در گذشت مرحومه خیر النسا عبدلی
درگذشت مرحومه خیرالنساء عبدلی مادر شهید علی حسینی را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده، از درگاه خداوند متعال برای مرحومه مغفرت الهی، و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد
درگذشت مرحومه خیرالنساء عبدلی مادر شهید علی حسینی را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده، از درگاه خداوند متعال برای مرحومه مغفرت الهی، و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد
دزد با مرام و با معرفت
جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۴ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
محله ای از کثرت دزدی ورد زبان بود
و همگی دزد محله را می شناختند . دزد بیچاره گر چه می دانست از چه کسی باید دزدی کند مرام و معرفتی بر هم محله هایش هم می داشت و تنها از ماشینی دزدی می کرد که پلاک شهرستان می بود .
شبی دست رفاقت و دوستی با دزد مانع دزدی شدن شد و مبلقی به رضایت دزد تقدیم حضورش شد
او بسیار از این حرکت خرسند بود و هر گاه ملاقات حضور بر می خورد لبخندی بر لبانش نقش می بست و دیگر ان محله از هر نوع دزدی بیمه گشت .
گر چه با مشکلاتی که عنوان می کرد حق بجانب بود ولی گاهی راهنمایی می تواند در عمل راه گشا باشد .
گاهی عملی نیک و مثبت انقدر توجیه و قانع کننده است که هیچ تیر و تفنگی نمی تواند کاربردش را داشته باشد .
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
حاج حسن ابراهیمی
یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی قند و روغن و شکر توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم خدمات فراوانی ارائه نموده است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از چرتکه است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اسماعیل کریمی

یکشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۴۸ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
پول بزرگترین نیرویی ایست که می تواند محبت انسانها را به هم نزدیک و یا انسانها را از هم دیگر جدا می کند حتی فرزندی را از مادرش
شکوه ترین و غنی ترین ثروت انسانها پس از مرگ متعلق به کره خاکی ایست
ایمان عرفان و انسانیت والاترین ثروت در جهان پس از مرگ است
کاغذی بی ارزش اما مهم بازیچه ی افکار انسان
پنهان ترین هویت ها شخصیت ها و فقیرترین افراد را با پول می توان شناخت یا تغییر داد
شاید یک ثانیه زمان گاهی زندگی انسان را تغییر دهد
وقتی در مسابقات حیجان ترین افراد برگزیده زوج جوانی را دیدم که بعلت یک ثانیه زمان در مرحله پایانی از لیست شرکت کننده ها حذف شدند اشک در چشمان حلقه زد
آن زوج میان سال با یک ثانیه می توانستند در کل دوران زندگی در اغوش گرم خانواده خود با آرامش و آسایش عضو برندگان خوش شانس مسابقات باشند
مسابقه این مرحله خوابیدن در وان پر از زالو برای مدت ده دقیقه و خوردن تعدای از آنها بود
شوهر در گوش همسرش پچ پچی گفتگو می کند و وقتی مجری قیافه غمگین آنها را نظاره می کند از همسرش می پرسد در گوش هم چه زمزمه ای می کردین
خانمش این چنین می گوید شوهرم به من گفت فقط به گرسنگی فرزندانمان فکر کن و در ادامه مصاحبه اقرار داشتند که ....
ما برایمان برنده شدن مهم است نه چیز دیگر چرا که شاید با برنده این بازی بتونیم فرزندانمان را که مدتهاست در سختی و مشقت بودند برای همیشه از بند زندان فقر و بدبختی رهایی یابیم تنها چیزی که برایمان مهم است فرزندانمان هستند همین
من که در مرحله ی پایانی آن زوج میانسال را بعلت تاخیر یک ثانیه زمان از رقیبانشان در لیست مسابقات در حال حذف دیدم خیلی ناراحت شدم و اشک در چشمانم حلقه زد
و انجاست که باید گفت گاهی یک ثانیه زمان شاید زندگی انسان را تغییر دهد یا مهمترین شانس زندگی زمان است
نگارش خالقی عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
باسمه تعالی
با سلام و احترام
خداوند را شکر می گوییم که بر ما منت نهاده، نعمت های خویش را بر ما ارزانی داشته و توفیق بندگی را به ما عطا نموده است. اکنون که به یمن الطاف وافر خداوند متعال و دعای خیر شما دوستان و عزیزان عازم سرزمین وحی، حریم امن خدا و همچنین مدینه النبی کانون عشق دلهای عاشق پیامبر و اهل بیت علیهم صلوات الله هستیم از همه شما بزرگواران طلب بخشش،حلالیت و خداحافظی می نمایم. انشالله که ما را مشمول دعای خیر خویش فرموده تا بتوانیم نایب الزیاره همه شما بوده و با اعمالی مقبول و مورد رضای درگاه احدیت به وطن برگردیم. خداوند نگهدار همه شما باشد.
کربلایی حسین محمدی
دانشتهایتان را با خود به گور ببرید
چرا که امنترین زیر خاکی دانش خواهد بود
بخل ، حسود ، کینه
خالقی (عرفان)
وقتی بعضی از ادما رو نمی شه هیچ جوری تو دلت راه بدی
همون هایی هستند که بخل کینه در ذات و ریشه شون رخنه کرده
انها حتی حرفه و مهارت خود را و انچه را در تفکر دارند با خود به گور می برند .
این طور شد که فهمیدم که زیر خاکی نمی تونه طلا و سکه باشه بلکه زیر خاکی دانش هم میشه داشت . بله
. زمان قدیم بخل و کینه رو می تونستیم تو چشمای طرف ببینیم .
ولی امروز نیازی به طرف نیست . حتی از توی پست هایی که میزاری می تونی تشخیص بدی کی برات لایک می زاره و کی خودشو پنهون می کنه ، فضای مجازی هم جالب شده
بهترین تبلیغ برای سیگار کشیدن
می تونه عکس یه عقاب بر روی سیگار باشه
یعنی مثل عقاب ، قوی ،ازاد می تونی سیگار بکشی
وینستون عقابی
یارو می گه سیگار چی می کشی
با شجاعت و غرور می گه وینستون عقابی
می گم کارخونه وینستون عقابی حتما این قدر مثل عقاب قوی شده که پولاش رو مثل عقاب برده بالای کوه ویلا ساخته
خالقی عرفان
خورشید را بنگر
ماه را بجوی
انگاه که انسان
در برابرش بی دریغ تعظیم می کند
خوابش از برای ماه
بیداری اش از برای خورشید
این اعتیاد الهی هرگز ترک نخواهد شد
ما افریده قدرتی هستیم
که غریضه ای به ان عمل می کنیم
بدون انکه دقیقه ای بدان اندیشه کنیم
این الهام از ان چه کسی است
بیداری خاموشی خداشناسی تامل
خالقی عرفان
آماده باش رفیق برای هر اتفاقی که قراره بیفته
سیل زلزله اتش سوزی
حتی مرگ
شاید بعد مرگ ارامشی در راه باشد
پیروزی ،قوی شدن ، عرفان
امیدوارم همیشه اسمان دلت صاف و ابی باشد
به امید روزهای خوب و درجات عالی در سمت شغلی
شکوه و افتخار حیات جاودانه ات باد
این رسانه
مراتب تسلیت و همدردی خود را به محضر خانواده های محترم باقری اعلام می دارد و برای آن عزیز آسمانی آرزوی رحمت و رضوان الهی دارد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
روحش شاد
موجودی که از کثیف ترین فضولات حیوانی و انسانی استعمال می کند . می تواند حاد ترین نوع بیماری را به بدن سرایت کند . پس هیچ موقع یک مگسی را بر روی دست یا پای خود نکشید . چرا که خود عامل میکروب است
خالقی عرفان
شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
دلم تنگ است برای دیدن یک لحظه ات در خواب
تو را ای سرزمین زاد و اجدادی بهار زندگی
ای وطن عشق پرستوهای عاشق
نازنین بی تو چگونه سر کنم اما هوای تو درون سینه ام خالی
تو را اباد می خواهم
نشستم در درون خانه ای تاریک دلم پر می کشد در باغ و بستان ها شکوفه ارغوان ان کلبه ای خاکی
تو را اباد می خواهم
قاصدک گر می روی ان سو دیار من
پیامی می رسانی این چنین می گفت فلانی
تو را اباد می خواهم
من و کوه امید ارزوهای خیالم
که هورا می کشم از هر نفس در دل امیدی هست
صدایی می رسد هست هست
تو را اباد می خواهم
شاعر خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
وقتی تنها مکانی دنج و ارام برای خلوت کردن انتخاب کردم .
فهمیدم هیچ جای این دنیا مکانی دنج و ارام نیست .
چرا که صدای ویز ویز مگسی روحم را مخدوش می کرد
او از برای احیا حیات مادام بر روی فضولات حیوانی می پرید .
خالقی (عرفان)
انگاه که انسان از یک لجن زار و بوی تعفن ان نفرت دارد .
خداوند حیوانی را در ان افریده که لذت زندگی بدون ان برای حیوان مرگ است
تمساح
خالقی (عرفان )
راز بقا -عرفان و خداشناسی -حیات
خونه خونه
چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۴۲ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
خونه اون خونه ی غمگین
که هزار هزار تا خاطره داره
خونه اون خونه ی ویرون
همشون خاطره یادم می یاره
یادمه از اون قدیما
چه دلایی که به هم دوخته بودیم
توی برف و باد و بارون
دیوار محبت ساخته بودیم
خونه خونه
سفره ی نون
خونه اون پنجره ایون
خونه خونه
سفره ی نون
خونه اون پنجره ایون
موجی از کینه اومد همه رو ز هم گسست
پدر پیرمو کشت دلا رو ز هم شکست
حالا از اون خونه چی مونده بجا
حالا من موندم اون ویرونها
من غمگین من خسته من درد
می نویسم آخرین حرف روی برگ
کی میاد دست روی دست هم بزاریم
تا بسازیم خونه مون رو دوباره
کی میاد دست روی دست هم بزاریم
تا بسازیم خونه مون رو دوباره
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
تصویر اسماعیل کریمی
ای نام تو شکوه و سربلند وطن
ای پیروز مند ای سرفراز
ایستاده ایم کنار تو با قلبهای مملو از عشق
ای آسمان آبی
ای مردمان شیر و پاک و باصفا
ای مادران بهتر از گل
تو را دوست می دارم که زاد خاک منی
بگذار گریه کنم
بگذار اشکهای بارانی خودم را نثار کنم چرا که ذره ذره وجودم از تو تعمیق گرفته
و خاطراتم مملو از عاطفه توست
تو را دوست می دارم ای شکیبا نیرومند و ای شکیبا شکوهمند
هنوز یاد کلوخ های نمناک و عطر آگین تو در مشامم احساس می شود
هنوز بوی دگدانها و دودکشها ی در فراز بامهای صمیم و محبت و عاطفه ، اهش به دل حکایت می کند.
دوستت دارم اسفاد وطن عزیز وطن بی نوا وطن
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
فرسوده دل و جانم
آشفته ای در خوابم
رهسپار اندر شب
خوابی شده آزارم
در شبی تار و سیاه
قایقی می سازم
دور از همهمه خوابستان
آسمان است آرام
وستاره هایی که می درخشند در یک قاب سیاه
مثل زیبایی ماه
همه جا تاریک است
نوری از زمزمه عشق چراغانی است
نقطه نقطه نور در جشن چراغستان
مثل یک نقاشی مثل یک رویا
می درخشیدند در هلهله ساحل شب
می روم بالاتر
در شبستان سحر پی ان نور امید
که چراغ دل تنها شده ی زخم مرا مرحم بود
روشن و مهتابی
لحظه ای بود ...
یادم آمد که چرا آسمان آبی نیست
در دل تاریکی
هیچ در جو نبود
حتی اکسیژن و اب
گیج در مبهم راه
غرق در ان دل دریای سیاه
نیمه شب تا به سحر نا امید خسته ی راه
شدم آن سالک بیخوابه ی راه
عجبا غافل از آن خورشید بالای سرم
لحظه ای می دیدم
آسمان آبی بود
شاعر :خالقی (عرفان)
برای پی بردم به اسرار خداوند راههای زیادی هست که درکی دشوار نیست
یکی از راههای عرفان و خداشناسی درک زیبایی ستارگان می باشد که آسمانی را در دل تاریکی زیور انداخته گویا نقاشی چیره دست به زیبایی و قشنگی ستارگان پرداخته اگر توانستید فلسفه ای از تنها یک ستاره را درک باشید و به روشنایی و سفر و مسافت ان اندکی بیاندیشید تنها به گوشه ای ناچیز از قدرت الهی و عظمت پروردگار پی برده اید. انسان را در این علم چه جهلی باشد که قدرت الهی را در شب و روز و زیبایی ستارگان انکار کند . مگر از نفرین شده ها باشد که آتش دوزخ جایگاه اوست .
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
فرهنگ سلام
سلام به معنی سلامتی و اظهار محبت و نشانه صفا و صمیمیت بین افراد در جوامع مختلف است.
سلام نامی از نام های خداوند است و بیش از چهل بار در قرآن آمده است.
پیامبر گرامی ما در مواجهه با افراد فقیر و غنی و بزرگ و کوچک در سلام کردن همیشه پیشقدم بودند.
سلام کردن ۷۰ حسنه دارد که ۶۹ حسنه برای سلام کننده است .
در اسفاد قدیم و جدید همه اسفادیها به همدیگر سلام و خدا قوت می دهند.
کوچک به بزرگ . بزرگ به بزرگ و زن به مرد به همدیگر سلام می دهند و اظهار محبت و تواضع خود را هنگام رد شدن از کنار همدیگر اعلام می دارند.
متاسفانه این موضوع در شهرهای بزرگ و کلانشهرها ،کمرنگ و غیر ممکن شده است روزانه هزاران نفر در پیاده روها بدون هیچ واکنشی از کنار همدیگر رد می شوند و از نعمت تحیت و سلام محروم شده اند .
شایسته است هنگام ورود به برخی مکانها ، پارک ها و کوچه های محل و مناطق مربوط به خودمان ،به بزرگ ترها و بازنشسته ها سلام بکنیم
بخصوص بازنشسته هایی که پاتوق شان درب منزل خودشون است .
به آنها سلام کنیم حتی اگر ناشناس باشند.
سلام یک دستور الهی و قرآنی است.
ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.
در پایان سلام و درود ما به شما اسفادیهای عزیز در جای جای ایران اسلامی.
پایدار باشید .
کریمی آوای اسفاد
با سلام و عرض تسلیت خدمت خانواده های محترم میری مومنی نوری و سایر فامیل وابسته
در گذشت مرحومه مغفوره حاجیه نسا میری را تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای ان مرحومه غفران الهی و برای بازمانگان صبر جمیل و اجر جزیل مسالت داریم .
خداوند روح ان مرحومه را با فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور فرماید .
روحش شاد خداوند بیامرزدش
نگران می پائید
خیره به ره
دور و برش را
پر می زد هرسو
تند و مهیب
بال و پرش را
گرد چاهی در ان بیشه ی خسته دیدم
کوته و پیر
من ناگه چه خبر خفته در ان کفتر چاهی
زان حوالی دیدم
زیر یک بوته ی خشکیده ی خاری نشسته است
چو ماری به کمین
شاعر ::خالقی (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
برو ای قاصدک
حال مرا دیگر نمی پرسی
کجای قصه ات گیرم
که بر این زخم سنگین ترک خورده
دگر حالی نمی پرسی
برو ای قاصدک با هر سوار سرخوشت از باد
تو را رقصان تورا شادان
چنین خوش باد
اگر مغموم می بارم
اگر لبریز گریانم
اگر فردای فرداها
تو را بادی وزید
بر روح بی جانم
سلامی را رسان
بر تک چراغ روشن و شیدا
بگو من عاشقم تنها
بگو مادر .....
تو را من دوست می دارم
شاعر خالقی (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
جامه ی سبزه و گل
رقص پروانه و شور و احساس
نغمه ی مرغ سحر
و شکوفایی گل بر ساقه
مژده ای دل که بهاران امد
باز کن پنجره را
به تماشا بنگر
موسم چهچه بلبل
به گلستان امد
مژده ای دل که بهاران امد
زندگی را به تماشا بنگر
که خدایی ایست همین نزدیکی
روی یک فصل بهار
به شکوفایی احساس گل و جرعه اب
درتراود پس فصلی بوران
نفس لاله سرخ در گلدان
موسم عطر بهاران آمد
مژده ای دل که بهاران آمد
شاعر:::محمد علی خالقی
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
شاه داماد جناب میرزای بزرگ
معراج قاسمی اسفاد
پیوندتان مبارک
انشاالله در تمام مراحل زندگی تان موفق و پیروز باشید .
بهار را خوش است
شکوفه ارغوان را خوش است تو را
به یاد یار در ان شکوه سرخوشت
دل دیار دردمند
که کودکی گره به پای رنج خود
ز رنگ رخ پریده شور کودکان کار را
نشسته پیر مادری ز بهر لقمه نان خود
ز ان سکوت دختران لال و لب
دل شکسته را چگونه وا شود
به من بگو ...
شکوفه ، ارغوان
در این جهان دردمند
چگونه خوش کنم
بهار را خوش است
شکوفه ارغوان را خوش است تو را
خالقی (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
جناب اقای ناصر جوانمردی یکی از هنرمندان در جه یک ساز دوتار می باشد . که بیش از چهل سال است که در این عرصه هنری فعالیت دارد .
ایشان عاشق هنر است و این هنر را از مرحوم پدرش به ارث برده است
و در این زمینه مقامات بالایی کسب نموده است.
. برایشان ارزوی سلامتی خواهانیم .
برگ برگ لبریز بودم از خزان
کاش من پائیز بودم
ساکت آرام بر کنج دلم لبریز بودم
کاش در اندوه دردم در ملالم می نشستم منتظر
در نسیم ظلمت باد سیه دل چشم به راه
برگ های آرزویم در شرار آفتاب گرم و سوزان زرد می شد
قلب من در درد خود هر روز در خود سرد می شد
کاش من پائیز بودم
کاش من لبریز بودم از ملال
کاش این طوفان وحشی می شکست بال و پرم یا جنگ می زد بر حیات آرزوهای خیالم
کاش من پائیز بودم
برگهایم رنگی و زرد و خزان آمیز بودم
کاش من پائیز بودم
کاش من پائیز بودم
شاعر:::خالقی (عرفان )
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
صندلیِ چرخ دار من یک عذر خواهی به تو بدهکارم باید اعتراف کنم که از همان زمان که شناختمت از تو متنفر بوده ام ، درست از همان زمان که هیچ مهد کودک و پیش دبستانی مرا قبول نمی کرد، درست از همان زمان که گمان کردم دیگر نخواهم توانست به مدرسه بروم،من تو را مسبب همه ی این اتفاقات می دانستم .
اکنون بعد از گذشت بیست سال تو تنها دوستِ همیشه همراهِ من بوده ای، تو تنها کسی بودیکه در تمام این سال ها حسرت هایم را با تمام وجود حس کردی و هیچ نگفتی البته شاید اگر تو هم از نعمت سخن گفتن بهره مند بودی زبان به اعتراض می گشودی.
متشکرم از بیست سال همراهی بی دریغت ویلچرجان😍
پاورقی:از عزیزانی که این کپشن را می خوانند تقاضا می کنم که چند دقیقه ای خود را شبیه من تصور کنند آن گاه خواهند دید که زندگی چه قدر می تواند زیبا باشد اگر بتوانی قدم بزنیو کفش بدون بند بپوشی و صبح با خیال راحت چای بنوشی
+حسرت های آدم گاه آنقدر کوچک است که نمیتوانی حتی راجع به آن ها با دیگران هم کلام شوی چون هیچ گاه تو را نخواهند فهمید.
+قبلا گفته بودم معلولیت محدودیت نیست اما هست معلولیت یک محدودیت بزرگ است.
فاطمه قاسمی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
درگذشت مرحوم کربلایی رضا حسینی را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد .
خداوند بیامرزد .
درگذشت مرحومه فاطمه مصطفایی را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد . خداوند بیامرزد .
حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد. حکیم را گفتند:ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت:«از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است».
پیام متن:
«وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ (بندگان شایسته خداوند کسانی هستند) که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند (و سخنان نابخردانه گویند،) به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند). (فرقان:62
شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند:فلان کس بر روی آب می رود. شیخ گفت:«سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.» شیخ را گفتند:فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت:«زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.» او را گفتند:فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».
پیام متن:
ارزش واعی انسان به این است که همواره به یاد خداوند باشد و هرگز حضور او را از یاد نبرد.
غروب غربت
یه چشم منتظر به سوی جاده
یه پیچک شکسته توی باغچه
یه راه باریک غروب پاییز
یه کولبار غم یه قلب خسته
عشق تو هر تنگ غروب رو قلب می شینه
برام یه یادگاریه از خاطره همینه
هر روز صبح بوی گل بهاری
بوی شقایق های یادگاری
دفتر و خاطرات عکس وگلدون
بوی نسیم و کوچه ی رویایی
عشق تو هر تنگ غروب رو قلب من میشینه
برام یه یادگاریه از خاطره همینه
سراینده محمد علی خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
یکی از بزرگان اسفاد قدیم خواجه حاج محمد باقر غفاری بودند .
این بزرگوار متولد ۱۲۸۴در روستای اسفاد دیده به جهان گشود.
نام پدر ایشان خواجه میرزا هادی نام داشت .ودارای چهار همسر ک این بزرگوار اولادی بر خود نداشت .
دارای دوخواهر وسه برادر به نامهای خواجه الله نظر , خواجه غلام عباس وخواجه ابوتراب
خلاقیت ,نواوری و روشن فکری این بزرگ مرد و قامت رشیدش همیشه ورد زبانها بود , اکثر مواقع پالتو بزرگی بر روی دوش خود می انداخت . وبرق کفشانش چشم هر عابر ورهگذری را به طوطیا می برد.
خلاقیت وپشتکارش باعث شد درسش را ادامه دهد .
مدرک دوم دبیرستان رادر تهران گذراند و خدمت مقدس سربازی را هم در تهران به سمت تلگرافی به پایان رساند . در خدمت سربازی پیشنهاد کارمندی ارتش رو بهش داده بودندند اما بدلیل تفکرات وشخصیت منحصر به فردی که داشت جواب منفی می دهد.
این مرد مسلط به سه زبان فارسی , عربی ,وفرانسوی بود
که دارای چهار کتوب به نام های کف بینی , اشعار عربی ، داروهای گیاهی ومواد غذایی , وکتاب مخصوص خودشان که نشان از شخصیت هویت شخصی ایشان را می رساند .
لقب معروف این نیک اندیش غواص بود .
معدن عتیقه جات وطلا وجواهر
خانه ایشان در پی قلعه از ورودی قلعه از سمت ابیز در همسایگی خواجه میرزا علی خالقی مقرر بود .
وقتی از داخل دالون پی قلعه رد میشدی, برجی بزرگ وچهار طبقه وجود داشت که نمای قلعه اسفاد را چشم گیر کرده بود . درب ورودی ان از طبقه دوم دربی چوبی از سمت قبله باز می شد و طبقه اول هم از کف طبقه دوم با درب کوچک ی که مخصوص لوازم واسباب الات کشاورزی بود . پله های کوچک وگرد هر طبقه به طبقه بعدی قشنگی برج را بی حاشیه می کرد . طبقه دوم نشیمن وطبقه سوم وچهارم شامل مهمانها بود .
از خصوصیات این مرد , روشن فکر, مردم دار شاعر , نویسنده , نیک اندیش , کدخدایی و مهمان نوازی که در ذات ایشان بود.
دریافت لوح تقدیر از شاهنشاه اریا مهر محمد رضا شاه پهلوی در دشت خطیبی اسفدن زیرکوه قاعنات با حضور پر شوق مردم ومنطقه که قطعه شعری بر وصف ایشان سروده بود . از نمونه کارهای ایشان بود
مقبره ایشان. در مشهد مقدس در کنار باغ نادری می باشد
ایشان در سن ۶۹سالگی دار فانی رو وداع گفت
روحش شاد
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
رمان در مورد زندگی و سرگذشت خانواده ای از عشایر کرد خراسان(کرمانج) است به نام خانوار کلمیشی که از کردهای تیره میشکالی هستند.قهرمان داستان جوانمردی است به نام گل محمد که فرزند دوم خانوار و دارای شخصیتی بلند پرواز و جسور. داستان چنین پیش می رود که او و تعدادی از افراد خانوار برای دزدیدن دختری که دایی گل محمد( به نام مدیار)، عاشق او شده و دختر در خانه ارباب یکی از دهات زندگی می کند و قرار است تا آن دختر به زور به عقد پسر ارباب درآید، راهی می شوند و هنگام دزدیدن دختر درگیری بالا گرفته و مدیار کشته می شود و گل محمد هم که تازگی از خدمت نظام برگشته و تیراندازی ماهر است ارباب را هدف گلوله قرار می دهد. می توان گفت که داستان از اینجا وارد مرحله ای جدید می شود.پس از مدتی دو نفر امنیه برای دریافت مالیات به محله کلمیشی ها مراجعه می کنند. یکی از آنها به زیور زن اول گل محمد نظر سوء دارد و این مساله به گوش گل محمد می رسد، از طرفی هم گل محمد در این گمان است که مالیات بهانه ای است تا او را برای قتلی که در جریان درگیری مرتکب شده دستگیر کنند، بنابراین شبانه دو مامور را نیز کشته و سر به نیست می کند و این شروع درگیری گل محمد با دولت و یاغی شدن اوست و ادامه داستان.چنان که از داستان بر می آید گل محمد دارای شخصیتی بلند پرواز است و در قالب یک روستایی یا عشایر ساده که چوپان یا کشاورزی ساده است نمی گنجد او مرد جنگ و میدان است، مرد فشنگ و دود باروت، مرد سواری و اسب و کوه و کمین.کتاب پر است از توصیفاتی بسیار لطیف گویی که انسان تک تک صحنه ها را مانند یک فیلم سینمایی به مشاهده نشسته است.دولت آبادی در این داستان نظام رعیت اربابی حاکم بر جامعه آن روزگار را تشریح می کند و آن را مورد انتقاد شدید قرار می دهد.نظامی که در آن ارباب رعیت را همیشه بدهکار خود قرار می دهد و در مقابل یک کیسه آرد گندم که قوت زمستان خانوارش است او را به استثمار می کشد پدر گل محمد که بزرگ خانوار است و کلمیشی نام دارد گل محمدش را که باد غرور جوانی به سر دارد و از وضعیت فقر موجود گلایه می کند چنین نصیحت می کند:تو خیال می کنی چرا ما در اینجا ماندگار شده ایم؟ما را یا تبعید کرده اند یا برای جنگ با افغان ها، ترکمن ها و تاتارها به این سر مملکت کشانده اند. ما همه شمشیر و سپر این سرزمین بوده ایم، سینه ما آشنای گلوله بوده اما تا همان وقتی به کار بوده ایم که جانمان را بدهیم و خونمان را نثار کنیم، بعدش که حکومت سوار می شده دیگر ما فراموش می شده ایم و باید به جنگ با خودمان و مشکلاتمان بر می گشته ایم. کار امروز و دیروز نیست ما در رکاب نادر شمشیر زده ایم، همپایش تا هندوستان تازانده ایم. چه می دانم چند صد سال پیش که شاه عباس ما را از جا کند و به اینجا ها کشانید یکیش هم این بود که با سینه مردهای ما جلوی تاتارها بارویی بکشد. از دم توپهای عثمانی ما را برداشت و آورد دم لبه شمشیر تاتارها جا داد. همیشه جان فدا بوده ایم ما، شمشیر حمله همیشه اول سینه ما را می شکافته اما بار که بار می شده هر کس می رفته می نشسته بالای تخت خودش و ما می ماندیم با این چهار تا بز و بیابان های بی بار، ابرهای خشک و اربابهایی که هر کدامشان مثل افعی روی زمین چپاولی خودشان چمبر زده اندتا به قیمت خون پدرشان بابت علفچر و آبگاه از ما اجاره بگیرند، اما تو که هنوز جوانی و نمی خواهی به گوش بگیری که ما همیشه بارشکم این مملکت بوده ایم.پایان داستان پایانی تلخ است. با حیله و ناجوانمردی گل محمد و اطرافیان نزدیکش را به قتلگاه می کشانند و سلاخی می کنند . مادر گل محمد به محض دیدن جنازه پسرش که تازه نامزد کرده بود اشعار:صد بار گفتم همچی مکو ننه گل محمد ........ را زمزمه می کند.
گل محمد قهرمان رمان کلیدر
صد بار گفتم همچی مکو ننه گل محمد زلفای سیا ر قیچی مکو ننه گل محمد
صد بار گفتم پلاو مخار ننه گل محمد ور دور کوه ها تاو مخار ننه گل محمد
صد بار گفتم یاغی مرو ننه گل محمد رفیق الداغی مرو ننه گل محمد
الداغی بی وفای ی ننه گل محمد تا آخر با تو نیا ی ننه گل محمد
امروز که دور دورونس ننه گل محمد اسب سیات د جاولونس ننه گل محمد
ای جاولونا همیشه نیس ننه گل محمد اسب سیات د بیشه نیس ننه گل محمد
وصف شما د ایرونس ننه گل محمد عکس شما د تهرونس ننه گل محمد
کو جرق و جرق شمشیرت ننه گل محمد کو درق و درق هف تیرت ننه گل محمد
کو اجاقت کو اتاقت ننه گل محمد کو برارای قولچماقت ننه گل محمد
گل محمد د خاو بی ی ننه گل محمد تفنگشم برنو بی ی ننه گل محمد
او تخمرغای لای نونت ننه گل محمد آخر نرف نیش جونت ننه گل محمد
قت بلندت شوه رفت ننه گل محمد زن قشنگت بیوه رف ننه گل محمد
الای بمیره قاتلت ننه گل محمد خنک ر و دل مارت ننه گل محمد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
هیچکس خودش انتخاب نکرده که با چه قیافه ای تو چه خانواده ای
و توچه شرایطی بدنیا بیاد
حواسمون باشه هیچکس رو بخاطر
هیچ چیزش تحقیر یا مسخره نکنیم
در باره دیگران قضاوت نکنیم
همان اندازه که یه مدیر و مهندس و دکتر احترام می گذاریم
دقیقا به همون اندازه به یه کارگر یه رفتگر و
حتی یه مستخدم هم احترام بگذاریم
و خودمون رو از هیچکس سرتر نبینیم
خاکی باش .
پابرهنه راه برو…
با دست غذا بخور.
رو زمین خاکی بشین
ما وجودمون از گل ساخته شده..
صورت زیبا یک روز پیر.
پوست خوب یک روز چروک.
اندام خوب یک روز خمیده
موی زیبا یک روز سفید خواهد شد
تنهاقلب زیباست که زیبا خواهد ماند
و خداوند نیز همین قلب زیبا را می بیند..
راستی چرا برای همه قلب می فرستیم . ♥♥♥
مادرم نماز می خواند و من آواز !
عقایدمان چقدر فرق دارد !
او خدای خودش را دارد منم خدای خودم را !
خدای او بر روی قانون و قاعده است و از قدیم همین بوده !
خدای من بر اساس نیازم و تجربیاتم است و هر روز کامل تر از دیروز است !
او خدا را در کنج خانه و معجزه می بیند !
من خدا را در آسمان ها و درون خودم ! در قطره ای باران ، بغض هایی پر از اشک ، در شادی از ته دل ! در ثانیه به ثانیه زندگیم !
او جلوی خدایش سجده میکند !
ولی من در آغوش خدایم آرام میگیرم !
نمی دانم
خدای من واقعی تر است یا او !
دین من بهتر است یا او...
فریدون فرخ زاد
در صدر اسلام مسلمین افتخار می کردند که وعده غذایی در خدمت رسول الله باشند تا به برکت سفره شان بیفزاید
روزی مردی حضرت را دعوت کرد و رسول خدا هم پذیرفت پس از لحظاتی سفره گسترده شد . رسول خدا ناگهان دید که مرغی بر سر دیواری تخمی گذاشت تخم مرغ سر خورد و پایین افتاد . میان در میخ بزرگی کوبیده شده بود تخم مرغ میان آن میخ قرار گرفت و نشکست . رسول خدا تعجب کرد . میزبان جلو آمد و عرض کرد یا رسول الله شما بر سر سفره ای وارد شده اید که تا بحال بلایی بر ان وارد نشده است . رسول خدا به محض شنیدن این سخن بر خواست و از خانه بیرون رفت . صاحب منزل گفت چه شده است چرا بلند شده اید . رسول خدا فرمود :: من هر گز بر سر سفره ای که بلا نازل نشده باشد و صاحبش در سختی و رنج نبوده نمی نشینم چرا که معلوم است که خداوند نظری بر ان ندارد
هر اتفاق بد و حادثه را با دل و جان بپذیریم و با لبخند شکر گذار خداوند باشیم .که خداوند رئوف و مهربان است .
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
قصیده ای جنگل شمال
ای جنگل شمال
اندوه دیر سال مرا با خودت ببر قحطی و خشکسال مرا با خودت ببر
وقتی که اشک باغ نگاه مرا بسوخت این خنده های کال مرا با خودت ببر
اکنون، که روزگار برایم قفس شده در آسمان تو بال مرا با خودت ببر
دیدی تمام ذوق مرا باد می برد باران تو حس و حال مرا با خودت ببر
وقتی غروب عزم سفرکرده ای فقط دستخط روی شال مرا با خودت ببر
رفتی دگر نیامدی از بخت نحس من! آن خرمن خیال مرا با خودت ببر
گویا غزل برای تو کم استعاره بود آن کوه و آن غزال مرا با خودت ببر
تا کی جواب روی دلم نعره می کشد ؟ با پاسخی سئوال مرا با خودت ببر
آمد خزان که باغ بمیرد در این فراق با خنده ای ، زوال مرا با خودت ببر
گل می دهد شکوفه من سال های بعد امروز هم مجال مرا با خودت ببر
وقتی که آب گِل شده باید حذر نمود آن چشمه زُلال مرا با خودت ببر
من ماندم و شکوه تو ای معبد خیال اُسطوره ، قیل و قال مرا با خودت ببر
دیدم اذان به سوی جنان می برد مرا گلدسته و بلال مرا با خودت ببر
دارد «شمیم» یاد در کوله بار خود ای جنگل شمال، مرا با خودت ببر
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد 16/2/93- تهران
روحش شاد
خداوند بیامرزد.
اسفاد ای زادگاه مادری من چه می کنی
با دستهای خسته و روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو
شهر سکوت و در دیوار شکسته چه می کنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو
شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
از باغ های خرم و شیر و دلان تو
ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی
در سالهای دور عصر گبر و ترکمن
عمری چو پرچمی حفاظ بر بلندا چه می کنی
چون ریشه در خاکت بود سرو و سربلند
عمری چو قرنی عظیم پانصد ساله چه می کنی
هر چند که خاکت بود کیمیای در
می بوسم و چشم به راه مزار حبیبان چه می کنی
مقبول حق در کفن و مرگ و آخرت
خفته و نکوست در کنار نیاکان چه می کنی
گر زندگی همین بود عمری چو برق و باد
بی تو چو مرگی ایست به سرای دوباره چه میکنی
گفتم و شدم شاد چو شمشاد و ارغوان
آن کس که شنود شعرت شادمان چه می کنی؟
شاعر خالقی اسفاد (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
همهی فرشتگان معصومند، اما همهی انس و جن معصوم نیستند.
فرشتگان هم در ذات خود مجردند هم در فعل خود یعنی با اراده کارهای خود را انجام میدهند نه با وسیله. اما انس و جن ذاتا مجردند، ولی فعلاً مادی هستند یعنی با ابزار باید کارها را انجام دهند.
همهی فرشتگان و جنها طی الارض دارند، اما همهی انسانها طی الارض ندارند.
فرشتهها قیامت بـه معنای حساب پس دادن ندارند، اما انس و جن قیامت دارند.
انسان مسلمان شیعه و سنی دارد، اما جن مسلمان فقط شیعه اسـت.
جن سنی نداریم؛ چون هنوز عدهای از جنهائی کـه در غدیر خم شاهد من کنت مولاه فهذا علی مولاه گفتن پیامبر «ص» بوده اند زنده اند و بر این واقعه شهادت میدهند.
فرشته محدود اسـت و صاحب مقام معلوم «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ» «سوره الصافات آیه ۱۶۴»، اما انس و جن از ظرفیت نامحدود بر خوردارند.
در انس و جن جنسیت «مذکر و مونث» هست، اما فرشتگان جنسیت ندارند.
فرشتگان از نور خلق میشوند، اما بدن انسان از خاک و گل آفریده شده و بدن جن از نار و آتش و بـه قول قرآن از مارج یعنی از زبانه آتش خلق شده اند.
فرشتگان زن و مرد و ازدواج و زاد و ولد ندارند، اما انس و جن زن و مرد «سوره جن آیه ۶» و ازدواج و زاد و ولد دارند «جن الشیطان، ص ۵۷».
قد جنها کوتاه اسـت «تقریباً دو وجب»، ولی میتوانند خود را بـه اندازه یک گنجشک کوچک کنند و یا بالعکس میتوانند خود را بـه اندازه یک اتاق بزرگ کنند
فرشته ها جایی که در آن گناه و معصیت حضور داشته باشد وارد نمی شوند اما اجنه خلافکار در جایی که گناه فراوان باشد.
فرشته هوای نفس و شهوت ندارد، اما انس و جن هوای نفس و شهوت دارند. سوره الرحمن، آیه ۵۶»هر جایی که عطر خوش و پاکیزگی وصوت قرآن و طهارت و غسل وجود داشته باشد فرشتگان طالب آنجا هستند و از تعفن و ظلمت بیزارند اما برعکس محل مورد علاقه اجنه خلافکارمکان های تاریک و متعفن است و بیشتر طالب جاهای کثیف و ناپاک میباشند.
روزی حضرت رسول «ص» نشسته بود، مردی بـه خدمتشان رسید کـه بلندی قامتش مثل درخت خرما بود. درود کرد، حضرت جواب داد و سپس فرمود «خودش و کلامش شبیه جن اسـت». سپس بـه او فرمود کیستی؟ عرض کرد:من هام، پسر هیم، فرزند لاتیس، پسر ابلیس هستم. بحارالانوار، ص ۸۳»جن نسبت به انسان زیاد عمر میکند. حدود ۱۰۰۰ سال به بالا. جنهایی که در سورهی جن از آنها نام برده شده؛ که وقتی اولین بار آیات قرآن را شنیدند؛ از شدت ازدحام داشتند بر سر هم خراب میشدند؛ احتمالا هنوز زنده اند. جنها مانند انسان داناونادان؛ فرمانده و فرمانبردار؛ ارباب و بنده؛ کافر و متدین؛دارند
انسانها اگرچه همگی از یک روح واحد هستند و مشابهات بسیاری از لحاظ گوناگون با یکدیگر دارند، لیکن بسیار متفاوتند. از لحاظ ظاهر از بین شش میلیارد و اندی جمعیت کره زمین حتی اثر انگشت دو نفر شبیه به یکدیگر نیست. از بین گیاهان بیشماری که بر سطح این کره می رویند حتی دو برگ از آنان مشابه یکدیگر نیست حتی در گیاهان همنوع و ... این عدم تشابه ها به این دلیل است که در تجلی پروردگار تکرار نیست. خداوند هیچ دو موجودی را شبیه یکدیگر نیافریده است زیرا او مبدع است و کمال نیز در عدم تکرار و نوآوری است. حال در نوع برتر انسان تفاوتهای روحی و باطنی حتی از تفاوتهای ظاهری نیز فراتر می رود. یعنی انسانها هر کدام روحیات و اخلاقی دارند متفاوت و متنوع؛ و بر همین اساس دیدگاه های آنان راجع به جهان هستی، خدا و مسائل دیگر متفاوت است. بنابراین در سلوک و سیر روحانی به سوی حضرت پروردگار نیز با توجه به تفاوتهایشان راه های متفاوتی را در پیش دارند.
طبق فرمایش بزرگان: راه های رسیدن به خدا به تعداد افراد بشر است. حال ما یکسری قوانین عمومی دارم مانند قواعد شریعت که برای همه یکسان است و عمل به آنها واجب تا بتوانند بدین وسیله از آلایشها دور مانده و روح خویش را تزکیه نمایند. اما کسانی که در شریعت کامل شدند و توانستند اندک اندک به باطن دین رسوخ نمایند طبیعتاً یکسری قوانین خصوصی برای آنها به وجود خواهد آمد. لابد همۀ شما این حدیث را شنیده اید که: حسنات الابرار سیئات المقربین. یعنی نیکی های ابرار، بدکاری مقربین به شمار می رود. هنگامی که انسانها از ظاهر و پوستۀ دین فراتر رفتند، راه های شخصی آنان به سوی پروردگار در برابرشان پدیدار می گردد. راه هایی متفاوت به نسبت ویژگی های روح آنها و مرتبه ای که در آن قرار گرفته اند. اینجاست که منشأ بسیاری بحثها و جدلها در طول تاریخ ما بین اهل شریعت و طریقت قرار گرفته است و اهل شریعت با دیدن برخی حالات از صوفیان حقیقی و راهپویان مرحلۀ طریقت به نظر خودشان با تناقض روبرو شده و آنان و اعمالشان را تکفیر نموده اند در حالیکه چنین قضاوتی ناروا و از سر خامی به عمل آمده و می آید. داستان خضر و موسی در این باره معروف است که به دلیل شهرت زیاد به شرح آن نمی پردازم. می خواهم چنین نتیجه بگیرم که ما بهتر است به جای اینکه به رد و انکار عقاید دیگران بپردازیم در این فرصت کمی که پیش رو داریم بهتر است به خود پرداخته و وقتمان را صرف تذهیب و کمال بخشی روح خودمان گردانیم و عمر عزیز را در جدل و مباحثه های بی فایده با صاحبان سایر عقاید و ادیان و سلکها هدر ندهیم. این مسئله ای است که امروزه توجه کمی به آن می شود و متأسفانه اکثراً در صدد رد یکدیگر و حمله به عقاید دیگران بر می آیند و تنها می خواهند حرف خود را به اثبات برسانند و راه خود را به دیگران تحمیل کنند در صورتی که با توجه به مواردی که مذکور شد چنین چیزی غیر ممکن است و هر کس راه ویژۀ خود را در پیش رو دارد که ناگزیر از پیمودن آن است. بیاییم کمی دیدمان را گسترده کنیم و با تأمل بیشتری با این مسائل روبرو شویم. یک راه برای حل این مشکل تقویت نیروی قدرتمند محبت و عشق در نهاد انسان و نگریستن از زاویۀ عشق به جهان هستی است.
قنات اسفاد
چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۹ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
حس موسیقی شارستان
آب در شارستان جاری بود
کوه در سبزه ی دانایی بود
شار از لذت شوق می لغزید
حس موسیقی دل پیدا بود
بوته را شادی بود
بلبلی بی دانش می نوشید
دختری زیبا رو پا بر آب می شویید
گاه هر تنهایی شیدا بود
قلعه ای بر یک اوج
نبض سعادت می داشت
آسمانش مهتاب
مادری بر یک بام فال ستاره می چید
مهر او جاری بود
دست او جادو بود
تا که آن شارستان جاری بود
لذت نور چراغ می تابید
قلعه بیداری بود
شاعر :خالقی
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
اسفادپرغرورمن ای قلب زیرکوه
بیرون بریز غصه ی باکس نگفته را
لای پرچین کوچه باغها ،لای سنگ فرش های قدیمی، دانه دانه خاطراتشان دربوته ی کوچک علفی روی دیوار سربرآورده وباتوسخن می گوید-همان ها که روزی بودندوبودنشان گرچه تکرارنشداما تکراری نبود حتی میشوداین را درپینه های بسته شده برساقه ی درختانی که روزی براثربچگی های روزگارزخمی برتنشان نشسته بودواکنون چونان کودکی که زیر دستان پرازمحبت پدری قدکشیده وتنومندگشته است دید.
بین شاخه های انگوری که هنوزهم گردن برافراشته اند تادرکشاکش پس کوچه هاردپایی پیداکنندازآنان که اوج رایادشان دادند.
درصدای قیج قیج دربهای چوبی که نگاه کولون هایشان درانتظارزن همسایه میخکوب شده است.
درتن بی رمق درختان توت وگردویی که سالهاپای خاطرات پیرمردان خسته، نگاه ازنگاهشان برنداشتند.آنان خودبرکت بودندکه وقتی رفتند دامن دامن برکات زمین هم با آنهارفت.آنهاخوددعابودندکه آسمان درتسخیربالهایشان بود.
می بینی انگشتان کشیده شده روی دیوارهای کاهگلی را؟- همان هاکه ماننددانه های ترکخورده ی تسبیح باهرنفسشان قداست معبودرابه رخ خاک میکشند-اکنون درسکوتی غم انگیز،ازناگفته هایشان می گویند!
چشمانت را اگرببندی حس میکنی بوی ترکیب کاه وگل را.
خوب که گوش کنی می شنوی صدای آشنایی که دردل شب فریادسیراب شدن گندم زارش رافریادمیکندتاصبحدم خورشیدرادرافق خوشه های طلایی خرمنش شرمسارکند.
هنوزهم صدای تق تق خمیربین دستان زیبای مادرت روی تنورداغ مهربانی اش روح یخ زده ات رانوازش می دهد .
یادت هست حسنک کجایی !چقدزندگی اش شبیه زندگی مابود!
روزهای بارانی درس آش وکشکهای مادرت رامرورکن.!
داسی که دستهای پدرت باآن تاول میزدتاسبدسبداناروبادام وسیب به دستانت هدیه کند...
زنبورها وبچه گنجشک هاخاطراتشان رادرچوب دستی وتیرکمان های تو مرورمی کنند.
کوچه های خاکی پراست ازصدای قهقهه هایت وقتی ازپشت دیوارقایم باشک هایت سرک میکشی.
چشم هایت راببند.بازنکن.همه هستند.کسی نرفته است.
تاده بشماروچشم هایت رابازکن.
حالامیتوانی بیایی .ولی آهسته ترقدم بردارشاید جای پای دوستانت زیرگامهایت گم شود...
نویسنده: بانو احمدزاده"ستاره سحری"
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۴۰ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
داستان سگ با وفا
سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.
یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید.
ما مدتی با هم بودیم . من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.
تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز زخمش بیشتر و بیشتر می شد . انقدر که کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود.
صاحب سگ نتوانست این کار را بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد.
من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.
تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف انچه فکر می کردیم هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.
نمی دانم چه طور و یا چگونه و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرد و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود.
در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.
او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، از آنجا می رفته. هرشب این داستان ادامه داشته …
من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فرو ریخت. او همیشه از استادان من خواهد بود.
راوی :::: نگهبان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
با آداب و رسوم شب یلدا آشنا شوید
از آیین های رایج و معروف و مرسوم شب یلدا می توان به آتش روشن کردن،قصه گویی ریش سفیدان و بزرگان،خوردن تنقلات و تفآلی بر حافظ اشاره کرد.
آتش روشن کردن در یلدا
از آنجایی که آتش روشن کردن در دیدگاه گذشتگان نماد روشنی و خورشید بود و همچنین بعضی ها آن را برای رفع تاریکی و نحسی اهریمن میشناختند از این رو برای فراری دادن تاریکی ها و قوای اهریمن آتش روشن می کردند تا محفلی گرم در کنار یکدیگر ایجاد کنند.
قصه خوانی و مثل گویی در شب یلدا
در شب یلدا خانواده ها دور هم جمع می شوند و به شعرخوانی ها و داستان خوانی بزرگ تر ها و پیرتر ها گوش فرا می دهند.قصه هایی غیر واقعی و کوچک که قهرمان های آن پریان و دیوها و جانوران هستند و مطمئنا شنیدنش برای هر کودکی خوشایند و جذاب می باشد.
و بسته به فرهنگ هر شهر یا استانی قصه های مربوط به خودشان نقل میشود به عنوان مثال قصه حسین کرد شبستری در میان آذربایجانی ها و داستان های شاهنامه در بین خراسانی ها رایج می باشد.
فال حافظ و شاهنامه خوانی در شب یلدا
شاهنامه خوانی و فال حافظ در شب های یلدا یکی دیگر از سرگرمی های ایرانیان می باشد و از دیرباز مرسوم بوده است چنانچه برای تفآل زدن به حافظ مخاطب مورد نظر نیت می کند و بزرگ مجلس که قرار است فال بگیرد از او می خواهد این جمله را با خود تکرار کند:ای حافظ شیرازی، تو کاشف هر رازی، من طالب یک فالم، بر من نظر اندازی…
و سپس دیوان را باز کرده و غزل بالای سمت راست را خوانده چراکه جواب تفآل می باشد اگر با وسط غزل مواجه شدند فال باید از ابتدای غزل یعنی صفحه پشت خوانده شود.پس از اینکه غزل خوانده شد آن را تفسیر می کنند .چنانچه فال با محتوای مثبت از آب در آمد یعنی فال خوب است اما اگر منفی بود یعنی بد است البته نا گفته نماند تمامی غزلیات حافظ محتوایی روحیه بخش و عاشقانه دارند.
و همچنین شاهنامه خوانی جزء جدایی ناپذیرترین برنامه های شب یلدا می باشد که از دیرباز رایج می بوده است شاهنامه ها اگر با شیوه نقالی خوانده شود جذابیتش صد چندان می شود . شانس بزرگی هست که در خانواده تان چنین شخصی را داشته باشید.
چیدمان سفره شب یلدا
چیدن سفره شب یلدا با انواع خوراکی ها و تنقلات یکی از آیین های این شب بیادماندنی می باشد که شامل آجیل های مخصوص و میوه هایی همچون انار و هندوانه و دیگر تنقلات داخل آن قرار می دهند.جالب است بدانید در دوران گذشته سفره ای با اسم میَزد پهن می شده است و از میوه های خاص خشک و تر و آجیل و یا به اصطلاح زرتشتیان لُرک در سفره استفاده میشده است که یکی از اجزای اصلی سفره می باشد و در حقیقت ولیمه این جشن به شمار می رود.از سایر اجزا می توان به عطردان،آتشدان،بخوردارن و بَرسَم اشاره کرد.بَرسَم ابزاری برای دعا خوانی می باشد که از فلز نقره و برنج و یا شاخه گیاهی خاص درست می شود.
میوه های مخصوص شب یلدا
اصلی ترین میوه شب یلدا انار می باشد چرا که گذشتگان آن را مایه برکت و باروری می دانستند و این تفسیر را بخاطر دانه های زیاد آن مطرح کردند و همچنین رنگ قرمزی که دارد نماد خورشید و شادی است.در حقیقت خوردن و وجود انار در سفره شب یلدا به علت اعتقاد به تاثیر جادوی سرایتی آن بوده است به طوری که با خوردن انار و توسل کردن به آن نیروی باروری و برکت را در خود بالا می بردند.
قداست میوه انار از دوران بسیار قدیمی برای همه ثابت شده است و حتی دارای جایگاه ویژه ای در میان ادیان بزرگ جهان داشت چراکه در افسانه ها و اساطیر هم نام آن ذکر شده است.انار در دین زرتشتی از مقدسات محسوب می شود و از درختان مینوی است و جالب است بدانید در مراسم دینی زرتشتیان از شاخه ها و میوه آن بکار می رود.
و اما هندوانه هم همانند انار یکی از خاص ترین میوه های شب یلدا است ولی سوالی که اینجا مطرح است این است که اول سرما خوردن هندوانه کمی عجیب نیست؟باید بدانید همانطور که هندوانه یک میوه تابستانی است بنابر این علاوه بر رنگ سرخش یادآور حرارت و گرمای تابستان و همچنین نماد خورشید می باشد.
البته از سایر میوه ها و مرکبات همچون پرتقال،سیب،خرمالو،گلابی و یا حتی کدو تنبل و لبو هم می توان استفاده کرد.

میوه های شب یلدا
آجیل ها و تنقلات خوشمزه شب یلدا
آجیل و تنقلات مخصوص از جمله مغز پسته ،بادام،گردو،فندق و در کنار آن توت و انجیر خشک یکی از گزینه های مهم تر از شام در شب یلدا می باشد.همانطور که می دانید نگهداری طولانی مدت میوه ها در گذشته راحت نبود برای همین برای مصرف و نگهداری بسیاری از میوه ها اقدام به خشک کردن آن ها می کردند.
غیر از مواردی که در متن فوق ذکر شد از گندم ،تخمه هندوانه ،نخود برشته و شاهدانه نیز در شب یلدا می توان مصرف کرد.
یه روزی میاد
همه مون این شکلی باشیم . مثلا پاییز ۱۵۰۰
یک کف سنگ تراشیده ی چند میلییونی حک شده ..
مرحوم زنده یاد .....
دیگه از هیچ چیزی خبری نیست
انگشتر فیروزه ای که از طبقه بالای بازار رضا با بالاترین قیمت خریدم
تسبیح زندان بافت نقره کوبی که براش از دوستم پول قرض گرفتم
دیگچه مسی که از مادر بزرگ م یادگار مانده بود .
دیگه نه رمضانی خواهد بود که روزه بگیرم و نه بلبلی که صدایش برایم مهیج باشد
دیگر نه تابستانی خواهد بود که از برایش گرمم باشد و نه زمستانی که سردم باشد
دیگر نه گربه ی بد ذاتی خواهد بود و نه سگ باوفایی تا رمه را هدایت کند.
مورچه های کارگر را خواهم دید که از بدنم تغذیه می کنند .
بله پاییز ۱۵۰۰ همه مون این شکلی هستیم
یلدای ۱۵۰۰ مبارک
خالقی عرفان
سوره الحدید، آیه 20
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ
بدانید که زندگانى پستِ دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى و زینت طلبى و فخر فروشى در میان خود و افزون طلبى بر همدیگر در اموال و فرزندان نیست، همانند بارانى که گیاه آن، کشاورزان را به شگفتى وا دارد، سپس خشک شود و آن را زرد بینى، سپس کاه شود و در آخرت، عذابى شدید (براى گنهکاران) و مغفرت و رضوانى (براى اطاعت کنندگان) از جانب خداوند است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
هوایی نه چندان سرد دلچسب و زیبا بعد از یک برف و بوران شدید و افتابی ملایم همراه بود که به ذوب شدن برف ها ی نشته شده می پرداخت . انقدر برف بر دامنه و نوک کوهها نشسته بود و سفیدیش چشم انسان را می زد که دل هر تپنده ای رو به بیرون از خانه و گشت و گذار می کشاند. کبوترهای چاهی به زیر سقف سالن خواب گاه پناه اورده بودند و منتظر باقیمانده غذای اشپزخانه که هر روز در سطل اشغال کنار پادگان می ریختند به سو نشسته بودند ازدحام و خپلی انها به حدی بود که هیچ ترسی از انسان نداشتند . انقدر که غذای پادگان به انها ساخته بود زیر پوستشان اب جمع شده بود و تپلی انها چشم هر شکارچی رو به چشمک می اورد .
خدا از تقصیراتم بگذره من هم نه اینکه دستم به کمان همان پلخمو ,,بد نبود , اشفته بازارشان بد جوری کلافه ام کرده بود هر چند که شکار را من از ماهها قبل شروع کرده بودم و گاه گاهی شکمی از عزا در می اوردم .
ولی ان روز .......
کمان را به سوی کفتری چاهی نشان کرده بودم تا خواستم پرتاب کنم صدایی از پشت اسایشگاه به گوش رسید و بدو بدو قدم هایش کبوتر خوش شانس را به پرواز و حیاتی دوباره در اورد . چه شانسی هر موقع کمان را نشان می کردم غیر ممکن بود کبوتری از دستم قسر در بره .
چه شده است رفیق ؟ بیا انظامات ملاقاتی داری
سربازی که جانشین خودم بعد از پایان خدمت تعیین کرده بودم خوش حالی اش را گاهی این چنین ابراز می نمود . باشه حالا بگو کی هست ؟نمی دانم !
باشه برویم ببینیم کی تو این سرما اومده ملاقاتی
ساعت اداری تمام شده بود نزدیک ساعت پنج بعداظهر بود وضعیت پوششم زیاد مناسب نبود و بند پوتینم بر روی زمین ,,کشال ,,کشیده می شد . داشتم می رفتم که یکی دیگه از بچه ها گفت بابات انتظامات منتطرته
یه احساس عجیبی داشتم انقدر خوشحال بودم که از کفترهایی که شکار کرده بودم و تیر کمانم فراموش کرده بودم . با همان وضعیت خود را به انتظامات رساندم . ارشد انتظامات اومد جلو گفت برو که بابات اومده ملاقاتیت . دمت گرم من دوسال اینجا خدمت کردم هیچ پدری را در ملاقات فرزندش ندیدم حتما خیلی دوستت داره که این همه راه اومده به ملاقاتت
دو عدد کنسرو ماهی در دستانش بود و گفت این ها رو هم بابات بهمون داده گفتم نوش جانتون بوخورید .
وقتی نزدیک شدم اشک در چشمانم حلقه زد ولی خودم را نگه داشتم پدرم را بغل کردم . گفتم اینجا چه می کنید ؟ پدرم خنده ای کرد و گفت اینها چیه دستت مثل اینکه خیلی خوش می گذره خنده ام گرفت و گفتم چیکار کنم بیکاریه . کیفش را باز کرد و چهار عدد کنسرو دوعدد کنسرو ماهی و دوعدد لوبیا را برایم در پلاستیکی گذاشت . گفتم نمی خوام بابا جون
اینقدر که کنسرو ماهی خوردم حالم بد می شه اخه بچهای اشپزخانه ارادت خاصی بهمون دارن و برامون میارن خودت بوخور گفت نمی خوام اشکال نداره اگه نخواستی می دی به کسی
ازش تشکر کردم و وقتی خداحافظی کردم بغض عجیب گلویم را می فشرد به خودم یه نگاه کردم دیدم واقعا خنده دار شدم یک دستم دوعدد کفتر چاهی و یک دستم پلخمو وضعیتم که ناقص و پوتین هام هم شل و ول
احساس کردم پدرم از من خوشحال و خاطر جمع شد . چون با وضعیتی که در انتظامات و بچه های انتظامات داشتم فهمید که جام خوبه و بهم خوش می گذره . اخه هر کی میومد انتظامات برای ورود و خروج باید به صف می ایستاد و بازرسی می شد .
پدرم خاطرات سربازی اش را گاهی برایم تعریف می کرد و خیلی خدمت سربازی اش را دوست می داشت . که اگه عمری باقی بود قسمتی از خدمتش را به نگارش در می اورم .
هر چند که از نگهبانی و خورد و خوراک در امان بودم اما روزهایی تکراری و غربت ودوری پدر و مادر و فراق وطن بد جوری عذابم می داد .
ان روز تنها چیزی که بهش فکر نمی کردم دیدار پدرم بود که غیر منتظره بود .
برگشتم به اشپزخانه و جاتون خالی با بچه های اشپزخانه و بچه های دفتر منشی کنسروها رو با تعدادی کفتر پختیم و حسابی حال کردیم خیلی خوش گذشت . جاتون خالی
دفتر منشی اسفند ۱۳۸۴
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۱۳ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
( کودکی به پدرش می گوید بابا نگاه کن بادبادکم میره پیش خورشید. )
روزی کودکی بادبادکش را به اسمانها نخ می داد و لذت بازی می برد . انقدر بادبادک بالا رفته بود که از چشم کودک گم شده بود . بادبادک در اوج اسمانها می رقصید و پایین دست و زمین را نگاه می کرد . از لابلای ابرها و بادها گذشت و گذشت تا به خورشید رسید . وقتی خورشید را تک و تنها دید گفت تو اینجا چه می کنی چقدر زیبا و درخشان هستی , چگونه ان همه روشنایی را از خود منتشرمی کنی که جهان به این بزرگی را منور کرده ای
با چه برق یا چه نیرویی روشن می شوی
خورشید در جوابش می گوید تو برای درک من خیلی کوچک هستی و نمی توانی مفهوم روشنایی من را بفهمی همان طور که بسیاری از مردم روی زمین به من نمی اندیشند و نمی توانند رازم را بفهمند . و واقعیت مرا درک کنند .اما همان قدر که اندکی به روشنایی من تصور کرده ای اگر زمینیان تفکر کنند به راز و قدرت من پی خواهند برد و قدرت جهان هستی را خواهند فهمید و مرا خواهی شناخت
پس اگر به زمین بازگشتی پیام مرا به زمینیان برسان و بگو که خوشید چنین می گفت , اگر یک روز نباشم در گمراهی و سیاهی خواهید بود و دیگر هیچ موجود زنده ای بر زمین نخواهد بود و همه خواهند مرد و انروز خواهید فهمید که من کیستم و از کجا امده ام . کودک نخ بادبادکش را جمع می کند تا بادبادکش را پیدا کند .همین که ان را می یابد می پرسد کجا بودی ؟بادبادک می گوید رفته بودم پیش خورشید
برگرفته از تفکر فرزندم :عرفان خالقی
تدوین و نگارش: محمد علی خالقی
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
دفترم باز امشب
باز شد حرف و سخن از دل من
همه شب هم امشب
که همه غرق به خواب و کپلند
باز من می مانم
تک و تنها بیدار
خواب من هم در شب
شده چون یک هشیار
من و شمعی روشن
که به تسکین غم و یار من است
همه شب کار من است
باز من می مانم تا سحر گه بیدار
ماه من هم چون من
می درخشد چون یار
من و ماه و غم شبهای دگر
همه شب هم امشب
می نشینیم بیدار
همه شب کار من است
تا سحر شد بیدار
من و شب :::: خالقی عرفان
15 دی ماه 97 4:18
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
در حاشیه خیابان دستی به نشانه سوار شدن تکان می خود وقتی احساس کردم پیرزنی تقاضای سوار شدن را دارد ایستادم
پیرزن در حالی که داشت سوار می شد ساکش را به آرامی روی صندلی گذاشت
سلام مادر
سلام پسرم دو چهار راه پایین تر پیاده می شم . چشم مادر بشین
با این وضع و حال از کجا می یای مادر خیلی سخته واسه شما تنهایی رفت و آمد چرا زنگ نمی زنی یکی از فرزنداتون بیان دنبالتون
ای مادر دردمو تازه کردی
ببخشید مادر نمی خواستم ناراحتت کنم
نه پسرم اشکال نداره من فرزند ندارم از کجا داری میای مادر
رفته بودم دکتر واسه چی مادر خدا بد نده
ساکش را باز کرد گربه ای داخل ساک آرام آرمیده بود
نه پسرم گربه ی دارم که دچار هضم غذا شده و نمی تونه غذا بخوره
بردمش دکتر دکتر می گه استخون خورده تو گلوش گیر کرده
گفتم گربه رو بردی دکتر گفت اره چقدر هزینه شد. هفتاد هزار تومان
گفتم هفتاد هزار دادی واسه این گربه خیابانی
اره پسرم هفتاد هزار تومان ازم گرفت و این تنها نیست بیست گربه دیگر تو خونه دارم ... چون فرزند ندارم اوقات مو با اینا سپری می کنم
دیگه داشتم دیونه می شدم. مادر می فروشی این گربه ها رو نه واسه ثوابش
نمی فروشم. گربه قیمتی هم داری نه همشون خیابونی ان
بسیار عالی .....
همین جلو منو پیاده کن می برمت در خونه مادر اگه اشکال نداره
دستت درد نکنه پسرم می شه گربه ها رو ببینم . بیا تو .....
وقتی وارد خانه شدم گربه ها از در و دیوار بر پیرزن وارد شدن
دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم و .....
و این بود داستان گربه تامل انگیز
و باید کمی بیشتر در این موضوعات تامل کرد
نگارش خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
سلام بر وطن
یکشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
ای نام تو شکوه و سربلند وطن
ای پیروز مند ای سرفراز
ایستاده ایم کنار تو با قلبهای مملو از عشق
ای آسمان آبی
ای مردمان شیر و پاک و باصفا
ای مادران بهتر از گل
تو را دوست می دارم که زاد خاک منی
بگذار گریه کنم
بگذار اشکهای بارانی خودم را نثار کنم چرا که ذره ذره وجودم از تو تعمیق گرفته
و خاطراتم مملو از عاطفه توست
تو را دوست می دارم ای شکیبا نیرومند و ای شکیبا شکوهمند
هنوز یاد کلوخ های نمناک و عطر آگین تو در مشامم احساس می شود
هنوز بوی دگدانها و دودکشها ی در فراز بامهای صمیم و محبت و عاطفه ، اهش به دل حکایت می کند.
دوستت دارم اسفاد وطن عزیز وطن بی نوا وطن
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
عرفان در ادراک
جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۳۸ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
esfadvatanam.blog.ir
شاخه برگی به فراز اسفاد وطنم
ابر در اوج لطافت مصداق یخ کوه
دانه ای روز و شب از جرعه ابی به هوای نفس است
زاد خاک بشر الموت بخاک
مرگ حق است به گمانم
نام مرغی به تنهایی شب در آواز
شاعری در به تکاپوی لغت درنگرش
نام عشقی به تنم خال زدم د ز ملالم
کودکی در خوابش می پرد از فکر و خیال
ماه از ذائقه ابر سیه در نگران
خالقی (عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
خاطرات منقرضه
دوشنبه, ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۳۳ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
بنشین با هم کمی گپی زنیم
از قدیما و اون جوونا نگذریم
گر بگم از بهرت ای دوست پیر مشی
گر بود رویت سفید قرمز مشی
روزی بود و روزگاری داشتیم
گو گله و خر گله می داشتیم
هر که دو تا گو مداش کیف می داش
گر ماست و سر شیر فراوو می داش
یا اگر مرغ وخروس هم می داش
قد قدان تخمرغ به زنبیل می داشت
خیت پیاز سیرموک و کاه یادش بخیر
بزغاله و شیخ روا یادش بخیر
کلب پیاز علف کرده سو مزنی
داس مایی یا گو خوره گو مزنی
سیم داغ ! گو موخوره یا بیارم
صبر کو یک سیم سرخ بیارم
سر صبح یک انار ترش بیار
تا ده مین خیتا توره خو بنیا
یا که انار مبره یک سیم وپکنیک ره بیار
عجبا ای روزگار باز ده کجار
گندم سر زعفرو او ره بیار
پی باغو ره او دادم فردا عمله درم
خر و جقد وماله یک رسمون کم درم
چه سواری داره ده ری مله یک پایه
شاشا پل ره بگی ترگز اناری مایه
خرا هم مونده شدن پیزور ببن قب نکنه
گردن اور محکم بگی زن صحبخور مایه
بگذریم پل خیت هم ، موشی شده
موتور اژ ، یا هم ، پنج کیلویی کاه مایه
یادمه موتور اومه ده جو کرتی قرش اژ
باز مترسم که همو موش عینکی مر مایه
اگر ای بار دگه و موتور اژ و روغن چل
ا همو موش و همو غرش اژ و مه بم
کلکو کنده شده گور صحب خور مایه
بخدا مونده شدم وگر نه تا صبح بریتو
اقدر حرف مزدم ولی یه اما داره
حرفوکه حرف میره اوسونه داستان مایه
خالقی در اسفاد وطنم
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
کلاغ مهیج
یکشنبه, ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۱۳ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
همی می گذشتم ز راهی به خویش در ان گوی بودش درختی به پیش
شنیدم که زاغی درختی پرید مهیج ز ان شاخه ها می پرید
مرا بولهوس بر درخت میوه کرد به چند دانه از حاصلش خیره کرد
ندانم پس از من چه آید به پیش که در ان درخت لانه ای بود پیش
که می خوردم از ان درخت بر هوس ز ناگه می افتم از شاخه پس
کلاغان بر من هجوم آورند که همچون عزایی به دل آورند
به فکر رفتم از ان درخت افتنم مرا مست بودش ز ره پیشه ام
پشیمان شدم من ز اندیشه ام ندانستم از کرده ام شیشه ام
مرا با خدایم که رحمت ز اوست کلاغی به لانه که همخوابه دوست
شاعر خالقی اسفاد (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
راستی و تباهی
دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
از روزی که انسان بر روی زمین ظاهر گشت با دو نیروی راستی و تباهی سرنوشت انسان رقم خورد
چشمهای انسان نقش مهمی در انچه می بیند و اطاعت می کند دارد . انچه چشم می بیند به عقل دستور می دهد و عقل اجرا می کند
ما تصور کنیم این دو نیرو هر ان ما را دنبال می کنند . یکی خدایی و دیگری شیطانی نیروی خدایی ما را به سمت خداوند راهنما می کند و صدایی شیطانی هر لحظه روبرو و پشت سرمان ظاهر می شود تا ما را گمراه کند .
چشمهایمان اول چیزی است که این دو نیرو را مشاهده می کند و به عقل انتقال می دهد. نیروی خدایی به ما می فهماند که مواظب چشمهایمان باشیم و بر هر گناه و تباهی ببندیم و نیروی شیطانی سعی در گمراه کردن ما به سوی گمراهی و ظلمت و کج راهی دارد
شیطان بزرگ کسی بود که بر پیامبران و ادم رحم نکرد و ادم را از بهشت برین بیرون انداخت و او باعث اولین قتل در روی زمین شد که توسط فرزند ادم اتفاق افتاد
ما در سرزمینی رها شده ایم که پر از فتنه و اشفتگی ایست و چه بسا که خواهیم دید چه افرادی در جهان دیگر که چشمهایشان را از دست داده اند و ارزو خواهیم کرد کاش چشم نداشتیم و نمی دیدیم انچه را که امروز می بینیم
امروزه چشمهای انسان از عقل پیشین گرفته اند
چشم اولین روزنه ایست که از طریق تباهی عقل را از دست می دهد
و کاش انسان انسانتر
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
خانوادهای محترم یعقوبی مصیبت در گذشت مادر گرامیتان را خدمت شما و سایر فامیل وابسته تسلیت عرض نموده واز درگاه خداوند برای آن مرحومه غفران الهی وبرای باز ماندگان صبر وشکیبایی مسئلت دارم.
روحش شاد..
کینه و اشک
شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۵:۴۷ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
کینه از اشک چنین می پرسد
نیست بین غم و شادی ز میان دل تو
تو برای غم خود گریانی
یا از این حادثه شوق چنین لبریزی
من از آن آمده ام که میان غم و شوق دل تو فتنه کنم
اشک در ذائقه ای می گوید
در میان دل من کینه ی تو نیست عذاب
اشک در من شده است مرهم من
که تو را با چند اشک
از دلم می شویم
من فرو می ریزم
بر تمام دردها ،نیرنگها
حتی تو
بنشین و بنگر
تا غبار هر درد
بزدایم و بشورم با اشک
اشک را هدیه کنیم
اشک را هدیه کنیم
شاعر ::::؛خالقی (عرفان)
به امید روزی که هر انسان با هر نیت و دلی که داره قلبامون رو با عشق ،پاکی یکرنگی به همدیگه هدیه کنیم .
مثل این شعر تمام کینه ها دردها و نیرنگها را با قطره اشکی بر دل بشوریم و دور بریزیم
نیکوست هر انسان طبق آیین کتاب مقدسش که آن را باور دارد و دوست می دارد و می پرستد گذشته و آینده خود را بنگرد و بیاراید
حتی آنگه که دیر شده است خداوند رئوف و مهربان است و توبه پذیر هیچ گاه دیر نیست
بزرگ و عاقل کسی است که در هر اتفاق بد بتونه خودشو کنترل کنه و صبور باشد توجیه رو بزاریم کنار اگه بخوام یک موضوع کوچیک رو توجیح کنیم بزرگ میشه و اونوقت قادر به کنترلش نیستیم و دیگه موضوع کوچیک نیست بلکه یک فاجعه است
لبخند بهترین هدیه است در برابر اتفاقات بد
و بزرگترین اتفاقات هدیه ایست از جانب پروردگار
منتظر هر حادثه یا ( هدیه ) در زندگی مون باشیم و با لبخند بپذیریم
اشک شوقی رو به هم هدیه کنیم وبزداییم و بشوریم آن دلی را که به درد و غم خود آغشته است
دوست دارتان. خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
جاودان بی تکرار
سه شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۳ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
دلم تنگ کلبه ای ایست که امروز آثارش نقش زمین است و خاطرش یاد اور تمام رویاهای کودکی
همان کلبه ای که بوی خشت های کاه گلی ،بوی دگدانهای اتشی ،بوی صفا و بوی صمیمیت داشت
دلم هوای دیاری ایست که نامش جاودان بی تکرار بر زبانها گفتار است
و به شهرت وطن نام است
دلم هوای عطر بکر بوته هایی ایست که دیگر رنگ تکرار ندارد.
اه ای صدای زندانی
اه ای هوای تنهایی
دلم گاهی برای تنور داغ مادران گل می گیرد
برای بام های مهتابی
برای ماه های عرفانی
و برکت های باغبانی
برای گریز بهاری و سکوت تنهایی
آیا باران دوباره خواهد بارید
آیا دریچه تنهایی بار خواهد شد
و آیا زمان شکوفایی خواهد رسید
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
وداع رنگی
یکشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۵ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
یک روز برای همیشه وداع می کنم
وداع خاموش
وداع یاران
وداع رنگی
و چه تلخ است پایان راهی که
برای همیشه ترک یاران رنگ سیاهی است.
چشمهایم را می بندم
شاید خوابی آرام و جاوید در راه باشد
خالقی
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
ته شله مکانی استراتژیک در اسفاد محسوب میشود از چند جهت :
اول بخاطر اینکه بعد از راه در قلعه که هم اکنون آسفالت شده بعنوان دومین مسیر اصلی برای دسترسی شهرک به پای چنار استفاده میشود که این مسیر به راه پی قلعه معروف است.
دوم وجود بخش بزرگی از مزارع در اطراف این راه که وجود جوی آب همراه با درختان توت در سرتاسر این راه به آن زیبایی خاصی بخشیده است.
سوم به دلیل وجود خرمنگاه های گندم و جو که البته تعدادی از این خرمن ها در پیزاد قاضی هم وجود دارد.
ته شله زمینی مسطح با ارتفاعات کم، پایین وبالا شیب دار می باشد که مختص خرمنگاه ها صورت می گرفت و عمومی محسوب می شود که هر کس جایگاه خاص خودش را از قدیم و ایام دارد وچون از محیطی تقریبی در معرض باد می باشد از این مهم برخوردار گشته و در زمان اسفاد قدیم جایگاهی با تلنگری نو برای عصر امروز فراهم کرده که شاید برای نسل امروز ناشناخته باشد و انسان را به سوی عشق محبت و صفا سوق می دهد
وشاید قدیمی ها با هر بار عبور از این مجاورت به یاد خاطرات و کلماتی مانند خداقوت چیگ دروازه خر وگاو ریسمان جوال و گندم جو ماش خرجین و واز همه مهمتر اجداد و پدران و مادرانی که امروز در جمع ما نیستند بیفتند
چهارمین دلیلی که به این محل اهمیت بخشید ایجاد منبع آب شرب شهرک اسفاد هست
این منبع زمینی و بتنی به متراژ تقریبا ده در پنج و عمق چهار و پنج متر که از بتن سخت و فشرده در دهه 60 ساخته شد و مدت کمی از آب چاه عمیقی که در مجاور همین محل حفر شده بود تغذیه می شد که احتمال بر تامین اب شهرک و همین طور اگر عملی می شد برای مزارع هم قابل استفاده بود که میسر نشد و هم اکنون از آّب اسفدن تأمین می شود. یادی کنیم از مرحوم حاج میرزاحسین نظرجانی (پدر دهیار فعلی) که زمان ساخت این منبع منزلشان در ته شله واقع بود و همکاری موثری در ساخت منبع داشتند.
داستان چاه و دردسرهای حفر آن و خشک شدن آب آن و انتقال موتور دیزل و تانکر آن تراژدی است که از آن فقط اتاقکی به یادگار مانده است. چاهی که برای اسفادیها آب نداشت شاید برای شرکت حفاری نان داشت.
نگارش احمد محمدی
سلامت
پنجشنبه, ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ۱۱:۴۲ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
من راز خوشم را به سلامت دانم
و همین بس نخواهم نظری
نکند پنجره فردایم
قفلی از اندوهی بسته شود
نکند آسمان دل من غم بارد
با همین راز خوشم
شکرانم
خالقی عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
سرزمین مادری
چهارشنبه, ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۵۲ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
سرزمین مادری
اسفاد ای زادگاه مادری من چه می کنی
با دستهای خسته و روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو
شهر سکوت و در دیوار شکسته چه می کنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو
شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
از باغ های خرم و شیر و دلان تو
ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی
در سالهای دور عصر گبر و ترکمن
عمری چو پرچمی حفاظ بر بلندا چه می کنی
چون ریشه در خاکت بود سرو و سربلند
عمری چو قرنی عظیم پانصد ساله چه می کنی
هر چند که خاکت بود کیمیای در
می بوسم و چشم به راه مزار حبیبان چه می کنی
مقبول حق در کفن و مرگ و آخرت
خفته و نکوست در کنار نیاکان چه می کنی
گر زندگی همین بود عمری چو برق و باد
بی تو چو مرگی ایست به سرای دوباره چه میکنی
گفتم و شدم شاد چو شمشاد و ارغوان
آن کس که شنود شعرت شادمان چه می کنی؟
شاعر خالقی اسفاد (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
البته این تصویر مال سال ۱۳۸۸ می باشد
آن زمان این بند را حصار نکشیده بودند .
و مردم برای تفریح از هر منطقه این بند می توانستند وارد شوند و در نزدیک ترین محل اب اطراق نمایند .
امروز این محل را حصار کشیده و کوهستان پارک را بسته اند .
یک شب به یاد ماندنی واقعا خوش گذشت
این تصویر ساعت پنج و نیم صبح گرفته شده است
با سلام
تشویق کردن بهتر از تنبیه کردن است اگه امروز ما بر اسفاد و اسفادی بودنمان مفتخریم دلیلش چیه ؟
یکی از دلایلش به خاطر همین پسوندهایی که ما می زاریم
اسفاد وطنم . اسفاد روستای گردشگری . اسفاد روستای توریستی . اسفاد قلب زیرکوه اینا همه باعث می شه هر کی تو هر سایت یا گروه و یا موتورهای جستو گر گوگل که اسفاد رو جستجو کنه به این پسوندها مجذوب و یه تلنگری به او قلبه بشه
اگه ما بخوام روستایی اباد و توریستی داشته باشیم
(باید توریست و گردشگر داشته باشیم )
پس منع توریست و یا میهمان چیه . هر کی بیاد باید با خاطره ای خوش از اسفاد بره بیرون . حالا درسته که میوه و باغات رو به غارت می برن و ....
ولی آنچه معقول تره اینه که ما باید با تشویق و لحن معقولانه ای با آنها برخورد کرد . تا جوابی برای گفتن نداشته باشند . جز خجالت
قنات اسفاد پدیده ای الهی است .
هیچ نیرویی و هیچ اسفادی ادعایی نباید داشته باشد که آن را ساخته است یا با نیرویی و یا برقی آن را آفریده . بلکه صدای خروشان آن نشان از قدرت و عظمت پروردگار بزرگ است که در دل کوهی بزرگ آن را جاری ساخته که قدمت هزارو چندی ساله دارد .
به یاد داریم زلزله ی ۷۶ را با دقیقه ای آب قنات قطع و تمام خانه ها خراب شد.
پس برداشت آب باید باعث شادی اهالی ده باشد ،نه ناراحتی البته به مقدار نیاز حالا زیاد و کمش به نظر من هر توریست اختیار دارد با ماشین شخصی خودش تعدادی دبه بردارد اصلا راحت تر بگم بیست دبه چیزی کم نخواهد شد . از دریای بی کران اسفاد .ولی چنانچه با تانکر بخواد برداره باید جلوگیری کرد .
توجه
اگر قنات نبود اسفادی هم نخواهد بود . شما می توانید اکنون میر اباد را تصور کنید . خانه های قدیم میر آباد هر کدام پنج میلیون قیمت می خوره و خانه های اسفاد هر کدام ۱۲۰ میلییون
توجه داشته باشید وقتی آب قنات خشک بشه فرق اسفاد و میر اباد چه خواهد بود
دوستان یکی از مهمترین علت گردشگری توجه داشته باشید همین جاده ای است که چند سال پیش با کمک مردم آسفالت شد .
یک آسفالت شدن ببین توی این چند سال چقدر در ابادی نقش مهمی داشت . چه برسه وقتی آلاچیق و درخت کاری . وووو بشه
ان دسته از عزیزانی که برای آب به اسفاد میان برای ابادی اسفاد نقش مهمی دارند و ما می توانیم با روی خوش نشان دادن به آنها باعث پیشرفت ابادی باشیم .
این پیشرفت باید آن قدر ارتقا یابد که روستایی برتر در کل زیرکوه شناخته شود . و این برای هر اسفادی منفعت خواهد داشت . قیمت خانها افزایش خواهد داشت . قیمت باغها افزایش خواهد داشت . باعث افزایش جمعیت خواهیم بود . و افزایش توریست
هنوز برای بند آوردن راه جاده خیلی زوده . دوستان که اعلام داشتند عوارض گرفته شود و قبض هنوز زوده
بزارید روستا به مرحله رشد و ابادی برسه بعد اقداماتی لحاظ خواهد شد . دهیار محترم توجه داشته باشد . ما به یاد داریم درختان گردویی که سر به فلک کشیده بود . امروز هم می توانیم داشته باشیم .
همه ما شاهد خشک شدن درختان بودیم. علت آن چه بود . علت آن سیمان شدن چوب آبها بود .
امروز باید در هر صد متر تعدادی درخت گردو کاشته شود و طوری تعبیه شود که از آب چوب ابخوره داشته باشد تا بتوانیم گذشته اسفاد را برای باری دیگر به ارمغان بیاریم.
دوستانی که معترض هستند و باغ های آنها در کنار جاده واقع است سعی کنند دیوار کشی کنند . تابلو کوچه باغهای قدیم نسب شود. مثال سر سه کوچه .سر تخت آقا میر ووو
وقتی توریست و گردشگری پا می زاره باید هر مقدار مسافتی که می پیماید یه نشان و تلگر جدید بهش دست بده تا اسفاد برایش بهترین خاطره بشه و دوستان خود را جذب کند و روستا را به دوستان خود معرفی کند . تا باعث پیشرفت هر چه بیشتر بشه
دوستان خوشحال باشید . از این که هر روز که به قنات پا می زارید چشمتان به تعدادی مهمان بیفتد من سعی می کنم در وبلاگم همیشه
از از اسفادی اباد اسفادی در قلب زیرکوه و اسفاد وطنم و اسفاد روستای گردشگری و اسفاد روستای توریستی
سخن بگم چرا که همین می تونه ناممکن ها را ممکن کنه وگر نه من هم می دونم شما هم می دونید . اسفاد و آن بیابانهای تف دیده جای زندگی نیست . ولی بیاییم با هم دیگر اسفادی زیبا بسازیم .
تعدادی آلاچیق باعث مقری برای اتراق و بیتوته خواهد بود و دیگر تجمع در قنات کم رنگتر خواهد شد .
دست رسی ندارم وگر نه اگر کاری از دستم ساخته بود حتی اگر شده در جای اسیاب ابی قدیم با گود برداری آبشار ساخت . می شه ساخت یعنی کار دهیار و شوراست باید عملی بشه
درخت گردو حتما باید هر صد متر کاشته
شود و ابخوره داشته باشد
حرف برای گفتن زیاده ولی مرد عمل باید داشت . من هم گفتم نظری داده باشم امیدوارم دوستان در این امور ذره ای اندیشه کنند . چنانچه اعمال شد پیشنهاد هایی جدید اعلام خواهد شد .
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
مادران بهشتی
مرحومه حاجیه سرور عطایی
مرحومه سلطان حسینی مقدم
🌑🌑🌑
درگذشت مرحومه حاجیه سرور عطایی (همسر حاج ابراهیم شهریاری) را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای مرحومه علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
🌑🌑🌑
درگذشت مرحومه سلطان حسینی مقدم
🌑🌑🌑
درگذشت مرحومه سلطان حسینی مقدم(والده آقایان براتی و زوجه مرحوم ملا غلام محمدبراتی) را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای مرحومه علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
🌑🌑🌑
درگذشت مرحوم حاج محمد رحیم محمدی
درگذشت مرحوم حاج محمد رحیم محمدی را به خانوادههای داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم
🌑🌑🌑
آبنبات چوبی
دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۳:۱۲ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
علاقه زیادی بهش داشتم بخصوص که با طعم های متفاوتی همراه بود گاهی سرد گاهی ترش گاهی شیرین در هر صورت خیلی برایم خوشمزه بود .
همیشه داخل کنسول ماشینم چند تایی ذخیره داشتم فصل زمستان معمولا بیشتر می چسبید و حس خوبی داشت چرا که دقیقه ها طول می کشید تا تموم بشه
معمولا هفته ای یکی دوبار با دوستان برنامه بیرون داشتیم استخر پارک و یا دو میدانی پارک ملت
بعد از یه خستگی سرسخت شنا یا دو میدانی خیلی حال می داد روزی طبق روال همیشه گی که در حال خوردن ابنبات چوبی بودم تحت تمسخر و ممانعت دوستانم قرار گرفتم . انها می گفتن این چیه که تو می خوری مال بچه هاست گفتم هیچ تا حالا شما خورده اید ؟گفتند نه گفتم پس حق دخالت ندارید . رفتم چند تایی از تو ماشین اوردم و بهشون گفتم برای اولین بار و اخرین بار اگه اشکالی نداره بخورید . انها شروع کردن به خوردن ولی از چشاشون می خوندم که غرورشان حاظر نیست طعم خوشش را قبول کند. و همین طور هم شد انها هیچ نگفتند من هم به خوردنم ادامه دادم و موضوع را عوض کردم .
چند روزی نگذشته بود که پارک ملت با دوستان قرار داشتم من از همه دیر تر رسیده بودم . شکلاتی با طعم نعنا از داخل ماشین برداشتم و درب ماشین را قفل کردم طبق معمول کنار دکه ی روزنامه فروشی قرار داشتیم در حالی که داشتم شکلاتم را مک می زدم بچه ها را از پشت دکه می دیدم همین که نزدیک شدم دیدم انها هم چند شکلات خریده اند و همچنان دارن می خندند و لذت می برند وقتی رسیدم گفتم این چیه دهنتون همگی نگاهی به هم کردیم و حسابی زدیم زیر خنده . گفتند فکر نمی کردیم اینقدر خوشمزه باشد دمت گرم .
برگی از خاطراتم
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
اقا سید محمد تقی موسوی معروف به آقای اسفاد از خادمین و نام داران مسجد اسفاد بودند .
که در تاریخ :۱۳/۱۱/۹۲ در روستای اسفاد به رحمت الهی پیوست .
ایشان مردی نیکو ، محبوب و دوست داشتنی . و همین طور همسر ایشان مرحومه کشور واحدی مادری مهمان نواز و مهربان بودند .که هر دو انها آسمانی شده اند .
امروزه مردم زیرکوه از ایشان به نامی نیکو یاد می کنند .و کمتر کسی باید باشد که این مرد را به شهرت آقایی نشناسد.
چنانچه اسفاد قلب زیرکوه را منطقه ای منتخب جهت گردشگری و تفریح انتخاب نموده اید .
آرامگاه این مرد بزرگ را از یاد نبرید . چرا که ناجی هر امید بی امید است .
روحش شاد یادش گرامی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به مناسبت درگذشت مرحومه مغفوره ی تازه در گذشته
خانم کشور واحدی
در این صبح جمعه که چشم به راه ما هستند .
فاتحه ای قرائت می کنیم .با صلوات بر محمد و آل محمد
روحش شاد و یادش گرامی
مادری مهربان و دوست داشتنی ، خداوند بیامرزد .
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۴۳
دنیای زندونی
وقتی ازم دوری دنیام چه دلگیره
تو اینو می دونی برات که میمیره
شبهای بی خوابی چشمای گریونی
بی تو غم انگیزه شبهای مهتابی
اینو می دونی من ازت می خوام برگردی دوباره
اینو می دونی من ازت می خوام بمونی دوباره
خاموش بی روحه یه قلب دیونه
مرگ است این خونه دیوار می دونه
برگرد به این خونه دوری یه زندونه
دردو همش درده یه راه می مونه
اینو می دونی من ازت می خوام برگردی دوباره
اینو می دونی من ازت میخوام بمونی دوباره
شاعر : محمد علی خالقی (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
خر خاکی
جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۱۴ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۰ نظر
گوش در روزنه فکر و خیالم
ماهها می نگرد سقف اتاقم
کودکم می پرسد
چیست این می خزرد از زیرو و زبالم
چقدر نازه
خنده ای زیر لبانم
آن یک نوع خزنده است
نکشی بلکه گناه است
ماه هاست روزنه ای سقف اتاقم ، خونه کرده
اون در ان روزنه چند تا جوجه کرده
هر شبی را که در اندوه ملالم
او هم آید به کنارم
یک خزنده خیز شب در اوج او هم دارد این حال و هوایم
او هم از یک سفره پر درد سر اندوهی از چرخ حیات می خزد در چرخ و تاب
لقمه نانی دارد از چرخ حیات در زیر خاک
خر خاکی ناز هم یک راز دارد
در اندیشه شب ::خالقی (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۵۷ ب.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
داس بی دسته ما
روزها و سالهایی
علف هرزه ان باغچه را می چیند
پدری پیر کمری تا خورده دستهایش چه زمخت
داس بی دسته ما گنج گرانی ایست
که به دست پدری پیر به زمین می کوبد
هرزه را می جوید , می شوید
باغچه را اباد است .
و درختانی که در ان سر به فلک اراسته
پدری پیر اما ...
عمر را باقی نیست
گوشه ای بنشسته
مالکانی هر سو چشم شوریده ای بنگارند
و در ان باغچه ابادی به جدال پردازند
پدر !!؟
فرزندان پسرانم
من اگر می دانستم که ز ان موهبت و عشق جدال بر می خواست
هیچ بر هرزه ی ان باغچه ی ابادی داس بی دسته خود را , نمی کوبیدم
هرزه را اتش سرخی ایست که در هر مزرع
تخم ان افشاند
باغ را فتنه ای از مور و ملخ انگیزد
من نمی دانستم فتنه از عشق به پاست
داس بی دسته ما .....
شاعر:خالقی (عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
حلزونی چو به زیر و بر برگهای خزان می خیزد
لقمه نانی در آن برکه پیر زیر انگشت چروکیده ی پیرزنی در خیس است
پر پروانه به اوج پرواز دل چسب است
فکر شاعر به تکلم زیبا ، واژه نگاهش سخن است
ماه من می خندد
حرف هم می ماند
طفلکی گوشه پنهان خیال در فکر است
ماهی قرمز تنهایی من دم نفسی روی اب می غلتد
کودکی گریه او در زاد است
مادرم بر سر سجاده خود زمزمه ای در سخن است
گوشه دشت گون هم زیباست
نام سروی به سرافرازی شهرت تبر است
گفت عرفان چو به جستار نظام در حکمت
محمد علی خالقی (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
درگذشت مرحومه کشور واحدی(همسر مرحوم کربلایی آقاسید محمدتقی موسوی) را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
⚫⚫⚫⚫
کتابی فرخنده بر تو فرو فرستادیم، تا در آیات آن تدبیر کنند و خردمندان از آن پند گیرند.
بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و رقابت در افزایش اموال و فرزندان است. همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد ، سپس خشک میشود به گونه ای که آن را زرد رنگ میبینی،سپس خس و خاشاک گردد ... زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست
قرآن کریم
روزها تکراری روزگار کرده دورنگ
هر سحر بانگ دلم می زنه زنگ
می درخشد در این آینه ننگ
هر شب آن اختر شب تاب دلم
مرحمی است تا که بشیند غم و رنج
می درخشد پس این پرده غمناک و سیه
روزگاری نیرنگ
از غبار مه آلوده به رنج
به ستوه آمده ام از شب تنگ
شاخه های گل یاس
سر به بالین سحر
از ملال تب و درد و غم خود
زرد از رخ به تمنا شده سنگ
خانه های شهرم
خالی از نبض زمان
دگر از هیچ خبر نیست
قاصدک نیست در این کلبه ی غم
روزها هر روزش تکراری
روزگار است در این زخم دلم
شده است حیله و نیرنگ و دورنگ
شاعر :::خالقی (عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
حکایت
انبوهی از مگس های وحشی خری را به استقرار و زیست گاه خود در اورده بودند
خر از هجوم و هیبت انها به تنگ آمده بود
نافهم کاری از دستش بر نمی امد
مگسها چنان نیش و دندان خود را تیز کرده بودند گویا در بهترین رستوران به جشن نشسته اند
انسان به نظر حیوان و مگسها به سو نشسته بود
و کودکی را به نصیحت موضوع می پرداخت
می بینی چقدر بد بخت است ایا از این بدتر هم داریم
این را اموزه گوشت بپندار تا درس زندگی بیاموختی
کودک گفت می شود باری دیگر بیان کنی از ان سان که به سخن شدی داشتم مگسهای خر را می شمردم
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
طمع زیاد
داستان آموزنده
مردی در زمینی مشغول زراعت بود و زمین بزرگی را تصاحب شده بود. فردی طمع کار و حیله گر هر روز بر مزرعه مرد کشاورز نظری می داشت و هر چند وقت بر سر زمین با هم به جدال می پرداختند .
مرد طمع کار به آنچه که می داشت هیچ گاه قانع نبود . جدال او نه تنها با مرد کشاورز می بود . بلکه با دیگر اهالی ده که کنار ملک او املاکی داشتند هم به جنگ و دعوا می انجامید .
او اب و املاک زیادی را در ده تصرف کرده بود و در هر همسایگی املاک خود نظری هم به ملک همسایه می داشت .
روزی از مرد طمع کار خبری نبود و او در گوشه از زمینش که چند هکتار زمین بود دار فانی را وداع گفت و سرانجام او از ان همه ملک و زمین که تصاحب شده بود . از برایش قبری ساختند که طول ان کمتر از دو متر و عرض ان کمتر از یک متر بود .
.انسان به چه مقدار زمین نیاز دارد
ثروتمند کسی است که به کمترین نیاز دارد نه بیشترین سرمایه را دارد
نگاشت ...خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
انجیر کوهی
با سلام و احترام
از قدیم گفتن هر جا آب هست آبادی هم هست . اما شایسته است بگوییم هرجا کوه هست آب و آبادی می آورد.
پوشش گیاهی منطقه کوهستانی شاسکوه بسیار متنوع است.
و حتی برخی نیاز های روزمره اسفادیهای قدیم از آن تامین می شد.
پوشش گیاهی ، نظیر بنه و کسیر .بادام کوهی و بید مشک . آویشن و زیره . گل زوفا . بو مادران . کمای کوهی . ریواس . ارغوان . خیک . عناب . زیره . قارچ و سومه رووق . درمنه و سه ور و غیره ، باعث شده است کوهستان منطقه ما بسیار زیبا و متنوع باشد
و وجود پرندگانی نظیر کبک و تیهو و بلدرچین و سیه سینه و بلبل کوهی و حیواناتی نظیر قوچ و بز وحش . گرگ و روباه و شغال و کفتار و پلنگ و جوجه تیغی این منطقه را به یک پارک طبیعی تبدیل کرده است.
بالا رفتن فرهنگ عمومی و وجود امکاناتی نظیر نانوایی و گاز و تغییر نوع ساخت و ساز باعث شده است تا قطع درختان کوهی و درختچه های بیابانی تقریبا بصورت ۱۰۰ درصد متوقف شود.
از بعد از زلزله ۷۶ پوشش گیاهان و درختان کوهی تغییر چشمگیری داشته است.
بعلت قطع درختان در زمان قدیم برای گرمایش و سقف خانه ها، این گیاهان در معرض نابودی بود اما درختان کنونی بسیار تنومند و قوی شده اند و از دور به خوبی قابل مشاهده هستند.
تقریبا پوشش گیاهی کوهستان اسفاد مربوط به درخت انجیر است.
انجیر کوهی اسفاد بسیار ظریف و زیبا و خوشمزه است.
چیدن انجیر هم در آن محیط ساکت و آرام لذت بخش است.
به این صورت که دو گوشه روسری به گردن بسته می شود و دو گوشه دیگر به همدیگر بسته می شود تا هنگام بالارفتن از چوب های صاف و سر درخت انجیر راحت تر چیده شود.
انجیر سیاه . سرخو و امرود انجیر بسیار خوشمزه هستند بخصوص اگر داخل سفته قوت باشند و یک پارچه خیس از آب خنک قنات روی آن انداخته شود.
انجیر کوهی درختی بسیار مقاوم است و هم اکنون نیز وجود دارد و با توجه به اینکه کوهستان شاسکوه، از رطوبت و بارندگی بیشتری برخوردار است انشالله تا سالیان سال همچنان سبز خواهد بود.
انشاالله که برای حفظ این پارک طبیعی و خدادادی با دل و جان بکوشیم .
هم اکنون اسفادیهای زیادی بعنوان فعال محیط زیست، بصورت داوطلبانه و خود جوش از این منطقه زیبا نگهداری مواظبت دارند.
برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
کریمی آوای اسفاد
صبح یک روز قشنگ
هر روز با صدای قوقولوی خروس و جیک جیک گنجشکان بیدار می شدم
پدر بزرگم تمام حیواناتش را اسم می گذاشت و انها را با اسمشان صدا می کرد . اسم خروسش جعفر بود .پرده ای گل دوزی شده که عکس چند عدد گل و گلدان و ایه ای از قران که در بالای ان حلالی گلدوزی شده بود را کنار می زنم پنجره ی دولنگه ی چوبی که از شرق به سمت خورشید باز می شود زنجیرش را بر میخ کوبیده دیوار اونگ می کنم
افشانی سرخ رنگ از طلوع خورشید هر روز از کوههای مشرق (کوه های بمرود )در اطرافش رنگین می شد . پشت کوه افغانستان امروزی و سرزمین ایران کهن بود .
پنجره ای دو لنگه از غرب به سمت قبله منظره زیبایی از باغستان و خانه همسایه را نمایش می دهد . نمای زیبای شاسکوه و میلاکوه بر قامت ابادی نشان قدرت و استواری سایه اش را هر روز بر ده می پوشاند
درختان بزرگ انار انجیر گردو و انگور طبیعت دل انگیزی را به رخ می کشد
تعدادی انار اونگی و داسی در شکاف دیوار آویزان است
صدای جغدی که هر روز بر روی بام بلند با صدای ناهنجار و خاص خودش گردنش را بالا و پایین می اورد .
از طبقه بالا به طبقه همکف نزدیک به ده پله گلی و شیب دار که موقع پایین امدن به تسریع می افزاید .احشام در طبقه همکف بودند و طبقه بالا نشیمن بود .
درب طویله را باز می کنم تعدادی گوسفند و گاوی با صدای نرم و مهربان سعی می کند بیرون گریزد . سطلی را بر می دارم و در ب چوبی یک لنگه باغ را که با صدای خشک قیژ قیژ در یک پاشنه می چرخد باز می کنم نگاهی به پایین و بالای کوچه می اندازم جوب ابی روان در یک متری درب باغ جاری است . و در کنار درب باغ , حوض ابی است که هر پنج روز از اب قنات سریز می شود .
تعدادی زنبور زرد لانه ای در بالای حوض تعبیه کردند و بازیگوشی کودکانه گاهی بر لانه جسارت می کند . بدنم گویا به زهر زنبور عادت کرده هر چند گاهی سر و صورتم را می گزیدند . روزی از روزها که زنبور دستم را گزیده بود پدرم دستم را می مکید و مقداری گل بر روی ان می گذاشت گرچه کودکی نامفهوم بودم و این برایم همیشه سوال بود ولی بعد از نیش زدن و چند دقیقه با گلی که بر روی زخمم می گذاشتم از درد خبری نبود .
ترجیح می دهم سطل را از جوب اب پر کنم . سطل را در جوب می گذارم سبزه های اطراف جوب به حدی زیاد است که اب را در خود گم کرده است صدای جیرجیرک و حرکت حلزونها در میان سبزه ها به چشم می خورد . سطل اب را در کنار گاو می گذارم . کمتر از دو دقیقه سطل اب پنج لیتری را با ولع تمام سر می کشید و گاهی هنوز پوزش را به علامت تشنگی به ته سطل می مالد .
ظرفی از جنس جیر لاستیک ، که قسمت وسط ان بریده شده بود را از سطل اب پر می کردم تا بعد از کاه خوردن تشنه نمانند .
پدرم مقدمات دوشیدن گاو را فراهم می کند و من در ان فاصله از درخت انجیری زرد بالا می روم تا در شاخهای ان خود را سواری دهم و گاهی هم چند تا انجیر رسیده له شده را در دهانم می گذارم .
همان که در شاخهای انجیر تاب می خوردم پیرمردی با فرزندش را در پایین دست می بینم که یونجهای درو شده را در خورجین گذاشته و ان را دو نفره بالای الاغ می گذارند . مقداری یونجه روی زمین را در بین بار و دو طرف خورجین پهن می کنند
پیرمردی عصا به دست در سه راهه سنگاجی کنار درخت توتی نشسته و به گذر اب می پردازد .
صدای گنجشکان و انبوهی از پرندگان به گوش می رسد . گوساله ای بازیگوش در فضای باغ بالا و پایین می پرد و تعدادی مرغ و خروس مشغول تغذیه هستند . صدای مردی سوار بر الاغ از دور دست می اید دیوار باغ به اندازه قد یک انسان از سنگ و گل و خاشاک پوشیده شده است . چند تا زن بقچه ای از لباس را بر روی سرشان حمل می کنند و در کنار جوب اب به شستن انها می پردازند . دیوار باغ و درختان برای خشک کردن لباسها مناسب ترین مکان برای پهن کردن است . بادی ملایم لباسها را تکان می دهد و تعدادی از لباس ها را بر روی زمین می اندازد .
امار جمعیت ده بیش از دویست خانوار در محیطی که قلعه نامیده می شد در مساحت سه هکتار , خانه هایی دو الی سه طبقه چسبیده به هم و فشرده زندگی می کنند . کثیر انها جهت ادامه ی حیات همین روال را سپری می کنند , زندگی ارام , بدون دغدغه و نیرنگ
انجا زادگاهمان بود وطن اجدادی سرزمینی که در ان چشم به جهان گشوده ایم ولی امروز دست بی رحم سرنوشت بر ان تقدیر جدایی افکند و روزگاری نا مروت همه رو در هم پاشید .
کاش هر دل درد پنهانی نداشت خالقی اسفاد وطنم
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
مراسم هزوم کشو
هزوم کشو
یکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.
در زمان گذشته به علت اینکه وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است.

به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استفاده شود.
حدود 10الی 15 روز مانده به مراسم عروسی خانواده داماد، 20 نفر مرد(که اغلب کارشان همین بود) را به همراه 60 خر به بیابان می فرستادند تا هیزم بیاورند (که بیشتر از بوته تاق و کنده تاق بود) .
مراسم هیزم کشو با شادی همراه بود. موقعی که بارهای الاغ ها بار می شد واز بیابان به سمت روستا در حرکت بودند جوانان برای استقبال ازکاروان هیزم به همراه دف ودیره و خواندن اشعار، ترانه وسرصوت های محلی وشادی کنان به سمت بیابان حرکت می کردند که گاهی اوقات تا جای حوض ملا نجف یا دم ریگ برای استقبال می رفتندوسپس پیشاپیش این کاروان به سمت روستا می آمدند. در روستا نیز مردان وزنان با دود کردن اسپند وذکر صلوات از بارهای هیزم استقبال می کردند.
خلاصه اینکه مراسم عروسی در گذشته خیلی شاد برگزار می شد تا جایی که برای مراسم هزوم کشو هم شادی می کردند.
از این بارهای هیزم حدود 10 الی 15خر (بار) هیزم به منزل داماد می رفت و همین مقدار را هم به خانه عروس می فرستادند. بقیه بارهای هیزم به عنوان تحفه وهدیه به بزرگان روستا از جمله کدخدا واقوام وخویشان و...داده می شد.
برچسبها: اسفاد, هزوم کشو
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:46 توسط حسین اسداللهی
مورچه های کارگر
روی صندلی چوبی به اتفاق یکی از دوستان نشسته بودیم و از طبیعت پارک ملت لذت می بردیم . نزدیک عصر بود سرم را از قسمت بالای صندلی پایین انداختم تا خستگی بدن و شانهایم را دور بریزم . چشمم به تعدادی مورچه افتاد که به ردیف ستونی دنبال هم راه می رفتن چند ثانیه خیره گشتم تا راهشان را بجویم
در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند وقتی خودمو راست کردم زیر صندلی را دیدم که با نرمه هایی از کیک و شیرینی ازدحام مورچه ها را به خود جلب کرده بود و هر یک از مورچه ها به اندازه توان در دهان گرفته بودند و حمل می کردند مورچها مدام در رفت و امد بودند تعدادی به ستون در حال رفت و تعدادی در حال برگشت همه شون در حال تلاش بودند مورچه ای را دیدم که بیش از وزنش با خود حمل می کرد و طمع زیاد او را فرا گرفته بود ستون مورچه ها را دنبال کردم در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند سبزه ها را کنار زدم و انها را یافتم انقدر در ان محل رفت و امد کرده بودند که قسمت سبزه ها از بین رفته بود بیش از هفت و هشت متر بعد از سبزه ها درختی بزرگ و تنومند بود تا جایی که چشم کار می کرد انها را می دیدم که بدنبال هم از تنه ی درخت بالا می رفتند . مورچه ای را از قسمت شروع دنبال کردم تا قسمت پایان ، او در جدال با مشکلات زیادی روبرو می شد در چال و چوله هایی زیادی افتاد از درخت بالا می رفت و می افتاد و دوباره از نو دنبال می کرد ولی هیچ وقت خسته و نامید نمی شد تا به مقصد برسد . تعدادی از مورچه ها در ثانیه های اخر توسط پرندهایی بلعیده می شدند . و پایان ان همه مشقت و تلاش مرگ بود
به فکر رفتم که امروز زندگی ما انسانها همانند مورچه های کارگر بی ارزش است آدمی در دوران حیات سختی و زحمت می کشد ناگهان فرشته مرگ می اید و او را می برد
آنچه زحمت کشیده و آنچه از دار دنیا جمع کرده همه هدر می رود . مال ،ثروت ، مونس ، فرزند ، مادر
همه را تا پای گور با خود می اورد اما آنجا آنها را از او می گیرند و نه چراغی نه مونسی و نه ثروتی جز ایمان و عمل صالح
تدوین و نگاشت خالقی اسفاد
داستان : پارک ملت مشهد 1384
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
در اسفاد قدیم ( قلعه کهنه) برق نبود . و با نبود برق جشن عروسی ها همچنان با شور و اشتیاق بر پا می شد .
با در دست گرفتن تعداد زیادی چراغ توری در دالون قلعه و جمعیت زیاد اسفاد فکر کردنش اکنون به ادم وجد می ده چه برسه به حضور در مجلس
تلنگر این عروسی که هنوز ورد زبانهاست موتور برق ان بود که در باغ کلو تمامی درختان و خانه های خشتی را چراغونی کرده بودند .
یاد باد ان روزگاران یاد باد
آسمان آبی بود
فرسوده دل و جانم
آشفته ای در خوابم
رهسپار اندر شب
خوابی شده آزارم
در شبی تار و سیاه
قایقی می سازم
دور از همهمه خوابستان
آسمان است آرام
وستاره هایی که می درخشند در یک قاب سیاه
مثل زیبایی ماه
همه جا تاریک است
نوری از زمزمه عشق چراغانی است
نقطه نقطه نور در جشن چراغستان
مثل یک نقاشی مثل یک رویا
می درخشیدند در هلهله ساحل شب
می روم بالاتر
در شبستان سحر پی ان نور امید
که چراغ دل تنها شده ی زخم مرا مرحم بود
روشن و مهتابی
لحظه ای بود ...
یادم آمد که چرا آسمان آبی نیست
در دل تاریکی
هیچ در جو نبود
حتی اکسیژن و اب
گیج در مبهم راه
غرق در ان دل دریای سیاه
نیمه شب تا به سحر نا امید خسته ی راه
شدم آن سالک بیخوابه ی راه
عجبا غافل از آن خورشید بالای سرم
لحظه ای می دیدم
آسمان آبی بود
شاعر :خالقی (عرفان)
برای پی بردم به اسرار خداوند راههای زیادی هست که درکی دشوار نیست
یکی از راههای عرفان و خداشناسی درک زیبایی ستارگان می باشد که آسمانی را در دل تاریکی زیور انداخته گویا نقاشی چیره دست به زیبایی و قشنگی ستارگان پرداخته اگر توانستید فلسفه ای از تنها یک ستاره را درک باشید و به روشنایی و سفر و مسافت ان اندکی بیاندیشید تنها به گوشه ای ناچیز از قدرت الهی و عظمت پروردگار پی برده اید. انسان را در این علم چه جهلی باشد که قدرت الهی را در شب و روز و زیبایی ستارگان انکار کند . مگر از نفرین شده ها باشد که آتش دوزخ جایگاه اوست .
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
سرو خمره ای و تاریخی اسفاد
هویت یک منطقه به ظرفیت های انسانی و طبیعی آن محل است . والحمدلله روستای اسفاد از این دو نعمت سرشار است. جا دارد از همسایگان این درخت کهنسال تقدیر و تشکر نماییم که سالها در حفظ و نگهداری آن کوشش فراوانی نموده اند و اگر در محیط متروک و عمومی بود شاید تاکنون اثری از او باقی نمی ماند. اما هفته گذشته فرصت شد دوباره شکوه و عظمت این پدیده را از نزدیک مشاهده نمودم. لذا نکته ای را یاد آوری می نمایم که امیدوارم مفید باشد.
وآن اینکه در فاصله نیم متری این میراث ماندگار و گران سنگ دیگدانی درست کرده بودند برای چای آتشی و این کار برای پوسته ی فرسوده و آماده حریق این درخت کار خطرناکی به شمار می رود. امید است با دقت بیشتر در حفظ میراث فرهنگی کوشا باشیم.
مرتضی حسینی اسفاد_خرداد ۱۴۰۰۳
🍀 سپاس از توجه شما
این درخت شاهدی زنده از دوران گذشته اسفاد است.
زنده از آن جهت که هنوز مختصر شاخ و برگی سبز بر قامت کهن و تنومند آن باقی است.
او سرگذشت نیاکان ماست. فراز و فرودهای اسفاد را دیده. خشکسالی ها و ترسالی ها، قحطی ها و فراوانی ها، سیل، زلزله، صاعقه و... را تجربه کرده و از همه جان سالم به در برده ولی در مقابل نامهربانی های انسانها مقاومت نخواهد کرد.
سرو نماد زندگی و جاودانگی است.
و این سرو نماد "اسفاد" است، آن را پاس بداریم.
احمد محمدی
شوق پرواز
این روزها گاهی
حس غریبی در درونم سخت می گنجد
حس می کنم تنهام
حس می کنم هر شب خودم را با خود اویزم
چنگ می زنم بر صورت ایینه و دیوار
دیدارهای مملو از دل سنگ
دیوارهای شیشه ای شفاف
دیدارها دیوار می سازند
هر شب که می خوابم
در لابلای هاله ای ابری
در اسمانی صاف
در اسمانی پاک
در رختخوابی نرم
پرواز را من ارزو دارم
ایا در این غربت
ایا در این وحشت
ایا در این دیوار
ایا در این دیدار هفت تا سنگ
ایا که این پرواز را ممنوع می بایست
خالقی عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
سلام بر وطن
ای نام تو شکوه و سربلند وطن
ای پیروز مند ای سرفراز
ایستاده ایم کنار تو با قلبهای مملو از عشق
ای آسمان آبی
ای مردمان شیر و پاک و باصفا
ای مادران بهتر از گل
تو را دوست می دارم که زاد خاک منی
بگذار گریه کنم
بگذار اشکهای بارانی خودم را نثار کنم چرا که ذره ذره وجودم از تو تعمیق گرفته
و خاطراتم مملو از عاطفه توست
تو را دوست می دارم ای شکیبا نیرومند و ای شکیبا شکوهمند
هنوز یاد کلوخ های نمناک و عطر آگین تو در مشامم احساس می شود
هنوز بوی دگدانها و دودکشها ی در فراز بامهای صمیم و محبت و عاطفه ، اهش به دل حکایت می کند.
دوستت دارم اسفاد وطن عزیز وطن بی نوا وطن
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
جوجه اردک ی به دنبال پسر بچه ی بازیگوش در ازدحام کوچه ای می دویید .و با ایستادن کودک جوجه اردک درجا وامیستاد . و با دوییدن ارام و تند،جوجه اردک ان گونه را تقلید می کرد . این رخداد گرایشی به لطف و قدرت خداوند بزرگ دارد . که نیرویی بزرگ بر ان راهنمایی می دارد . پس چگونه خدایمان را شاکر نباشیم و قدر نعمت های افزونش را ندانیم . ایا انسان می تواند از یک جوجه ارک کم فکر تر. و خدایش را بر این کائنات ناباور باشد .
ان جوجه اردک کوچک بر ان باور است که پسر بچه پدر یا مادر و یا بهترین دوست اوست . و از او نگهداری می کند . به او غذا می دهد و او را سر پناه خود قرار داده است .
بر این امور جسورانه با ان پسر بچه، مسر نشستم که به دنبالم خواهد امد . من این ازمایش را اجرا نمودم اما جوابش منفی بود . چرا غیر از ان کودک به دنبال کسی دیگر راه نمی رود و او را همراهی نمی کند .
نتیجه می گیریم که هر موجود زنده احساس دارد . درک دارد و تشخیص را از ناباوری خواهد فهمید. پس خلقت موجودات و هر موجود زنده پدیده ی الهی ایست نمونه هایی برای قدرت و تفکر بشر تا خوب و بد را تشخیص دهد خدایش را باور کند و قدرت جهان خلقت را بفهمد که بر این امور قدرتی نهفته است الهی
امروزه قدرت الهی بر جدال اندیشه هاست . ومفهومش درکی ایست فلسفی
داستان واقعی خالقی
دنیای حیوانات در عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
یک نفر در مجمعی کیف تمسخر می گرفت .
خنده ای می کرد بر روی رفیق همچون که خر پالان نداشت .
اقا کیف تمسخر او را سرشار از قوت و قدرت برداشته بود
و رفیقش را تحت عنوان های مضحک و رکیک قرار می داد.
در مجمع فردی رو کرد و گفت چرا جوابش را نمی دهی و ان فرد همچنان ارام و خنده رو او را نظاره می کرد . و گفت جوابش در پیشانیش نوشته شده است ؟!
می خوام بگم که حق الناس تنها حق مردم خوردن نیست ، دزدی نیست ،بلکه هر چیزی که باعث ضایع کردن کسی یا چیزی گردد حق الناس است . بلکه چراغ راهنما را رد کردن حق الناس است بلکه صف نانوایی .یا صف گاز را رد کردن حق الناس است .بلکه تمسخر کردن ، بوق زدن اضافی ، بند آوردن راه وووحق الناس است .
داستان این قصه ی ما بر می گرده به ذات انسانها به اجداد مان به خانواده به پدر و مادر به نثل های قبل تر ازما ،به ریشه
ما اگر از یک اسب بخوام یک کره بگیریم به نژادش نگاه می کنیم یا همین طور گاو یا میش که با چه نژادی امیزش بزنیم بهتر خواهد بود ..
بله حتی امروزه در سنت ازدواج ها هم نگاهی کوچک به ذات پدر و مادر فرد دارند .
اسب رو اگه با الاق بزنیم می شه قاطر . دیگه اون کره اسب نیست بلکه قاطر است . اسب حیوانی نجیب و باوفاست و قاطر یک حیوانی لجوج و پر قدرت مثل این داستان امروز ما
مثل این ادم زورگو
با نژاد باشیم . و با اصل و نسب
بعضی ادما اگر چه در جایگاه خود با اصل و نسب هستند اما هیچ گاه یک نجیب زاده نخواهند بود . انها را با صد من عسل نمی شه تحمل کرد به قول معروف ستاره ندارن و همیشه تک و تنها هستند .دنبال زورگویی و تخریب افراد می گردند تهش چی داره معلوم نیست .
جواب دادن این گونه افراد هم همراهی کردن فرد است و خود را الوده کردن ، ما هم می شیم مثل او پس سکوت بهتر از قاطر بودن است .
بزارید اون اقا تو دنیای خودش کیف کند و بخندد . کیف کیف چرا که کیف از ان انسان نیست بلکه ازان حیوان است . خداوند رئوف و مهربان است و هیچ گاه پشتتان را خالی نخواهد کرد .
حرف از قاطر شد یادم میاد مرحوم کربلایی ابراهیم صادقی یک قاطر داشتن که جرات بیرون کردن ان را نداشتند و همیشه حتی برای اذوقه
از پشت پنجره به ان علف می دادند . و چند سالی بود که ان را بیرون نیاورده بودند .
بله عاقبت ادمای زورگو ، همان غل و زنجیر است . بمان قاطر بمان در خانه ی خاموش خود قاطر
با سلام
از پشت نیمکتهای غبار گرفته دریچههای دانایی را بر دلمان گشود، به نوجوانی یک حرف و دو حرف بر زبانمان "الفاظ نهاد و گفتن آموخت" و امروز هنوز دانستههایش را با هیچ چشمداشتی در سفره پاک اندیشه با ما قسمت میکند.
یکی از اساتید و مشاهیر فرهیخته که تمامی دانش آموزان و همین طور معلمین و هم دورهای ایشان که در عرصه علم و دانش فعالیت داشتند و بهترین خاطرات را از ایشان به یاد داریم
معلم بزرگوار و عزیز ما خانم جوانی می باشند
ایشان از سال ۷۰ تا ۷۵ فعالیت خود را بی دریغانه در اسفاد آغاز کردند و ستاره ا ی به تمام معنا پر شور و فعال ، شاد و خنده رو بودند
نام پدر بزرگ وار ایشان علیجان و متولد خرداد ۱۳۵۰ در شهرستان قاین روستای خونیک می باشند و من در همین جا پیشاپیش زاد روز خرداد ۹۷ روز تولدتان روز عشق روز عرفان روز اغاز بهار زندگی را به شما تبریک می گم
مدرک کاردانی خود را در دانشگآه فرهنگیان قاین و ترم اخر در مرکز پیش دانش گاه سعدی مشهد در سال ۷۶و در دانشگاه عالی فرهنگیان موفق به اخذ کارشناسی شده اند.
پنج سال در دبستان قائم اسفاد از بهترین خاطراتی ایست که حرف از بهترین انسانها مردمانی شریف همکارانی عزیز و دانش آموزانی نازنین اذعان داشتند.
در دو سال اول با مدیریت آقای فردوسی و معاونت جناب اقای اکبری سالهای بعدی با مدیریت آقای حاج ولی الله جعفری و معاونت خود ایشان در کنار همکارانی گرامی آقایان غلام حیدر اسداللهی موسایی،خالقی،غفاری مربی پرورشی،غفاری آموزگار، نوروزی،شهریاری،انصاری،دلیر،غلامی
و همین طور خانم ها
آزاد،عابدی،رضاپور را به تدریس پرداخته اند.
خاطرات کودکی دهه شصت و هفتاد ما متولدین ۶۱ ،۶۲ و هیاهوی زنگ و تفریح و بازیهای کودکانه با معلمین عزیز و همین طور معلم گرامی خانم جوانی را نمی توان اقرار نکرد و زحمات دلسوزانه معلمین را از یاد برد چرا که اگر این معلمین نبودند امروز باورمان بر خودمان دشوار بود واگر هر یک از این دانش آموزان به جایگاه و پست و مقام رسیده اند زحمات دلسوزانه معلمین بوده
ودر پایان از تمامی معلمانی که صمیمانه در این عرصه فعالیت دارند کمال تشکر و آرزوی موفقیت خواهانیم
برای معلم عزیز و مهربان خانم جوانی و خانواده محترمشان هم آرزوی سلامتی داریم امید است قطار زندگی یشان بر روی ریل موفقیت و خوشبختی در حرکت و بهار دلشان شاد و خرم باشد به امید روزهای روشن برای ایشان
خالقی اسفاد وطنم
جناب آقای خالقی سلام دست مریزاد آفرین بر شما انسان خستگیناپذیر و کم نظیر
من به یُمن حضور شما و فعالیتهای فرهنگی تان بر خود می بالم که مرغک بخت مرا یار شد تا بتوانم دوباره بر سر خوان خاطرات اسفادی های مهربان ،مهمان شوم.
بازگشتن به بیست و چند سال پیش سال های شیرین و پر خاطره سالهایی که من هنوز کوله بار معلمیَم خالی از تجربه و پختگی بود برایم جالب است و دلنشین خیلی خیلی از شما بابت این همه ملاطفت سپاسگزارم لحظه لحظه های تان بر وفق مراد باد.
جوانی اردیبهشت ماه ۱۳۹۷
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
در راز شب چون زوزه گرگان
بوی شبیه خون
در اعتماد گرگ می آید
فرسنگ ها در بستر یک دشت
دشت نبرد خون در میدان
جنگ نبرد میش با گرگ است
میش از زمین خشک می نالد
گرگ از فراق میش در فکر است
در شام شب چون رازها پیداست
خالقی (عرفان )
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

اساتید: حاج ولی الله جعفری- حاج غلامحیدر اسداللهی- غلامعلی موسایی- حاج هادی غفاری- حاج محمدعلی فردوسی- محمدشهریاری- حبیب الله شهریاری- حاج اسد صادق- غلامعلی واحدی- حیدر نظری- حاج هادی غفاری- محمد رئوف صادق- حاج حمید اکبری- غلامحیدر عباسی- محمد اسدالهی- محمدعلی کریمی- محمد تقی حسنی- حبیب حسینی- روان شاد هاشم کاظمی- مصطفی کاظمی- محمد رضا کاظمی- محمد تقی یوسفپور- هادی نوروزی- حسینعلی نوروزی- شهریار شهریاری- حسن شهریاری- حاج الله نظر غفاری- رضا باقری_ محمدتقی باقری- محمد علی باقری- ایوب باقری- عبدالخالق خالقی- حسینعلی غفاری- جعفر جعفری- غلام عباس انصاری- محمود عظیمی- علی عظیمی- رضا عظیمی- اسماعیل ملکی- سعید حسنی- احمد محمدی- حاج جواد انصاری- محمد نظری- حیدر حسینی- حاج حسینعلی نظری- احمد حسنی- حاج حسن براتی- مرتضی حسینی- غلامرضا عبداللهی- مجتبی حسینی- جواد قاسمی- محمد علی کریمی- حسین اسداللهی- مهندس حسین بقایی.
آقایان حیدری – غلامی - علیزاده از میرآباد
معلمین مکتب قرآن مرحومین: کربلایی خدایار- کربلایی میرزا مسیح - آخوند ملا علی اکبر- آخوند ملاوهاب .
و
سرکار خانم ها : نظرجانی- ملکی- غفاری- واحدی- جعفری- آزاد- ابراهیمی .
عارفان علم عاشق میشوند
بهترین مردم معلم میشوند
عشق بادانش متمم میشود
هرکه عاشق شد معلم میشود
روز معلم بر معلمان و استادان بزرگوار مبارک
پدران زحمت کش دیروز
با سلام و احترام
در قدیم که نه برق بود و نه نفت و نه روشنایی ، آنچه موجب گرما و روشنایی خانه می شد آتش بود و پدر تنها فردی بود که وظیفه اش روشن نگه داشتن آتش خانه بود.
گرمای آتش، نور و روشنایی و امنیت را به خانه می آورد و برای همین بود که ایرانیان قدیم آن را مهم و مقدس می دانستند .
در اسفاد قدیم پدران در مقایسه با امروز تلاش مضاعف داشتند
- تامین هیزم پخت و پز و پخت نان وهیزم زمستان آن هم از مسافت طولانی بیابان با الاغ . تامین چوب و کنده از باغستان و کوه.
_ تهیه علوف . برگ سبز و خشک درختان برای گاو و گوسفندان.
- کشاورزی و باغداری و کاشت و برداشت گندم . جو . ارزن . ماش . عدس لوبیا و پنبه و زعفران و هرس واصلاح درختان و شیار زمینها و بیل زنی باغ و پای درختان و کود پاشی و سوز کولی زمینهای زعفران . .
- آبیاری باغ و زمینهای کشاورزی در سرمای زمستان و گرمای تابستان.
- حمایت مادی و عاطفی و معنوی فرزندان بعنوان ستون اصلی خانواده . تلاش برای تحصیل . رفع موانع مادی و ایجاد رفاه و آسایش به اندازه وسع مالی و همراهی فرزندان با تامین هزینه های مالی برای تحصیل در خارج از اسفاد .
- ساخت و انجام کارهایی نظیر خرمنکوبی با دروازه و کوبیدن خرمن . خوابیدن سرخرمن . گمار رمه . دوختن گوسفندان . چراندن گوسفندان . ساخت کرسی . کندن و ریز کردن شلغم و چغندر . ترید و کاه جو برای گوسفندان . درووش و چیدن پشم گوسفندان . بردن گوسفندان به محل رمه و گل کاری پشت بام . انداختن برف و تهیه خیک و سه ور برای پوشاندن سقف آغل حیوانات .
_ بافت جوراب و کلاه پشمی . بافت ریسمان مویی . درست کردن تنور و کرسی گلی . دیوار کردن باغ . خارزنی . هموارکاری .خاک بری و انبار بری زمین های کشاورزی.
- خلاصه سنگین ترین وظیفه بر عهده پدر بود بخصوص در فصل برداشت زعفران که پدر از همه جلوتر بود و وقتی ما در خواب بودیم او لوازم و وسایل را آماده می کرد و چراغ توری را نفت می کرد و در آخرین مرحله در سحرگاه نوبت ما بود تا بیدار شویم.
پدر از همه جلو تر بود و سنگین ترین وظیفه رو بدوش می کشید.
به دستان پینه بسته پدران اسفاد که همه هویت و اعتبار ما از آنهاست بوسه می زنیم و آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری برای همه پدران اسفاد داریم
و به استناد آیه قرآن بال و پر خود را برای آنها می گشاییم.
اسماعیل کریمی اسفاد
انا انزلناه فی لیله القدر
اگر تمام شب ها قدر بودی ، شب قدر بی قدر بودی. شب قدر شب نزول قرآن ، شبی که از هزار ماه افضل است. شبی که فرشتگان از آسمان به زمین می آیند .شبی که درهای آسمان به روی زمینیان باز است. آری !
امشب تمام پنجره ها را صدا کنید
وقت اجابت است ضریحی بنا کنید
خدایا من چگونه می توانم شب قدر را درک کنم ؟ که خودت فرمودی و ما ادراک ما لیله القدر. شب قدر همچون چشمه زلالی است که هر سال در میان غفلت ها ی ما انسان های خاکی جاری می شود تا تن و جان را به لطف او سیراب نماییم . خدایا چه توفیق بزرگی یک آیه برابر با ختم قرآن ، حتی خواب انسان عبادت است. چه سحر های قشنگی چند روز دیگر دلمان برای این لحظات تنگ خواهد شد. پس ای که دستت می رسد کاری بکن
خدایا توفیق درک ذره ای از دریای بی کران فضیلت این شب های بزرگ را به ما عنایت فرما !
آمین یا رب العالمین
التماس دعا : مرتضی حسینی اسفاد
🍃🍃🍃
معنای ۷ سال رو کی خوب میفهمه؟
دانشجوهای پزشکی
معنای ۴ سال رو کی میفهمه؟
بچه های کارشناسی
معنای ۲ سال رو کی خوب میفهمه؟
سربازها
معنای ۱ سال رو کی خوب میفهمه؟
پشت کنکوری ها
معنای ۹ ماه رو کی خوب میفهمه؟
بانوان باردار
معنای ۱ ماه رو کی خوب میفهمه؟
روزه داران ماه مبارک رمضان
معنای ۱ هفته رو کی خوب میفهمه؟
سر دبیرهای مجلات هفتگی
معنای ۱ روز رو کی خوب میفهمه؟
کارگران روز مزد
معنای ۱ ساعت رو کی خوب میفهمه؟
عاشق منتظر
معنای ۱ دقیقه رو کی خوب میفهمه؟
اونایی که از پرواز جا موندند
معنای ۱ ثانیه رو کی خوب میفهمه؟
اونایی که در تصادف جون سالم به در بردند
معنای ۱ دهم ثانیه رو کی خوب میفهمه؟
مقام دوم تو المپیک
معنای لحظه را چه کسی درک میکنه؟
کسی که دستش از دنیا کوتاهه
این فقط یک یادآوری بود تا قدر لحظه لحظه های زندگیمون رو بدونیم. خیلی زود دیر میشه، نه! خیلی زود تموم میشه!
شاید فرصتی رو که الان داریم، لحظهای دیگر فقط یک خاطره باشد. شاید تلخ و زشت و شاید شیرین و زیبا ...
با سلام و احترام
در اسفاد قدیم بانوان به علت کمبود رفاه و امکانات ، تلاشی مضاعف و وصف ناپذیر در مقایسه با امروز داشتند.
_ توجه به امور خانواده و تربیت فرزند و محافظت از کودکان در خانه و بیرون خانه و آماده کردن آنها برای مدرسه . گفتن انشاء . خرید قلم و خودکار و برگه امتحان.
در اسفاد قدیم تحصیلات راهنمایی در آبیز بود.
- پخت و پز غذا و آماده کردن چایی، روی آتیش و چراغ والر و علاء دین آن هم در شرایطی که گاز کپسول هم وجود نداشت.
- آماده کردن خمیر . شاخ تنور و بردن و آماده کردن هیزم . بردن خمیر روی تخته تنور و در نهایت پخت نان و پخت فتیر و چل پک ، با در نظر گرفتن خانواده های پرجمعیت آن زمان.
_ مشارکت در کار کشاورزی از جمله در گندم . جو . درو سر زعفران . کولشک چینی ماش و لوبیا . برداشت گوجه و بادمجان . پیاز کنی زعفران و غیره.
- رفتن به محل پیلو رمه و دوختن گوسفندان . گرم کردن شیر . مایه کردن ماست . مشک زدن . کشک درست کردن .و مسکه و روغن زرد.
- تندیدن تون و بافت قالی و قالیچه .پشتی. زیلو . پلاس . خورجین . خاک کش.
- بافت کلاه . شال گردن . گل دوزی . پرده گلدوزی . گلدوزی رو لحافی . تهیه کیف مدرسه با کیسه گونی . دوخت لباس و شلوار.
- نگهداری مرغ و خروس و تهیه تخم مرغ و پرورش جوجه .
- آوردن آب خوردن . شستن لباس با دست و گرم کردن آب با والر و پریموس برای شست بچه ها .
- مشارکت در چیدن گل زعفران همپای مردان . پر کردن گل . جمع آوری و خشک کردن زعفران .
_ مشارکت در چیدن میوه از جمله چیدن توت . زردالو . انجیر و غیره .
خداوند را شاکریم که زنان امروز از امکانات و رفاه بیشتری برخوردارند اما آنچه زنان دیروز انجام دادند اصلا قابل مقایسه با امروز نیست.
زنان و مادران دیروز تمام وجودشان را وقف امورات زندگی خانواده نمودند و از جان مایه گذاشتند و سلامت خود را در معرض خطر و بیماری قرار دادند تا جریان زندگی فرزندانشان ادامه پیدا کند.
سلام و درود بیکران ما به روح و روان مادران قدیم که آسمانی شدند و سلام و درود بی کران ما به مادران قدیم که سایه پر مهرشان هنوز بر سر ما گسترده است .
برای سلامتی و طول عمرشان صلوات می فرستیم و برای عزیزانی که آسمانی شدند فاتحه ای قرائت می کنیم.
اسماعیل کریمی اسفاد
اکثر ما ادما دنبال تقلیدیم تا اینکه بخوام متمایز باشیم .
چرا باید به جای تفکر کردن یا تمایز بودن متقلد باشیم . بدون تردید متمایز بودن بهتر از تقلید کردن است .
وقتی در دوره ی فنی حرفه ای زنگ تفریح به محوطه ی هوا خوری می رفتیم . اکثر بچه ها به نقطه ای هجوم می اوردند که پناهگاه و سایه ی خنکی داشت در حالی که این سایه درطی ده دقیقه محو می شد. هجوم انها گاهی به دعوا هم می کشید .
. من کاملا متفاوت بر خلاف انها تنهایی به دیوار روبرو که در معرض نور خورشید بود پناه می اوردم چرا که هم تنهایی رو دوست داشتم و هم از نور خورشید لذت می بردم و لباسهایم را گاهی در می اوردم تا نور خورشید حسابی انها را میکروب کش می کرد .
ده دقیه طول نمی کشید که سایه کاملا بر عکس می شد انجا را افتاب می گرفت و سایه بر عکس می شد . ان موقع من از خنکای سایه به خواب می رفتم .و دو ساعت ان فضا سرد و سایه بود .
گاهی این تقلید ها در انتخابات . چشم و هم چشمی های خانوادگی ، کسب و کار ها یا خرید و فروش ، پوشش و ....صورت می گیرد .
اینجا می توان گفت متمایز بودن بهتر از احمق بودن است .
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .
به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم
پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد.
در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق میزد وقتی آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
با کمال تاسف باخبر شدیم که چندی پیش خانم نساء چهره ی آشنای اسفادیها و میرآبادیها دار فانی را وداع و به سوی معبود ابدی اش شتافته است.
مرحومه نساء همسر اکبر کریمی الله رسانی و مادر غلامعلیِ نابیناست . نام فامیلی اش را نمیدانم فقط میدانم او فرزند حسن نوه ی عباس معروف به نسای حسن عباس بود که همراه تنها فرزندش غلامعلی در همان اوایل زندگی مشترک از شوهر جدا شده و تنها زندگی میکردند و بجز یک خانه در قلعه ی بالاجنب منزل مرحوم حاج محمدنوروزی گویا ملک و درآمدی نداشته و در مقابل خدمات ارزنده ای که برای اسفادیها بخصوص در مجالس شادی و عزا انجام می داد مزد ناچیز یا خرجی می گرفت و به سختی زندگی میگذراند بعد از مدتی زندگی در اسفاد در ده ، پانزده سال اخیر به اتفاق فرزندش غلامعلی به شهرستان قاین مهاجرت نمود و با مرثیه خوانی و درویشیِ غلامعلی در مسیر خیابان و میدان امام خمینیِ این شهر و دریافت کمکهای مردم گذران زندگی مینمود . مرحومه ی منظور بسیار ساده ، ساده زیست و بی آزار بود که به جرات میتوان گفت او در طول حیات خود هیچکس را رنجیده و آزرده خاطر نکرده و همه از او به نیکی یاد میکنند تا اینکه چندی قبل بر اثر کهولت و بیماری دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد . لذا بر خود لازم دانستم به پاس خدمات ارزنده ی این بزرگوار و حقوق احیاناً محقق نشده ی ایشان به اتفاق ، هم یادی کرده باشیم و هم به روح پاک آن مرحومه فاتحه و صلواتی نثار کنیم . مطمئناً او آمرزیده است و در نزد خالق هستی جایگاه قابلی دارد اگر این گفته را تایید میکنید جهت شادی روح آن عزیز آسمانی با هم بخوانیم :
فاتحه مع الصلوات
با تشکر احمد عظیمی
– وقتی به جاری شدن ذکر یا مقلب القلوب والابصار می افتم از خدا میخواهم برایتان همان شور و نشاطی را رقم بزند که در آرزویش هستید. زمین نفس خود را تازه خواهد کرد و روزهای سرد اسفند کم کم به پیشواز بهار میروند. آرزوهایت در سال جدید خاطره شوند. عید شما مبارک.
سال ۱۴۰۰ بر تمامی شما اسفادیهای عزیز مبارک
وقتی که تنها می شوم
از ان همه حساب و کتاب
از ان همه نگاهها
از ان همه سوال های بی جواب
می روم تنها ،جایی که هیچ نیروی انسانی نباشد
زیر قاب خلقت زیر قاب طبیعت
زیر تنها مکانی که می توان فریاد زد
به کوهها به دشتها
به درختها و به اواز گنجشک ها
به عشق جفت قوها
به قاصدک
به چرخ و نور فصل ها
به رنگ و کوه سنگ ها
به عید و اذر به مهر
ستاره ها به آسمان
به ماه و حوض ابرها
زیر قاب این جهان
زیر بوم اسمان
بعد از ان همه سوال بی جواب
بعد از حساب و کتاب
این زنگ تفریح خداست
شاعر :: خالقی عرفان
قوها پرندگان زیبا و از مخلوقات خارقالعاده خداوند هستند که به سبب تک همسری در طول عمر (monogamy) به سمبل عشق و وفاداری در بسیاری از فرهنگها تبدیل شدهاند. اگر چه پدیده تکهمسری در بین پندگان تا نود درصد (در برابر هفت درصد در پستانداران) وجود دارد، اما نکته متمایز کننده این دسته از غازیان نظریاتی است که در مورد مرگآگاهی آنها خصوصا گونه قوهای گنگ (Mute Swan) وجود دارد.
در افسانههای قدیمی آمده که قوی گنگ در طول عمر هیچ صدایی تولید نمیکند و تنها در نزدیکی لحظات مرگ، به گوشهای دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمر عاشقانه خود میخواند که با اتمام آواز جانش را از دست میدهد. در اسطورههای قدیمی ذکر شده که قو در لحظات مرگ به محل اولین جفتگیری خود مراجعت کرده و آواز سر میدهد. اصطلاح "آواز قو” به معنی آخرین کار باشکوه یک فرد یا یک مجموعه برگرفته از همین افسانهها است.
هنوز کسی به درستی نمیداند که آیا قوها واقعا آخرین لحظههای زندگی خود را تشخیص میدهند یا خیر اما افسانهها و تعاریف نمادین در مورد این جانداران زیبا همچنان در فرهنگهای مختلف پابرجاست.
هنوز کسی از جانورشناسان به درستی نمیداند که آیا قوها واقعا آخرین لحظههای زندگی خود را تشخیص میدهند یا خیر و این مطلب بحثانگیز موضوع تحقیقی جامع مانند آنچه در مورد شامپانزهها، فیلها و دلفینها انجام شده، نبوده است، اما افسانهها و تعاریف نمادین در مورد این جانداران زیبا همچنان در فرهنگهای مختلف پابرجاست.
شعر مرگ قو اثر مهدی حمیدی شیرازی
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش باز کن
که می خواهد این قوی، زیبا بمیرد
رییس نمایندگی حفاظت محیط زیست زیرکوه گفت: در سرشماری زمستانه امسال جمعیت حیات وحش در منطقه حفاظت شده شاسکوه این شهرستان ۲۰ درصد افزایش یافته است.
به گزارش زیرکوه نیوز،رییس نمایندگی حفاظت محیط زیست زیرکوه گفت: در سرشماری زمستانه امسال جمعیت حیات وحش در منطقه حفاظت شده شاسکوه این شهرستان ۲۰ درصد افزایش یافته است.
امیر صادقی افزود: بارندگیهای مناسب در ۲ سال اخیر و غنی شدن مراتع و در پی آن افزایش زاد و ولد و ممنوعیت شکار حیات وحش از علل افزایش جمعیت حیات وحش این منطقه است.
وی کل و بز، میش و قوچ و آهو را از جمله حیات وحش سرشماری شده در زمستان امسال ذکر کرد و گفت: در ۲ سال اخیر به دلیل افزایش بارندگیها برخی چشمههای فصلی این منطقه به دلیل افزایش حجم آبدهی دائمی شد.
صادقی بیان کرد: در سال جاری در راستای تامین آب حیات وحش منطقه، ۱۶۰ هزار لیتر به ظرفیت منابع آبی با خریداری ۶ منبع ۱۰ هزار لیتری و احداث یک منبع ۱۰۰ هزار لیتری سنگ و ملاتی افزوده شده است.
وی افزود: در سال جاری در راستای تامین آب حیات وحش، ۱۰ چشمه در منطقه حفاظت شده شاسکوه مرمت شد .
شهید نظرجانی، آقای علی شفیعی، آقای ظفرمند، کربلایی حسین محمدیتصویر : اقای احمد محمدی
شاید باورتون نشه ولی روزگاری این سنگ نقش درب قلعه اسفاد را بازی می کرد . به این صورت که با شروع شب، چند تن از مردان روستا با استفاده از چوبی در سوراخ مرکز سنگ، آن را جابجا کرده و در مدخل اصلی ورودی روستا قرار می دادند و صبحها برمی داشتند. با این کار هم از ورود حیوانات وحشی و هم از ورود اجانب که آن زمان افغانها بوده اند جلوگیری می شد و به این صورت امنیت قلعه برقرار بود.
بافت قلعه قدیم اسفاد خشتی و گلی و مجموعه ای از کوچه های سرپوشیده یا دالان هایی بوده که همگی به هم راه داشته اند . آثار و بقایای قلعه پس از زلزله مهیب سال 1376 به کلی از بین رفت و این سنگ هم اکنون به شهرک جدید انتقال پیدا کرده و در معرض دید عموم قرار گرفته است.
البته این قلعه اولین یا قدیمی ترین قلعه اسفاد نبوده و آثارسکونت اسفادیهای باستان در قلعه هایی قدیمی تر در بالادست اسفاد و در مجاورت مظهر قنات مشهود است.
این سنگ نه کارخانه ای و نه صنعتی و نه ریخته نیست . بلکه اثار دستان مردانی ایست زحمتکش و پر غرور که ماه ها ان را از کوه منتخب و با چکش و دست چیده می کردند .
اسفاد پر غرور من ای قلب زیرکوه
احمد محمدی
چه دنیای خوب و قشنگی
فصلها می چرخند
فصل زیبای بهار , فصل پاییز قشنگ ,
کبککان می خوانند
و نسیم از هر سو بوی ریحان و شقایق رو به هم آمیخته
صبح زیبایی از نور شفق می تابد
و غروبی دیگر , شب به زیبایی و تاریکی خود خاموش است
چه قشنگ است اینجا , همه رنگ است دنیا
همه جا ازادی , همه جا جشن و سرور
ابرها سایه ای از اتش خورشید قشنگ , بر زمین می پوشند
اسمان ابی بود
, نور مهتابی از قرص ماه بود تابان
و درختانی از هر نوع میوه , ارام خوابیده
که تو باشی و من
زندگی هم زیباست
اگر از قافله عمر خبری نیست .
شاید !!!!شاید!!!!!شاید!!!!! ان سوتر در جهانی دیگر
زندگی هست زیبا ? که در این کوته عمر , به تلنگری ز هم پاشیدن و دگر هیچ که هیچ ……………________________
کاش یک لحظه در این جشن و سرور
من می دانستم ?
زندگی زیبا بود
زندگی یعنی چه ؟
خالقی عرفان
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
د
آقای علی اکبر نظری از مردان تاریخی و پرخاطره اسفاد هستند منزل سابق ایشان واقع در قلب قلعه و روبروی منزل مرحوم حاج محمد نوروزی بود که درخت توت تنومندی در داخل ساختمان واقع شده بود و در اثر تردد ماشین آلات سنگین در زمان زلزله و ساخت جاده به کلی از بین رفت دوران کودکی ما در همسایگی منزل ایشان توام با خاطرات فراوانی بود به ویژه که ایشان اختلال حواس هم داشت و به محض تردد در کوچه همه بچه ها از دید ایشان پنهان میشدند بعد از ریزش قسمتی از ساختمان ایشان در درب قلعه، با حفر چاله در نزدیکی منزل برادر و واقع در راه حوض ملاحاجی، سالها را در این چاله سپری میکرد که زندگی دشواری بود اکنون چند سالی است که ایشان را در مشهد به بهزیستی سپرده اند و دیگر از این مرد خاطره ها که البته سالخورده هم شده اند خبری نیست.
تقدیر و سرنوشتی که خداوند برای انسان ها در نظرها دارد . امتحان است که بنده هایش را می ازماید .
یکی در ارامش ،یکی در رنج و غذاب
یکی کر و لال یکی با چشم بینا شور ، چشم ناپاک
یکی با عشقش مثل مجنون ، یکی می ره نمی مونه با عشقش
اگه او بخواد هر چه بخواد می شه .
تقدیر سرنوشت . درس زندگی
کوچه باغ اسفاد
عروسی اقای محمد علی غفاری
عکاس: محمد علی خالقی
خواننده جناب میرزای بزرگ طاهر قاسمی
شعر ساقی
به عبارت کُرچ شدن در پرندگان به حالتی گفته می شود که در آن پرنده نیاز به در آوردن جوجه دارد و برای این منظور بر روی تخم های خود می خوابد. شرایط کرچ شدن زمانی مهیا می شود که اولا تعدادی تخم در لانه موجود باشد و دوما پرنده از لحاظ مکانی احساس امنیت کند و سوما از نظر تغذیه ای هیچ کمبودی نداشته باشد.
مرغ ها نیز جزو پرندگانی هستند که سریعا روی تخم های خود می خوابند و آماده جوجه در آوردن می باشند. این حالت در مرغ ها را می توان از طریق صدا و خصوصیات ظاهری انها تشخیص داد. مثلا هنگام فرا رسیدن زمان کرچی صدای خاصی از خود بیرون می دهد و نسبت به محیط و موجودات اطراف خود حساس تر می شود. چنین مرغی بیشتر تمایل به گوشه گیری و تنها ماندن در مکان های تاریک دارند و بعضا مشاهده شده که با دیدن تخم های دیگر مرغ ها بر روی آنها نیز می خوابد. مرغ کرچ در این مواقع بیشتر تمایل به خوابیدن و استراحت دارد و هیچ رغبتی نسبت به غذا ندارد و کمتر دنبال غذا می رود، بنابراین صاحب مرغ برای او غذا و آب می آورد. هم چنین مرغ هنگام خوابیدن بر روی تخم ها با نزدیک شدن فرد ناشناس صدای جیغ مانندی را به نشانه ترس از خود بروز می دهند.
برخی از مرغ ها در سال چندین دفعه کرچ می شوند و برخی نیز سالیانه یکبار آن هم در اواخر بهار کرچ می شوند، بنابراین می توان گفت که علاوه بر محیط و تغذیه، نژاد مرغ نیز بر میزان کرچ شدن های او تاثیر دارد. مثلا مرغ های سنگین نسبت به مرغ های سبک میزان کرچ شوندگی بیشتری دارند. و علاوه بر این مرغ ها در زمان کرچ دچار پر ریزی می شوند و اشتهای خود را از دست می دهند، بنابراین در حالت صنعتی پرورش مرغ سنگین صرفه اقتصادی ندارد.
خداوند از اسمان ابی فرستاد که در دره ها و ابراه ها سیلابی به اندازه گنجایش انها جاری شد . و سیلاب ها بر روی خود کفی پف کرده را حمل کردند . و نیز از فلزاتی که برای بدست اوردن زینت و زیور و یا ابزار و کالا بر ان اتش می افروزند. . کف پف کرده چون ان کف سیلاب بر می اید خداوند این گونه حق و باطل را بر امور محسوس مثل می زند
داستان
کودکی هفت و هشت ساله بودم که شیطنت کودکی ام گل کرده بود . مادرم گفت برو مرغا رو از اغول شان بیرون کن و ببین چند دانه تخم گذاشتند اگه پنج تا بود سه تا را برای همسایه مان ببر و دوتاش را بذار یخچال
چه زمانی بود صفا و صمیمیت و مهربانی برای همه بود دلها پاک بود . از همسایه بغلی نان قرض می گرفتیم تخم مرغ می دادیم . اش می دادیم و غیر ممکن بود کاسه ای که از خانه همسایه برمی گشت خالی باشد .
رفتم و مرغا رو بیرون کردم دیدم چهار دانه تخم گذاشتند . سه تاشو برداشتم و بدو بدو پا لخت خودمو به درب خانه همسایه رساندم . درب و محکم زدم و تخم مرغ ها رو روی زمین کنار درب گذاشتم و پشت دیوار قایم شدم . تا عکس و العمل همسایه رو ببینم . با خودم فکر می کردم وقتی دربو باز کنن می گن این تخم مرغا این جا چیکار می کنه و من کلی کیف خواهم کرد . از پشت دیوار داشتم نگاه می کردم که درب باز شد و همسایه یه نگاه به این ور و اون ور کرد کسی رو ندید پاشو گذاشت بیرون که افتاد روی تخم مرغا و همشون شکست و من کلی ناراحت شدم و حتی خودمو نشون ندادم و گریه کنان و خجل به خانه باز گشتم . وقتی داستانو واسه مادرم تعریف کردم . مادرم گفت اشکالی نداره فردا دوباره می بری و من از خجالتی که داشتم نتونسنم فرداش هم ببرم .
بله این بود داستان شیرین کودکی روستایی که
همیشه واسه شمردن تخم مرغا لحظه شماری می کردم
و همیشه برداشتن اون شکلاتی که ته کاسه ی برگشتی بود برایم شیرین بود
و چه زیبا بود خط زیبایی یا علی روی کاسه اش همسایه
که چه زود دیر می شود . یادش بخیر
ناگفته نماند حتما با خودتون می گین این تصویر چه ربطی به این موضوع داره
یکی از دوستان تصویر فوق قاتل تخم مرغای من بود .
تصاویر دوستان
ایستاده از راست تصویر : آقایان احمد شهریاری - علی ابراهیمی - شهید رضا شفیعی - شهید مصطفی اسماعیلی
نشسته سمت راست آقای باقر باقری - آقاسیدحسین اسماعیلی
زندگی پر از حیله و نیرنگ است
دلت را صاف کن و نگاهت را تنها به عشقی بیانداز تا آرامشی قلبت را فرا بگیرد
دلم کمی خدا می خواهد .
ایمان دارم . ایمان دارم که قشنگترین عشق
نگاه مهربان خداوند به بندگانش است .
این چند گذر عمر که چون برق می گذرد
زندگی را به خدا بسپار و مطمئن باش تا وقتی خدا را داری و پشتت به او گرم است
. تمام هراس های دنیا خنده دار است .
دلم تنها خدا می خواهد .
خالقی اسفاد
چرا بعضی افراد انقدر دوست داشتنی هستند که بدون هیچ بهانه ای محبوبیت دارند
چند دقیقه تا مرگ
اگر در یک هواپیمای در حال سقوط باشید چه ارزویی خواهید داشت .
بارها و بارها این صدا مرا به نزدیک ترین مکانش کشانده
اما موفق به دیدن ان نشده ام
فکر نمی کردم . جغد می تواند همان مرغ حق هم باشد .
فکر می کرم چیزی شبیه کبوتر و یا بزگتر باشد .
چون خانواده ی جغدان را به بد یومی می شناختم
اما امروز مرغ حق گونه ای از جغدان می باشد . که می تواند هم بد یوم باشد هم ان قدر صدایی دلارام داشته باشد که کیلومترها تو را به سمتش بکشد
چه مبهم عجیبی ؟؟
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
مرغ حق
که در شب برای شکار و تغذیه از لانه اش خارج می شود و آوازش شبیه به کلمه «حق» است . جثه اش کمی از کبوتر بزرگتر است و دارای سرگردی است و پرهای خاکستری سیر متمایل به صورتی دارد و زیر شکمش زرد رنگ است . در اماکن متروکه و تنه درختان برای خود لانه می سازد. این پرنده برخلاف شهرتی که دارد پرنده بسیار مفیدی است زیرا از جوندگان کوچک و موذی و برخی حشرات مضر تغذیه می کند به همین جهت باید در حفظ و نگهداری نسل آن کوشید. شب آهنگ. مرغ شباهنگ. شب آویز. دشت ماله . بیل باقلی . ابوحکب . چوک . هوگویک . چوکک .ضوع . بایغوش . بایقوش . بیغوش . مرغ حقگو. مرغ حقگوی .
روزی علی بن ابی طالب مردی را مشاهده کرد که همانند کلاغ منقار بر زمین می زند و نماز می خواند . به او فرمود :چند وقت است این طور نماز می خوانی ؟
عرض کرد از فلان . فرمود :عمل تو در نزد خداوند همانند کلاغی ایست که منقار بر زمین می زند اگر با همین وضع بمیری به غیر از ملت محمد خواهی مرد .
ان گاه فرمود :دزدترین مردم کسانی هستند که از نمازشان بدزدند .
کتاب حمیم ۱
مرحوم بزرگ خاندان میرزا حسینعلی قاسمی اسفاد
بزرگان اسفاد
سیاه چادر نوعی چادر است که از موی بز سیاه و توسط زنان عشایر بافته میشود. عشایر در ییلاق و قشلاق مکانهای معینی برای اقامت دارند که معمولاً در زیر این سیاه چادرها زندگی و استراحت میکنند. سیاه چادرها همواره از موی بز بافته میشوند و این به چند دلیل مهم است. اول آنکه موی بز خاصیت بسیار مطلوبی برای حفظ آب در مواقع بارندگی دارد و معمولاً آب باران از جداره آن عبور نمیکند. دوم آنکه موی بز در دسترس و ارزان تهیه میشود. هر خانواده معمولاً ۲۰ الی ۵۰ رأس بز دارد که از موی بزها برای تهیه سیاه چادر استفاده میکنند. سومین خاصیت موی بز سبک بودن آن وصاف بودن نسبت به موی میش و گوسفندان است و نسبت به چادرههای برزنتی جمعآوری و حمل آن راحتتر است. در تابستان در روزهای آفتابی، استراحت کردن در زیر این سیاه چادرها لذت بخش است.
نام مسکن عشایر آلاچیق است که از دو بخش تشکیل میشود. بخش بالایی چادر (سقف آن) سیاهچادر نام دارد و از موی بز بافته میشود. بخش دیگر دیواره جانبی است که چیق (یا چیت) نام دارد و از ترکیب نی و موی بز ساخته میشود[۱].
قلقلک و جنبههای اجتماعی آن
قلقلک یکی از سرگرمی ها و شوخی های موجود در افراد و اعضای یک خانواده محسوب میشود.
قلقلک در بین دو برادر، دو خواهر، خواهر و برادر، زن و شوهر در همه جای دنیا و در بین همه خانوادهها متداول است، اما بیشترین قلقلک در خانواده بین والدین و فرزندان مخصوصاً مادران و کودکان است.
زمانی که یک مادر اندام حساس دختر یا پسر بچه اش را با انگشتانش قلقلک میدهد و خنده و تکان خوردن و یا التماس کردن کودکش را میبیند میخندد و بسیار لذت میبرد.
بچههایی که مادرانی قلقلکی دارند نیز معمولاً متقابلاً مادرشان را قلقلک میدهند و میخندند و دلیلش این است که قلقلک باعث ایجادمحبت بین انسانها میشود.
به همین دلیل وقتی مادری کودکش را قلقلک میدهد در همان حال فرزندش را میبوسد و محبت شدیدی نسبت به فرزندش احساس میکند.
کودکان و نوجوانان نیز که خود را کوچک میبینند و والدینشان را از نظر شخصیتی و اجتماعی متفاوت با خویش میبینند هنگامی که مادرشان را قلقلک میدهند مادرشان بی اختیار میخندد و التماس میکند و سعی میکند خود را برهاند ناخوداگاه او را مثل خودشان میبینند و به همین دلیل لذت میبرند و روابط عاطفی عمیقی بین آنها به وجود میآید.
میرزا نقی شفیعی مردی بسیار بشاش و خوش صحبت بودند که همیشه در لحظه ی حضور دیدار خنده بر لبان ایشان نقش می بست ویکی از خصوصیات اخلاقی ایشان ان بود که عاشق تفریح بودند . یادمه ما بچه بودیم در سفرهای نوروزی ایشان اوقات خود را بیشتر به پیاده روی و کوهنوردی می گذراند . و در تکاپوی قارچ محلی بسیار زیرک و کنجکاو بودند . روزی از روزها یادمه یک دونه قارچی به اندازه نیم کیلو در دشت اسفدن پیدا کرده بودند . و برای ما بچه ها بسیار خاطره انگیز بود .
روحش شاد یادش گرامی
به یاد روزهای خوش زندگی لبخند بهترین هدیه است تا به بقای عمر بیفزاید .
بیایید تا این لبخند را به همدیگر هدیه کنیم .
بهترین هدیه پروردگار به انسان چیست؟
در مورد ارزش گذاری نعمت هایی که در اختیار انسان است این سوال مطرح میشود که کدام یک از جایگاه برتری برخوردار هستند.
با اندک توجهی در نعمتهایی که خدا به انسان ارزانی داشته به روشنی میتوان به این مطلب دست یافت که همه نعمتها از زیبایی و ارزش خاص بالایی برخوردار هستند؛ چرا که این نعمتها در جهت رفاه و آسایش انسان میباشند، تا اینکه انسان روزگار را به سختی و مشقت نگذراند
اما بهترین هدیه پروردگار به انسان سلامتی می باشد
تا مشقت و سختی نکشیم تجربه مهم این موضوع برایمان شاید روشن نباشد
پس باید شاکر نعمت های خداوند بخصوص سلامتی که مهمترین هدیه خداوند به انسان است باشیم
خدایا شکرت
روزهایی من با عموی خویش گذراندم که باید تک تک روزها را با قلم زرین نوشت و حک کرد اما روزگار این بزرگ مرد این چنین رقم می زند که امروز باید در بستر بنشیند . و شاید برای من و فردا برای شما باشد . چرا که تقدیر الهی هر چه حکم کند همان می شود .
داستان
روزی مردی برای تعمیر ماشینش نزد عمویم امد و بعد از پایان کار وانمود می کرد که پولی ندارد تا دست مزد بپردازد . و چند روزی دیگر می اورد .و ان چند روز هنوز نیامده و این چنین موضوعی بارها و بارها اتفاق می افتاد .
روزی کاسه ی صبرم سر امد و گفتم این چه رسمی ایست عموی من هر که بیاد بگه پول ندارم که نشد باید هزینه خرج کرد ماشینش را بپردازد . و این مرد بزرگ همچنان به گفتهایم بی اعتنا بود . و وانمود می کرد که شاید ندارد و من امروز مشکلش را حل می کنم شاید روزی خواهد پرداخت .امروز که بر عمل کرد این مرد می اندیشم می بینم که گذشت از ان مردان بزرگ است .
از بزرگی و سخاوت این مرد هرچه بگم کم گفتم .
برای سلامتی تمام مریض ها بخصوص این بزرگ مرد دعا می کنیم .
درگذشت مرحوم حاج غلامحسین واحدی
درگذشت مرحوم حاج غلامحسین واحدی را به خانوادههای داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندم