبرو 
سوخت او باشد دو لیتر  از آب جو

نه ز تو دزد گیر خواهد نه سویچ
بوده روغن هیدرولیک از یک هویچ

شیر او بر دردها باشد شفا 
بوده سرگینش کرونا را دوا

الغرض خیر است و نه شّر است، او
بیم نَی  از بَحر  و از برّ است ،او

شاعر:یونس کریمی 

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۲ ، ۱۶:۳۲
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۲ ، ۲۱:۴۸
محمدعلی خالقی

وقتی بهترین ماشین سوار می شی 

وقتی بهترین خونه ی لاکچری رو تو بهترین شهر داری 

و یک کت شلوار سفید با کراوات قرمز می پوشی 

انسانیت و شعور نداشته باشی هیچ و پوچی 

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۲ ، ۰۹:۰۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۵ آبان ۰۲ ، ۱۸:۴۱
محمدعلی خالقی

جناب آقای کربلایی میرزامیر میری
 
که بیشتر  روزگار خود را در محله پای چنار گذرانده و اگر قضای روزگار و زلزله مهیب سال 76 نبود به گفته خودشان هیچ وقت از آن محل به منزل جدید در پایین روستا نقل مکان نمی کردند چرا  که اولا در مجاورت مظهر قنات و سایه سار درختان بلند و دسترسی سریع به باغات و مزارع بود ثانیا تعداد دیگری از خانوارها بودند  که مثل ایشان از زلزله سال 57 راضی به ترک  محله پای چنار و باغستان و رفتن به شهرک یا نوسازی نبودند از جمله حاج محمدآقا شهریاری ، حاج میرزامحمد غفاری، حاجی علی محمد جعفری ، حاج محمدرحیم محمدی و کربلایی حسینعلی قاسمی که این خانواده های محترم  سالهای زیاد با هم الفتی بیش از همسایگی گرفته بودند .
پدر ایشان مرحوم ملاغلامرضا را می توان دایره المعارفی برای اسفاد در سالهای اخیر دانست چرا که اطلاعات ارزشمندی از سابقه وابستگی اجدادی هریک از طوایف اسفاد و تاریخچه املاک و زمین های اسفاد داشتند که این تجارب به ایشان هم منتقل گردیده.
جناب آقای میرزامیر میری انسانی باتجربه و پخته در خیلی از مسایل می باشد و تبحر فراوانی در خیلی از زمینه ها بخصوص امور عام المنفعه دارند که مسجد قدیمی اسفاد واقع در پای چنار به همت ایشان همیشه چراغش روشن بوده و هست .
 علیرغم فیزیک بدنی درشت و زور بازوی زیاد از تواضع و افتادگی خاصی برخوردارند .
شرکت در مراسم پخت غلور اسفاد که بسیار باشکوه و شلوغ پلوغ است و ساخت تنور . لین میرزامیر و اینکه ایشان هر جا باشد آبادانی همراه ایشان است باغدار و کشاورزی بسیار متبحر است از ویژگی های بارز و منحصر به فرد ایشان است.

زمان سکونت ایشان در محله بالا (پای چنار) قلمرو اصلی ایشان کشتزارهای سلیمونی در شمال و باغ صلا در جنوب روستا بود.
برای خانواده محترمشان  و همچنین فرزندانشان که مثل سایر  جوانان از  اسفاد مهاجرت نموده اند آرزوی سلامتی و بهروزی  داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

نویسنده گان احمد محمدی . اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۲۳:۵۲
محمدعلی خالقی

 

 


پیوند ازدواج جناب آقای کربلایی میرزامیر میری را خدمت ایشان و فرزندان عزیزشان تبریک عرض نموده و برای ایشان و همسر محترمه آرزوی بهترین ها را داریم. 
انشاء الله روح همسر فقیده شان مرحومه مغفوره حاجیه خیرالنسا میری در آرامش و آسایش ابدی باشد.

 

 

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

پای در صحن حیاطی بنهادم مبهوت
نگهی این سو وآن سو کردم 
روزگاری روزی بود این خانه ی ما 
جمع ما جمع وچه خندان بودیم 
بی خبر زین همه ویرانی ها 
روزگاری گلستانی بود 
لیک امروز دگر نیست
 اثر از گلستان ما
همه جا ویران شد 
و فقط در یادم خاطرات خوب آن گلستان قشنگ باقی مانده وبس 
خاطرات شیرین 
آن همه لطف پدر 
آن همه نغمه سرائیهایش
قصه های شیرین 
شعرهای رنگین
نکته ی پندآموز
قصه ی ورقه وگلشاه 
قصه ای بود که پدر 
هر شب چله ی سال همه را مهمان داشت
چه صفایی میکرد آن شبی که همگی دور وبرش جمع شدیم 
چه تلاشی میکرد تا همه خوش باشیم
یاد آن زحمت بی حدو حساب مادر 
خستگی پیدا بود در نگاهش اما 
باز در چهره ی معصومانه اش  شادی ومهر چقدر زیبا بود
شادمان تر بودیم لحظه ای که مادر چهره ای خندان داشت
بزم ما گرم وصمیمی تر بود 
شادی وعیش وخوشی از ما بود 
لیک امروز دگر همه چیز بی روح است وغریبه است خوشی با من وما 
چونکه ویران شده این خانه وبزم همگی سرد شده
چون پدر رفته و دلهای همه مملو از غصه واز درد شده...

حلیمه شهریاری 

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۷:۱۵
محمدعلی خالقی

کسانی که دیگران را زمین میزنند اصولا به جنس زمین توجه نمیکنند.

در بیشتر مواقع زمین فنریت دارد و آدم‌ها به قله‌های موفقیت پرتاب میشوند.

شکست های زندگی همیشه روزنه های افکارت را باز می کند 

حسادت ها ،جنس بد انسان ، شخصیت های زندگی  خوب و بد راز مهم زندگی خواهند بود  

امیدوارم همیشه روزگار پرتابت کند به قله موفقیت 

 

 

 

۰ نظر ۱۳ آبان ۰۲ ، ۰۶:۵۷
محمدعلی خالقی

کربلایی حسن مددی
دهیار جوان روستای اسفاد که چند سال در سمت دهیار، به امور عمومی اسفاد پرداخت ایشان فردی خوش برخورد و خوش مشرب، مردم دار ، سختکوش و فعال است که در جهت خدمات عمومی به مردم اسفاد تلاشهای زیادی انجام داده است.
- مشارکت بسیار فعال در برنامه ریزی لایروبی قنات اسفاد بخصوص در شرایط دشوار کمبود بودجه و امکانات

_ پیگیری امور مربوط به لوله کشی زمینهای های کشاورزی

_ شرکت در برنامه ریزی در مناسبتها و جشن ها و عزاداری اهل بیت .
_تهیه و توزیع سوخت زمستانی اسفاد
آنچه بیشتر ایشان را منحصر به فرد نموده   شرکت بسیار فعال در مناسبت ها . جشن های نیمه شعبان و 22 بهمن و خواندن به سبک فراقی و همچنین حضور در مراسم عزاداری اهل بیت است که
نوحه خوانی و مداحی و مولودی خوانی بسیار زیبایش تحسین برانگیز است .
حضور هرساله ایشان در مراسم 28 صفر مشهد مقدس  و نوحه خوانی و مداحی هایش قابل تقدیر و ستایش است.
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شایان ذکر است دهیاران ، هیات امنا و شورای محترم اسفاد از قدیم تا کنون خدمات ارزشمندی در جهت توسعه اسفاد انجام داده اند که خدمات ایشان قابل تقدیر و ستایش است و بعدا به این موضوع خواهیم پرداخت.

+ نوشته شده در جمعه هجدهم فروردین ۱۳۹۶ ساعت 2:56 توسط اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۲ ، ۲۳:۲۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۲ ، ۱۶:۱۱
محمدعلی خالقی

سالگرد ازدواجتان را با تقدیم هزاران گل سرخ خدمت آقا علیرضای گل و سرکار خانم شهریاری  تبریک می‌گویم
و زندگی پر از عشق و محبت را برایتان آرزو 
می‌کنم 

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

۰ نظر ۰۹ آبان ۰۲ ، ۱۰:۴۷
محمدعلی خالقی
 
 
در صبح سرد  شال و  قبا  کرده  زعفران
دیدم نشاط  و شور به پا  کرده زعفران
چون  رستخیز از دل خاک آمده برون
از خاک تیره باز  دعا  کرده  زعفران
دارد بنفش می زند  از دور این زمین
مرهم برای خاطر ما  کرده  زعفران
باید  نشسته  رفت  به  بالین هر گُلی
در قلب خویش خانه بنا کرده زعفران
این دُر قیمتی است که گویند طلای سرخ
آری ! به قعر خاک طلا  کرده  زعفران
هرسال می رویم  به سر بخت این عزیز
ما  را به قدر خویش رضا کرده  زعفران
آن رشته های سرخ  دلش را که دیده ای
با عطر و رنگ خویش چها کرده زعفران
با این همه مشقت و سختی به خانه رفت
سر پنجه ها ز بعد  حنا کرده  زعفران
جمع اند دور  هم  که  بخندند غنچه ها
در قصه ای که قدر و بها  کرده زعفران
پر می شود که  بال  و پر صاحبش شود
گرد  و  غبار خویش هوا کرده  زعفران
در یک ردیف دسته شده سرخ و هم سفید
گویند  رنج  خانه  دوا  کرده  زعفران
خشک می شود که چشم خریدار دل دهد
آن سال خُوش که روی به ما کرده زعفران
آن قدر پیش اهل محله  گران بهاست
ما را به وقت خواب صدا کرده زعفران
فر آوری شود ز  وجودش  هزار  چیز
رنگش حضور خود به غذا کرده زعفران
صد قصه داشتی و " شمیم"  از تو ذره ای
پاییز ، حساب خویش جدا کرده زعفران
 
✅  شاعر : مرتضی حسینی اسفاد(شمیم)
۰ نظر ۰۸ آبان ۰۲ ، ۱۹:۵۴
محمدعلی خالقی

موفقیت پول ماشین ویلا میلا نیست

موفقیت یعنی گذشته رو آبکشی بنداز رو بند 

آینده هم از آن هیچ کسی نیست  تو که از یه دقیقه دیگه خبر نداری  مردی زنده ای یا تو کدوم گورستان خوابیده ای 

حال بهترین لحظه است ، از حال لذت بردن یعنی موفقیت

اونچه بهترینه  برات اونچه حال دلتو خوب می کنه  

می خوای با بچه ات برقصی برقص هفتاد  سالته می خوای تاب بخوری بخور  می خوای هم سفره ای یک بی خانمان  باشی باش  سنت زیاده ولی می خوای رو ریل‌ پله برقی سوار بشی به یاد کودکی هات انجام بده 

حرف مردم زیاد توجه نکن 

موفقیت یعنی درلحظه  زندگی کردن  اونچه بهت انرژی می ده 

تو می تونی یکانگشتر بدل بندازی یا یک انگشتر فیروزه نیشابور اصل جفتش  مشخص نمی شه ولی کدوم بهت انرژی میده  ،مهمه  ؟! بله داداش  تو لحظه های زندگی ات موفقی 

 

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۸:۰۲
محمدعلی خالقی

                       فصل گلها

هفته بگذشته روز از نو شد

شنبه اش آشکار می بینم

چون گل زعفران رسیده کنون

من خزان را بهار می بینم

همه در جنب وجوش همه مشغول 

از صغار وکبار می بینم

وقت کار است استراحت نیست

همه بی اختیار می بینم

خانه گل هرکجا که بینی گل

گل به هر کشتزار می بینم

مرد و زن پشت درب نانوایی

 اول صبح قطار می بینم

چیدن وباز کردن گل را 

کار لیل و النهار می بینم

چون رسد بیست وپنجم عقرب

همه جا انفجار می بینم

هرکه خوابش برد سحر گاهان

روز او زهر  ،مار می بینم

در سر چار راه و هم جاده

ظرف گل بی شمار  می بینم

کمک از آشنا وفرزندان

همچنان اضطرار می بینم

اجتماعی سحر ز ماشین ها

زیر باغ کنار  می بینم

دل به دل نیست اندر این اسفاد

جملگی بی قرار می بینم

کارگر کارمند و بازاری
 
من به ماشین سوار می بینم

 گل خریدن به ۱۸ عقرب

به ز بورس و دلار می بینم

جُوُ ، مَریمه  و، سَر تَخ اقامیر

من چنان پامنار می بینم

زعفران کجار اسفاد را

مایه افتخار می بینم

گر چه  مرغوب تر زآن نَبُود

درجه یک عیار می بینم

هر چه برکت تو بینی از اسفاد

من ز پای چنار می. بینم

درکویری به وسعت دریا

چون نگینی زیار می بینم

چون ز  بالای کوه ،نظر فکنم

دشت را گل عذار می بینم 

آن همه سبزی و طراوت را 

لطف آن کردگار می بینم
 
بیش ازاین من  سخن،  نمیگویم

یک سخن را هزار می بینم

تا که یونس دلش به اسفاد است

قلب او استوار می بینم
شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۶:۳۳
محمدعلی خالقی

خدای مهربانم

در این صبح زیبای ملکوتی

برای دوستان و عزیزانم

سلامتی، نشاط، دلخوشی

عاقبت بخیری، عشق و محبت

خواستارم

امیدوارم زندگیتون

پر از عطر خدا باشد  

۰ نظر ۰۴ آبان ۰۲ ، ۱۰:۵۷
محمدعلی خالقی

روانباشد اگر ذهن را دچار کنی

دل از خزان بزدایی و پس بهار کنی

اگر که فکر کنی شاید این درست باشد

تمام ثروت خود را فقط ،دلار کنی

نگه نکن به من خسته دل  کنون ای دوست

بدون سر وصدا زن سه  یا چهار کنی


کنون که کشور همسایه گشته ویزا مفت

رواست منزل سوم به ان دیار کنی 

وانزمان که دکل روی خانه ات باشد

هزار وصد شبکه ،پشت هم قطار کنی

 اگرکه خون شده اَسوَد برای غلضت ان

روی به ساوه وآنجا زن اختیار کنی 

وآن زمان  کنی از بهر درد خود چاره

دوباغ ارث  زآن  دشت پر انار کنی

وچون که وضع مزاج تو  خوب وعالی شد

هوس  به دامنه کوه و ابشار کنی 

ویا که سیب دماوند را اگر بینی

دگر نه فکر قهستان وسبزوار کنی

سفر نما تو به هر گوشه گوشه ایران 

که تا به اصل و وجود خود ، افتخار کنی

ویا برو به سنندج تویار کرد بگیر

قدم بران دمن ودشت ولاله زار کنی 

برو بخواب که خواب از سرت زده بیرون

تورا چه گشته. ، چنین فکر نابکار کنی

چوصبح اید  و هیئت رود به داخل شهر 

سزد که  راه خود انگاه استوار کنی 

به شرکتم من وتا صبح بر سر کارم

  چوصبح شد تو مگر فکر کار وبار کنی

منم روم دوسه ساعت بخوابم  و سزصبح

گروه سر زده  بینم که تو چکا ر کنی 

شهادت است و روم صبح زود من مشهد 

ضمانتم شه خوبان؛ به کردگار کنی
 
رضاست ضامن اهو ویار مظلومان

به استان حریمش تو افتخار کنی

 زروی صدق وصفا دست گیر بر سینه

ارادت ته دل را تو آشکار کنی

سلام ده به امام رئوف ای یونس

به لطف ومرحمت او تو اعتبار کنی

شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۲ ، ۱۰:۱۵
محمدعلی خالقی
اسفاد مهد زعفران زیرکوه
اسفاد همانطور که از لحاظ فرهنگی . اجتماعی . دینی و مذهبی همیشه پیشرو بوده است از لحاظ صنعت و کشاورزی نیز منحصر به فرد بوده است محصولات کشاورزی و صنعتی اسفاد تا مور ( مرو ) و سرخس و هرات رفته است .
می توان گفت اسفاد اولین نقطه کشت زعفران در منطقه زیرکوه است .
وجود آب شیرین و زمین مرغوب باعث شده است که این روستا از قدیم از رونق فراوانی برخوردار باشد.
اولین بار مرحوم حاج محمد نوروزی پیاز زعفران را از منطقه مهموئی قائن به اسفاد می آورد و به کاشت زعفران می پردازد.
اوایل زعفران ارزشمند نبود و همه زعفران نداشتند و همچنین پر کردن گل یک دور همی تفریحی بود و اگر هم دستمزدی در کار بود به این صورت بود که هم وزن زعفران گل پر شده ، گل دریافت می کردند و  فروش زعفران نیز در بیرجند می گرفت. حاج محمد نورزی فردی مومن . متعهد .بسیار زحمتکش و متبحر در کار کشاورزی بود که حتی تا آخرین لحظات عمر به کار پر برکت کشاورزی مشغول بود و  ما اسفادی ها باید به خودمون افتخار کنیم که از اولین زعفران کاران منطقه زیرکوه هستیم.
کشت زعفران تحول مهمی در منطقه ایجاد کرده است و باعث بالارفتن سطح درآمد مردم منطقه و اشتغال زایی شده است و حتی صدور پیاز زعفران از سال ۶۳ به منطقه تربت حیدریه از منطقه زیرکوه بویژه اسفاد بوده است. خشکسالی دهه گذشته، زلزله و کاهش آب قنات موجب رکود در بخش تولید زعفران شده است اما با افزایش آب قنات و گسترش امکانات زیربنایی و صنعتی شدن کشاورزی ، کشت زعفران دوباره رونق گرفته است .
امروز با اصلاح نظام آبیاری و زمین های کشاورزی و صنعتی کردن آبیاری و مکانیزه کردن روشهای برداشت محصول می توان در بخش تولید زعفران رونق ایجاد نمود تا موجبات رفاه و درآمد منطقه فراهم شود.
گسترش ارتباطات اسفادیها از کلانشهرها به اسفاد و  امکانات زیربنایی اسفاد و رونق  ساخت و ساز بهتر است به کمک تولید بخش کشاورز بیاید تا میزان راندمان تولید بالا رود. حتی اسفادیهای مقیم مشهد و قائن و بیرجند بهتر است در بخش پر کردن گل زعفران همکاری نمایند و کانونهایی برای توزیع گل زعفران تشکیل شود. انشاالله که همکاری همگانی موجب رونق اقتصادی اسفاد و محرومیت زایی بشود.
                         کریمی اسفاد
۱۳۹۷
۰ نظر ۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۲:۵۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۲:۰۶
محمدعلی خالقی
سفر دو روزه به اسفاد از زبان آقای محمود عظیمی
 
تعطیلات عاشورا و تاسوعای حسینی را امسال هم به رسم ادب به اسفاد رفتیم البته در نبود اینترنت و قطعی ارتباط با شما .
اسفاد با گرمای طاقت فرسا و گردو خاک آزار دهنده اش جاتون خالی، خوب بود . حضور بستگان ، همشهریان و آشنایان اسفادی از اقصی نقاط کشور برای شرکت در سوگواری سرور و سالار شهیدان و زیارت اهل قبور اسفاد و صله‌ی رحم و دیدارها که تازه می‌شد. اگر چه کَلَجیکا (کلاغ‌جیک‌ها) نمی‌گذاشتن صبح‌ها بخوابیم اما توی این دو سه روز صداشون برای ما عادی شده بود هر روز قبل نماز صبح پشت پنجره برامون قج قج می‌کردند یادمه قدیما وقتی کلجیک قج قج می‌کرد می گفتند انشالله خوش خبر باشی.
خدا بیامرزد مرحومه خانم نساء وقتی صدای قج‌قج کلجیکا بلند می‌شد می‌گفت خبر خوشی داری یک بار دیگه ، دوباره قج‌قج می‌کرد. ما هم همین جمله را گفتیم که تعدادشون زیاد شد و دیگه آبشاری قج‌قج نثارمون می‌کردند :
قجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقج
 
از قدیم گفته‌اند دستی را که نمی‌توان برید باید بوسید !
اینه که دیگه مجبور شدیم
باهاشون دوست بشیم و
با صداشون بسازیم
اونقدر عادی شد که حتی
براشون شعر هم گفتم؛
 
کلجیک
 
 
صدای خور از هوا کِردی کلَجیک
سحر مار زابرا کِردی کلَجیک
بنَگذاشتی دِخو شُم کلّه یِ صُب
ز بس که سر صدا کِردی کلَجیک
بگفتُم لب فرو بند تا دخَو شُم
المشنگه به پا کِردی کلَجیک
بترسیدی ز گربه‌ی مَادر عباس
ولی بر ما جفا کردی کلَجیک
بگفتُم خوش خبر بی، تا خموش شی
تو بد تر از قضا کردی کلَجیک
با این قجقجقجای اول صبح
چنین بلوا به پا کردی کلَجیک
علاجِ تور مِده گربه ی خدیجه
عروسی خور عزا کردی کلَجیک
 
۱۴۰۲/۵/۶
🍃💐😂😂😂
۰ نظر ۲۹ مهر ۰۲ ، ۱۴:۱۱
محمدعلی خالقی

 

دراین قسمت به معرفی شخصیت وخدمات آقای حاج محمد کلوخ اسداللهی می پردازیم:
جناب حاج محمد کلوخ اسداللهی متولد روستای میرآباد هستند ولی به علت اینکه خانم ایشان اصالتا اسفادی هستند بعد از ازدواج در اسفاد ساکن شدند و خوشبختانه ایام زیادی را در همسایگی این عزیز بسر بردیم.
از ویژگی های خوب ایشان مهربانی ، راستگویی ، اهل ایمان واهل کارو تلاش وکسب روزی حلال است.
ایشان جزءمعدود افرادی بو دندکه ماشین داشتند .در اوایل انقلاب که در اسفاد تعداد ماشین انگشت شمار بود ایشان وانت تویوتا داشتندکه این خود در جهت رفاه حال همشهریان موثر بود.
البته ایشان یک موتور جوش بنزینی میلر آمریکایی هم داشتند و یکی از کلاس های مدرسه قدیم روبروی منزل ما کارگاه جوشکاری ایشان بود.
بچه ها مشتاق طرز روشن شدن این دستگاه بودند موقعی که دستگاه روشن می شد بچه ها که اغلب محل بازی و ورزش شون هم همین مدرسه قدیمی بوددور ایشان حلقه می زدند ومحو تماشای این صحنه می شدند..برای روشن شدن این دستگاه یک طناب به دور پروانه که جلوی دستگاه بود دور می خورد و با کشیدن سرعتی این طناب پروانه به چرخش می آمد وموتور روشن می شد.
البته چه چشم هایی که بر اثر نگاه کردن دزدکی بچه ها به برق جوشکاری درد می گرفت وعلتش این بود که در اوایل تعداد کمی از مردم عینک داشتند و اگر کسی عینک طبی میزد خیلی به قول امروزی ها با کلاس بود. خیلی از بچه ها آرزوی عینکی شدن را داشتند تا بتونن با عینکشون قیافه بگیرن. اونا تو کتابا و ا ز مردم شنیده بودند که برق جوشکاری باعث ضعیف شدن چشما میشه به خاطر همین دور ازچشم پدر و مادر  وحاجی کلوخ به تماشای جوشکاری می پرداختند.
اما به هر حال کار جوشکاری کار سختی بودکه این بزرگوار با تلاش زیاد در خدمت مردم بودند. بیشتر مردم به خاطر جوش دادن ادوات کشاورزی خود مثل چارشاخ، بیل ،خیش گاواهن ،فرغون و تبر و دیگر ابزار آلات به ایشان مراجعه می کردند.
ایشان در جلسات مذهبی ودر نماز جماعت و محافل قرآنی حضور فعال دارند ودر ضمن یکی از فرزندانشان طلبه هستند.
به نظر می رسد یکی دو سالی است که این بزرگوار از بیماری قلبی رنج می برند. به پاس این همه خدمت رسانی به  اهالی روستا برای بهبود ی وسلامتی کامل ایشان صلوات می فرستیم.

برچسب‌ها: اسفاد

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۵ ساعت 20:26 توسط حسین اسداللهی

۰ نظر ۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۱:۰۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۱۲:۵۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۰ مهر ۰۲ ، ۱۶:۴۳
محمدعلی خالقی
 
👇👇
===============
بُوَد اسفادِ من، قلبی تپنده...
به زیرکوهی که باشد، عشق بنده
 
صفایش را ندارد، هیچ جایی...
بدونِ آن نباشد، هیچ صفایی
 
خوشااسفاد ووضعِ بی مثالش
به شاسکوه و صفایِ با جلالش
 
بُوَد آبِ قناتش، زمزمِ دل
چو زمزم گشته آنهم مرهمِ دل
 
ز کشمونش بهاران لاله خیزد
ز جانم از فراقش ناله خیزد
 
اگر بینی مزارِ آشیش را
زدل عاشق شوی آن ساقیش را
 
ندارم من بجزء سودایِ اسفاد
دلم خواهد ز بس آوایِ اسفاد
 
ز پِیزَی پل، مَرِیمَه، تا دَوِیلی
ز آقامیر و نوتاق و رئیسی
 
از آبشارِ چراغان، تا بیابان
از آن باغِ سلیمانی تا حَد افغان
 
ز میرآباد، تا آبیز و کَجارش
ز کوه ودشت وکشمون و مزارش
 
همه جایش بُوَد خوشنام و دلباز
بُوَد اسفادِ من، زیبا و مهناز
 
جوانانش همه پر شور هستند
ز دستِ ناکسان، رنجور هستند
 
زنانش، جملگی زهرا خصالند
عفیف و با حیاء و با کمالند
 
چو مولایم علی، مردانِ اسفاد
عزیز و مُنجلی، رِندانِ اسفاد
 
صفایِ زادگاهم چون بهشت است
محلِ مردمِ نیکو سرشت است
 
اگر دارد خدا خُلدِ برینی
منم دارم بهشتِ نازنینی
 
خلیلا...! افتخاری شد نصیبت
سراسرعشق وشادی شدنصیبت
===============
🌺 شاعر: خلیل اسفادی، هفتم بهمن
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۲ ، ۱۱:۴۳
محمدعلی خالقی

هرکه  خواند  سوره  زلزال  را  
پس  رها  یابد  کنون  از  زلزله

چون که ارامش دهدذکر خدا
پس بگیرد او زمنزل فاصله

اندمک ارام با ان گوشی اش

 او خبرگیرد زقوم وسلسله 

گردداو اگه زحال قوم وخویش 

او بجا ارد  ز  ارحامش   ،صله


پس بگویددرمناجات ودعا

ای خدا ویا علی یا فاطمه

از خرافه ،شایعه گردد جدا

پشت گوش اندازد او هر شایعه

چون که پایان یابد آن پس لرزه ها

باز  گردد   منزل ،او با  عائله

هچو قبل  ارام گردد بهر او

باز گردد او به جمع قافله
 
پس اگر هشدار را فهمید او

خط کشد هم  دور کار  باطله

یونس کریمی 

 

 

۰ نظر ۱۶ مهر ۰۲ ، ۱۵:۵۹
محمدعلی خالقی

آقای اسفاد (1)
سلام به همه شما

در حدود سن ۴ تا ۵ سالگی یک بار به سختی بیمار شده بودم... آن سال ها دوا و دکتر مانند امروز در دسترس نبود. نزدیکترین درمانگاه در حاجی آباد بود و بقیه روستاها هیچ کدام نه دکتر، نه خانه بهداشت، نه ماشین و نه جاده ای که آنها را به درمانگاه برساند نداشتند.

آن راه طولانی را هم که نمی شد تنها رفت. مسیرهای سر راست امروزی را فراموش کنید. جاده قدیم راه باریکه ای مالرو بود که از پایین کوه، روستاهای قدیم اسفاد و آبیز و حاجی آباد را به هم وصل می کرد. وضع روستاهای میرآباد و فندخت و ... هم که بدتر و راه آنها دورتر بود.

باید چند نفر همراه می شدند تا آن راه را در سرما و برف و باران زمستان طی کنند و بیمار را به دکتر برسانند. گاه همه این مسیر را می رفتی اما الاغ ها نمی توانستند از رودخانه حاجی آباد رد شوند آن وقت اول مصیبت بود. و بدتر از آن، می شد که این راه را با آنهمه مشقت بروی و بگویند دکتر نیست. من از هردو موردی که گفتم، خاطره هایی دارم.

این وضع اسف بار سبب می شد که مردم از خیر دکتر و شر راه بگذرند و تا می توانند از دوا و درمان محلی استفاده کنند. قدیمی ها انواع گیاهان دارویی و جوشاندنی ها را می شناختند و برای درمان از آنها استفاده می کردند. زخم ها را پنبه داغ می کردند تا خون بند بیاید و اگر زخم جزئی بود با پاشین کمی خاک مشکل حل می شد. شکستگی ها و در رفتگی ها را شکسته بندها جا می انداختند و با "کما" می بستند تا جوش بخورد. اما بعضی وقت ها هم هیچ کدام از دوا و درمون ها اثر نمی کرد. آنوقت باید دست به دامن دعا می شدند.

در اسفاد قدیم چند دعا نویس معروف بودند. یکی از آنها خدابیامرز خوج فداحسین اللهی (پدربزرگ آقایان دلیر) بودند. نفس خوج فداسین گرم و تأثیرگذار بود. چند بار خودم شاهد بودم که دعای ایشان فوری اثر می کرد. اگر توفیقی دست دهد چند خاطره از دعای ایشان را در یادداشت های بعدی خواهم نوشت.

اما آنچه می خواهم بگویم درباره تأثیر دعای «آقا سید مد تقی» است که چند بار برای خودم پیش آمده. تب شدیدی که چند روز گرفتارم کرده بود. کابوس های عذاب آور شبانه را هنوز به یاد دارم و در طول روز هم ساعت ها بیهوش یا نیمه هوشیار بودم. دوا و درمون هیچ اثری نداشت...

پس از خوابی سنگین، یکباره با یک حس خوشایند بیدار شدم. هنوز چشم باز نکرده بودم که با دستم از روی جیب پیراهنم روی سینه چپ، کاغذی را حس کردم. گفتم این چیه؟ مادرم بالای سرم بود. با خوشحالی گفت : دعا...، از جا برخاستم. حالم خوب شده بود. چند دقیقه قبل از آن، آقاسید مدتقی این دعا را برایم نوشته بودند. نفس گرم سید بزرگواری که آن سال ها هر صبح و شام صدای اذانش را از بام محله پایین می شنیدیم، آن روز مرا از آن تب دردناک و کابوس ترس آور نجات داد.

 

ما مردم این چیزها را خیلی جدی نمی گیریم مگر آنکه حسابی گرفتار شویم. از آن سال ها، بیش از سی سال گذشت. چند سال تحصیل در دانشگاه علوم پزشکی، کار در بیمارستان ها و سروکله زدن با پزشکان مرا با واقعیت های دنیای پزشکی آشنا کرد. اگرچه در دوره کودکی به پزشک دسترسی نداشتم، اما امروز با این همه دسترسی، اعتماد بسیار کمی دارم.

سحرگاه یک روز فرزند خردسالم به خاطر دل درد شدید بیدار شد. سعی کردیم با مراقبت او را تسکین دهیم. اما ادامه درد و استفراغ و بی اشتهایی سبب شد که به بیمارستان برویم. تشخیص اولیه پزشکان این بود که آپاندیسیت است. معاینات و آزمایش و سونوگرافی انجام شد و آپاندیسیت تأیید شد. این کارها تا ساعت حدود 11 شب طول کشید.

وقتی تصمیم پزشکان برای بردن بیمار به اطاق عمل اعلام شد، یکباره بغضم ترکید، می دانستم که اطاق عمل و جراحی آپاندیس برای یک کودک چه گرفتاری هایی دارد. فرصت خواستم. کناری نشستم، با خدای خودم خلوت کردم و ... نذری برای آقاسیدمدتقی در نظر گرفتم. چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید.

دیدم حال بچه بهتره. از دکتر خواهش کردم دوباره معاینه کنه... گفتند درد نداره. خواهش کردم دوباره آزمایش رو تکرار کنند. جواب آزمایش اومد. ساعت یک بامداد بود. گفتند نتیجه منفیه. نیازی به عمل نیست... برای احتیاط تا صبح صبر کردیم. پزشک نوبت صبح هم معاینه کرد. گفتند بذارید پزشک فوق تخصص هم ببینه. ساعت نزدیک به 11 صبح بود. پزشک بعد از معاینه گفت بچه به این سرحالی رو چرا دیشب تو بیمارستان نگه داشتند؟!

اونا حیرت کردند ولی من تعجبی نکردم. من سال هاست که روزی ام را از خوان اهل بیت می خورم. آقاسید فقط یک واسطه است. خدا ایشان را برای ما نگه دارد.

 

+ نوشته شده در بیست و یکم مهر ۱۳۸۹ ساعت توسط مظفر کریمی

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۵
محمدعلی خالقی

 خدایا شکرت   

خدایا شکرت

از اینکه بندگانت را به طریقی آفریدی تا وسیله باشند 

برای راهنمای ،برای درس عبرت ،برای پیشرفت

 برای محبت  برای عشق و عاطفه 

 برای تفکر،  شکرگزاری 

برای مانع بودن و ترقی 

برای اخلاق وانسآنیت  برای ترحم 

خدایا آنچه خودت صلاح آن دانی همان کن 

بنده خوب بهت انرژی می ده درس می ده و بنده ی بد هم بهت 

درس خود نگری خودشناسی  پیشرفت ،فاصله  تعامل و آدم شناسی می آموزد 

خدایا شکرت   آدما وسیله اند برای پیشرفت و ترقی 

چه خوب و چه بد  

گرنگه دارمن آن است که من می دانم ؟؟؟

خدا همیشه باهاته

 

صبح تون پرنشاط 

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۲ ، ۱۴:۲۸
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۱ مهر ۰۲ ، ۲۲:۱۶
محمدعلی خالقی

باسلام وبادرود واحترام

ای عزیزان دوستان بامرام

روح مردان بزرگ این دیار

هر که باشد بهر مردم افتخار

شاد باد از رحمت و لطف خدا

چون شده ازقید این دنیا رها

خاصه خوا جه باقر ان غواص نیز

روحشان شاد وبه دل ها باد عزیز

او که بوده در سخن اهل ادب

فارسی استاد ودانا ازعرب

راه رفتن چون بزرگان باوقار

احترامش داشت دارا وندار

خاطراتش مانده دراذهان هنوز

او که روشن بود روشن همچو روز


چون سخن امد زمردان بزرگ
ک
آن خردمندان  ، ادیبان سترگ

گر که می خواهید مانَد یادگار

عکس وتصویری ،شود پس ماندگار

خوب باشد یک نمایشگاه عکس

 اخر هفته برای بحث ودرس

از مفاخر  از علوم وازفنون

جمع گردد همچو یک کلکسیون

از مفاخر از ادیبان شاعران 

از قدیمی ها وهم از حاضران

هم زاشیائ عتیقه هم سند

هرکه دارد نسخه ای  قلم زند

آن چراغ هم گرچه خود یک کیمیاست

لیک مثلش هم کنون در نزد ماست

فکر کنم میدین سوئد جنسش زمس 

باشد ازبهر عزیزان ادرس

این سخن ها یونس از مادر شنید

او کلامش را به جان ودل خرید‌

حرف او بوده زبهر ما درست 

من نفهمیدم زایشان حرف سست

شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۲:۰۸
محمدعلی خالقی

ملاحسن ،کربلایی محمد صادقی 

جارچیان اسفاد
آن روزها که وسایل ارتباطی امروز وجود نداشت، جارچی تنها وسیله ارتباطی روستا به حساب می آمد. دعوت برای مراسم عروسی یا دفن و ختم مردگان، اعلام اشیاءگمشده یا پیدا شده، قرق کشتمان و اعلام همه خبرهای دیگری که باید به گوش همه مردم می رسید، به عهده او بود.
خدابیامرز حسن صادقی، که مردم اسفاد او را حسن مدسین (حسن محمدحسین)می خواندند، از قدیم این نقش را بر عهده داشت و در عرف روستا، دشتبو (دشتبان) خوانده می شد. اسفاد قدیم که به درستی آن را قلعه اسفاد می خواندند - و در کتابهای تاریخی هم به نام قلعه ثبت شده است - از خانه هایی پیوسته و متصل به هم تشکیل می شد که دالان هایی سرپوشیده، قسمت های مختلف آن را به هم مرتبط می ساخت.
تنها، کوچه اصلی قلعه که از پایین (زیر قلعه)، تا پای چنار ادامه داشت ، روباز بود و همه مکانهای عمومی مانند مدرسه، آسیاب، حوض پایین (آب انبار عمومی) ، مسجد پایین، مسجد بالا، حوض بالا، حمام، آسیاب آبی، و ... به ترتیب، در طول این کوچه بنا شده بود و کوچه های فرعی سرپوشیده از آن منشعب می شدند.
با آنکه روستا کوچک بود، اما دسترسی به همه خانه ها از طریق این کوچه های سرپوشیده و پیچ در پیچ کار آسانی نبود. هرگاه قرار بود مردم برای مراسم عروسی دعوت شوند، ملاحسن (و گاه برادر مرحومش کربلایی محمد) به نیابت از صاحب مجلس به یک یک خانه ها سر می زد و از جلوی درب منزل آنها را دعوت می کرد. خودش مردها را دعوت می کرد و همسرش زن ها را . همین کار برای مراسم ختم (پُرسه) هم تکرار می شد. البته علاوه بر این دعوت، برای بزرگان روستا و فامیل نزدیک عروس یا داماد، باید بزرگترهای خانواده عروس و داماد هرکدام شخصاٌ دعوت می کردند.
آن روزها قلعه اسفاد در دو طبقه بنا شده بود. طبقه اول مخصوص نگهداری دامها و علوفه بود و طبقه دوم برای زندگی اهالی. پیوستگی خانه ها به حدی بود که رفت و آمد عادی مردم در پشت بام ها و تجمع آنها در آنجا برای گپ زدن آسان بود.
غروب هر روز، اغلب مردم به پشت بام قلعه می رفتند. به هر سو نگاه می کردی، می توانستی گروههای چند نفری را ببینی . پیرزن هایی که در حال قلیان کشیدن گپ می زدند، دخترانی که گل دوزی می کردند، پسرهایی که با سروصدای زیاد به تیله بازی (تٌشله بازی) سرگرم بودند و جوان هایی که با ضبط صوتی در دست، آهسته قدم می زدند.
موقع اذان، از چند گوشه بام روستا، بانگ اذان بلند می شد. به طور همزمان چند مؤذن با فاصله ای کمتر از 200 متر، اذان می گفتند و مردم آرام آرام پشت بام را ترک می گفتند.
تابستانها، مردم پشت بام می خوابیدند... خاطره های شیرین پشت بام را نمی توانم فراموش کنم... آسمان بسیار کوتاه به نظر می آمد و ستاره ها بسیار روشن و درخشان بودند. ماه را به آسانی می توانستی حس کنی. ما بچه ها آزاد بودیم که هرجا دلمان می خواست و تا هر وقت می خواستیم، بازی کنیم. در دنیای کودکی دقایقی طولانی به ماه خیره می شدیم تا خانه خدا را در داخل آن پیدا کنیم و یا سهم خودمان را از ستاره ها بچینیم ...
پاسی از شب که می گذشت و هر خانواده ای در جای خود قرار می گرفت، اگر خبر تازه ای وجود داشت، یا چیزی گمشده یا پیدا شده بود، ملاحسن دشتبان آن را اعلام می کرد. لازم نبود فریاد بزند. در سکوت شب روستا، به راحتی می شد از هر نقطه ای صدای او را شنید. طنین صدایش را از حدود 35 سال پیش هنوز به خاطر دارم... خوبست از برادر مرحومش کربلایی محمد هم (که او را کبلمٌد می خواندند) یاد کنم که او هم همین نقش را داشت.
ملاحسن، بجز این نقش، مسئولیت اداره حمام قدیم را هم بر عهده داشت که البته آن حمام خزینه ای قدیمی، از دوره کودکی من، حدود 35 سال پیش، تعطیل شد. من استفاده از آن حمام را در سنین 3 تا 4 سالگی به زحمت به یاد دارم.
هرسال، شب عید که مردم پلو می پختند، رسم بود که از هر خانواده یک بشقاب غذا به خانه دشتبان برود. در یک شب، ده ها بشقاب پلو به خانه آن بنده خدا سرازیر می شد و نمی دانم که آن خانواده با این همه غذای پخته چه می کردند!
بعد از زلزله سال ۱۳۵۸و بازسازی روستا، آن آداب و رسوم از میان رفت اما دشتبان، نقش خبررسان را برای مراسم عروسی و عزا و مانند آن، ادامه داد. او همچنین، آچار فرانسه ای برای مردم بود که برخی از کارهای خدماتی آنها را هم انجام می داد و مهمترین کار او در روستای جدید، چرخاندن حمام جدید روستا بود...
زندگی او و همسر مرحومش، پایان دردناکی داشت. در زلزله سال 1376، همسر ملاحسن، فداکارانه برای نجات بچه هایش از بیرون خانه به درون رفت و پس از آنکه همه بچه ها را به بیرون فرستاد، خود زیر آوار ماند... ملاحسن هم که برای مراقبت از بچه های کوچکش، چند سال بعد ازدواجی دوباره داشت، در شهریور سال 1385، به هنگام بازگشت از یک عروسی در راه مشهد به اسفاد، دچار سانحه تصادف شد و درگذشت.

دکتر کریمی اسفاد

۰ نظر ۰۸ مهر ۰۲ ، ۱۷:۵۱
محمدعلی خالقی

 

مرحوم حاج خانم(همسر حاجی رحیم حاجی زاده)
مرحوم حاجی رحیم حاجی زاده
حاج مهدی آقا حاجی زاده
مرحوم میرزا غلامعلی حاجی زاده
حسین آقا غفاری 
روح سه بزرگوار که در تصویر در حیاط نیستند شاد که در مهمانوازی و اخلاق زبانزد هستند 
حاج مهدی آقا مرد نمونه وزرات خارجه همیشه سلامت باشند

 

تصویر محمد علی غفاری 

۰ نظر ۰۸ مهر ۰۲ ، ۱۷:۴۳
محمدعلی خالقی

 روزهای پرشور انقلاب اسلامی در سال 1357 است. آن سال من کلاس پنجم ابتدایی بودم و می خواهم وقایع آن روزهای اسفاد را از زوایه دید یک کودک 11 ساله بیان کنم.

خدابیامرز حاج محمد علی قاسمی که ساکن تهران بودند، آن روزها به خاطر مسائل انقلاب به اسفاد آمده بودند. اوایل آبان ماه بود و وقت برداشت گل های زعفران. هر روز تعدادی از مردم در گرمای آفتاب «در قلعه» می نشستند و ضمن پرکردن گل یا پشم ریسی با دست، به خبرهای جدید انقلاب گوش می دادند.

آن سال ها اسفاد ـ و هیچ روستای دیگری ـ برق نداشت. وقتی برق نیست، هیچ وسیله برقی دیگری هم نیست. بسیاری از مردم رادیو نداشتند. اندک رادیوهایی که وجود داشت با باتری کار می کرد و البته باید در مصرف باتری هم صرفه جویی می شد.

حاج محمد علی قاسمی، خبرهای جدید را برای مردم شرح می دادند، وقایع انقلاب را که در تهران دیده یا شنیده بودند، بیان می کردند، اعلامیه های جدید و نوارهای جدید را به دست مردم می رساندند و همه این ها باعث شد که شور و حال انقلاب مردم اسفاد را فرا بگیرد. البته باید یاد کنم از برخی روحانیونی که در دهه اول محرم به اسفاد آمدند (مانند شیخ جعفری قاین) و یا برخی جوان هایی که در شهر تحصیل می کردند و همراه خود عکس و اعلامیه های جدید می آوردند.

عزاداری محرم آن سال حال و هوای انقلاب به خود گرفته بود. برای اولین بار به پیشنهاد حاج محمد علی قاسمی، برای مسجد اسفاد بلندگویی خریداری شد. نصف پول بلندگو را خودشان دادند و بقیه ازبین مردم جمع آوری شد. شیرین ترین خاطره من مربوط به موقعی است که صدای نوحه خوانی ها از بلندگو پخش می شد و شور و هیجان کودکانه ما را چند برابر می کرد. در ذهن من آن صحنه ها با چهره حاج محمد علی قاسمی گره خورده است.

پسر ایشان جعفر موقتاً در مدرسه ما ثبت نام کرده بود و همکلاسی ما بود. او مثل بقیه بچه شهری ها خودش را نمی گرفت و به خاطر اخلاق بسیار خوبش، او را خیلی دوست داشتم. به ابتکار او از مدرسه فرار می کردیم و دسته های راه پیمایی تشکیل می دادیم تا آنکه مدرسه تعطیل شد.

یادم می آید که روزهای اول بهمن، که به دستور بختیار فرودگاه را بسته بودند تا امام وارد ایران نشوند، ما هم (مانند بقیه مردم) دو دسته تشکیل داده بودیم. جلوی یکی از دسته ها جعفر قاسمی و دسته دیگر من حرکت می کردیم و این شعارها فریاد می زدیم:

«بیا خمینی وطن انقلابست/نقش مخالفین تو برآبست/دولت بختیار/از کار برکنار/رهبر خمینی (2)»

«بسته برویت دشمنان فرودگاه/بایدشوی ازنقشه شان تو آگاه/دولت بختیار/از کار برکنار/ رهبر خمینی (2)»

آن شور و هیجان ها با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن به اوج خود رسید و شیرینی آن هنوز از خاطرم نرفته است. جعفر را هنوز هم ـ بیش از آن روزها ـ دوست دارم و به روح پاک حاج میرزا محمد علی قاسمی و همه کسانی که قدمی در راه پیروزی انقلاب اسلامی برداشتند، درود می فرستم.

برچسب‌ها: انقلاب اسلامی, حاج محمد علی قاسمی

+ نوشته شده در شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت توسط مظفر کریمی

۰ نظر ۰۴ مهر ۰۲ ، ۱۶:۵۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۴ مهر ۰۲ ، ۱۶:۴۷
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۳:۱۴
محمدعلی خالقی

 

یه داستان شنیدم مخم سوت کشید 

خلاصه مطلب 

اقا دامادشو بعلت مشکلات خانوادگی می کشه

و تو چاله ی خونش دفن می کنه 

سی سال از این ماجرا میگذره اب ازاب تکون نمی خوره 

اقا هر شب عذاب وجدان می گیره 

تا حالا به کلمه عذاب وجدان فکرکردی  َ، شاید جزی فکر کردی یا به زبان گفتی ولی تو موقعیت و تجربه اش قرار گرفتی ؟!

اونم سی سال ، اقا هر شب خواب می بینه ، عذاب  داره ، درد می کشه 

تو سن ۶۰ سالگی می ره پاسگاه خودشو معرفی می کنه

می گه سی سال قبل دامادمو کشتم هیچکی خبرنداره تو باغچه ی خونم دفنه برین درش بیارین 

که این عذابه پدر منو در اورده 

بله اینه غذاب وجدان با دست خودت بری  خودتو معرفی کنی  زمین گرده رفیق ، تاس می چرخه همیشه جفتشیش نمیاد .صبر خدا زیاده 

مواظب حرفاتو کارات باش 

داستان واقعی 

۱ نظر ۰۲ مهر ۰۲ ، ۰۱:۳۳
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۳۰ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۳۳
محمدعلی خالقی

                                           


کبوتر بچه ای روزی زلانه

زدلتنگی رهید از اشیانه

به شوق اولین پرواز ان روز 

بهر سو بود پّران  شاد وپیروز

 
کمی چون دور گردید او زخانه

شده دلتنگ ان خواب شبانه
  
زجمع دوستان  ناگه جداشد

به قصد استراحت درسرا شد 

ولی پیدا نکرد او شاخه ای را

درختی لانه اماده ای را

لب بام   مراد بیکی  چوبنشست

شد اونومید وشست از زندگی دست

نگه  میکرد برهرسو هراسان

بگفتا گم شدم یارب چه اسان

خدایا مادرم امشب  غمین است

چه اوداند خطر ها در کمین است

بدی اوغرق افکار درونش 

نبودی اوبکُلی  فکر جونش 

همین طوری که او درفکر بودی

چموشا گربه، قصدش را نمودی

پرید ان گربه .ظالم به سویش

چودست افکند بر ان بال ورویش

دمی از خواب غفلت گشت بیدار

تاسی کرد  یک دم گشت هشیار    

به هر سختی زدستش جان بدر برد

ولی آن روح وجانش سخت آزرد

پرید وسوی صحرا رهنمون شد

پی یک اشیان از بیم جون شد

به فرصت راه منزل امدش یاد
  
زخوشحالی    بناگه کرد فریاد

اگر چه تشنه وبی اب ودان بود

ولی برخلق وعالم بدگمان بود
.
به امید رهایی  کرد پرواز
 
بدید اومادرش را کرد اواز
 
همان دم دشمنی دیگر عیان شد

دوباره گفت پس باید نهان شد
 
نگاهی را به پایین.و. دو  سو  کرد

که شهبازی به قصد جان اوکرد 

به دشت وکوه وصحرا گشت پران

زدست باز شاید دربرد جان


چو یک دم ۰ناامید از زندگی گشت

درختی در نطر بگرفت وبنشست

نشست و پس به یزدان دل سپرد. او 

به بال خویش  سر  را پس فشرد  او

چوامیدش  زاین  دنیا   بریده

زبختش    تیر  صیادی.  رسیده

همان تیری که قصدجان او بود

گمانم ایزد ش ، فرمان اوبود

بیافتاد.  باز  از بالا بناگاه

فقط باشد خدا ز اسرار آگاه

هماندم  مار زد بر پای صیاد

کمان انداخت صیاد  وبیافتاد

ز حکمت  گر ببندد.  او  دری  را

ز رحمت  میگشاید  دیگری. را

نشو از لطف حق مایوس شاید

یقین دان او گره را  میگشاید 

اگر رنج  و اگر  محنت  ببینی 

به امید عطای   او نشینی 

اگر درها برویت بسته باشد 

نباید روح وجانت خسته باشد 

به لطف او توکل کن  یقین  دان

گشاید  هر دری از لطف یزدان

به پیش زورمندان شکوه مگذار

به هر دیوار کج  پا را میازار 

کریمی راز گیتی چو ن  ندانی 

تو نیکی  کن هر انچه  میتوانی

 

غلامحیدر  کریمی مرداد۴۰۲

۰ نظر ۲۹ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۴۹
محمدعلی خالقی

جناب آقای محمد میری
خبر تاسف بار درگذشت داماد گرامی موجب تاسف و اندوه شدید ما شد.
ضمن عرض تسلیت و آرزوی صبر و شکیبایی برای جنابعالی و خانواده محترم ، برای آن عزیز آسمانی آرزوی رحمت و رضوان الهی داریم.

روحش شاد 

 

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۰۱
محمدعلی خالقی

 

 

 

چقدرخوب می شه با کلمات وکائنات انسانهارو مثل زد 

یا یک شعر همیشه با کلمات بازی می کنه تا خودشو بهترجلوه بده 

۰ نظر ۲۶ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۲۵
محمدعلی خالقی


عجب مدار به شَهرت  گر  آه  وافغان است 

چرا که صحبت رندانه دیگر اسان است

بدانکه دختر زیبا رخ فقیر شهر
 
تمام دغدغه اش ، بهر نان ودندان است

چه گویمت زمدیری  که هًم و غًم او 

فقط حقوق  نجومی و رانت  اخوان
است 
هر انکه موی و بدن رابه لج برهنه کند

توشک نکن که گناهش  به ان مدیران است
 
چنان در عرصه فرهنگ فضا شده تاریک

تمام ذهن جوانان برهنه، عریان است 

اگر که حافظ  شیرین کلام زنده شود

به جرم مستی ومیخاره گی به زندان است

برای ثانیه نیست،قیمت دلار ثابت

چه درد بد تر از این اقتصاد لرزان است


 برادرا ن همه صحبت دگر تمام کنید

کَس اَر به فکر جوان یا به فکر پیران است

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

علاج درد همه ایه های قرآن است

کمر به همت تولید وکار بربندید

بلا که امده رفع ورجوع این سان است

نه احترام به محقق ، ونه به صنعت گر

نه اعتنا به پژوهش نه به  سخندان است

قرار بوده شود اقتصاد ما پویا

رکود حاصل اندیشه های ایشان است

تمام نعمت دنیا بود به کشورما

چهار فصل  ومعادن همه درایران است

اگر که‌وضعیت ما نه مثل افریقاست 

فقط به جوهر مردم ولطف یزدا ن  است

هرانچه لطف خدا بوده اندر این. کشور

فقط بواسطه خون این شهیدان است

زخون سرخ همان. لاله های دشت غریب

کلاهدوز  وفکوری و  هم زِ ، دوران ، است 

مطهری ورجائی وباهنر ایضاُ 

بهشتی و  مدنی ،دستغیب وچمران است

دگر نه علم   و  هنر  قرب ومنزلت دارد

نه شخصیت  نه کمال، گوهر هر انسان است

فقط به رانت وتبانی  گلیم از اب بکش 

به کشوری، که صداقت غریب وارزان است

اگر چه مطمئنم راه ما درست بود

چرا که وعده پیغمبران وقرآن است

هرآنکه روی زمین وارث خدا گردد

یقین بدان  که نه مستکبران که خوبان است

بدان که مشکل اصلی در این زمان یونس

نه فقر دین، که یقینا زفقر ایمان است

کریمی 

۰ نظر ۲۴ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۲۶
محمدعلی خالقی

 

 

اگه گاهی رفیقت دوستت یک حرفی بهت زد بر خورد بهت سریع جو گیرنشو  برگرد به گذشته ، ببین چی داری ازش ، چیکارا کرده برات ،الو  کجایی بدردت خورده یا نه یا مثل ایرانسل که وقتی شارژ نداری می گه مشترگ گرامی 

گاهی وقت ها ادم شل می زنه پیچ ومهره هاش سرجاش نیست . موتورش اب روغن قاطی کرده  زیادجدی نگیر

گذشته روبه یادبیار روزای بدتو روزایی که زنگ می زدی سریع میومد دنبالت  روزایی که حالت خراب بود.

هرموقع تونستی ۹۹ تا ازخوبی های دوستت رو جبران کنی دنبال یه دونه  حرف منفی ش بآش ، اگر هم یدنده بودی دنبال یه دونه بودی  بهش بدهکاری، خوبی هاشو پرکن 

 

 انگیزشی ، اموزنده ، تشویق ،تحریک

 

۰ نظر ۲۳ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۴۲
محمدعلی خالقی

یه شعر کوتاه 

برای یک شاعر 

در جواب یک قاضی     کافیه چکیده و مفید 

نیازی به صحبت اضافه نیست 

یک شعر زمین فوتبال نیست که وقت اضافه  داشته باشه دوست داره سریع و خشن ، دوست داره با مهر و وفا سریع بیان بشه فرصتش کمه ، او میتونه یک کوه رو با خاک یکسان کنه یا می تونه بهش دانایی بده 

اون می تونه زمین رو خشک کنه یا بهار را به ارمغان بیاره 

 

            یک شعرمیتونه ادمو مثل خاک الک کنه 

یه شعر برای یک شاعر پر از رمز و رازه 

دوستای شاعرمون ارزش خودتون رو بدونین 

من جاهایی بودمو دیدم که یه شعر 

سالن ده هزار نفره رو به وجد اورده 

می گه که وقتی که شعر اغاز شد 

سکوت پایان شد .

ّبفرست براش

۰ نظر ۲۳ شهریور ۰۲ ، ۱۳:۰۴
محمدعلی خالقی

می گه که 

یارو با خودش مشکل داره 

فیلم می زاره عکس می زاره 

ما خدارو داریم خوشبختانه خوبیم . خدارو شکر که امروز هم با خوبی و خوشی گذشت ، عکس رستوران ،ماشین ووو، فکرمی کنه مردم بیکارن نشسته اند فقط اینو نگاه می کنن .

بابا بشین یه جعبه شیرینی بخر با خودت اشتی کن ، تو چته با خودت مشکل داری مردم بیکارن بشینن تو رو نگاه کن 

 

 

۰ نظر ۲۳ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۱۹
محمدعلی خالقی

روحشان شاد یادشان گرامی 

 

سیدی از سلاله  زهرا  

ناگهان رفت از میان ما

یار ویاور زبهر محرومین

بعد ایشان همه شده غمگین

علم او بوده فخر این علما

منبرش افتخار این خطبا

درهمه کارها بود الگو 

درزراعت  نبوده مثل او

اول انقلاب یادم هست

منبرش آن سکوت را بشکست

پشت پا زد چه زود بر دنیا

رخت بربست و رفت از برِ ما

روح تو شاد سید ابراهیم

بودی از بهر ما عزیز و زعیم

بهر شادی او وبر اموات

توبخوان فاتحه و سه صلوات

۰ نظر ۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۱۴
محمدعلی خالقی

سلام به اسفادی های عزیز
 از قدیم گفته اند آب مایه حیات است.
 اسفاد ما  دارای یک قنات بزرگ و زیبا  که دارای سه شاخه باله گفته ما از سه نحر جاری می‌شده:
 1نهر یا شاخه شاهرود 
2نهر شیفکه
 3نهر تگ دره گلستان که آن نهر مسدود است. چون بر اثر سیل چاه هایش پرشده و آب آن در تابستان سرد وشیرین وبدون هیچ‌گونه رسوبات سالانه هزاران نفر از راه های دور و نزدیک برای استفاده از این آب گوارا راهی اسفاد می شوند درسایه های درختان سر سبز روستا به استراحت می پردازند.
 مدار آب این قنات برهشت شبانه روزاست.
 اسامی هشت شبانه روز به این نام ها نامگذاری است
1سر رم 2,دورم 3سررم 4,چهاررم 5پنجرم 6ششرم 7هفترم 8هشت رم .
هر شبانه روز دو طایفه است هر طایفه 127سرقه است هر سرفه یا هر تاس 5.5دقیقه است در قدیم هرطاقه یک میر آب داشت که آب را بین مالکین تقسیم می کرد.
 حالا فرق می کند آن زمان میراب طاقه در هر جوب که آب را می‌برد اول شرکت آبداری می کردند آخر وقت میرآب را می‌گرفت آن وقت ساعت نبود یا همه نداشتند یک تاس کوچک بود که وسط آن سوراخ کوچکی بود و یک ظرف بزرگترین بود به گفته مادیگچه متن را آب می کردند و تاس کوچک را وسط ظرف بزرگ می‌گذاشتند.
 آن تاس کوچک تر سوراخ کوچکی که در وسط آن بود پر آب می شد می‌رفت ته دیگچه میرآب دستش را می برد داخل آب وآن را بیرون می‌آورد یک تکا ن می‌داد که آب داخل آن نباشدو بعد می گذاشت داخل دیگچه این می شد یک سره و برای هرسره یک ریگ می‌گذاشتند.
  ادامه دارد....   
       ارادتمند محمد هادی نوروزی

۰ نظر ۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۲۸
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۳۲
محمدعلی خالقی

تشله بازی

تشله ( تیله) بازی شیوه های مختلفی دارد که مدل اسفادی آن کاملترین و جالبترین نوع این بازی از دیدگاه بازیکنان و تماشاگران آشنا با این بازی است .

تشله بازی در اسفاد به دو روش دو نفره و چهار نفره اجرا میشود .
گیم های آن بیست تایی است و هر طرف بازی که زود تر موفق به کسب این بیست امتیاز‌ شود برنده ی این بازی است .
برای بازی ، چهار تا خانه در راستای یک خط راست و به فاصله ی حدود یک متر و با ابعادی که به قول ما یک جوز کَل دار در آن جا بگیرد ، می کَنند که دو خانه مال یک تیم و دو خانه ی دیگر مال تیم حریف است و هر تیم باید دو تا خانه ی خود را حفظ کند در غیر این صورت با از دست دادن هر یک از این خانه ها در هر دَور بازی یک امتیاز به حریف تعلق خواهد گرفت به عنوان مثال اگر در یک دور بازی هر یک از تیمها یک یا هر دو خانه ی حریف را تصاحب کند به ازای هر خانه یک امتیاز خواهد گرفت .
کسب هر امتیاز بواسطه ی تعداد تیرهایی است که هر تیم می زند بعلاوه ی تعداد خانه هایی است که از تیم مقابل تصاحب می کند و نیز امتیاز خاصی به نام " لنکا تیر و تیر " است که می تواند از حریف بگیرد .
هر بازی یا دو نفره است یا چهار نفره ، شیوه ی چهار نفره ی آن را " بلّا بلّا " می گویند یعنی هر تیم دو نفر هستند که این دو نفر با هم بَلّ یا یار و هم تیمی اند و هر بازیکن باید یک تشله داشته باشد .
در بازی دونفره هر بازیکن دو خانه دارد که در هر دور بازی باید بتواند خانه های خود را حفظ کند در غیر این صورت به ازای هر خانه ای که از دست بدهد یک امتیاز نصیب حریف خواهد شد . برای شروع بازی یک نفر تشله ی خود را لب خانه ی اول شون می دهد ( می نشاند ) و نفر دوم از سر تپه همان نقطه ی شروع بازی تشله ی شون داده را هدف می گیرد .
در بازی چهار نفره یک تیم آغاز کننده بازی از سر تپه و تیم دیگر شون دهنده خواهد بود که یک یار تشله اش را در لبه ی خانه ی اول و یار دیگر تشله اش را در لبه ی خانه ی سوم به عنوان هدف شون می دهند .

اصطلاحات عملیاتی که در مراحل بازی وجود دارد :

۱ ) شون دادن : گذاشتن تشله ی یکی از طرفین بازی در لبه ی خانه ی اول به عنوان نشانه( هدف ) تا حریف از سر تپه ، آن را نشانه گیری و بازی را آغاز کند در بازی دو نفره یک نفر از نقطه ای به نام سر تپّه که به فاصله ی خانه ها از هم از خانه ی اول فاصله دارد و نقطه ی شروع بازی است تشله ی خود را به سمت تشله ی حریف و نشانه گیری آن رها میکند که اگر به هدف زد بازی را برای تیر بعدی به حریف دوم یا گرفتن خانه و تیر دوم یا سوم ادامه میدهد و اگر به هدف نزد یار دیگرش همین عمل را انجام میدهد تا اینکه در زدن تیر و یا گرفتن خانه ناموفق شود و نوبت بازی به
بازی کنان حریف برسد .

۲ ) لوکال شدن : برخورد تشله ی شروع بازی از کانون نشانه گیری اولیه یعنی همان سر تپّه به لبه ی خانه ی اول که تشله ی حریف لبه ی آن شون داده شده است(سیبل، نشانه) که با این اتفاق فرجه ی تکرار دوباره شروع بازی به او داده می شود .

۳ ) جرق شدن : برخورد تشله ی یار به یار یا برخورد تشله بعد از تیر به تشله ی خودی یا حریف و یا زدن دو تیر متوالی به یک تشله ی حریف که با این اتفاق امتیازات این مرحله سوخته و بازی دوباره از سر تپه شروع می شود
۴ ) کُچ شدن : اگر بعد از تیر تشله بی اختیار وارد خانه ی تصاحب نشده شود امتیازات این مرحله از بازی سوخته و می گویند کچ شد و بازی مجدد از سر تپه شروع می شود .
۵ ) لنکا تیر و تیر : یک عمل وحرکت ویژه ایست که نصیب هر تیم یا بازیکنی بشود آن تیم یا بازیکن امتیازات و نمرات قابل توجهی کسب خواهد کرد ( توضیح و باز کردن آن نیاز به شرح و کار عملی دارد )
۶ ) برداشت : از من برداشت جمله ایست که وقتی بازیکن احساس خطر میکند فقط به بازی خود یا تیمش در همان دور بازی پایان می دهد .

۷ ) ساق : شکل ، حالت و ژستهای مختلفی ست که تشله را در دست گرفته و به سوی هدف می فرستند که به ساق های بد فرم و ناموفق گیساق می گفتند.

لازم به ذکر‌ است به نشانه‌گیری حرفه‌ای با دقت نظر خیلی بالا و مثمرثمر می گفتیم ؛
" ‌تَو وَرمِچِنه " !!! که صرفاً این جمله برای نظر شکنی آن بازیگر بود تا نتواند تیر بزند .

‌‌‌‌‌احمد عظیمی اردیبهشت ۱۴۰۱

[ دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲

۰ نظر ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۳۴
محمدعلی خالقی

 

 

۰ نظر ۱۶ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۵۳
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۴ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۱۰
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۲ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۳۴
محمدعلی خالقی

 

 

شعر و ترانه روید از روستای اسفاد

آبی زلال جوشد از روستای اسفاد

هر تشنه ای که قدر آب حیات داند

یک قطره هم بنوشد از روستای اسفاد

هر بلبلی که در باغ آواز می سراید

گویا که نغمه خواند از روستای اسفاد

جویای فضل و دانش از ارض تا ثریا

درس ادب بجوید از روستای اسفاد

هر غنچه ای که چشمش را باز می نماید

باید قبا بپوشد از روستای اسفاد

هر سالکی که قصد قرب خدا نموده

باید که ره بپوید از روستای اسفاد

آن را که خاطر او از غصه ها ملول است

باید گُلی ببوید از روستای اسفاد

هر کس نداشت جایی ، اسفاد خانه اوست

باید دَری بکوبد از روستای اسفاد

هر جا روی دل تو در بندِ زادگاه است

کس نیست دل بشوید از روستای اسفاد

****

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد – مدرس دانشگاه

۰ نظر ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۰۵:۳۲
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۴ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۱۰
محمدعلی خالقی

با سلام احترام به نظر من از دید یک کشاورز موش انجا که افت است باید حذف کلی شود  چو ن کنترل ان دوباره باعث از دیاد ان می شود و باتوجه به زاد وولد زیاد ان خسارات غیر قابل جبرانی دارد همان اموزش های اقا مختار بنظر میرسد کار ساز باشد  
اگر موشی بیفتد در زمینی

دگر حاصل از ان هرگز نبینی 

ولی مختار چون باشد رفیقت

نده بردل غمی یاکه حزینی

بده بر دست مختار وتو خوش باش

که بعدش نسل ان را هم نبینی

مهم نیست ان زمینت در کجاهست

اگر که در یساری یایمینی

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۵۴
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۲۴ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۵۰
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۲ ، ۲۰:۱۰
محمدعلی خالقی

۱ نظر ۱۸ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۵۷
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۴ مرداد ۰۲ ، ۰۵:۴۳
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۳ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۳
محمدعلی خالقی
کُر مَن دَ لی
 
با سلام و احترام
کر من د لی
مکانی بسیار خاطره انگیز برای نسل دهه پنجاه و شصت واقع در منطقه ای به همین نام . بین جاده قدیم اسفاد و میرآباد. حالا معلوم نیست به شخصی بنام محمد علی ارتباط دارد یا به مندلیف روسی.
قدیما می گفتند هر که شیر خر بخوره رد خور نداره که سیاست مدار نشود  حالا هم هر که تو این کر شنا نکرده باشه نصف عمرش بر فناست .
این کر در اصل برای آب شرب گوسفندان رمه بود که آن زمان سه تا  گله گوسفند و بودند .
البته مکانهای دیگری نیز از جمله  استخر مهندس عباسی . استخر  میرآباد . استخر ایرنگ . جوی آب پای چنار کنار رود و باغ شه مرد برای شنا وجود داشت.
اما لذت شنا در اینجا متفاوت بود چرا که کر من د لی کم عمق . تمیز و در دسترس و بی خطر بود و بخصوص برای من که در همسایگی ما  قرار داشت .
تنها خطری که وجود داشت افرادی بودند بخصوص کلوون های رمه  که با خشونت و سر و صدا و مراقبت تمام از این کر مواظبت  می کردند تا کسی شنا نکند .
اما هیچکس حریف بچه ها نبود به محض اینکه رمه کش می کرد و آب شفاف می شد به سمت کر حمله می کردیم.
از اواسط خرداد تا اوایل مهر.
بهترین اوقات فصل تابستان بود که آب ملایم و گرم بود.
روز های اول آبگیری آب خیلی سرد بود اما مانع از کار ما نمی شد.
 
 
 
دورخیز های لذت بخش گروهی . شیرجه . شنای قورباغه یا بکی . هول دادن . کشتی گرفتن و ریختن آب به سمت همدیگر. شنا کردن با دست و آب کشیدن در کرچه و خشک کردن سر و گوش ها با هندستو هندستو و فرار کردن از دست مراقبین کر . کتک خوردن و جا ماندن لباس ،بسیار خاطره انگیز بود.
این کر فقط مخصوص شنا نبود علاوه بر اینکه گوسفندان آب می خوردند، شستن شلغم . چغندر . زردک . علف و همچنین شکار پرندگانی نظیر جل . جه دی کل . چقووک . تهی و سیه سینه . سارگ و سی سه لنگ ، که برای آب خوردن می آمدند بسیار مفرح بود.
و از همه جالب تر مسابقه لخشک چند لخشک و پرتاب سنگ های صاف و گرد  با سرعت زیاد بر روی سطح آب و بعضی ها سنگشان هفت هشت لخشک داشت و چندین بار به سطح آب برخورد می کرد.
حتی در اویل زمستان نیز یخ های کر را می شکستیم و داخل آب شلغم می شستیم .
 در فصل زمستان روی یخ کر لخشک می کردیم یادم می آید یک دفعه نوخوان با دوچرخه از روی یخ کر رد شد و وسط کر در یخ فرو رفت .
یاد همه بچه های محله سر چهارراه قلعه و همسایگان کر من دلی بخیر
دوست تون داریم
لخشک  چند لخشک هیچوقت یادمون نخواهد رفت .
                                 🍃 کریمی اسفاد🍃
۰ نظر ۱۲ مرداد ۰۲ ، ۰۵:۳۶
محمدعلی خالقی

 

 

ته شله مکانی استراتژیک در اسفاد محسوب می‌شود از چند جهت :
اول بخاطر اینکه بعد از راه در قلعه که هم اکنون آسفالت شده بعنوان دومین مسیر اصلی برای دسترسی شهرک به پای چنار استفاده می‌شود که این مسیر به راه پی قلعه معروف است.
دوم وجود بخش بزرگی از مزارع در اطراف این راه که وجود جوی آب همراه با درختان توت در سرتاسر این راه به آن زیبایی خاصی بخشیده است.
سوم به دلیل وجود خرمنگاه های گندم و جو  که البته تعدادی از این خرمن ها در پیزاد قاضی هم وجود دارد.

ته شله زمینی مسطح با ارتفاعات کم، پایین وبالا شیب دار می باشد که مختص خرمنگاه ها صورت می گرفت و عمومی محسوب می شود که هر کس جایگاه خاص خودش را از قدیم و ایام دارد وچون از محیطی تقریبی در معرض باد می باشد از این مهم برخوردار گشته و در زمان اسفاد قدیم جایگاهی با  تلنگری نو برای عصر امروز فراهم کرده که شاید برای نسل امروز ناشناخته باشد و انسان را به سوی عشق محبت و صفا سوق می دهد
شاید قدیمی ها با هر بار عبور از این مجاورت به یاد خاطرات و کلماتی مانند خداقوت چیگ  دروازه  خر وگاو ریسمان جوال  و گندم جو ماش خرجین و واز همه مهمتر اجداد و پدران و مادرانی که امروز در جمع ما  نیستند بیفتند
چهارمین دلیلی که به این محل اهمیت بخشید ایجاد منبع آب شرب شهرک اسفاد هست
این منبع زمینی و بتنی به متراژ تقریبا ده در پنج و عمق چهار و پنج متر که از بتن سخت و فشرده در دهه 60 ساخته شد و مدت کمی از آب چاه عمیقی که در مجاور همین محل حفر شده بود تغذیه می شد که احتمال بر تامین اب شهرک و همین طور اگر عملی می شد برای مزارع هم قابل استفاده بود که میسر نشد و هم اکنون از آّب اسفدن تأمین می شود. یادی کنیم از مرحوم حاج میرزاحسین نظرجانی (پدر دهیار فعلی) که زمان ساخت این منبع منزلشان در ته شله واقع بود و همکاری موثری در ساخت منبع داشتند.
داستان چاه و دردسرهای حفر آن و خشک شدن آب آن و انتقال موتور دیزل و تانکر آن تراژدی است که از آن فقط اتاقکی به یادگار مانده است.  چاهی که برای اسفادیها آب نداشت شاید برای شرکت حفاری نان داشت.
       نگارش احمد محمدی 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۹ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۵۲
محمدعلی خالقی

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۷ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۰۷
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۷ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۳۰
محمدعلی خالقی

 

تبریک به مناسبت 

 

کسب مدال نقره المپیادریاضی نقره جهان درکشور ژاپن توسط اقا ارمیا قاصری فرزند اقای دکتر حمیدرضا قاصری

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۳ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۵۳
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۲ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۰۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۲ ، ۱۳:۵۸
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۹ تیر ۰۲ ، ۰۰:۰۷
محمدعلی خالقی

 

به حرف کسی گوش نمی دادم 

همیشه دوست داشتم تنها باشم 

در خلوت به سر می بردم  برایم ارامش بخش بود 

روزگار به سختی می گذشت 

تمامی بچه ها از دستم ناراحت بودند 

چون دوست داشتم تنها باشم و در دنیای خودم سیر می کردم 

صدای ارام و دلنشین مرا خرسند می داشت 

و مرا از تنهایی و غم و اندوه بیرون می اورد 

من بودم و او تنهای تنها 

موقع دلتنگی ها مو برام غصه دریا رو می گفت و مرحمی بود بر زخمهای  کهنه ام 

ولی اکنون نیست و خیلی ناراحتم چون شکست 

واکمن خوبی بود 

۵/۱/۸۴ دفتر منشی کادر ، اب یک قزوین 

خالقی اسفاد     برگی از دفتر خاطراتم 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۵ تیر ۰۲ ، ۰۰:۵۸
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۳ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۹ تیر ۰۲ ، ۱۴:۵۴
محمدعلی خالقی

به سلامتی تمام مادرهای دنیا

کودکی  جهت شکار از خانه بیرون می زند  او به باغ و بستان می شتابد و پرنده های زیادی را شکار می کند . 

. پرنده ای که در کنار لانه اش  به مراقبت جوجه هایش می پرداخت شکار چی را می بیند که به سمت لانه او  می اید . باخود می اندیشد که چه طور شکارچی را از لانه اش دور سازد . به پرواز می اید و در اسمان به رقص زیبایی می پردازد تا نظر شکارچی را به سویش جلب کند . شکارچی به سمت پرنده نشانه می گیرد و پرنده در لابلای درخت انبوهی حفظ جان می کند . شکارچی دوباره به سمت او نشانه می گیرد و پرنده لنگ لنگان سعی میکند خود را از درخت و لانه دور سازد و این حرکت را بارها بارها تکرار می کند . شکارچی به خیال پرنده زخمی به دنبالش راه می افتد . پرنده وقتی می بیند شکارچی از لانه دور شده است . ارامشی در او مطمءن می شود در اسمان به پرواز می اید و به سمت لانه اش  پرواز می کند

او این خطر پر فراز و نشیب  را متحمل می شود و ساعتها به گمراهی شکارچی می نشیند تا جان جوجه هایش را نجات دهد و حیاتی  دیگر را تجربه می کند شکارچی که از خستگی به تنگ امده بود از شکار او منصرف می شود و از فرط تشنگی و ماندگی  به استراحت می پردازد . 

وقتی پرنده به لانه می رود جوجهایش را می بیند  که به انتظار نشته اند و جیک جیک شادمانی  سر می دهند انها را در پر و بالش می گیرد و از شوق خوشحالی و شادمانی   اشک می ریزد .

……………………………………………………………………………

 

به سلامتی پرنده ی مادر ی که برای رهایی از ترس ساعتها در اسمان می رقصید تا نگه شکارچی را به سویش جلب کند . 

به سلامتی پرنده ای که رقص و پرواز را علامت ممنوع می دانست . 

به سلامتی پرنده ی مادری که برای نجات جان جوجهایش اشک می ریخت . 

به سلامتی تمام مادران دنیا که برای فرزندانشان مشقت و سختی کشیده اند 

 به سلامتی هرچه مادره , مادر حیوان , مادر پرنده , مادر انسان 

به سلامتی رفیق بی کلک مادر 

نگاشت :خالقی  ۱۸ تیر ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۲ ، ۲۱:۵۳
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۶ تیر ۰۲ ، ۱۶:۱۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۶ تیر ۰۲ ، ۱۵:۴۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۱ تیر ۰۲ ، ۱۳:۳۱
محمدعلی خالقی

زشعر  حاجے  غفارے  اینک
  
شود  دستت  پر  و  خوابت  چه  راحت


برو راحت  به روی مبل بنشین

هم اکنون باز کن آن، تِلگرامت


نباشد هم تورا حزن وتاُلّم

که دنیا نیک می باشد به کامت


اگر اخلاق خوش بازن تو داری 

یقین دان از بزرگیست، ومرامت


زخوش گفتاری  و رفتار نیکو 

پشیمانی نشاید ،نَی ،ندامت


چوبد گویی شود اوضاع واحوال

خراب وزندگی روبه وخامت


اگر از قصد بازن زشت گویی

بدان ان زندگی باشد حرامت

 

چو دعوا ونزاع امد به میدان

تنزل یابد آن جاه،و  مقامت


بکلّیت    بگفتم  شعر  زن  را  

زن  خوب  داشته  صدها  کرامت


زن  ار  بد  شد  حسابش  را  جدا  کن

ندارد  او  دگر  ان   احترامت


  چوزن  بد  شد  رها  کن  زندگے  را  

چراکه  سرزنش  سهم  وملامت


صداے  زن    زصوت  مرد  بر  شد  

یقینا  دارد  او  خیلے  وقاهت


زنان  خوب  در  دنیا  زیادند

کلامے  نافذاو  دارد  فصاحت


زن  خوب  فاطمه  ،زینب  که  ازاو

حسینش  کرد  غوغا  در  جهانت


ویا  زینب  کز  او  کاخ  ستمکار

فروریزد  زان  نطق  وبلاغت


زن  خوب  ،اسیه  ،مریم    که  فرعون

فرو  ماند  ه  زصبر  واستقامت


زن  خوب  هاجر  اسماعیل  خودرا

فرستاده  به  قربانگاه  راحت
  

ندیدے  کو  دران  سعے  وصفایش

نکرده  لحظه  اے  هم،  استراحت


چراکه  جرعه،  ابے  را  ،رساند

به  طفلے  کو  بیا  بان  بود  اقامت


خلاصه  زن  مقامش  بوده  والا

چومادر  بوده  مرد  ازاوست  ایت


اگر  فرزند  کَس  شایسته  باشد

بدان  کز  مادرش  دارد  طهارت
  

زن  شایسته  پس  باشد  غنیمت

جواز  راه  باشد  در  قیامت


تویونس  شعر  زن  کوتاه  گردان

ززن  محکم  نوشتے  باشهامت

یونس کریمی 

۰ نظر ۱۰ تیر ۰۲ ، ۱۶:۳۹
محمدعلی خالقی

 

به اتفاق چند نفر از دوستان در یکی از روزهای تعطیل به میهمانی دوست قدیمی ام رفتیم . او در یکی از بهترین مکان و اراضی شاندیز باغی داشت که از هر نوع میوه در ان وفور بود . باغی مجلل از تمامی میوه خانه باغ , استخر , مجهز به اماکانات دوربین و حراست , سگ های نگهبان و..

بعد از گفتگوی صمیمانه و دوستانه و یک نهار مفصل برای قدم زدن در باغ رفتم . درختهای میوه گیلاس ,سیب , هلو , توت , گردو ,  گیلاس ها بیشتر از هر میوه ای  نمایان بود . گویا فصل گیلاس بود 

مساحت  باغ به هکتار می رسید  . در حالت خلسه خودم قدم می زدم  . افکارم در چند جهت حیران بود 

گویا روحم از جسم جدا شده بود . جوب های اب , پروانه ها , حلزونها را رصد می کردم . 

یک لحظه صدای سگهای نگهبان بلند شد و دوستانی که همراهم بودم به سمت من می دویدن  

گفتم چه شده ؟ گفتن سگها ما را دنبال کردند , هر یک از انها به هر سو می دویدن و از درختان بالا می رفتند . پاره ای از ترس مرا فرا گرفته بود و در خودم مانده بودم که یاد حرفی افتادم . وقتی سگها دوستان را دنبال می کردند به سمت من امدند و در هر سو و شاخه های درختان بالا رفتند . من در همان جایی که بودم نشستم و تکان نخوردم  . سگها بعد از دنبال کردن دوستان در حالی که داشتند پارس می کردند به سمتم امدند . وقتی دیدن که در جای خود نشسته ام و تکان نمی خورم انها هم بعد چندی پارس کردن در نزدیکی ام نشستند و ارام شدند بعد از چندی نوازش و ارامش انها گویا با من دوست شده بودند و دیگر پارس نمی کردند . دوستان را دیدم که از درختان پایین امدند و گفتند تو نترسیدی که تو را گاز بگیرند .

گفتم سگی که پارس می کنه نمی گیره 

روز خوبی بود و اتفاق نوینی ,  این مصداق گاهی برای انسانهایی که زیاد صحبت می کنند و چیزی بارشون نیست صدق می کند . هر چند که سگها وفادارترین حیوانات هستند . و باید از انها درس وفا اموخت 

سگی که واق واق می کنی نمی گیره 

۸ بهمن ۹۸  خالقی 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۹ تیر ۰۲ ، ۰۳:۵۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۲ ، ۱۸:۳۴
محمدعلی خالقی

الا مختار کدو کاشتی خورشتی

 

چقدر پوست نازک است باآن درشتی

 

یه طوری عکس  می اندازی زباغا

 

توگویی توی باغ های بهشتی

 

به ما برگو زرمز کشت وکارت

 

چطوری بذر بگرفتی وکشتی

 

تعجب دارد وایول به کارت

 

تونیکوکاری ونیکوسرشتی

 

خودت هم کارخود تحسین نمایی

 

گمانم بهر کارت درشگفتی

 

مواظب باش زدست گوسفندان

 

حصاری کن به هیزم یا که خشتی

 

کشاورزی بود شغل ائمه 

 

مواظب باش خوب شغلی گرفتی

 

ندیدم عکس زصیفیجات دیگر 

 

مگر گوجه وبادمجان نِدشتی

 

یونس کریمی اسفاد 

درود عالی بود 

۱ نظر ۰۶ تیر ۰۲ ، ۲۲:۰۲
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۵ تیر ۰۲ ، ۲۲:۴۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۴ تیر ۰۲ ، ۰۱:۲۵
محمدعلی خالقی

پسر عموی گلم آقا ابراهیم عزیز برایتان آرزوی سلامتی دارم 

حسن آقای گل همکلاسی قدیمی 

موفق باشی

۰ نظر ۰۲ تیر ۰۲ ، ۱۱:۵۷
محمدعلی خالقی

 

صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد 

درخت آلوچه ، لانه ی کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود

 کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید

صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند 

از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک و گل تعبیه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست 

اومدم پایین از یه طرف شاخه ی شکسته و طرف دیگر حس وحال کلاغهای نگران مرا آزرده خاطر داشت . شاخه ی شکسته را برداشتم و خود را با خوردن چند گورجه سبز مشغول کردم و کم کم از لانه دور شدم صدای کلاغ ها آرام گرفت 

ولی هنوز وجدانم ناراحت بود 

وقتی با خود اندیشه کردم دیدم ادمها طبیعت را خراب می کنند و همین طور زندگی را ، زندگی کلاغی که به انتظار جوجه هایش شب را به صبح روی تخم هایش می خوابد تا از آنها مواظبت کند آن روز حال خوبی نداشتم فردای آن روز جهت اطمینان خاطر غیر مستقیم نگاهی به لانه کردم و بسیار خوشحال شدم چرا که مادرش  بر روی تخمهایش ارام خوابیده بود 

کاش می فهمیدیم حس سارها و سوسک ها توی تورها و تارها چگونه است 

کاش می فهمیدم حس قورباغه ها در نگاه مارها چگونه است 

کاش می فهمیدیم حس برگهای سبز در خزان و بهترین بهارها چگونه است 

کاش می فهمیدیم حس کلاغ ها در تخریب ما انسانها چگونه است 

و کاش می فهمیدیم حس ما انسانها در این هم شکارها و ویرانها چگونه است 

تدوین ؛:::محمد علی خالقی ۶ اردیبهشت ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۳۰ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۴۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۰۲ ، ۰۲:۴۲
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۷ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۵۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۰۴
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۱ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۳۶
محمدعلی خالقی

 به اندازه ای پس انداز کن

که عزیزترینت  به خاطر مال دنیا ترکت نکنند

انچنان خرج کن  . که دلی به بزرگی دریا ، سخاوت و بخشندگیت  باشه  

اموال دنیا مال دنیاست 

درست استفاده کردن مهمترین رمز خوشبختی است

 

مادری به خاطر اموال دنیا توسط فرزندانش از خانه اش رانده شد 

خانواده ای از برای مال دنیا سالهاست از غم هجران زجر می کشد

زنی از برای مال دنیا همسرش را ترک نمود .

اگر قرار باشد فرزندان یک خانواده از برای مال دنیا ترکت کنند

بهتر همان است که هیچ پدری ارثی به فرزندش نبخشد . و همه رو خرج خودش و فقرا نماید

خالقی عرفان.

 

۰ نظر ۲۰ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۴۹
محمدعلی خالقی

 

 

 

چه دنیای خوب و قشنگی 

فصلها می چرخند 

فصل زیبای بهار , فصل پاییز قشنگ , 

کبکان می خوانند 

و نسیم از هر سو بوی ریحان و شقایق رو به هم آمیخته 

صبح زیبایی از نور شفق می تابد 

و غروبی دیگر  , شب به زیبایی و تاریکی خود خاموش است 

چه قشنگ است اینجا  , همه رنگ است دنیا 

همه جا ازادی  , همه جا جشن و سرور 

ابرها سایه ای از اتش خورشید قشنگ , بر زمین می پوشند 

اسمان ابی بود 

 , نور مهتابی از قرص ماه بود تابان 

و درختانی از هر نوع میوه  , ارام خوابیده 

 که تو باشی و من  

زندگی هم زیباست 

اگر از قافله عمر خبری نیست . 

شاید !!!!شاید!!!!!شاید!!!!! ان سوتر در جهانی دیگر

 زندگی هست زیبا ?  که در این کوته عمر , به تلنگری ز هم پاشیدن  و دگر هیچ که هیچ  ……………________________

کاش یک لحظه  در این جشن و سرور 

من می دانستم  ?

زندگی زیبا بود 

زندگی یعنی چه ؟

 

خالقی عرفان  5 مرداد ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۱۷ خرداد ۰۲ ، ۲۰:۱۵
محمدعلی خالقی